حاج قاسم صادقی در آبادان - کراپ‌شده

ساعت از دوازده نیمه شب گذشته است. هنوز توی آبادان هستیم. خیلی‌ها شهید و مجروح شده اند. حتی نزدیک بود عراقی‌ها سیمرغ خود حاج قاسم را هم با آر.پی.جی بزنند. برای لحظاتی مرگ را با چشم خودش دید.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، جواد کلاته عربی از نویسندگان و پژوهشگران دفاع مقدس که این روزها سرگرم پژوهش در خاطرات سردار حاج قاسم صادقی است، در دو یادداشت جداگانه به این موضوع پرداخت. دومین یادداشت، مربوط به ساعت ۲ بامداد همین امروز است. متن این نوشته‌ها چنین است:

اولین کتابی که درباره یک شهید نوشتم، دی ماه تمام شد و در مسافرت دو هفته‌ای که اتفاقاً آمده بودم منزل خواهرم در خوزستان.
دومین کتابم، یک شهید دی ماهی داشت؛ نصرالله جنیدی که ده روز بعد از به دنیا آمدنم در آبادان به شهادت رسیده بود.
اما این ماجرای اخیر جالب است. چند ماهی بود که حاج قاسم اصرار می‌کرد باید بروم آبادان و کار مصاحبه‌های خاطرات شفاهی اش را تمام کنم. اما آنقدر عقب افتاد که رسید به دی ماه. جالب‌تر اینکه بعد از برگزاری چندین جلسه مصاحبه، کار رسیده بود به خاطرات اولین روزهای مقاومت در آبادان و مصاحبه درباره وقایع آبان و آذر و دی ۵۹. یعنی همان سالی که من به دنیا آمدم.

درباره حاج قاسم بیشتر بدانیم:

کسر حقوق به‌خاطر حضور در جبهه!

خرید گوسفند با ارز مسافرتی! + عکس

شهیدی که تنها نامی از او بر روی مترو مانده است! + عکس

حضور دانشجویان کشور در برنامه «یک شب در خط»

اینها وقتی بیشتر خورد توی چشمم که سندی را نشانم داد که فرماندهِ حاج قاسم، سید مجتبی هاشمی، نامه‌ای را در هفتم دی به ارتش نوشته بود و فرمانده قرارگاه ارتش در آبادان، دقیقاً در هشتم دی پنجاه و نه، پایینش را پاراف کرده بود. تا نامه را دیدم گفتم: عه! این روز که تاریخ تولد منه!

حاج قاسم صادقی از رزمندگان گروه فداییان اسلام

این روزها در یادمان شهدای ذوالفقار ی آبادان، در همانجا که گروه فداییان اسلام ماه‌ها در مقابل عراقی‌ها ایستاد، درباره ی خاطرات و حادثه‌هایی می‌شنوم که مال همان سی و هشت سال پیش است که من به دنیا آمدم.
آن روزها، اینجا در آبادان، در کوی ذوالفقاری، سید مجتبی هاشمی و شاهرخ ضرغام و قاسم صادقی، ماجراها داشتند.

***

ساعت از دوازده نیمه شب گذشته است. هنوز توی آبادان هستیم. خیلی‌ها شهید و مجروح شده اند. حتی نزدیک بود عراقی‌ها سیمرغ خود حاج قاسم را هم با آر.پی.جی بزنند. برای لحظاتی مرگ را با چشم خودش دید. نمی‌داند چرا. اما عراقی‌ها یکدفعه عقب کشیدند. بچه‌های فداییان اسلام و ارتشی‌ها و تمام نیروهای اطرافشان از موقعیت استفاده کردند و خاکریز عراقی‌ها را بعد از چند ماه، گرفتند. اما حاج قاسم، فقط حواسش به شاهرخ است؛ به جنازه‌ی شاهرخ؛ به اینکه جنازه‌ی شاهرخ را بعد از چند ماه، پیدا کند. اما غیر از کلاه و پالتویش، هیچ چیزی پیدا نکرد.

مصاحبه تمام شد. گفت: حالش رو داری بریم شبِ منطقه‌ی درگیری رو ببینی؟ گفتم: آره، بریم. سوار ماشین شدیم. چتر صد متر که از ساختمان‌های یادمان دور شدیم، چراغ‌های ماشین را خاموش کرد. گفت: اون شب‌هایی که می‌گفتم چراغ خاموش می‌رفتیم منطقه، یعنی همینجوری که الان می‌بینی. ۹ کیلومتر همینطوری توی شب از ایستگاه شماره هفت می‌رفتم ذوالفقاری و ۹ کیلومتر همینطوری برمیگشتم.

حال و هوای جواد کلاته عربی در هنگام شنیدن خاطرات حاج قاسم صادقی

بعد از یک کیلومتر، رسیدیم به خاکریز. نگه داشت. گفت از ماشین پیاده شو و دنبالم بیا. هوا سرد بود و زمین، نمناک. از روی خاکریز چند متری رفت داخل و نشست روی سینه کش آن؛ طوری که انگار بخواهد جان پناه بگیرد. بعد گفت: اون جلو رو نگاه کن، عراقی‌ها اونجا مستقر بودن. اینجایی هم که من نشستم، یک نفر نیروی مردمی، نشسته توی هوای سرد دی ماه و داره پست می‌ده. تو ام بشین چند دقیقه منطقه رو از اینجا ببین. می‌خواست خودم را برای لحظاتی جای همان رزمنده حس کنم؛ اگرچه نمی‌توانستم و نمی‌شد.

بعد، از خاکریز آمد پایین، در سیاهیِ افق خیره شد و توی خودش فرو رفت.

شهید شاهرخ ضرغام

امشب قسمتت بود بیای اینجاها! روایت داریم شهید توی سه جا حاضره. یکی محل تولدش. یکی محل شهادتش و یکی محل دفنش. برای بعضی شهدا، اینجا دوتا از همون جاهاس. یعنی محل شهادت و محل دفنشون. چون بعضی هاشون هیچوقت پیدا نشدند. راستی امشب، شب جمعه س ها. شهدا دعوتت کردن.
من ساکت هستم. توی نور کم ماه، به لبه‌های خاکریز سمت عراقی‌ها نگاه می‌کنم و درگیر سکوت و هوای سرد منطقه می‌شوم.
دو بامداد جمعه هفتم دی نود و هفت.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 14
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 2
  • IR ۰۸:۴۶ - ۱۳۹۷/۱۰/۰۷
    19 4
    افرین تیتر خوبی زدی اگر از اول میدونستم دفاع مقدسه نمیخوندمش ولی وقتی قلم صمیمی نویسنده رو دیدم تا آخر خوندم و لذت بردم
    • IR ۱۷:۵۲ - ۱۳۹۷/۱۰/۰۷
      15 1
      دفاع مقدس دفاع از ناموس وخاک ودینه شما چه بخونی چه نخونی چیزی نه از ارزش دفاع مقدس کم میشه نه شهدا
    • IR ۰۷:۵۴ - ۱۳۹۷/۱۰/۰۸
      5 0
      دوست گرامي! اگه علاقه اي به دانستن در مورد دفاع مقدس نداري , مشكل از خودت و طرز فكرته نه از دفاع مقدس.ببين كجاي كارِت گير داره.
  • رقیه IR ۰۹:۴۷ - ۱۳۹۷/۱۰/۰۷
    17 2
    متشکرم.
  • پروانه IR ۱۴:۳۲ - ۱۳۹۷/۱۰/۰۷
    22 0
    واقعا لذت برم یادی شد از شهدای ۸سال دفع مقدس واقعا دورد ب شرفشون اسایش امروز ما نتیجه خون این شهیدان است
  • IR ۲۳:۲۷ - ۱۳۹۷/۱۰/۰۷
    2 0
    دروودبرتمام شهیدان ایران واسلام.
    • سهیل بشردوست DE ۰۰:۰۲ - ۱۳۹۷/۱۰/۰۸
      0 1
      حق خونواده های شهیدان و جانبازان خودمون رو بدید، شهدا و چاقوکشان دیگر کشورها پیشکش!
    • IR ۰۸:۲۵ - ۱۳۹۷/۱۰/۰۸
      3 0
      مشخص نشد شما با اين طرز نظر دادن خواستي از شهدا و خانواده شهدا دفاع كني يا شهدا را در زمره چاقوكشان و اوباش قرار بدي ؟؟؟؟!!!!!
  • IR ۲۳:۲۷ - ۱۳۹۷/۱۰/۰۷
    3 0
    دروودبرتمام شهیدان ایران واسلام.
  • IR ۲۳:۳۲ - ۱۳۹۷/۱۰/۰۷
    4 0
    عزیزان کتاب شاهرخ .سلام برابراهیم رو بخونیدخیلی با ارزشه
  • IR ۲۳:۳۲ - ۱۳۹۷/۱۰/۰۷
    4 0
    عزیزان کتاب شاهرخ .سلام برابراهیم رو بخونیدخیلی با ارزشه
  • سلیمان IR ۰۰:۰۲ - ۱۳۹۷/۱۰/۰۸
    1 0
    بنده خدا زمانی عملا در جبهه بودند والان هم بعد از سالها در فکر آن هستند خدا خیرش را بدهد
  • IR ۰۷:۴۱ - ۱۳۹۷/۱۰/۰۸
    0 0
    من کتاب خاطرات حسین لشکری به نام 6410روز میخام متاسفانه توی بازار نیس از کجا می تونم پیدا کنم ؟؟؟
  • RO ۱۲:۵۰ - ۱۳۹۸/۰۱/۱۷
    0 0
    درود بر شهدا..و درود بر شهید شاهرخ نمیدونم چرا ولی خیلی عاشقشم.. عزیزان مرگ طبیعی چاره ای نداره ولی کسی که خودش میره جونشو میده واسه امنیت یه عده دیگه.. این خیلی ارزش داره خیلی احترام داره..من مخلص شهدام..من جنگ رو دیدم خیلی وحشتناکه..سلام و درود و رحمت الهی بر شهیدان

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس