به گزارش مشرق، دختر جوان بلند قدی که یک شلوار 6 جیب به پا دارد وارد مترو میشود و میگوید: «گوش سوراخ میکنم بدون درد و خونریزی فقط با پرداخت دو هزار تومان، گوش اولین داوطلب را رایگان سوراخ میکنم.»هر روز باید مسافتی را با مترو از خانه تا روزنامه بیایم، گاهی اوقات در مترو کتاب میخوانم و گاهی برای فرار از سروصداهای اضافی درون مترو با هندزفری موزیک گوش میدهم ولی برخی وقتها از روی کنجکاوی به صداهای مترو که اغلب صداهای زیر و بم دستفروشان مترو است هم گوش میدهم. هرکسی برای وسیلهای داد میزند و سعی دارد با بازی کلمات اعتماد مسافران را جلب کند و جنس خود را بفروشد. افرادی هم هستند که چیزی برای فروش ندارند و با شیوههای نوین گدایی سعی دارند احساسات مسافران را جریحهدار و مبلغی از آنها دریافت کنند.
یکی از آنان میگوید: «چیزی برای فروش ندارم جز آبرویم، که آن را هم دارم میفروشم! شوهرم فوت کرده و دو بچه بیمار دارم. خودم هم بیمار هستم. کف دستهایم را ببینید که چقدر ترک دارد و زخم است! اگر میتوانستم به خانه مردم میرفتم و اینجور آبروی خودم را در مترو به حراج نمیگذاشتم. هرکسی هرچی در توانش هست به من و دو بچه مریضم کمک کند.» این کلمات را با بغض میگوید و هر از چندگاهی بینی خود را با لبه آستینش پاک میکند و دستش را در جیب میبرد و کاغذهای پارهای را نشان میدهد و میگوید: «اینها برگههای تایید فرزندانم است که بیمارند، ببینید من دروغ نمیگم.» برخی از خانمها هم که گویی منتظر تلنگری هستند به سختی جلوی اشکشان را میگیرند و هرکدام مبلغی را به آن خانم میدهند.
دختر جوانی که قد بلندی دارد و پوستش هم سبزه است به واگن مترو وارد میشود و صبر میکند بقیه دستفروشان مترو ساکت شوند و بعد شروع به صحبت کند.
چوب لباسی که به آن پارچهای مخمل و مشکی وصل است به میلههای مترو که جای گرفتن دست است وصل میکند، کوله پشتی مشکیاش را روی زمین بین دو پای خود میگذارد و گوشی موبایلش را درون یکی از جیبهای شلوار 6 جیبش قرار میدهد و ماسک سفیدی را که جلوی دهانش زده است برمیدارد و سرفه میکند و میگوید: «سلام امروز برایتان یک کار ویژه و جالب دارم، خانمها به حرفهایم گوش دهید. گوش کردن به حرف که دیگر پولی نیست. من «سارا» هستم؛ همان سارایی که همه در مترو ازش تعریف میکنند. گوشواره و دستبند و آویز ساعت میخواهید روی پارچه رو نگاه کنید؛ ردیف بالا 15 تومان و ردیف پایین 10 تومان، اما... اما کار ویژه در دستانم است، روی بینیام هم هست، روی گوشهایم هم.»
با خود فکر میکنم که این دستگاه برای چند نفر استفاده شده است؟ آیا نفر قبلی بیماری نداشته است که الان به نفر بعد انتقال دهد! چرا به این دختر اعتماد میکنند و خود و سلامتیشان را به او میسپارند؟! در همین افکار بودم که دختر دستفروش دوباره فریاد زد: «ببینید، خانمها ببینید لاله گوش این دخترمان و لب آن یکی دخترمان را سوراخ کردم، درد داشت؟» و آن دو دختر هم با خنده میگویند نه دردی نداشت؛ انگار که یک آمپول کوچولو بزنی. خانمی که نوزاد دختری در بغل داشت، گفت: «دختر خانم بیا و گوشهای دختر من را هم سوراخ کن، قرار است فردا برایش گوشواره بخریم ولی تو امروز گوشهاش رو سوراخ کن. انگار کارت خوبه.» و دختر هم که توانسته اعتماد مسافران را جذب کند بهسرعت میرود سمت خانمی که نوزاد به بغل دارد و مینشیند کف مترو و با همان دستگاه مشغول سوراخ کردن گوشهای نوزاد دختر میشود.
به کنار دو دختر جوانی که داوطلب شده بودند میروم و میگویم: «سوراخ کردن گوشتان واقعا درد نداشت؟» میگویند که نه اصلا، خیلی خوب بود. شما هم بروید. گفتم: «اگر عفونت کنه یا ایدز بگیرید چه؟» گفتند: «مگه فیلم هندیه؟ آدم از سوراخ کردن گوش هم ایدز میگیره؟ عفونت هم کردیم میریم داروخانه دارو میگیریم. ما که به این پول ندادیم به جاش پول دارو میدهیم» و بلند بلند میخندند و در ایستگاه بعد پیاده میشوند.
نتوانستم قانع شوم و تصمیم گرفتم بهعنوان مشتری با دختر دستفروش صحبت کنم، به سمتش رفتم و گفتم: «خانم من هم میخواهم گوشهایم را سوراخ کنم.» گفت: «میتوانی ایستگاه بعدی پیاده شوی؟» گفتم: «بله.» دستانش را روی زمین گذاشت و بلند شد و دو هزار تومان دستمزد سوراخ کردن گوشهای نوزاد را گرفت و با من در ایستگاه بعدی پیاده شد.
گفت: «خب میخواهی پرسینگ کنی یا گوشت را سوراخ کنی؟» گفتم: «میخواهم گوشم را سوراخ کنم ولی میترسم، میشه یه لحظه بشینی و کمی صحبت کنیم؟»
دستمالی از جیب مانتوی سیاه رنگش درآورد و عرق پیشانیش را پاک کرد و گفت: «باشه. نترس، خودم هم خسته شدم بیا بشین تا برات بگم چه جوری گوشت را سوراخ میکنم که ترست هم بریزه. اگر هم اینجا سختته آدرس خونه را برایت بنویسم بیام. شاید خواستی جایی از بدنت هم پرسینگ کنی و آنجا راحتتر باشی.» گفتم: «نه، همینجا خوب است برویم بنشینیم.» به کناری از ایستگاه رفتیم و چون صندلیها پر بودند روی زمین نشستیم و گفتم: «میترسم گوشم عفونت کند یا درد داشته باشد.» گفت: «من جوری گوشت را سوراخ میکنم که اصلا متوجه نمیشوی. با نوک انگشتام قسمت پایین گوشت را میگیرم و فشار میدهم و کمی «سر» میشود و با همین دستگاه «تق» راحت گوشت سوراخ میشود.»
با ناراحتی از جا بلند شد و گفت: «تو از اول هم مشتری نبودی و فقط وقت من رو گرفتی. گوش مفت برای شنیدن حرفهات ندارم. دلت سیره و از حال گرسنه خبر نداری.» و سوار متروی بعدی شد و رفت!
چرا مردم به دستفروشان اعتماد میکنند؟
اینکه چرا مردم به دستفروشان اعتماد میکنند و تن و بدن خود را به آنها میسپارند خود جای بررسی دارد ولی شاید عدم آگاهیسازی یا خلأ فرهنگی از جمله دلایل آن باشد.
سوراخ کردن گوش کاری فوقالعاده حساس از نظر بهداشتی است که پزشکان در مطبها انجام میدهند و چند روز بعد هم باید فردی که گوشش را سوراخ کرده است برای چکاپ بعدی به پزشک مراجعه کند. همین کار با بهداشتی صد برابر کمتر از مطب در متروها انجام میشود، آن هم برای اینکه آنها مبلغ کمتری میگیرند یا اینکه سر راهشان هستند و مردم حاضرند چنین ریسکی را قبول کنند.
مسئولان مترو هم که هر از چند گاهی اعلام میکنند به فکر سامان دادن دستفروشان مترو هستند و مردم دیگر دستفروشان کمتری را داخل مترو خواهند دید! ولی آن روز کی فرا برسد خدا میداند.
قصد ندارم از دستفروشان مترو و چگونگی کسبوکارهای آنها بنویسم یا اینکه بخواهم حضور دستفروشان در مترو را رد یا تایید کنم. حتی نمیخواهم از حضور دستفروشان آقا در واگنهای مخصوص بانوان انتقاد کنم. هدفم از نوشتن این متن تنها آگاهسازی عمومی است که اگر مسئولان به فکر نیستند و جلوی این رفتارهای پرخطر در مترو را نمیگیرند شما دلتان به حال خودتان بسوزد و خود را بازیچه دست این افراد قرار ندهید، سلامتی جبرانناپذیر است.