به گزارش مشرق به نقل از تریبون ، اصغر فرهادی با آنجلینا جولی دست داده و بعضیها گویی بهشان شوک وارد شده، شاید فکر میکردند اصغر فرهادی قبل از این اهل صبّحکم الله و مسّاکم الله بوده یا مثلا یک وطن پرست ایرانخواه یا یک ناسیونالیست افراطی بوده که حالا با دیدن قیافه جولی باید به یاد سازمان سیا و داستان کودتا و مرحوم مصدق و نفت غارت شده و این حرفها بیافتد! اما اصغر اصغر است، و اصغری که میشناسیم باید هم با جولی دست بدهد، اصغر اگر با جولی دست ندهد پس با که دست بدهد؟ به نظر میرسد اصغر سرجایش است، و آنها که تعجب میکنند وحرفهای عجیب میزنند شاید سرجایشان نیستند. اصغر یک فیلم خوب سیاسی ساخته، یک پیام (از نظر خودش خوب سیاسی) مخابره کرده، پیامش هم به درستی و بجا به گیرندهاش رسیده، و حالا هم دارد لذت موفقیتش را میبرد.
اصغر اساسا آدم سیاسی است، هم فیلمش و هم حرفهایش ته سیاست است. عجیب اینست که بعضیها با آخرین ولوم میگویند که فیلمش سیاسی نیست، و صدا و سیما هم مهر تأیید بر این حرفها میزند؛ که «جدایی نادر از سیمین» سیاسی نیست! این آخرین راهکار هوشمندانه خودفریبان است برای خنثی کردن یک فیلم به غایت ضدایرانی! دلیل محکمشان هم جایزه گرفتن جدایی است در فجر! که شاید به خاطر داوران فجر باشد که بدون نگاه سیاسی تنها به فاکتورهای هنری نگاه کنند، و ساز و کار دولتی هم در تصمیماتشان اثری نمیگذارد، شاید این باشد، و شاید هم نه! به هر حال فیلم اصغر شاهکار نیست، اما از متوسط سینمای ایران سر و گردنی بالاتر است، به نظر خیلیها از جرم هم بهتر است، و اگر جایزه جرم را هم به او میدادند باز هم جا داشت.
از اینها گذشته، اصغر برای سیاسی کردن فیلم خودش، چسباندنش به اتفاقات ۸۸، و زدن رنگ سبز به فیلمش تا حالا فقط زنجیر پاره نکرده، گویا ادعای بهم زدن تئوریهای اخلاق مدرن را هم کرده است! اصغر شاید گمان میکند چون شعار دروغشان خیلی فلسفی بوده و در فیلمش هم دروغهای پیچ واپیچی را پشت هم چسبانده پس شاهکاری درباره اخلاق ساخته، و چون جاهایی از فیلم، خودش را هم گیج میکند به این نتیجه می رسد که با نسخه دوم «بدون دخترم هرگز» زده کلا بنای اخلاق را زیر سوال برده! چیزی که مسلم است لرزش تن امثال کامنت و شوپنهاور و لویناس و … در گور است، آنهم از تحولی که اصغر ایجاد کرده! خدا بیامرزد ماکیاوللی را، میگفت میخواهی شهریار شوی؟ رودربایستی نکن، اصغرها هم راهش را بلدند، اما آنکه میتواند روشمند توضیحش بدهد خود ماکیاول است، که نور به قبرش ببارد!
اصغر همان است که در جشن خانه سینما بیانیه سیاسی خواند، همان که گفت گلشیفته چرا رفته؟ و گلشیفته همان زن مالک الاندامی است که بهتر میدانید! اصغر همان است که گفت چرا پناهی زندانی است؟ و پناهی همانی است که فیلم تجاوز دست جمعی در ایران میساخت! اصغر آدم سیاسی است، صحنه دعوا را خوب شناخته، و تمام تلاشش را میکند تا از این جبهه بندی حساس (یا آب گل آلود) بزرگترین ماهیها را برای خودش بگیرد، و دارد میگیرد! مجوز فیلم اصغر به خاطر همان میتینگ سیاسی (جشن خانه سینما) برای چند روز ملغی شد، اما با کوتاه آمدن و ریش سفیدی دوباره صادر شد، فیلمش ساخته شد و حالا هم دارد پشت هم جایزه میبرد؛ نوش جانش، کارش را بلد است، آنقدری که سخنگوی کاخ سفید هم به او تبریک می گوید: «ما موفقیت و تعهد او را نسبت به فرهنگ غنی و مقاوم ایران تحسین می کنیم».
آدمهای دیگری هم هستند که موفقیت اصغر را خوش ندارند و کنایه بارش میکنند، گویی اصغر اولین کسی است که در این راه قدم گذاشته. خودشان تا توانستهاند لب خط حرکت کردهاند و یکی به نعل و به میخ زدهاند و حتی با فیلمنامه همین اصغرآقا داستان هواپیماربایی و مهاجرت ساختهاند، که بعد از یازده سپتامبر در سینماهای آمریکا پخش شده، اما حالا وطن دوست شدهاند و به جای سیاهیها به روشنیهای مردم و کشورشان فکر میکنند، آنهم با تابلوی ضعیفی مثل «یه حبه قند»! با این حساب آیا می شود گفت که به فرهادی و جایزههایش حسادت میشود؟ بله، احتمالا میشود، آنهایی که فکر میکردند خودشان خیلی هنرمندند اما با غرض و مرض جایزه نمیگیرند از اینکه اصغر چند تا چند تا درو میکند حسادتشان میشود، و فرق مهمشان اینست که اصغر دولا دولا شترسواری نمیکند.
اصغر نه بسیجی است نه جایی گفته که بسیجیها را دوست دارد. شاید مثل دوستش پناهی از آنها متنفر هم باشد و شاید به جد معتقد باشد که بسیجیها سی سال است دارند در این مملکت تجاوز دسته جمعی انجام میدهند! و اینهمه که تکه تکه شدهاند و خون دادهاند فقط به خاطر منافع خودشان و تصاحب نفت و خالصه جات خوزستان و از این جور چیزها بوده! پس اصغر با کسانی دیگری که ادا و ادعای تعهد دارند و حرفهای ارزشی میزنند فرق میکند. اصغر تعهدی نداشته که حالا از زیرپاگذاشتنش خجالت بکشد، او فیلمساز است، و هدفش ساختن فیلمی است که اگر بتواند جایزههای بین المللی هم ببرد، و جایزهاش را هم به مردم خودش ـ لابد همان سبزهایی که از لج دهنمکی رفتهاند چندبار جدایی را دیدهاند ـ تقدیم میکند، واقعا چه اشکالی دارد؟
به این ترتیب اصغر باید هم با جولی دست بدهد؛ کُدهای جولی هم مثل اصغر کاملا مشخص و عیان است، بازی در فیلمهای چیز دار، همکاری وثیق با سازمان سیا، سفیر محبت شدن در عراق، آفریقا، سرپرستی بچههای جنگ، «چهره آمریکا»، حالا هم که بعد از بدنش فکرش هم دارد الگو میشود، جولی رفته و کارگردان شده است! میرود فیلم میسازد که یک زن بوسنیایی عاشق همان صربی میشود که به او تجاوز کرده! انصافا موضوعش سوپر انسانی است! یک نگرش آمریکایی عالی، برای بر هم زدن اخلاق مدرن و منادی دادن یک جهان وطن آمریکایی، فرهادی هم فیلمی ساخته درباره بهم زدن اخلاق، و عشق یک زن به کشوری که میخواهد به کشورش تجاوز کند، فرار از سرزمین خودی، به سرزمین دیگری. پس چرا این دوتا نباید با هم دست بدهند؟
شاید خیلی چیزهای دنیا بهم ریخته باشد، اما خیلی چیزها هم حساب و کتاب خودش را دارد، آنچه بیشتر از هر چیزی بهم ریخته تحلیل جماعتی است که نمیتوانند سر و ته داستانهایشان را هم بیاورند. فکر میکنند اگر فیلمی سیاسی و ضدایرانی باشد حتما در ایران (که دیکتاتوری است) سانسور میشود، و اگر هم در فجر و هم در غرب جایزه بگیرد پس لابد سیاسی نیست! اما فجر قاعده خودش را دارد، و غرب هم. مخصوصا بعضی جشنوارههای غربی زیادی حساب و کتاب دارند، فیلمی که از جهان سوم میآید «باید» سیاسی باشد، و هر چه زیرپوستیتر بهتر. اگر مثل مخملبافها رنگ سیاه بپاشد و با دوربین شعار فلاکت بدهد «خوب» است، اما اگر مثل فرهادی اثری واقعا هنری بسازد و زیر پوستی شعار فقر و دروغ و تنش و ترس و فرار بدهد، خیلی «بهتر» است.