همتراز دانستن‌ فلسفه‌ با شريعت‌ و دين‌، اختصاص‌ به‌ فيلسوفان‌ مسلمان‌ ندارد بلكه‌ در بين‌ فيلسوفان‌ يهودي‌ و مسيحي‌ نيز سابقه‌ دارد.

 مشرق--پیشتر گفتیم که فلسفه ذاتا خود بنیاد بوده و منکر نبوت است. این امر از سوی فیلسوفان مسلمان اگر چه پذیرفته نمی شود و آنان سخن از انطباق فلسفه با دین می گویند اما وقتی در مقام تبیین نسبت فلسفه با نبوت بر می آیند، فلسفه را با نبوت و فیلسوفان را با انبیاء همتراز می بینند و البته به این سئوال پاسخ نمی دهند که اگر چنین است چه نیازی به ارسال رسل و انزال کتب بوده است و چرا خداوند فلاسفه را مامور هدایت انسانها نکرد؟ ضمن این که چگونه ممکن است کسی که با فرهنگ قران آشنا و تعابیر بلند و بالای قران را در باره مقام و منزلت پیامبری و پیامبران دیده باشد، آنان را همردیف با فلاسفه مشرک و الهه پرست یونانی می گذارد و بلکه ابن رشد و  فارابی رتبه فیلسوفان را بالاتر از انبیاء و حاملان علوم دینی و شرعی می دانند![1]

اکنون به اقوال فلاسفه مسلمان در این باره بنگرید: 

«ابن‌ سينا راه‌ عقل‌ [فلسفه‌] را همتراز با راه‌ انبياء و شرع‌ مطرح‌ كرده‌ و مي‌گويد، مردم‌ بايد به‌ يكي‌ از اين‌ دو راه‌ و قيد، مقيّد باشند تا در نظام‌ عالم‌ اختلال‌ حاصل‌ نشود.. انسان‌ها بايد به‌ يكي‌ از دو قيد شرع‌ و يا عقل‌ مقيد باشند تا نظام‌ اجتماعي‌ تعادل‌ يابد؛ آن‌كه‌ از هر دو قيد رها باشد، موجب‌ اختلال‌ در نظام‌ اجتماعي‌ خواهد شد.»[2]

ملاصدرا در شرح‌ اصول‌ كافي‌، در ارتباط‌ با چگونگي‌ وصول‌ به‌ حقايق‌ و معارف‌، دو راه‌ را به‌ موازات‌ هم‌ ترسيم‌ مي‌كند، يكي‌ مشاهده عقلي‌ كه‌ راه‌ انبياء است‌ و ديگر تعقّل‌ فلسفي‌ که شیوه فیلسوفان است:

«دانش‌ عبارت‌ است‌ از شناخت‌ حقايق‌ كلي‌ يا از طريق‌ مشاهده عقلي‌ كه‌ شيوه انبياء و اولياء است‌ و يا از طريق‌ حدود و براهين‌ [قياسات‌ عقلي‌] كه‌ شيوه‌ فيلسوفان‌ و صاحب‌نظران‌ است‌.»[3]

و نيز می گوید:

«بارها گفته‌ايم‌، فلسفه‌ مخالف‌ شرايع‌ الهي‌ نيست‌ بلكه‌ مقصود از فلسفه‌ و شرايع‌ يك‌ چيز است‌ و آن‌ شناخت‌ خداوند و صفات‌ و افعال‌ اوست‌ و اين‌ شناخت‌ يا از راه‌ وحي‌ و رسالت‌ حاصل‌ مي‌شود كه‌ بدان‌ نبوّت‌ مي‌گويند و يا از طريق‌ سلوك‌ و تفكّر حاصل‌ مي‌شود كه‌ بدان‌ فلسفه‌ و ولايت‌ مي‌گويند. حال‌ آن‌ كس‌ كه‌ سخن‌ از مخالفت‌ اين‌ دو با هم‌ مي‌گويد، از اين‌ رو است‌ كه‌ نمي‌تواند خطابات‌ شرعي‌ را با براهين‌ فلسفي‌ منطبق‌ نمايد.»[4]

مرحوم علامه‌ طباطبايي‌ نيز مي‌گويد:

«اصولاً بين‌ روش‌ انبياء در دعوت‌ مردم‌ به‌ حق‌ و حقيقت‌ و بين‌ آنچه‌ كه‌ انسان‌ از طريق‌ استدلال‌ درست‌ و منطقي‌ به‌ آن‌ مي‌رسد، فرق‌ وجود ندارد. تنها فرقي‌ كه‌ هست‌، عبارت‌ از اين‌ است‌ كه‌ پيغمبران‌ از مبدأ غيبي‌ استمداد مي‌جستند و از پستان‌ وحي‌ شير مي‌نوشيدند.»[5]

همچنين‌:

«اگر بگوييم‌ هيچ‌ فرقي‌ ميان‌ فلسفه‌ و آيات‌ و روايات‌ نيست‌ جز اختلاف‌ تعبير، منظور اين‌ است‌ كه‌ معارف‌ حقيقيه‌ كه‌ كتاب‌ و سنت‌ مشتمل‌ بر آن‌ها است‌ و با زبان‌ ساده‌ و عمومي‌ بيان‌ شده‌، همان‌ معارف‌ حقيقيه‌ است‌ كه‌ از راه‌ بحث‌هاي‌ عقلي‌ به‌ دست‌ مي‌آيد و با زبان‌ فني‌ و اصطلاحات‌ علمي‌ بيان‌ شده‌ و فرق‌ اين‌ دو مرحله‌، همان‌ فرق‌ زبان‌ عمومي‌ ساده‌ و زبان‌ خصوصي‌ فني‌ است‌.«[6]

نويسندگان‌ كتاب‌ «تاريخ‌ فلسفه‌ در جهان‌ اسلام‌» نيز در مقدمه‌ اثر خود چنين‌ اظهار عقيده‌ مي‌كنند:

«اكنون‌ روشن‌ مي‌شود كه‌ فلسفه‌ را دو هدف‌ اساسي‌ است‌... يكي‌ هدف‌ نظري‌ كه‌ عبارت‌ است‌ از معرفت‌ عالم‌ وجود و تفسير آن‌؛ ديگر هدف‌ عملي‌ كه‌ عبارت‌ است‌ از معرفت‌ خير و تعيين‌ روش‌ آدمي‌ بر وفق‌ مقتضاي‌ آن‌. چون‌ فلسفه‌ را از اين‌ ناحيه‌ مورد توجه‌ قرار دهيم‌، ملاحظه‌ خواهيم‌ كرد كه‌ هدف‌ آن‌ را با هدف‌ دين‌ اختلافي‌ چندان‌ نيست‌، جز اين‌كه‌ دين‌ بر مبناي‌ وحي‌ و ايمان‌ به‌ آن‌ است‌ و فلسفه‌ براي‌ وصول‌ به‌ غايت‌ و هدف‌ خويش‌ جز عقل‌ راهنمايي‌ نمي‌شناسد. طريق‌ فلسفه‌، طريق‌ عقلي‌ صرف‌ است‌ و هيچ‌ حقيقتي‌ را جز آن‌كه‌ به‌ محك‌ عقل‌ سنجيده‌ شود و مورد قبول‌ آن‌ افتد، نمي‌پذيرد.»[7]

همتراز دانستن‌ فلسفه‌ با شريعت‌ و دين‌، اختصاص‌ به‌ فيلسوفان‌ مسلمان‌ ندارد بلكه‌ در بين‌ فيلسوفان‌ يهودي‌ و مسيحي‌ نيز سابقه‌ دارد. كلمنت‌ اسكندراني‌، فيلسوف‌ مشهور مسيحي‌، در كتابي‌ كه‌ به‌ منظور اثبات‌ شر نبودن‌ فلسفه‌ نگاشته‌ است‌، معرفت‌ را بر دو گونه‌ مي‌داند: يكي‌ معرفتي‌ كه‌ از طريق‌ وحي‌ حاصل‌ مي‌شود و ديگر معرفتي‌ كه‌ از طريق‌ عقل‌ طبيعي‌ حاصل‌ مي‌شود. او موسي عليه السلام و عيسي عليه السلام را حامل‌ معرفت‌ وحياني‌ مي‌داند كه‌ در عهد قديم‌ و جديد منعكس‌ است‌ و فلسفه يونان‌ را حاصل‌ معرفت‌ عقلي‌ مي‌داند و مي‌گويد: تاريخ‌ معرفت‌ انساني‌ به‌ مثابه‌ دو نهر عظيم‌ است‌: شريعت‌ يهودي‌ و فلسفه يوناني‌ و مسيحيت‌ از برخورد اين‌ دو نهر به‌ وجود آمد. پس‌ شريعت‌ از آن‌ يهود و فلسفه‌ از آن‌ يونان‌، و شريعت‌ و فلسفه‌ و ايمان‌ از آن‌ نصرانيّت‌ است‌.»[8]

*مهدی نصیری

 ----------------------------------------

[1]. ر. ک به: دینانی، غلامحسین، ماجرای فکرفلسفی در جهان اسلام، ج 1 ص 250 و ابو نصر فارابی، فصول منتزعه، ترجمه و شرح حسن ملک شاهی، ص 55

[2]- ابن‌ سينا، رسالة في‌ سرّالقدر، مجموعه رسائل‌، انتشارات‌ بيدار/ 240

[3]- ملاصدرا، شرح‌ اصول‌ كافي2/ 303

[4]- اسفار 7/ 326

[5]- طباطبايي‌، سيدمحمّدحسين‌، علي‌ و فلسفه‌ الهي/ ‌17

[6]- طباطبايي‌، سيدمحمد حسين‌، اسلام‌ و انسان‌ معاصر/ 85

[7]- حناالفاخوري‌ ـ خليل‌ الجر، تاريخ‌ فلسفه‌ در جهان‌ اسلامي/ ‌7

[8] - تاريخ‌ فلسفه‌ در جهان‌ اسلامي/ ‌81

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 29
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 1
  • haya ۰۹:۴۲ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۹
    0 0
    مشرق نظرم چه ایرادی داشت که نذاشتی ؟توهین بود؟ چندتا سوال ساده بود
  • ۱۰:۲۹ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۹
    0 0
    این که خیلی خوب و منصفانه بود . حداقل زیبا تر به اعتقادات درست پی بردیم . هیچ جایی از کلام آن بزرگواران انتقاد و توهین و هتک حرمت به دین و انبیاء دیده نمیشد . بر مبنای کلام فلاسفه گرانقدر یاد شده ، شاید رجوع به عقل توحیدی در درون انسان را بتوان جلوه ای از فطره الله التی لا تبدیل لخلق الله تصور کرد.
  • ۱۱:۰۸ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۹
    0 0
    آقای نصیری! بدون عناد اگه مطالب بزرگان را بخونی شاید چیزی بفهمی، البته اگه سوادش رو داشته باشی!!
  • ۱۱:۱۷ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۹
    0 0
    مشرق جان! مگه دیگه مطلب نداری که این مقالات رو چاپ میکنی؟ صدها بار تا به حال جواب اینگونه مطالب داده شده ولی باز شاهد تکرار همان ادعاها هستیم. بیسوادی هم بد دردیه، ولی از آن بدتر بیسوادان مدعی!!
  • امینی ۱۱:۲۶ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۹
    0 0
    ایشان دوباره دچار سوء تعبیر شدند زیرا: _ در فلسفه همیشه راه وحی اشرف از راه عقل است ملا صدرا رضوان الله تعالی علیه بسیاری از حقایق وحیانی را بیرون از حدود دسترس عقل دانسته، تنها راه شناخت آن ها را «وحی و نبوّت» می داند: پاره ای از اسرار دین و عرصه های شریعت به حدی رسیده که از قلمرو عقل و اندیشه بیرونند، و تنها راه شناخت آن ها، «ولایت و نبوّت» است. و نسبت محدوده عقل و نور اندیشه با قلمرو ولایت و نور آن، همچون نسبت نورحس بانورفکر است. بنابراین، در آن قلمرو از نیروی عقل و اندیشه کار چندانی ساخته نیست.(49) وی شناخت برخی از حقایق مربوط به خداشناسی، راهنماشناسی، خودشناسی و به ویژه مسائل مربوط به معادشناسی را جز از طریق تعلیم الهی و هدایت آسمانی غیرممکن می داند.(شرح اصول الکافی، کتاب «الحجة»، باب «ان الارض لایخلو من حجة»، حدیث 2، ص 479) و نیز در رساله سه اصل می گوید: عقل نظری از ادراک اوّلیات امور اخروی عاجز است و از این قبیل است: معرفت روز قیامت که به قدر پنجاه هزار سال دنیاست و سرّ حشر و رجوع جمیع خلایق به پروردگار عالم و حشر ارواح و اجساد... و معنای «صراط» و «میزان» و... سرّ «شفاعت» و معنای «کوثر» و «انهار اربعه» و «درخت طوبی» و «بهشت» و «دوزخ» و طبقات هریک و معنای «اعراف» و «نزول ملائکه و شیاطین و حفظه و کرام الکاتبین» و «سرّ معراج روحانی و هم جسمانی که مخصوص خاتم الانبیا است» و... سایر احوال آخرت... و هرچه از این مقوله از انبیاء علیهم السلام حکایت کرده اند، همه از علوم و مکاشفاتی است که عقل نظری در ادراک آن اعماست و جز به نور متابعت وحی سید عربی و اهل بیت نبوّت و ولایتش ادراک نمی توان کرد _ اما در مورد افضلیت بعضی از افراد نسبت به انبیاء حدیث پیامبر اکرم صل الله علیه و آله کافی است که فرمودند علماء امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل و ان لله تعالی عبادا لیسوا بانبیاء و لا شهداء یغبطهم النبیاء و اشهداء
  • ۱۲:۰۴ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۹
    0 0
    همتراز دانستن نبوت با فلسفه معنایی جز انکار نبوت ندارد. و اینکه فلسفه راه وحی را اشرف از راه عقل می داند شعاری بیش نیست. چرا که سرتاسر فلسفه تعارض با وحی است. ضمنا متن کامل حدیث آخری که ذکر کرده اید این است: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ قَوْماً وُجُوهُهُمْ مِنْ نُورٍ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ يَغْبِطُهُمُ النَّبِيُّونَ لَيْسُوا بِأَنْبِيَاءَ وَ لَا شُهَدَاءَ فَقَالُوا يَا نَبِيَّ اللَّهِ وَ مَا ازْدَادُوا هَؤُلَاءِ مِنَ اللَّهِ إِذَا لَمْ يَكُونُوا أَنْبِيَاءَ وَ لَا شُهَدَاءَ إِلَّا قُرْباً مِنَ اللَّهِ قَالَ أُولَئِكَ شِيعَةُ عَلِيٍّ وَ عَلِيٌّ إِمَامُهُمْ بله شیعه علی افضل از انبیاء و شهدا هستند نه فیلسوفان مشرک و الهه پرست یونانی و یا عرفایی چون ابن عربی و شمس و مولوی و ...
  • عمو ۱۲:۰۹ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۹
    0 0
    بعله. باز هم یه مغلطه خیلی ساده اتفاق افتاده. ملا گفته برای کسب دانش دو راه وجود داره ایشون نتیجه گیری کرده ملا وحی و فلسفه رو همتراز میدونه. بقیشم همینجور. الحمدلله
  • ۱۲:۳۷ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۹
    0 0
    خیلی جالبه که مشرق ومهدی نصیری شدن مدافع مکتب تفکیک که معتقد بود انقلاب امام از نطفه مشکل داره !!!!انجمن حجتیه که خروجی مکتب تفکیک بوده نسبت داده می شه به احمدی نژاد!!! و مشی فلسفی وعرفانی امام که خروجیش انقلاب بوده اصلا دیده نمیشه ! چرا واقعا چرا تفکرات امام رو برش می زنید
  • حمیده ۱۳:۰۴ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۹
    0 0
    برای ملا صدرا و فارابی و ابن سینا و علامه طباطبایی عمیقا متاسفم.
  • ۱۵:۲۳ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۹
    0 0
    فلسفه از دیدگاه ملا صدرا یعنی تشبه به عالم الاه پیدا کردن است
  • علي ۱۶:۱۱ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۹
    0 0
    سلام آقاي ناشناس باز هم كه شما داري تند مي شي و به آقاي نصيري توهين ميكني مثلا اين چيه تو نوشتي: مشرق جان! مگه دیگه مطلب نداری که این مقالات رو چاپ میکنی؟ صدها بار تا به حال جواب اینگونه مطالب داده شده ولی باز شاهد تکرار همان ادعاها هستیم. بیسوادی هم بد دردیه، ولی از آن بدتر بیسوادان مدعی!! خب برادر ناشناس اين نكته را بدان كه اگر شما ها و امثال شماها براي اين پرسشها جواب درست و قانع كننده داده بوديد سوال تكرار نمي شد ولي وقتي سوال مرتب داره تكرار مي شه آنهم با سابقه چند قرن بايد آدم شك كنه و برگرده ببينه آخه چرا اين سوالها چند قرنه داره تكرار مي شه پرسندگان مرض كه ندارند پس يكي از دو احتمال مي تونه باشه:: يا اينكه شما پاسخ هاتون به درد نمي خوره و بلد نيستيد پاسخ بديد و يا اينكه اين سوالها پاسخ ندارند حال قضاوت با خودتون هر كدام باشد مي رساند اين دانش ها اين قدر مهم نيستند كه آنها را گنده كرد و با آنها بخواهيم نعوذ بالله عالم ربوبي را تبيين كرد.
  • ۱۷:۰۴ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۹
    0 0
    آبجی شما اصلا فهمیدی که حرف اینها چیه که عمیقاً متاسفی؟
  • ۱۷:۰۵ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۹
    0 0
    آقا من اشتباهی منفی دادم
  • ۱۷:۱۷ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۹
    0 0
    آقای امینی عزیز! چرا خودت رو اذیت میکنی؟ جواب این سوالش رو بدیم سوال بعدی، سوال بعدی، و همینطور سوال پشت سوال. راه اساسی اینه که این بندگان خدا یکبار دیگه از ضرب ضربا شروع کنند و درست و اساسی و نزد استاد خبره تلمذ کنند وبیان بالا، ان شاءالله خداوند توفیق فهم مطالب بزرگان را به آنها عنایت کند. آمین
  • امير ۱۸:۳۹ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۹
    0 0
    نامه امام به گورباچف ودعوت امام از علما ودانشمندان آنها براي بررسي آثار فارابي ابن سينا سهروردي ملاصدرا ومحي الدين عربي وفرمايشات حضرت آقا در خصوص فلسفه وعرفان وسيره بزرگاني چون ملا حسينقلي همداني وآقاسيد علي قاضي در جمع طلاب حوزه علميه قم روشن كننده وچراغ راه ميباشد
  • علي ۱۹:۰۴ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۹
    0 0
    برادر اميني اگر فيلسوفي و يا عارفي مطلبي را از دين بدزدد و به نام خود و به اسم دستاورد عقل و عرفان مطرح كند كه ديگر اين مطلب فلسفه و عرفان نيست بلكه ترجمه قرآن و حديث است شما هم در اين قضيه مغالطه كرده و اگر گهگاهي از دست يك فيلسوف و عارف در رفته و يك مطلبي را از متون ديني برداشته و به اسم علم خود قالب مي كند به آن استشهاد مي كنيد در حاليكه اين مطالب كش رفته از متون ديني نه فلسفه است و نه عرفان و نه علم عقلي بشري پس لطف كنيد به اين موارد استشهاد نكنيد !! فلاسفه و عرفا مدعي هستند كه با عقل و قلب بشر بدون كمك دين مي توان حقايق را فهميد و عقل و قلب را به عنوان دو منبع مستقل در كنار وحي مي دانند ( البته اگر شما فلسفه و عرفان را دقيق متوجه شده باشيد) فكر مي كنيم به جاي خواندن فلسفه و عرفان بهتر است ابتدا متد اين دو علم را ياد بگيريد سپس شروع به فراگيري آن علم نماييد تا دچار اين اشتباهات نشويد و اصلا شما در طول اين مناظرات و نظر دادنها هنوز متوجه اصطلاح« عقل خود بنياد» كه آقاي نصيري به كار برده اند نشده ايد. مطلب دوم اينكه نوشته هاي امثال ملاصدرا پر از تناقضات و به عبارت بهتر بررسي كتب مرحوم ملاصدرا با سير تاريخي نوشتن آنها نشانگر اينست كه ملاصدرا در طول عمر خود مرتب تغيير نظر داده و برخي از ادعاهاي او حتي در اول و آخر اسفار دچار تغيير شده و بعد از اسفار هم در شواهد الربوبيه باز تغيير نظر داده و نظر ثابتي در بسياري از موارد ندارد و اگر ملاك را نظرات اخر عمر ملا صدرا و آخرين كتابش بدانيم بسياري از اين دفاعها بي مورد است و هنوز با وجود داشتن اين همه طرفدار در چند قرن كسي از طرفداران نرفته تا سير تغيير نظرات ملاصدرا و آخرين نظرات او را استخراج كند زيرا معيار نهايي آخرين تاليف اوست نه اسفار كه در زمان ناپختگي علمي ملاصدرا نوشته شده و نظام فلسفي هماهنگي در آن ديده نمي شود و حتي حاوي مطالب مستهجن مانند جلوه خدا ديدن صورت پسرهاي خوشگل و .. مي باشد. مطلب سوم اينكه هر متني كه به عنوان حديث مطرح شود قابل قبول نيست و تسامح در نقل و قبول حديث در ميان عرفا و فلاسفه مطلب شايعي است كه به اندك مناسبت با يك مطلب ذوقي حديثي تراشيده و وارد كتب خود مي كنند كه نمونه ان احاديث شايع در كتب عرفاني فلسفي و امثال مثنوي مولوي است كه بررسي اينها چندين كتاب مي شود . با توجه به مطلب فوق حديث علماء امتي افضل من انبياء بني اسراييل هم متاسفانه از پيامبر صادر نشده و باز از ذوقيات آقايان نشات گرفته و آن چيزي كه به نام حديث در برخي منابع ضعيف آمده به اين شكل است « علماء امتي كانبياء بني اسراييل» و لفظ افضل در جايي نيامده كه به ان شما استشهاد مي كنيد.و تازه همين كانبياأ بني اسراييل هم صدورش ثابت نشده و اصلا خيلي سبك است كه ما دانشمندان امت پيامبر را افضل از پيامبران بدانيم مگر مقام نبوت مقام كوچكي است و با خواندن مشتي اصطلاحات به دست مي آيد اصلا چه كسي توانسته به كنه مقام انبياء برسد و آنان را با انسانهاي معمولي مقايسه كند!! زهي خيالات باطل كه سفيران الهي و پاكان و معصومان را با انسانهايي مقايسه كنيم كه مشتي اصطلاحات حفظ كرده اند!! فكر كنم نديدن نبي و مطالعه نكردن در مورد آنها و حالات آنها كار را بدانجا كشانده كه بخواهيم انان را از مقام شامخ شان پايين بكشيم!!
  • غلام ۲۲:۱۸ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۹
    0 0
    أقاي نصيري! بر اساس مباني حكمت بسیار بسیار متعالیه ملاصدرا که وحدت وجود است، تمام کسانی که کامنت موافق و مخالف می گذارند، مراتبی از وجود خدایند و افعال آنها فعل الله است؛ لذا من خطاب به مخالفین کوتاه نگاریهای شما که اکثرا شیفتگان مکتب ملاصدرایند عرض می کنم طبق مبنای خودتان حق انتقاد نه تنها از نصیری که از یزید و معاویه و متوکل و صدام و ...ندارید زیرا فاعل هر فعلی در هر موطنی خداست که هر لحظه به شکلی آن بت عیار خود می نماید. خوب این بار به شکل کوتاه نگاری انتقادی از فلسفه و عرفان رخ نمایانده. لذا طبق مبانی وحدت وجود احدی حق اعتراض به فعل خدا و مراتب خدا را ندارید. اهلش از اهل فن من الفلاسفة و العرفاء گرفتند چی گفتم و مقصودم چیست. آقایان مدافع ملاصدرا!!! ته حرف فلسفه را ببینید که وحدت وجود و موجود است و جبر محض و نفی بعثت و انکار جنت و نار. اینقدر کوتاه بین نباشید!! نصیری کوتاه و مستدل می نگارد تا شما کوتاه بین نباشید! از اساتید مبرز فن مثل دینانی ته حرف فلاسفه و عرفا را بپرسید. الحمد لله الذی فضلنا باتباع اهل البیت علیهم السلام دون الاوهام الباطلة الفلسفیة التی لعمری تکون محض سفسطة و مغلطة.
  • ۲۲:۳۹ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۹
    0 0
    احتمال سومی هم هست و آن اینکه در ازمان مختلف افراد بیسواد وجود داشته ودارند. بنده به آقای نصیری توهینی نکردم فقط ایشون با مقالاتی از این قبیل، سطح سواد خود را آشکار میکند. علی آقا، فرض کن بنده ترم یک پزشکی باشم و فی الجمله معلومات خوبی هم داشته باشم بعد بیام نظرات بعضی از پروفسورها و دانشمندان این علم رو رد بکنم، و تازه بیام علیه شون مقاله بدم و ذهن باقی دانشجویان و مردم عادی رو مشوش کنم. هرچقدر هم که به اینگونه افراد جواب داده بشه چون هنوز به اون سطح از علم ودانش نرسیده اند باز آش همان آش و کاسه همان کاسه خواهد بود.
  • وحيد ۰۱:۲۷ - ۱۳۹۰/۰۹/۲۰
    0 0
    بهتره من و شما به جاي تأسف كلاه خودمون رو بچسبيم كه باد نبرش، ما كجا افق انديشه ي اين بزرگان كجا؟
  • وحيد ۰۱:۳۰ - ۱۳۹۰/۰۹/۲۰
    0 0
    من چند بار ديگه هم گفتم، اين آتيش معلوم نيست با پف چه كسي دوباره جون گرفته! حالا كاش يه كم عميقتر اين روند رو طراحي ميكردن، يه چيزايي رو مطرح ميكنن كه آدم خندش ميگره
  • بنده خدا ۰۱:۳۴ - ۱۳۹۰/۰۹/۲۰
    0 0
    گويا دوستان علم به غيب دارند كه از رتبه و درجه ابن عربي و شمس و مولانا خبر دارند.
  • ۰۲:۵۴ - ۱۳۹۰/۰۹/۲۰
    0 0
    اقاي نصيري چه يافته اند كه امثال امام عظيم الشان خميني كبيركه خود استاد بلامنازع علوم عقلي بودند نيافته اند. انگاه خروجي اين يافته ها چيست. .جايگاه خورشيد عالمتاب وجود امثال امام كجاست وجايگاه امثال جناب نصيري ها كجا . بزرگي ودانش چوصد گفتار نيست .دوصد گفته چون نيم كردار نيست ان هذا لشيئ عجاب.
  • دلسوخته ۰۶:۵۷ - ۱۳۹۰/۰۹/۲۰
    0 0
    آقا غلام بارك الله يك شبه ره صددر ساله رفتي بدون رياضات شرعيه وداشتن استادي راه رفته به وحدت وجودرسيدي وان را براي مردم هم بيان كردي آقاي قاضي فرمودند40سال رياضت كشيدم حتي يك خواب هم نديدم اما شما آنقدر پيش خدا عزيز هستي كه بدون هيچ نوع روزه گرفتن هاي پي در پي مستحبي در گرماي 50درجه ونماز شب هاي 6ساعته در شب هاي سرد وانفاق هايي كه براي خودت وخانواده فقط خرج همان روز را داشته باشي به چنان مقامي رسيدي كه معناي واقعي وحدت وجود را دانستي وبا انكار آن به تمام موجودات عالم استقلال بخشيدي وهمه آفريده هاي خداوند را مستقل از خداوند دانستي وآيه قرآني كه فرمود با شما هستم هر جا كه بوده باشيد اين معيت خداوند با ما را اعتباري ومجازي فرض كردي نه حقيقي چون اگراين معيت مجازي باشد وحقيقي نباشد به چه دردمي خورد اين كه ما در وجود صاحب استقلال شديم ما يك وجوديم واو يك وجود در حالي كه بيشتر از يك وجود نداريم وآن وجودمحض واجب الوجود است وما شعاعي از آن وجوديم نه اينكه ما مستقل در وجوديم اگر اين چنين است پس ما هم واجب الوجوديم همه خداييم . آقا غلام مگر آيه كن فيكون را نخوانده اي انسان در چه صورت به اين مقام نائل مي شود كه دستش دست خدا زبانش زبان خدا و همه چيزش خدايي مي شود.جناب اگر تووجودت را ازخدا مستقل مي داني بدان ولي ما چنين كستاخي نخواهيم كرد يعني اگردلمان هم بخواهد نمي توانيم چون چنين چيزي محال استو.جناب تو بين خودت وخدا خلا قائل هستي .غلام آقا اگرمنكروحدت وجودباشيم مطالب تو درست است وافعال ما فعل الله مي شود چون ما ديگر وجودمان مستقل از او مي شود چرا اينقدر نمي فهمي. راستي دوركعت نماز صبح شما مي ارزد به تمام نماز صبح هايي كه امثال آقاي قاضي وملا حسينقلي و ملا هادي ونخودكي وشاه آبادي وامام خميني وملكي تبريزي وحسن زاده آملي وعلامه بحرالعلوم وطباطبايي وحضرت شيخ محمدبهاري وحاج سيداحمدكربلايي وبهجت وابن فهدحلي خوانده اندآخه اين ها به خاطر وحدت وجود وتدريس فلسفه مشتي گمراه بودند كه عالم را به گند كشيدند وشاگرداني تربيت كردند كه مردم را به بيراهه بردند وهمه را مشرك كردنداما امثال تو ونصيري موحداني هستيد كه امثال مطهري ها را تربيت كرديد كه با استدلال هاي فلسفي پوزه ليبرالها ومنكرين توحيد را به خاك ماليدند.آفرين . اين آقايان عرفا بايد جلوي شما زانو مي زدند تا از گمراهي نجات مي يافتند.آقا غلام به جرات مي گويم اگر در زمان ظهور آقا امام زمان حضرت ابن عربي رجعت كردند وتو ان زمان بودي ونگاهت به او بيافتد از عظمتش قالب تهي خواهي كرد .تو كجا واين بزرگان كجا .يك كم فكر كن عالمي مثل امام خميني نمي گويد همه خدايند اين را يك كودك هم نمي گويد پس نتيجه بگير اين فهمي كه تو نسبت به اين مقوله وحدت وجود داري نه آنچيزي است كه موردنظر اين آقايان است .فكر كن فكر.
  • رضا ۰۹:۲۱ - ۱۳۹۰/۰۹/۲۰
    0 0
    احسنت! اگر تحجر و تعصبات کور و شخصیت زدگی بگذارد، فهم تعارض مبانی فلسفه و عرفان یونانی با آموزه های برهانی و وحیانی مشکل نیست.
  • مرتضی ۱۳:۴۴ - ۱۳۹۰/۰۹/۲۰
    0 0
    برادر یا خواهر! اگر در زمان حیات امام راحل از ایشان می پرسیدید چون شما موافق و فلسفه و عرفانید پس کسی نباید در باره آن بحث کتد و یا با آن مخالف باشد، حتما لبخندی تحویلتان می دادند.
  • سلیم ۱۵:۵۴ - ۱۳۹۰/۰۹/۲۰
    0 0
    تنها حربه تان تجهیل مخالفانتان و پیچیده سازی توهماتتان می باشد.
  • ۱۸:۰۱ - ۱۳۹۰/۰۹/۲۰
    0 0
    حضرت امام (ره) در شعر کوتاهی که برای عروسشان همسر حاج احمد که دانشجوی فلسفه بوده اند اینگونه می سرایند: "فاطی که فنون فلسفه می خواند از فلسفه فا و لام و سین می داند امید من آنست که با نور خدا خود را ز حجاب فلسفه برهاند" در ضمن بهتر است در منلظره علمی از شخصیت دیگران خرج نکنیم و به جای آن به بحث مفید علمی بپردازیم و دیگران را متهم به عناد و ارتداد و نفهمی ننماییم چه موافق و چه مخالف و از خداوند متعال نور علم را مسئلت نماییم. با تشکر
  • امير ۱۷:۵۸ - ۱۳۹۰/۰۹/۲۱
    0 0
    پيشنهاد ميكنم متن كامل نامه امام به خانم طباطبايي را در ستون آزاد انديشي گزارده شود ودوستان مشرقي يك دوره كامل رباعيات امام خميني را مطالعه كنند وتوجه دوست ناشناس را به اين رباعي امام خطاب به عروسش جلب مينمايم: فاطي كه زمن نامه عرفاني خواست ازمورچه اي تخت سليماني خواست گويي نشنيده ما عرفناك ازآنك جبريل از اونفخه رحماني خواست ضمنا در پايان توجه همه دوستان آزاد انديش را به رباعي ديگري از امام خميني دعوت ميكنم : باچشم مني جمال او نتوان ديد باگوش تويي نغمه او كس نشنيد اين ما وتويي مايه كوري وكري است اين بت بشكن تاشودت دوست پديد
  • ۲۳:۳۱ - ۱۳۹۰/۰۹/۲۷
    0 0
    مرادهای شما با دو من ریش و عمامه (مثلاً آقای میلانی) هم وحدت وجود را به همین معانی بچه گانه حمل کرده اند... از شما که دیگر انتظاری نیست...

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس