انقلاب را که با خواب نمي شود اداره کرد. چطور هاله نور خرافه بود اما خواب شما خرافه نيست؟ شما بيداري تان هم خرافه است، چه رسد به خواب تان.

حسين قدياني در يکي از مطالب اخير وبلاگ "قطعه26" نوشت: اينجا بهشت زهراي تهران است. تهران البته زياد بهشت دارد که هيچ کدام سالن دعاي ندبه ندارد اما در عوض سالن جکوزي و استخر و ايروبيک و شيشليک و برگ و سيگار برگ و رقص گرگ و حرکات موزون تگرگ و کوفت و زهرمار دارد.
بگذريم که تهران خياباني دارد به نام بهشت که به آن بهشت زهرا نمي گويند؛ بهشت شهردار مي گويند و مهدي باکري شهردار يکي از طبقات بهشت است که به جاي قالي بافتن و خالي بستن، تار عشق مي زند در پود مستي. حيف که ما بلد نيستيم مثل بعضي ها خواب ببينيم و الا بايد خوابش را ببينيم که دوباره يکي مثل مهدي باکري شهردار شهرمان شود.
دو زرده در مي آيد هر تخمي که مي کاريم؛ از بس نمک ندارد دست راي مان. هديه دادند راي ما دهاتي ها را به گلزار تهراني نشين و نديدند زار زدن ما را که نوشتيم؛ احمدي نژاد، اما خوانده شد مشايي!
اين از اين و اما کلا به شما که عرض مي کنم شيخ بي سواد، حالا به بي سوادي اش نگاه نکنيد؛ ثروت بهتر از علم بود نزد شيخ بي سواد از همان دوران ننه جون! بعدها هم که بزرگ شد فهميد پول شهرام از خط امام بهتر است. لاکردار ? تا ويلا دارد يکي در فرمانيه و ديگري در زهرماريه که کم از بهشت ندارد. پسر شيخ بي سواد که مي گويد؛ نمي دانم؛ چي چي هاوسش خيلي عاليه! خاتمي هم ويلانشين است. اين مولاي ماست که ويلا ندارد و من جرئت مي کنم بنويسم: “من مستاجر نيستم؛ خانه ام بيت رهبري است”. سران فتنه اما جملگي در ويلا زندگي مي کنند اما يکي شان خوش مشرب تر از مابقي است و ماشاء الله هزار شمس الواعظين ويلا را فقط با ژيلا مي خواهد. بديهي است که فقط هم قناعت به ژيلاي ايراني نمي کند؛ کم دست نداد در ايتاليا با ژيلايي که کج تر از پيزا بود و کشنده تر از کش لقمه. چه کسي؟ همين خاتمي که الان ما را دعوت مي کند به وحدت به شرکت در راهپيمايي روز قدس و ? فرداي ديگر لابد دعوت مان مي کند که از رهبري حرف شنوي داشته باشيم و جذب حداکثري کنيم همه را حتي جرج سوروس را.
رو بدهي به سران فتنه همين مي شود. اعدام شان بايد کرد اين مفسدين في الارض را و بعد چوبه دار نظام مقدس جمهوري اسلامي را آب کشيد. منافق تر از آن است که چهره اش نشان مي دهد خاتمي. عبايش مشکي نيست؛ دلش سياه است… خب حالا! مي رسيم به اين مواخذه که؛ مگر آقا نگفت به احدي ظلم نکنيد! مي رسيم؛ اندکي صبر کنيد. فعلا بگذاريد ظلم مان را بکنيم، بعد به اسم ماه، ستاره را بکوبيد!
الان تازه اول اين نوشتار است. براي اين مواخذه کمي زود است… آري؛ همين ويلانشيني و ژيلادوستي واويلا کرده امروز اين حضرات را. زبير آقازاده اي داشت که ويلانشين بود. طلحه الاغي داشت که ضد گلوله بود. در تاريخ زني که بايد با احترام از او ياد کرد، دولا دولا شترسواري مي کرد و در جمل، حسن ابن علي، آن شير بچه حيدر کرار، آن امامِ حسين و آن استاد عباس در جنگ آوري، هر چهار پاي اين شتر را با يک ضربه شمشير قطع کرد.
همان علي که مي گفت: نگه داريد احترام همسر پيامبر را، قبلش از پا در آورد اين جمل را. همان سيد علي که گفت: ظلم نکنيد به احدي، ديگر سران فتنه را به کشتي انقلاب راه نمي دهد. کشتي انقلاب، کشتي نوح است و هر کس که چپ اندرقيچي خواب ببيند، از کشتي انقلاب پرت خواهد شد بيرون. راه دادن سران فتنه به کشتي انقلاب به اين سفينه نجات، ظلم به انقلاب اسلامي است. ظلم به احدي، بزرگ تر از ظلم به انقلاب اسلامي نيست. دعوت کردن از هر منافقي براي حضور در جلسات مجمع تشخيص، ظلم به انقلاب اسلامي است. ظلم به انقلاب اسلامي يعني ظلم به خون پاک شهداي راه انقلاب اسلامي.
هر کس به خون شهداي اين ديار ظلم کند ما او را دشمن علي مي دانيم و بلند مي گوييم؛ لعن علي عدوک يا علي. هر که مي خواهد باشد. با عمامه يا بدون عمامه. با ريش يا بدون ريش. چه شيخ چه مهندس. ما البته در ? دي شعار ديگري هم داديم که متاسفانه بازتاب نيافت در هيچ رسانه اي. شعار ما شعار ساده و بليغي بود. نمي دانم کدام مصلحت اجازه نداد اين حقيقت منعکس شود؟ اين اسمش مصلحت نيست. بصيرت هم نيست. بي غيرتي است. ترس است. من اما تخس ترين بسيجي اين ديارم و ريه من جز دود عود موتور قراضه بچه بسيجي ها هيچ اکسيژني نمي شناسد. اينجا هم که خودتان مي دانيد؛ بهشت زهراست. من تا پيش از اين هم زبانم دراز بود اما اينجا در کنار مزار پدرم زبان من تازه باز شده است و تازه شير شده ام و زبانم سرخ شده.
اينجا نه شهرک غرب است و نه سيدالکريم. اينجا دقيقا منزل من است. اينجا حرفم را نزنم کجا بزنم؟… فرمانده بابااکبر در جاده اهواز – خرمشهر حاج احمد متوسليان بود. با اين حساب دليلي براي ترس نمي بينم که نخواهم اصلي ترين شعار يوم الله ? دي را درآورم از مظلوميت. اصلي ترين شعر ? دي اين بود. همه ما، هم شنيديم و هم گفتيم. بصيرت بازي در نياوريد! خودتان هم اين شعار را داديد. آري؛ همه ما شنيديم و همه ما گفتيم که؛ “تاجر ورشکسته، برگرد به باغ پسته”. ما فريب صف اول نماز “آقا” را نمي خوريم. ابن ملجم هم در همين صف اول، پشت سر علي نماز خواند. البته خدا را شکر در مثل مناقشه نيست، پس دستگاه قضايي نمي تواند حالم را بگيرد!
دستگاه قضايي آرام آرام دارد تبديل مي شود به يکي از اين دستگاه هاي موسيقي. از بس که سمفوني عدالت را در دستگاه سازش مي نوازد! بله، چون در مثل مناقشه نيست، اين را هم مي شود گفت؛ طلحه هم زياد پشت سر علي به نماز ايستاده بود. زبير هم. ابن ابي هم. شمر هم. شريح قاضي هم. آقازاده زبير از خود راضي هم. صف اول نماز “آقا” مهم نيست. مهم صف اول شهادت در راه رهبري است.
نگاه کنيد چه کسي در خط مقدم جنگ نرم دارد مي جنگد. گيج نزنيد. معيار ولايت مداري ما در اين ? ماه دفاع مقدس، خون سرخ شهيد حسين غلام کبيري است. حسين غلام کبيري ويلا نداشت اما ويلاي عاليجناب فتنه کم از بهشت ندارد. ديشب امام با شهدا عند ربهم يرزقون بودند در قهقه مستانه شان و سر همين حضرت روح الله وقت نکردند يک تک پا دوباره مشرف شوند به خواب عاليجناب و الا به ايشان در همان عالم خواب نهيب مي زدند که؛ مرد حسابي! جانشين شايسته من، ولي بر حق من، آ سد علي آقا گفت؛ همت را مضاعف کن اما نه ديگر اينقدر! مهدي که در رفته است. آن يکي که با مادرش در فرانسه است. آن ديگري که رفته الجزاير عروسي. اين يکي که رفته مهدي را ببيند در لندن. آن يکي که رفته فلان فبرستان. خودت هم برگردي به باغ پسته، کلا امسال همت تان به شکل دوبل مضاعف مي شود!
سران فتنه اگر هم بخواهند خواب ببينند، خواب شيخ ساده لوح را بايد بينند. اين حکم در خوابيدن و خواب ديدن به خصوص با شکم پر، قاعده اي است که استثنا ندارد. خواب ديدن هم براي خودش حساب و کتاب دارد. الکي که نيست. مثال مي زنم؛ آقازاده ها وقتي مي خوابند، چون معمولا تا خرخره هم مي خورند علي القاعده بايد خواب آقازاده معاويه را ببينند. آخر يزيد هم چون در مثل مناقشه نيست، قبل از خواب تا خرخره مي خورد! نه عزيز من! تو گفتي و من هم باورم شد.
امام و شهدا را مادران شهدا خواب مي بينند. من روزي به سران فتنه گفتم؛ غلط کرديد بيشماريد و الان مي گويم؛ غلط کرديد خواب امام را مي بينيد. با شکم پر نمي توان خواب امام پابرهنه ها را ديد. دانشمندان به خاطر همين است که توصيه مي کنند؛ با شکم پر نخوابيد. با شکم پر آدمي خواب هاي بدبد مي بيند. خواب امامعلي رحمانف را مي بيند و خيال مي کند خواب امام علي را ديده است. زرشک! گفت: شتر در خواب بيند پنبه دانه، گهي لپ لپ خورد گه دانه دانه.
ما بيداري شما را قبول نداريم، خواب تان را قبول کنيم؟ آن امامي که آمده بود خواب شما، امام جماران نبود، امام جمعه مسجد ضرار بود. ما البته فکر نمي کرديم کار شما به خواب ديدن بکشد. چه زود خواب تان گرفت. يخ آن نامه سرگشاده و بي ادبانه تان در بيداري نگرفت، پناه برده ايد به خواب؟ ما ولي در خواب هم دست از سرتان برنمي داريم. دوره خواب راحت گذشت. شما خودتان را به خواب زده ايد؛ بيدارتان مي کنيم ما از خواب ولو با همين شلاق کلمات.
شيخ بي سواد کلا به شما که عرض مي کنم زياد خواب مي بيند. در انتخابات و در بيداري از ? نفر، پنجم شد ولي در خواب، ديد که شده رئيس جمهور و رفته سازمان ملل و دارد اداي احمدي نژاد را در مي آورد و مي گويد؛ آقاي رئيس، عاليجنابان! کلا به شما که عرض مي کنم؛ امسال را بايد دنيا به اين چيز يعني به اين نام بخواند: “تعرض براي همه کشورها، تجاوز براي هيچ کس”.
آقايان سران فتنه! خواب ديديد خير باشد؛ که ما بيداريم. تا همين الان هم که زنده مانده ايد، به خاطر اين است که علي به ما حکم جهاد نداده. حکم جهاد بدهد شما را مي فرستيم به خواب ابدي. در اين خواب ديگر خبري از خر و پف نيست. بلند شويد سرتان مي خورد به سنگ لحد. حق تان است؛ تا شما باشيد بعد از امام پابرهنه ها، ويلانشين نشويد. تا شما باشيد لشکر نکشيد عليه خون ??? هزار شهيد.
نکير و منکر اما مثل دستگاه قضايي نيستند. سمفوني عدالت را تا فيها خالدون خرخره شما و در دستگاه آتش مي نوازد. فرشته هاي الهي، انتقام خون دل مادران شهدا را از شما خواهند گرفت. مادر شهيد عليرضا شهبازي امام را اما در بيداري مي بيند؛ که خميني مظهر بيداري بود. ما به امام در بيداري مي گفتيم؛ رهبر کبير انقلاب اسلامي. روح خدا بزرگ تر از آن است که در خواب شما بگنجد. شما زيادي خواب تان سنگين است. از اين ساعت قديمي ها که زنگش گوش خراش بود بايد بگذاريد دم گوش تان.
انقلاب را که با خواب نمي شود اداره کرد. چطور هاله نور خرافه بود اما خواب شما خرافه نيست؟ شما بيداري تان هم خرافه است، چه رسد به خواب تان.
اينکه شما در خواب مدعي امام مي شويد و اينکه شما در بيداري ادعاي وحدت مي کنيد و مدعي مي شويد دوست، يار و همراه ديروز و امروز و فرداي ماه هستيد، اين هر جفت اش خرافه است. واقعيت اين است که امام گفت. امام گفت: “ملاک حال فعلي افراد است”، نه ملک و املاک افراد. سران فتنه فقط ? جا با امام بودند؛ يکي در عکس و ديگري در خواب. سران فتنه عکسش هست؛ با امام بودند در نجف. با امام بودند در ترکيه. با امام بودند در پاريس. با امام بودند در نوفل لوشاتو. با امام بودند در کنار آن درخت سرسبز حياط نوفل لوشاتو. با امام بودند هنگام رد شدن از عرض خيابان در آن عکس معروف. با امام بودند در فرودگاه مارشال دوگل. با امام بودند در طياره. با امام بودند وقت سوخت گيري. با امام بودند روي باند. با امام بودند وقت بستن کمربند. با امام بودند وقت اوج گرفتن هواپيما. با امام بودند وقت ادا و اطوار درآوردن مهماندار هواپيما. با امام بودند در ارتفاع چند هزار پايي از سطح دريا. با امام بودند وقت توجه کردن به علامت نکشيدن سيگار. با امام بودند وقت اين جمله؛ “لطفا صندلي هاي خود را به همان حالت اول برگردانيد. کمربندهاي خود را باز نکنيد. هواپيما تا لحظاتي ديگر در فرودگاه مهرآباد مي نشيند”. با امام بودند در هنگام باز کردن کمربند. با امام بودند در پلکان هواپيما. با امام بودند قبل از وقتي که آن کمک خلبان دست امام را گرفته بود. با امام بودند در همان لحظه اي که کمک خلبان دست امام را گرفت. با امام بودند بعد از آنکه کمک خلبان دست امام را رها کرد. با امام بودند در پله اول. با امام بودند در پله دوم. با امام بودند در پله سوم. با امام بودند در پله چندم. با امام بودند در بنز شخصيتي. با امام بودند در گروه سرود خميني اي امام. با امام بودند در ميان خبرنگارن. با امام بودند در تشريفات. با امام بودند در جلوي بليزر. با امام بودند در خود بليزر. با امام بودند در صندوق عقب بليزر. با امام بودند در آن ميني بوسي که عقب تر از بليزر، هزار نفر رويش بودند و داشت هن هن کنان حرکت مي کرد. اصلا بليزر حامل امام را سران فتنه داشتند هل مي دادند. قبول؟ گفت: “با علي در بدر بودن شرط نيست، اي برادر! نهروان در پيش روست”.
شما از بس با امام عکس انداختيد، خيال مي کنيد الان هم بايد بر عکس امام حرکت کنيد. امام در عکس و در خواب با شما، در بيداري با ما. شما با امام زياد عکس داريد اما پروانه با شمع عکس نمي گيرد. مي سوزد به عشق شمع. امام شمع بود و پروانه، همين شهدا هستند. امام جشن پيروزي را در کنار شهدا گرفت و در کنار همين شهدا آرميد. امام با دلي آرام، قلبي مطمئن، روحي شاد و ضميري اميدوار به فضل خدا از خدمت ما خواهران و برادران مرخص شد، چون دل آرام و قلب مطمئن و روح شاد و ضمير اميدوار روح خدا به فضل خدا، بدون شک، بي هيچ شک و شبهه اي حضرت آيت الله العظمي خامنه اي است. خامنه اي همان امام است، منتهي در بيداري.
امام حکيم بود و مي دانست خامنه اي لياقت رهبري دارد نه شما. شما از نظر امام به درد همين خواب ديدن مي خوريد که لابد آمده به خواب تان. ما که قبول نداريم؛ خودتان ادعا مي کنيد. شما فقط به درد عکس انداختن با امام مي خورديد و الا اگر ملاک به اين حرفها باشد، هيچ کس چون علي به محمد نزديک نبود و اگر ملاک به عکس هم باشد باز شما بازنده ايد؛ احدي اندازه خامنه اي با خميني عکس ندارد.
در قاب انقلاب، فقط خامنه اي با خميني عکس دارد. قاب شما اما مثل عکاسي فري نقاب دارد. ما در ? دي نقاب را از چهره سران فتنه انداختيم و پرده برداري کرديم از خط جديد نفاق و رسوا کرديم سران فتنه را بالاتفاق و گفتيم؛ لعن علي عدوک يا علي. لعن علي عدوک يا علي، وصيت شهداست به ما؛ پس رحمت و درود خدا بر شهيدان و لعنت خدا بر سران فتنه.
سران فتنه فقط دشمن سيد علي نيستند، دشمن علي هم هستند. افتخار علي در اين زمانه خامنه اي است، چرا که ذوالفقار دست اوست. سران فتنه دشمن امام زمان اند، چرا که خامنه اي، نائب بر حق امام زمان است. کسي که نور ماه را بر نمي تابد، دشمن خورشيد است و غلط کرده خودش را منتظر آفتاب بداند. سران فتنه اما ريزترين و حقيرترين دشمن انقلاب اسلامي اند. آنقدر پست و زبون که به خواب پناه برده اند.
اقدس خانم همسايه ما راستش عمه بزرگي دارد که او هم زياد خواب مي بيند. عمه بزرگ اقدس خانم؛ از بس خواب مي بيند، جديدا خواب نما شده و قبل از آنکه بخوابد، خواب مي بيند. عمه بزرگ اقدس خانم بويي از فضيلت نبرده است و خرافه گراست؛ نه اصلاح طلب است و نه اصولگرا. با اين حال خواب زن چپ نيست؛ خواب نامرد چپ است.
عده اي با امام بودند در خواب سنگين. عده اي با امام بودند در خواب قيلوله. عده اي با امام بودند در خواب شبانگاهي. عده اي با امام بودند در خواب خوش. کساني که خواب شان ? پادشاه است، غلط کرده اند خواب امام را ديده اند. هيلاري کلينتون هم اخيرا طي يک فقره خواب خوش، سوار بر الاغ تراوا شد و کلا به شما که عرض مي کنم؛ ضمن فرود آمدن در ميدان آزادي ايران را فتح کرد اما وقتي که از خواب بلند شد، خميازه اي کشيد و ديد بيل کلينتون هوس باز براي او يک هووي ديگر آورده است.
آري آقايان! ما به شما در خواب هم اجازه نمي دهيم به علي چپ نگاه کنيد. از اين به بعد خواب ديدن با شما، تعبيرش با ما. ما در سريال يوسف پيامبر، از يوزارسيف تعبير خواب ياد گرفته ايم. از اين پس خواب ببينيد، وضع همين است. تاب اين قلم را داريد باز هم خواب امام را ببينيد. جوهر قلم من از خون پدرم است و پدرم در بيداري وصيت نامه نوشت و ترجمان اين وصيت اين است؛ “دشمن خميني کافر است و دشمن خامنه اي منافق است”.
شما اگر صادق هستيد، چه لزومي دارد امام را در خواب ببينيد؟ امام اگر هم قرار باشد بيايد به خواب کسي، سران فتنه مطمئن باشند جز با تشر جز با اخم جز با ابروي گره کرده، به خواب شان نمي آيد. امام در خواب در بيداري در آن دنيا و در همين دنيا و به پشتوانه اين ملت، توي دهن شما مي زند. اين کار را امام به پشتوانه ما با يک شاه کرد و دربدرش کرد.
راستي! خواب شما را يوسف تعبير کرده يا يهودا؟ علماي اين رشته يا مدعيان بودا؟ ماه اگر قرار باشد بيايد، به خواب ستاره مي آيد. خميني امام پابرهنه ها بود. باباي فرزندان شهدا. مرجع مادران شهدا. گيرم بخواهد به خواب کسي بيايد، مي آيد به خواب ما.
امام به خواب مادر همت مي آيد و سران فتنه به خواب بعضي ها. لياقت بعضي ها همين شيخ بي سواد است. کسي که خون فروشي مي کند با ضد انقلاب در يک قاب مي نشيند. خدا را شکر؛ نشان دادند خودشان را بعضي ها. بعضي ها بوي خار مي دهند و ديگر عطر گل ندارند.
نسل باکري را بايد در قطرات اشک مادر همت جست و جو کرد. همت حاضر بود در پوتين بچه بسيجي ها آب بخورد و بعضي ها حاضرند در نعلين شيخ بي سواد. چه تناسبي است ميان همت و بعضي ها؟ خانواده همت يعني مادر همت. کوسه ها عروس دريايي را خريده اند. کسي که با لجن با جلبک عهد مي بندد، ديگر عروس دريايي نيست.
همسر شهيد يعني همسر صياد. بر باد بدهد کسي آن مقدس ياد را، ديگر همسر شهيد نيست. مگر نه اين است که سر با سر نسبتي بايد داشته باشد و پسر با پدر؟ بعضي ها که در سر سوداي شب پرستي مي پرورانند و با خفاش، هم نشيني مي کنند و با ظلمت، شب نشيني، چه نسبتي دارند با سر جداي از بدن سردار خيبر؟
پسر همت و دختر باکري به آن جواناني مي گويند که عمل کردند به وصيت نامه اين شهداي عزيز ودر همين فتنه اي که گذشت اطاعت محض کردند از ولايت فقيه. نسل همت را بايد در حماسه ? دي جست و جو کرد. ما خون همت را به خون فروشان همت نمي فروشيم.
مزار همت در شهرضاي چشمان مادر همت است. محمدابراهيم را اين مادر، بزرگ کرد که همت شد. نحوه تربيت بعضي ها به او ربطي ندارد. بايد ديد چه کساني بزرگ شان کرده. مي دانم؛ قبلا در “نه ده” قول داده بودم وارد اين خط قرمز نشوم و به حرمت هم دردي، هم فخري، به احترام اينکه من هم از خانواده شهدا هستم، هر آنکه نام همت را يدک مي کشد حرمت بگذارم برايش اما چه کنم که ديگر “همت”ي نمي بينم روي بعضي اسامي. به شناسنامه که نيست. به مرامنامه است.
شناسنامه مرا پاره کنند، باز هم پدرم بابااکبر است. من مداح ماهم، نه آويزان از آستين کروبي. اين هم از تلخي هاي جنگ ماست اي خواهر، اي برادر. ? ماه نبرد مقدس ما، طرف حسابمان بعثي ها نبودند، بعضي ها بودند. ما به هر خاري که از گل نازک تر گفتيم، فرو رفت در چشم خود ما. چه زمخت است اين جنگ نرم. تحميلي تر از جنگ تحميلي، جنگ ماست که به همين راحتي نمي شود تحليلش کرد. چه اراده اي مي خواهد اين جنگ اراده ها. علي باشي و با طلحه بجنگي. عمار باشي و با زبير. قرآن ناطق باشي و با قرآن. با محمد باشي و با مدعيان خط پيامبر بجنگي.
حمزه در احد خون داد و همت در خيبر و حميد باکري در هور و مهدي باکري در بدر و اما علي و عمار در جمل و نهروان فقط خون دل خوردند. از يک سو دلت براي طلحه مي سوزد و از سويي ديگر صد البته دلت براي اسلام مي سوزد. جنگ اراده ها، از جنس پولاد، اراده مي خواهد و الا گيج خواهي زد و الا حرف مفت خواهي زد؛ اينکه سيف الاسلام بود. اينکه با پيامبر عکس داشت. اينکه روي پيشاني اش پينه بسته. اينکه آدم خوبي بود. اينکه کلا به شما که عرض مي کنم؛ نماينده امام بود در بنياد شهيد. اينکه نخست وزير ايام جنگ بود و در شطرنج ديپلماسي، هم کار رخ را مي کرد و هم کار فيل. اينکه در بنياد باران از دماغ فيل گفت و گوي تمدن ها پايين افتاده.
اينکه هنوز پشت سر علي نماز مي خواند. اينکه از ? سال دفاع مقدس، ? سالش را فرمانده بوده. اينکه قبل از جنگ در جبهه داشت قالي مي بافت. اينکه ريش دارد. اينکه سيد است. اينکه آنقدرها هم آدم بدي نيست. اين يکي را نگو که اصلا امام در به ثمر رسيدن انقلاب و عبور از بحران، گاهي به ايشان کمک مي کرد. اينکه فرزند مطهري است. اينکه با بهشتي نسبتي دارد. اينکه خواب مي بيند. اينکه عکس دارد. اينکه عمامه دارد. اينکه دکمه يقه اش را تا آخر مي بندد. اينکه دفتردار است. اينکه صاحب چند کتاب بوده. اينکه هر روز بدون واسطه ماه، احوال پرسي مي کند با خورشيد.
اينکه در ميان ابر و باد و مه و خورشيد و فلک، اگر پرسه در مِه مي زند، خب گاهي هم دم از ماه مي زند. اين به آن در! اينکه نه که در نياوران اغذيه فروشي ها خيلي گران حساب مي کنند، آخي! بميرم الهي؛ رفته بود در خيابان انقلاب، ساندويچ ارزان قيمت بخورد. اينکه رفته لندن تا با همکاري آبراموويچ شعبه دانشگاه آزاد باشگاه چلسي را افتتاح کند.
اينکه رفته پاريس تا به همراه مادرش گل بخرد از فرودگاه مارشال دوگل. الحمدلله ظاهرا حال همه خوب است. حالا يک فتنه اي شد. تمام شد و رفت. وانگهي؛ شتر ديدي، نديدي. اين ضرب المثل شتر جنگ جمل را استثنا نکرده. کم هم نمي آوريم اصلا. تيز بازي در مي آوريم.
لازم شد حتي به نام ماه، ستاره ها را مي کوبيم و به نام علي، عمار را و به نام سيد علي، بسيجيانش را. خواب مي بينيم و کسي هم حرفي به ما زد، مي گوييم؛ رهبر گفت؛ جذب حداکثري! تنگه احد را به تونل توحيد مي فروشيم و اگر کسي اعتراض کرد، مي گوييم؛ آقا گفت: وحدت! برنامه “ديروز، امروز، فردا” را مي بنديم و اگر صدايي به نشانه انتقاد بلند شد، مي گوييم؛ رهبر گفت: بصيرت! به هديه تهراني و گلزار و کوفت و زهرمار وقت ملاقات مي دهيم و اگر کسي چيزي گفت، مي گوييم؛ آقا گفت: دفع حداقلي. العربيه را خيال مي کنيم به خليج برمي گردد و اگر حسين قدياني به مجتهد جامع التجاوز، شيخ بي سواد گفت، مي گوييم؛ آقا گفته به احدي ظلم نکنيد!
خلاصه در يک کلام؛ دکترا مي گيريم در بصيرت ولي از دانشگاه هاوايي. سر کيسه را هم اگر لازم شد شل مي کنيم و چند تايي نويسنده را، چند تايي وبلاگ نويس را، چند تايي ستاره را، چند تايي پروانه را که حراج کرده اند شرف شان را، به قيمتي ارزان، شايد ? زار مي خريم و به ايشان دستور مي دهيم ذغال فروشي کنند. سران فتنه را خواص بي بصيرت را آمريکا و اسرائيل را بي خيال شود و فقط گير بدهد به بچه بسيجي ها. به همين بچه بسيجي هاي فضاي سايبر. که مثلا چرا وقتي “دوئل” وارد وبلاگ “انديشه روشن” مي شود، قبلش “ياالله” نمي گويد! که چرا “تلخندک” اندازه يک ذوزنقه قطام هم براي استوانه نظام احترام نگه نمي دارد! که چرا وحيد اشتري تند مي رود در وبلاگش! که چرا “بيانچه” که نه سر پياز است و نه ته پياز، تربچه مي کارد در باغ پسته! که چرا شماره نمايندگان مجلس را فلان وبلاگ نويس با جگر، برداشت و نوشت در وبلاگش! که چرا به من يک لاقباي پاپتي، عده اي مي گويند؛ داداش حسين! خواهرم، برادرم! اين حرف مرا که الان مي خواهم بزنم با دقت گوش دهيد؛
من ترجيح مي دهم آشوبگر عاشورا باشم اما شرفم را به قيمتي که بعضي ها برايم تعيين مي کنند، نفروشم. خواهرم، برادرم! بگذار واضح تر بگويم؛ من ترجيح مي دهم آشوبگر عاشورا باشم اما مثل برخي ها به صورت تي تيش ماماني، بسيجي نباشم. آشوبگر عاشورا ممکن است روزي حر شود اما مي برد آبروي بسيج و بسيجي را کسي که بصيرت را بي غيرتي و سکوت ترجمه مي کند. آشوبگر عاشورا آبروي جنبش سبز را مي برد و به فرقه مبدل مي کند فتنه را اما بسيجي اي که جگر مبارزه ندارد، آبروي حاج احمد متوسليان را مي برد. بسيجي را به جگرش مي شناسند. نازک نارنجي ها لطف کنند از بسيج بيرون بروند. کسي که جگر ندارد به خاتمي منافق بگويد، بسيجي نيست. بسيجي باادب خوب است اما دشمن را نديدن و دوست را کوبيدن و پول گرفتن از خواص بي بصيرت از دفتردار گرفته تا شهردار براي کوبيدن امثال من که کم سوترين ستاره ? ماه نبرد مقدس سايبري شما عزيزان بوده ام، اسمش باادبي نيست. اسمش بي ادبي هم نيست. فروختن وجدان خويش به چند برگه معدود اسکناس است.
بي اراده هاي جنگ اراده ها هم خوب خودشان را لو دادند. ما اسير جنگ رواني دشمن نشديم. اسير جنگ رواني دوست هم نمي شويم. هر کس هر چه مي خواهد بگويد؛ من با قرائت فرمانده پدرم حاج احمد متوسليان بسيجي ام. طرف، رئيس جمهور مملکت بود. حاج احمد مي گفت؛ هلي کوپترش زمين بنشيند، مي زنم. کسي که جگر حاج احمد را ندارد، غلط کرده خودش را بسيجي مي داند. از نظر من خاتمي منافق است؛ براي اين ملعون صفت ديگري به کار ببري، عين بي ادبي است. من نويسنده تندروترين باتوم به دست هاي اين مملکتم؛ ريش توپي ها. کوچه فلافلي ها. دانيال هاي ميدان شوش. شورشي ها. موتور هزاري ها. موتور قراضه اي ها. کساني که جگرشان از هيبت و شکوه ماشين هاي ضد شورش نيروي انتظامي با هيبت تر و با شکوه تر است. من منشي اين عزيزانم. تا وقتي از نظر اين دوستان، خاتمي منافق و ملعون است، من هم همين را مي نويسم. مامورم و معذور. قول داده ام فقط نويسنده اين جماعت باشم. قلم من ارگان باتوم به دست هاست. بر سر آن ادبي بخورد که بخواهد به شمر جواب سلام بدهد. باب الادب ما عباس بود که پاره کرد آن امان نامه را.
خواهرم، برادرم! اين است دغدغه امروز ما در جنگ اراده ها. اين سخنان را فقط در ميان شما بايد زد. لطفا گيج نزنيد و همه ما و اول خودم لطف کنم و گيج نزنم. چند شهيد در همين بهشت زهراي تهران آرميده اند؟ کدام شهيد براي رفتن به جبهه، به جماران رفت و از امام اجازه گرفت؟ آيا وزوايي و وراميني براي بالا رفتن از ديوار سفارت شيطان بزرگ از امام اجازه گرفتند؟ آيا همت از امام اجازه گرفت که خونش با حسين پيمان ريختن بست و سرش با سيدالشهدا پيمان باختن؟ ناگزيرم از بيان اين سخنان نزد شما. اطاعت از ماه را کسي نمي خواهد به ستاره هاي آسمان بياموزد. آقا امر کند دست سران فتنه را ببوسيد ما همين کار را خواهيم کرد. اين اوج ولايت پذيري ماست اما من به قرائت آقاي ساکت، ولايت مداري را عين ولايت نداري مي دانم. من به قرائت همين شهداي قطعه ?? ولايت مدارم. من به خط مي زنم به خطر و تا الان زياد کلماتم را در جنگ نرم به در خانه معاويه هاي امروز رسانده ام اما علي به من نگفته برگرد. ولايت مداري با خاله بازي فرق مي کند. ما به امر آقا، همه مان و من قبل از همه شما، افسر جنگ نرميم. اين مي شود اطاعت از امر مولا. پدران مان هم به امر امام رفتند و جنگيدند اما اگر شهداي آرميده در اين مکان مقدس، براي هر تيري که از تفنگ خود شليک کردند، از خميني اجازه گرفتند، من و شما هم بايد براي هر کلمه نوشته هاي مان، براي هر طرحي که مي زنيم، زنگ بزنيم بيت رهبري و از آقا اجازه بگيريم!! چند علامت تعجب انتهاي اين جمله، بهت اين روزهاي مرا نشان مي دهد؟! مالک خودش را به در خيمه معاويه رساند و چون علي به او گفت؛ برگرد، برگشت ولي اگر خوارج بر بلاهت خود نام بصيرت نگذاشته بودند و اگر قرآن کاغذي را به رخ قرآن ناطق نمي کشاندند، علي کي و کجا به مالک دستور عقب نشيني مي داد؟!
وزوايي اگر از ديوار سفارت بالا نمي رفت، کجا امام از انقلابي مهمتر از انقلاب بهمن ?? سخن مي گفت؟! اگر رزمندگان مظلوم ما در کانال کميل فکه با لب تشنه به شهادت نمي رسيدند، امام کي و کجا آروزي بوسه بر دست و بازوي بسيجيان مي کرد؟! اگر ما ? دي را نمي آفريديم، آقا کي و کجا از اين روز دقيقا مثل روز ?? بهمن و به همان ميزان ياد مي کرد؟! ما مگر قبل از ? دي از ايشان اجازه گرفتيم؟! کدام پروانه براي سوختن از کدام شمع اجازه گرفته است؟! به اين اجازه گرفتن ها نه باادبي مي گويند و نه ولايت پذيري. فقط مي گويند؛ خاله بازي. اجازه آقا معلم، اجازه خانم معلم، مال دوران ابتدايي ما ستاره هاي حضرت ماه بود. ما بزرگ شده ايم الان و لااقل در خون دادن و خون دل خوردن، اگر نه به درجه اجتهاد، لااقل به درجه اشتهاد رسيده ايم. آويني در اين پهن دشت حدوث اهل شهود، مرد اشتهاد بود و به فکه رفت، در حالي که جنگ تمام شده بود اما مبارزه ادامه داشت و به درجه رفيع شهادت هم رسيد. آويني براي رفتن به فکه از آقا اجازه نگرفته بود ولي رهبر به ايشان بعد از شهادت شان لقب “سيد شهيدان اهل قلم” داد. آقا به شما خواهران محترمه و برادران عزيز مگر نگفت؛ افسران جنگ نرم؟ براي کدام طرحي که زديد و براي کدام نقشي که کشيديد و براي کدام متني که نوشتيد اجازه گرفتيد از آقا؟!
يک بار وقتي آقا به ما گفته بسيجي، يعني به ما هم اجازه خون دادن داده اند و هم اجازه خون دل خوردن. آن بي اجازه حرکت کردني مذموم است که خارج از شعاع حرکت ماه باشد. آن تندروي اي قابل سرزنش است که ستاره خارج از مدار ماه بگردد. من و شما کي و کجا از مدار نور بيرون رفته ايم؟ با يک خط نوشته غلط و يا با يک طرح خطا، هيچ افسر جنگ نرمي از مدار ولايت فقيه خارج نمي شود. مگر همه تيرهايي که اين شهداي عزيز زدند، همه به هدف خورد؟ خواهرم، برادرم! دکترا گرفتن در بصيرت خوب است اما نه از دانشگاه هاوايي. اراده تان را مي خواهند سران فتنه، خواص بي بصيرت و يک مشت نفوذي، در اين “جنگ اراده ها” سست کنند. مراقب باشيد و مراقب باشيم. اجازه ندهيد به اسم ماه، شما ستاره ها را بکوبند. شما را فقط بايد به اسم شب پرستي بکوبند. هر کس که به اسم شمع، مي خواهد قلب پروانه را، دل مهربان شما را، سينه مملو از مهر ولايت شما را بکوبد، جاسوس دشمن است. شک نکنيد. به راه تان به اين راه مقدس تان شک نکنيد. همان که همت گفت؛ با عشق جلو بياييد. نترسيد از مختصات عجيب و غريب جنگ در اين زمان و از اين سيل زخم زبان. جوخه ها را هدف بگيريد. جوجه ها خود خواهند مرد. اجازه ندهيد براي هر پروانه اي که گرد شمع مي گردد، يک حرف دربياورند. بايد تعصب داشته باشيم به راهمان و غيرت داشته باشيم به همراهانمان. اين به من و شما ربطي ندارد که دشمن ما شناسنامه اش ايراني است. نترسيد از تهمت برادرکشي. برادران شما حسين غلام کبيري و امير ذوالعلي را کشتند؛ نترسيد از تهمت برادرکشي. قرار نيست هم برادران مان را بکشند و هم ما بترسيم از تهمت برادرکشي.
مگر کساني که سر از پيکر مقدس سيدالشهداء بريدند، با او از يک قوم و قبيله و عشيره نبودند؟ آن زمان که آمريکا و اسرائيل نبود! از تهمت نترسيد. از ياس و از نوميدي بترسيد. از اين بترسيد که شبهه ها در شما اثر کند و گمان کنيد راه را راه ماه را اشتباه آمده ايد. از اين بترسيد. به شما ربطي ندارد که دشمن تان بعثي ها هستند يا بعضي ها. ولله بعضي ها پست ترند از بعثي ها. خاتمي از وفيق السامرايي پست تر است. شک نکنيد. منافق از کافر پست تر است. يک لحظه به اين فکر کنيد که فتنه گران در جنگ نرم موفق مي شدند؛ آن وقت چه مي شد؟ نمي بينيد اين کينه ها را؟ نمي بينيد اين بغض ها را؟ نمي بينيد اين خواب ها را؟ دل تان براي صف اول نماز آقا نسوزد. دل بسوزانيد براي خود آقا. دل بسوزانيد براي شهداي اين ? ماه دفاع مقدس. غلام کبيري از همت و باکري واقعي تر بسيجي است. همت و باکري عمدتا با بعثي ها مي جنگيدند و ما فقط با بعضي ها.
صد رحمت به برادران يوسف. اينجا عده اي معتقدند؛ يوسف گرگ را خورده. اينجا جنگ خون نيست. جنگ خون دل است. کوتاه بياييد، پيراهن گرگ را با فتوشاپ خوني مي کنند و گزارش اين لباس را به يعقوب مي دهند. برادران شهيد ما، پدران شهيد ما برادران تني ما بوده اند. بعضي ها ناتني اند با ما. صد رحمت به برادران يوسف. به سران فتنه رو بدهي، خواب مي بينند؛ يوسف گرگ را خورده و قحطي مي آيد در اين سرزمين، پس از هدفمند سازي فتنه. بايد هوشيار باشيم. به سران فتنه رو بدهي، به بنياد شهيد فشار مي آورند که براي نداآقا سلطان هم کارت بنياد شهيد صادر کنند. کوتاه نياييد از راه ماه. در بصيرت دکترا بگيريد اما از دانشگاه جنگ. بصيرت را جز شهادت معني نکنيد. مي دانيد شني تانک با بدن دانشجوي شهيد حسين علم الهدي چه کرد؟ مي دانيد در کربلاي ? بارش گلوله به حدي بود که نزول فرشته غريب مي نمود؟ مي دانيد چند شهيد همين بهشت زهرا با لب تشنه به شهادت رسيدند؟ مي دانيد ما دقيقا چند مادر شهيد داريم که نمي دانند مزار فرزندشان کجاست؟ مي دانيد ما چند شهيد گمنام داريم؟
مي دانيد هر روز که مي گذرد، يک روز به روزشماري ايام يتيمي چند فرزند شهيد اضافه مي شود؟ مي دانيد مادر بودن و ? فرزند شهيد تقديم راه اسلام کردن يعني چه؟ مي دانيد مادر ? شهيد، مادر شهيدان جنيدي بودن يعني چه؟ مي دانيد وقتي هنوز سالگرد شهادت يکي از پسرانت سر نرسيده، آن يکي هم خبر شهادتش مي آيد ولي بدنش نمي آيد يعني چه؟ تا به حال چند بار در همين بهشت زهرا پاي درد دل يکي از اين مادران شهدا نشسته ايد؟ ويلچر چند جانباز قطع نخاعي را ولو براي دقايقي حرکت داده ايد؟ خواهرم، برادرم! آسان ستاره نشده ايم در اين آستان. آسمان ماه باراني است. مناسبتي نمي بندد چفيه اش را.
براي ماه هر روز کل يوم عاشوراست. نقل بغض فطر نيست. آن فقط چند قطره اشک بود. از دل مهتاب از آه ماه، فقط حضرت خورشيد خبر دارد. خار در اشک و استخوان در بغض، بياييم دعاي فرج بخوانيم؛ شايد خبري در راه نباشد. مردي در راه باشد. اين روزها نگاه ماه، خبر از نزديکي سحر مي دهد. به زودي لاله باز بوي گل مي گيرد. هر چند که شايد آن روز مادرش نباشد، ليک با پرستو خواهد آمد بهار. خواهد آمد بهار. شاهد با شهيد مي آيد. خواهرم، برادرم! اهل استشهاد باش.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس