سرمقاله روزنامه ها

بدون تردید داعشیان اعتقادی به کشور ـ ملت ندارند و طبق نقشه‌ای که ارائه کردند به امت ـ کشور می‌اندیشند که فارغ از حقوق و عرف بین‌الملل موجود است.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

********

شرم‌آورترین بخش ماجرا

جعفر بلوری در کیهان نوشت:


درست در بحبوحه بالا گرفتن زمزمه‌های پایان کار داعش در منطقه و زمانی که مسلمانان، مسیحیان، ایزدی‌ها، ترکمن‌ها، کردها و به طور کلی تمامی قربانیان تروریست‌های تکفیری خود را آماده «جشن بزرگ» پیروزی بر «پروژه بزرگ تکفیری‌ها» می‌کنند ناگهان، پروژه تازه‌ای ظاهر می‌شود که در اهداف، تفاوت چندانی با هم ندارند؛ گویا نمی‌خواهند بحران در منطقه تمام شود! نام این پروژه تجزیه کردستان عراق است و آن‌طورکه به نظر می‌رسد، قرار نیست به عراق محدود بماند!


 نحوه کلید خوردن «این» پروژه اما کمی با «آن» پروژه متفاوت است. موتور محرکه پروژه داعش و گروه‌های تکفیری را اگر دین و اختلاف‌افکنی‌های دینی بدانیم، موتور محرکه پروژه جدید، قوم و مسائل قومیتی است؛ اما در نهایت هدف هر دو یکی است: روشن ماندن آتش بحران در منطقه. اگر «جابجایی مرزها» با «ایجاد بحران و جنگ» برای «تضعیف مسلمانان» جزو اهداف پروژه داعش بود، تلاش برای تجزیه کردستان عراق (که به عراق محدود نخواهد ماند) نیز قطعا برای برافروختن جنگ و تضعیف مسلمانان و ملت‌های منطقه و جابجایی مرزها صورت می‌گیرد.

اگر در غائله صهیونیستی داعش، مسلمانان قربانی این بازی شیطانی بودند، در غائله صهیونیستی کردستان، خواهران و برادران کرد قربانیان این بازی کثیف و شیطانی هستند.


وقوع نا امنی، جنگ و خونریزی بین مسلمانان و از آن سو، رونق کارخانه‌های اسلحه‌سازی غرب و تشکیل کشورهای کوچک و وابسته، مخرج مشترک پروژه‌های داعش و همه‌پرسی در اقلیم کردستان عراق است. با هوا شدن خلافت داعش این بحران در منطقه رو به پایان گذاشت. صاحبان داعش هم به ادامه بحران در منطقه نیاز دارند. در این بین، همه‌پرسی تجزیه می‌تواند این بحران را زنده نگه دارد.


 تجزیه کردستان عراق مخالفان سرسختی هم دارد چرا که همانطور که ‌اشاره شد، این طرح قرار نیست به عراق محدود بماند. وقتی شبکه تلویزیونی روباه پیر تیتر می‌زند، «آیا موج استقلال‌خواهی به مرزهای افغانستان می‌رسد؟» یعنی، بارزانی در این ماجرا کاره‌ای نیست. او دلالی است که احتمالا به دنبال افزایش محبوبیت از دست داده و گرفتن چند امتیاز است. شاید هم وعده‌های دهان پر کن دیگری به او داده باشند. بارزانی اما احتمالا خود نمی‌داند وارد چه بازی خطرناکی شده است. مواضع ایران، ترکیه و عراق درباره این ماجرا بسیار سخت و جدی بوده است.

تمام مرزهای زمینی و هوایی اقلیم با عراق، سوریه و ترکیه بسته شده. ترکیه خرید نفت، تنها منبع درآمدی اقلیم را متوقف کرده. نیروهای مسلح سه کشور رو به تجزیه‌طلبان، آرایش نظامی گرفته‌اند. هنوز شمارش آرای همه‌پرسی تمام نشده، بسیاری از ساکنان مناطق کردنشین عراق که قربانیان حماقت و سادگی بارزانی شده‌اند، به پمپ‌بنزین‌ها و فروشگاه‌ها هجوم آورده و... این یعنی، بارزانی خواسته یا ناخواسته پا در میدانی گذاشته که برایش طراحی کرده‌اند.


نتانیاهو طی روزهای منتهی به سوم مهر ماه(تاریخ برگزاری همه‌پرسی) برای بارزانی سنگ تمام گذاشت. وی آنقدر ذوق‌زده بود که با زیر پا گذاشتن بسیاری از اصول رایج در سیاست و به قیمت بی‌آبروتر شدن، بی‌پروا از لزوم تجزیه کشورها گفت و حال آنکه رژیم صهیونیستی دهه‌هاست اجازه برگزاری همه‌پرسی در فلسطین را نمی‌دهد!


کشورهای نام‌آشنای آمریکا، انگلیس و فرانسه(طراحان خاورمیانه بزرگ و داعش) هم-نه به صراحت صهیونیست‌ها- با این همه‌پرسی مخالفت جدی نکرده‌اند. این سه هرگز با نفس برگزاری همه‌پرسی در کردستان عراق مخالفت نکرده‌اند بلکه به ظاهر هم که شده، فقط خواستار به تعویق افتادن آن شده و اعلام کرده‌اند، اکنون، زمان مناسبی برای برگزاری این همه‌پرسی نیست. بیانیه ریاکارانه اخیر وزارت خارجه آمریکا که پس از برگزاری این همه‌پرسی! صادر شد نیز قابل تامل است. در این بیانیه آمده، آمریکا با برگزاری همه‌پرسی مخالف است اما به روابط تاریخی خود با کردهای عراق پس از برگزاری این همه‌پرسی کما فی‌السابق ادامه خواهد داد!


اسناد مهم منتشر شده از سوی مراکز امنیتی و اطلاعاتی ترکیه هم می‌گویند، همین کشورهایی که نام بردیم در کنار رژیم صهیونیستی تشکیل «کردستان بزرگ» با «یک ارتش کردی» را در جلسه‌ای که بارزانی در اربیل آن را میزبانی کرده، به وی وعده داده‌اند آن هم پس از جدا کردن کرکوک و حتی موصل از عراق! این اسناد می‌گویند پس از عراق نوبت به سوریه می‌رسد و در ژانویه 2018 در مناطق تحت کنترل خود مانند «منبج» رای‌گیری‌هایی درباره استقلال برگزار خواهند کرد. اواسط سال 2018 نیز زمان تشکیل ارتش کردی و پیوستن کردستان سوریه و عراق به یکدیگر اعلام شده است. به این شرایط تاسیس پی‌درپی پایگاه‌های نظامی آمریکا در سوریه طی ماه‌های اخیر را اضافه کنید که به بهانه مقابله با تروریست‌های تکفیری ایجاد می‌شدند!


 نتیجه چنین شرایطی قرار است به آغاز دور تازه‌ای از جنگ‌ها، تضعیف کشورهای منطقه، سریع‌تر چرخیدن چرخ کارخانه‌های اسلحه‌سازی غرب، مشغول نگاه داشتن محورهای مقاومت و در نهایت، در حاشیه امن قرار گرفتن رژیم صهیونیستی برای چند سال عمر بیشتر منجر شود.

فرجام آنچه امروزه آن را «همه‌پرسی استقلال کردستان عراق» می‌نامند به همان طرح «خاورمیانه بزرگ» آمریکا ختم می‌شود. پس از حملات مشکوک 11سپتامبر، خاورمیانه، جایی‌که کشورها و جنبش‌هایی مخالف ارزش‌های آمریکایی- صهیونیستی در آن حضور دارند، مورد توجه ویژه قرار گرفت. هدف، تضعیف کشورهایی مثل ایران، سوریه، لبنان(حزب‌الله)، عراق و به طور کلی، تضعیف جریان مقاومت بود.

در آن ایام با لشکرکشی نظامی به منطقه تلاش کردند خاورمیانه بزرگشان را ایجاد کنند و کشته شدن صدهاهزار غیرنظامی را هم «درد زایمان خاورمیانه بزرگ» نامیدند! اما به در بسته خوردند. امروز همان طرح را با پنهان شدن در پشت «حمایت از حقوق ملت‌های کُرد» دنبال می‌کنند و فردا احتمالا پشت حمایت از حقوق ملت‌های ترک و بلوچ و عرب و ... دنبال خواهند کرد. همه‌پرسی در اقلیم کردستان قرار است، پروژه مُرده اما فراموش نشده خاورمیانه بزرگ را زنده کند.

بارزانی هم بازیگر اصلی نیست او فقط یک دلال و واسطه یا در خوش‌بینانه‌ترین حالت یک فریب‌خورده است. بازیگردان اصلی این میدان جریان شناخته شده «صهیونیسم مسیحی» است.


طی چند روز گذشته، بوق‌های رسانه‌ای این بازیگر به شدت فعال بوده‌اند. صدها شبکه اجتماعی و خبری که تا دیروز با کوبیدن بر طبل اختلافات مذهبی نقشه‌شان را پیش می‌بردند امروز با کوبیدن بر طبل اختلافات قومی همان نقشه را پیش می‌برند. «100 سال است که بر ملت کُرد ظلم می‌شود» هم شده، عامل تحریک و فریب این قوم. برگزارکنندگان جلسه محرمانه اربیل، عامل تمام ظلم‌هایی هستند که به این ملت وارد شده و کشوری که کردها را مقابل آن قرار می‌دهند (عراق) نیز، بزرگترین ناجیان این قوم بوده‌اند. اکراد طی چند سال گذشته یکی از بزرگترین قربانیان تروریست‌های تکفیری بودند که آمریکا و متحدانش هنوز هم دست از حمایت آنها در عراق و سوریه بر نداشته‌اند. جنایت هولناک حلبچه هم، از سوی صدام(متحد وقت غربی‌ها) و با سلاح‌های شیمیایی همین کشورهای اروپایی صورت گرفت.


شرم‌آورترین بخش داستان «همه‌پرسی کردستان» اما شاید، حمایت برخی چهره‌های مدعی اصلاح‌طلبی از این ماجرا باشد. چهره‌هایی که صراحتا از تجزیه‌طلبی حمایت کردند، جزو همان جریانی هستند که در غائله یورش وحشیانه داعش به کشورهای همسایه، به انحاء مختلف (یا با تحریک ادیان علیه یکدیگر یا با حمله به کسانی که با تکفیری‌ها می‌جنگیدند و یا با زیر سؤال بردن ارزش کار مدافعان حرم) به داعش کمک می‌کردند. آن مدعیان اصلاح‌طلبی که به صف شدند و علیه بشار اسد و در حمایت از تروریست‌های تکفیری نامه نوشتند، امروز به صف شده‌اند و به نفع جریانی که کشورشان را تهدید می‌کنند، قلم می‌زنند.

در خدمت و خیانت سیاست به آب

امیر استکی در وطن امروز نوشت:

سهم کشاورزی از تولید ناخالص داخلی برمبنای قیمت‌های جاری ماخوذ از گزارش بانک مرکزی از حساب‌های ملی ایران در بهمن‌ماه سال 95 از سال 83 تا 94 اینچنین است: سال 83 برابر 9/6 درصد،سال 84 برابر 4/6 درصد، سال 85 برابر 7 درصد، سال 86 برابر 2/7 درصد، سال 87 برابر 1/6 درصد، سال 88 برابر 7 درصد، سال 89 برابر 6/6 درصد، سال 90 برابر 5/5 درصد، سال 91 برابر 7/7 درصد، سال 92 برابر 8/9 درصد، سال 93 برابر 10 درصد و سال 94 برابر 8/10 درصد.


محاسبات بانک مرکزی درباره آثار غیرمستقیم بخش کشاورزی در تولید ناخالص ملی در قالب الگوی داده- ستانده برای سال 83 نشان داد حداقل آثار غیرمستقیمی که بخش کشاورزی از طریق پیوندهای پیشین و پسین خود با دیگر بخش‌های اقتصادی می‌تواند در اقتصاد به جای بگذارد، حدود 5/2 برابر آثار مستقیم این بخش در اقتصاد ملی است.

در صورت تعمیم این ضریب تاثیر به سال‌های اخیر می‌توان به تصویر واضح‌تری از جایگاه واقعی بخش کشاورزی در قالب «ارزش افزوده کسب و کار کشاورزی» در اقتصاد ملی ایران دست پیدا کرد (برآورد سهم ارزش افزوده کشاورزی در اقتصاد ایران، خالدی کوهسار و محمد، پاییز 94).

برای سال 94 این تعمیم به عدد 27 درصد از تولید ناخالص داخلی برای بخش‌های پیشینی و پسینی کشاورزی می‌رسد و جمع این عدد با عدد سهم مستقیم بخش کشاورزی از تولید ناخالص داخلی، سهم ارزش افزوده کسب‌وکار کشاورزی در ایران را عددی نزدیک به 38 درصد از تولید ناخالص داخلی نشان می‌دهد. به وضوح بیش از یک‌سوم GDP کشور به کشاورزی مربوط است و بر همین اساس چالش منابع آب بیش از حتی تحریم‌های نفتی برای ایران یک مساله جدی خواهد بود. سال 95 سهم اشتغال بخش کشاورزی در کل اشتغال کشور برابر با 18 درصد بوده است.

با توجه به آنچه درباره ارزش افزوده کسب‌وکار کشاورزی گفتیم، سهم بخش کشاورزی در اشتغال بیشتر از این درصد خواهد شد و بخش قابل ملاحظه‌ای از سهم بخش خدمات در اشتغال را نیز در بر خواهد گرفت. با توجه به وضعیت بیکاری در ایران امروز و با توجه به به‌کار گرفته شدن قریب به 20 درصد از نیروی کار کشور در بخش کشاورزی و همچنین وابستگی قابل توجه اشتغال بخش خدمات و تا حد کمتری بخش صنعت به این بخش، چالش‌های پیش ‌روی کشاورزی در ایران باید جدی گرفته شده و برای مصون ماندن از آسیب آنها برنامه‌ریزی و تلاش شود.

اهمیت کشاورزی تنها در سهم ارزش افزوده و اشتغال آن نیست و نقش آن در مساله تامین غذا و از آن مهم‌تر امنیت غذایی کشور، اهمیت آن را صدچندان می‌کند. تصور یک سال بدون تنوع بسیار بالای محصولات کشاورزی در ایران یک کابوس خواهد بود.

کشاورزی با توجه به آنچه درباره نقش آن در ارزش افزوده بخش‌های مختلف و همچنین سهمش در اشتغال نیروی کار کشور و همچنین مساله مهم غذا و امنیت آن گفتیم، در ایران امروز از اهمیت بسزایی برخوردار است. اما کشاورزی در ایران از یک مشکل بسیار بزرگ رنج می‌برد و آن هم بهره‌وری است.

در ایران آنچه تولید کشاورزی را محدود می‌کند، کمیابی آب است. ایران سرزمین وسیعی است که در آن قابل کشت بودن یا نبودن زمین را دسترسی یا عدم دسترسی به منابع آب شیرین تعیین می‌کند. درست برخلاف اروپای مرکزی و غربی که زمین نقش تعیین‌کننده در کشاورزی داشته است، این آب است که در ایران تعیین‌کننده اصلی است.

بر همین اساس مساله کشاورزی در ایران اساسا مساله آب است. در حال حاضر ۹۲ درصد آب کشور در بخش کشاورزی مصرف می‌شود. آب مورد مصرف در بخش آشامیدنی و صنعت به ترتیب 6 و 2 درصد است. آب تجدیدشونده‌ای که سالانه صرف تغذیه منابع آب زیرزمینی و سدهای مملکت می‌شود هم‌اکنون ۹۰ تا ۹۵ میلیارد متر مکعب است.

البته باید گفت آمارها در این زمینه متفاوت است اما نکته اساسی در همه آنها بالا بودن سهم بخش کشاورزی از کل مصرف آب تجدیدپذیر در کشور است.

این در حالی است که نسبت ارزش افزوده به میزان مصرف آب در بخش کشاورزی بسیار پایین‌تر از همین نسبت در بخش صنعت است. سال 90، از تقسیم ارزش افزوده بخش کشاورزی بر میزان مصرف آب به متر مکعب به عدد 8/587 تومان می‌رسیم. یعنی به ازای مصرف یک ‌متر مکعب آب در این بخش در سال 90، 8/587 تومان ارزش افزوده ایجاد شده است.

حتی اگر آثار این آب مصرفی در کسب‌وکارهای پیشینی و پسینی کشاورزی را مطابق آنچه در ابتدا بیان کردیم در نظر بگیریم و ارزش افزوده‌ای معادل 5/2 برابر را به این رقم اضافه کنیم باز برابر ارزش افزوده به‌دست آمده از مصرف یک متر مکعب آب در بخش صنعت به مراتب کمتر خواهد بود.


 با در نظر گرفتن ضریب 5/2 برابری و جمع آن با عدد قبل به رقم 3/2057 تومان به ازای هر متر مکعب آب برابر 33828 تومان بر مترمکعب در بخش صنعت می‌رسیم.

البته در بخش صنعت برخلاف کشاورزی این فقط آب نیست که تعیین‌کننده اصلی ارزش افزوده است ولی تفاوت بسیار زیاد ارزش افزوده بخش صنعت نسبت به کشاورزی باید در تعیین اولویت‌های استفاده از منابع آبی کشور نقش برجسته‌تری پیدا کند.

به‌طور مثال صرفه‌جویی 25 درصدی در مصارف کشاورزی- که با توجه به غلبه روش‌های سنتی کشت‌وکار در کشور بسیار محتمل و در دسترس است- و هدایت منابع آبی حاصل از این صرفه‌جویی به بخش صنعت و نه گسترش کشاورزی، در مقیاس کلان به تولید ارزش افزوده و ثروت بیشتری در کشور خواهد انجامید.

راهی که اکنون باید طی کنیم نیاز به تصمیم‌گیری‌های بزرگ و جسورانه دارد. به جای دست و پا زدن در طرح‌های پرهزینه و تنش‌آفرین مهار آب‌های سطحی در قالب سدهای مخزنی و همچنین طرح‌های سر تا پا امنیتی انتقال آب بین‌بخشی در کشور، باید به وسیله گفت‌وگویی ملی به اجماعی فرابخشی در زمینه مصرف آب دست پیدا کنیم. اجماعی که در مرکز آن باید مساله تامین آب شرب سالم برای همه جمعیت کشور و پس از آن سیاست‌های بلندمدت برای مصارف کشاورزی و صنعتی باشد.

اکنون بحران آب در ایران بحرانی جدی است. بحرانی که عرصه تنازعات منطقه‌ای در کشور شده است و همه اینها از فقدان یک تصمیم کلان همه‌گیر در کشور در زمینه آب حکایت دارد. این طبیعی است که مناطق مختلف کشور بر سر منابع کمیاب آب به رقابت و چالش با یکدیگر بپردازند. اما بسیار مهم است که یک‌بار برای همیشه مشخص شود هر منطقه ایران با توجه به ویژگی‌های اقلیمی و منابع طبیعی و انسانی‌اش مجاز به چه استفاده محوری از آب خواهد بود.

نگارنده در سال‌های ابتدای دوران دانشجویی خود در شهر یزد و در مسیر تردد بین یزد و اصفهان به‌خوبی با این مساله به شکل میدانی آشنا شده است. از سرچشمه‌های کارون و از حقابه حوزه آبی زاینده‌رود و حوزه آبی تالاب گاوخونی در میانه دولت دوم خرداد، آب به استان یزد منتقل شد. آن روزها بارها در نزدیکی شهر اردکان تابلوی کارخانه نوشابه‌سازی با آب زاینده‌رود برای من به یک علامت سوال تبدیل شده بود. در جریان انتقال آب زاینده‌رود به یزد بودم ولی در ذهنم همواره مصارف شرب در نظر گرفته می‌شد.

اما گویا این انتقال به بهانه و مرکزیت مصرف شرب صورت گرفت ولی بخش صنعت این استان نیز از آن بهره‌های بسیار برد. وجود یکی از کارخانه‌های بزرگ فولادسازی کشور در شهر اردکان بی‌ربط به قدرت سیاسی در آن زمان نیست. دولت دوم خرداد و رئیسش که خود یک اردکانی بود، برخلاف تصور عامه و در تناقض با شعارهای مدنی که سر داده بود، در انتقال درّ کمیاب آب به دل کویر نه ضروریات مصرف شرب آب بلکه منافع کلان سرمایه‌داران و همشهریان خود را در نظر گرفته بود.

هیچ‌کس در استان‌های خوزستان، چهارمحال‌ و بختیاری و اصفهان با انتقال آب شرب به مناطق نیازمند کشور مخالف نبوده و نیست. مشکل آنجاست که بدون یک اجماع ملی بر سر مصارف غیرشرب آب، این ماده گرانبها که در ایران از تعیین‌کننده‌ترین عوامل ایجاد ارزش افزوده است، به خرج همه ملت و به نفع منافع غیرموجه بخش کوچکی از آنها در کشور منتقل شده است. اگر همیشه آب و آبادانی در کنار هم قرار داشتند، سیاست، امروز بی‌آبی و آبادانی را در کنار هم نشانده است! البته نه برای همه مناطق بی‌آب بلکه تنها برای مناطقی که این شانس را داشته‌اند که از میان‌شان یک رئیس‌جمهور به ظاهر دموکرات و در واقع قبیله‌گرا به قدرت رسیده باشد.


ایران امروز بیش از هر چیز به اجماع یادشده بر سر مصارف منابع آب نیاز دارد. نه گریزی از مصارف کشاورزی برای ایرانیان وجود دارد و نه امکان ادامه وضعیت کنونی بخش کشاورزی در ایران. صنعت، ارزش افزوده بهتری نسبت به بخش کشاورزی در زمینه مصرف آب ایجاد می‌کند اما مهم این است که عدم گسترش کشاورزی با وضعیت کنونی و ضرورت گسترش صنایع- البته با توجه به مساله آب- در کجای این کشور جامه عمل به خود بپوشد. سیاست امروز در ایران باید محفلی برای این تصمیمات کلان و عام‌المنفعه ملی باشد. هر چند در شرایط کنونی گویا دوباره خاصه در زمینه آب، بخشی‌نگری و سوءاستفاده از قدرت سیاسی برای تامین منافع غیرموجه بخش‌هایی از کشور، در حال پا گرفتن است.

خدمت ذی‌قیمت داعش به بارزانی

عبدالله گنجی در جوان نوشت:

بدون تردید داعشیان اعتقادی به کشور ـ ملت ندارند و طبق نقشه‌ای که ارائه کردند به امت ـ کشور می‌اندیشند که فارغ از حقوق و عرف بین‌الملل موجود است. بنابراین نمی‌توان جدایی کردستان عراق را هدف آگاهانه داعش تلقی نمود. اما بنابر آنچه ذیلاً استدلال می‌شود به وجود آورندگان داعش، زمینه‌ها، انگیزه‌ها و هوس رهبران کردستان عراق را تقویت نمودند و در مهیا شدن فضا برای تحقق وضع امروز نقش اساسی داشتند. دلایل ذیل نشان می‌دهد که اگر داعش در عراق متولد نشده بود، ساز جدایی کردستان عراق به مثابه یک رؤیا و آرمان دور از دست باقی می‌ماند و رهبران فعلی آن هرگز خود را به عنوان بانیان آن در تاریخ ثبت نمی‌کردند.

1 ـ کردستان عراق منهای منطقه کرکوک سرزمینی غیر راهبردی است. نه دشت‌های حاصلخیز دارد و نه صنعتی و نه به دریای آزاد برای تجارت راه دارد. ظهور داعش و تصرف شمال عراق زمینه‌ساز تصرف کرکوک توسط اکراد شد و این منطقه راهبردی و ثروت‌خیز که 40درصد نفت عراق را در خود جای داده است، زمینه‌سازی استقلال اقتصادی و ثروت آینده یک دولت را رهنمون شد. بنابراین اولین کمک داعش به کردستان مستقل، زمینه‌سازی تصرف سرزمین‌های ثروت‌خیز خارج از قلمرو اقلیم بود. اقلیم به علاوه کرکوک یک کشور نفتی و واجد درآمد است.

2 ـ در دوران حاکمیت داعش بر شمال عراق راه اقلیم به جنوب عراق و کشور سوریه قطع شد. ایران نیز که خود تحریم بود، زمینه‌ را برای ورود حداکثری ترکیه به اقتصاد اقلیم فراهم کرد. رهبران کرد عراق با زیرکی خاصی ترکیه را به بازار و نفت خود وابسته کردند و اینچنین «ترکیه‌ آلوده» نمی‌تواند به راحتی با استقلال به تقابل جدی برخیزد زیرا منافع آن به خطر می‌افتد و تاکنون هم غیر از شعار اقدام دیگری نکرده است. 

3 ـ جنگ با داعش باعث شد دولت مرکزی عراق با ضعف بنیه اقتدار امنیتی و نظامی مواجه شود و نتواند در تراز یک دولت مقتدر ملی برای اکراد قدرت‌نمایی کند. فشل بودن دولت مرکزی عراق فرصت ذی‌قیمتی را از جهت زمانی در اختیار اکراد قرار داد تا از ضعف آن حداکثر بهره را ببرند و از عدم واکنش پیشگیرانه آن مطمئن شوند و به موقع به میدان استقلال بیایند. 

4 ـ‌ داعش باعث شد تسلط سوریه بر مناطق همجوار کردنشین خود با کردستان عراق از دست برود و سوریه نیز نتواند در تراز ایران یا ترکیه واکنش‌ نشان دهد. خاموشی سوریه به عنوان یک همسایه عراق و کردستان، آرامش بیشتر و تهدید کمتری را متوجه رهبران تجزیه‌طلب کردستان عراق کرد. حداقل از ناحیه یک همسایه، عدم واکنش قطعی را در برآورد خود لحاظ نمودند. 

5 ـ در دوران پس از صدام، صهیونیست‌ها بخشی از زیرساخت‌های لازم برای یک کشور ـ ملت را برای کردستان عراق مهیا کردند و با ظهور داعش که بسیاری از زیرساخت‌های عراق در جنگ آسیب دید، کردستان از تخریب مصون ماند و به توسعه‌یافته‌ترین بخش عراق مبدل شد و فاصله عمرانی آن با بقیه عراق، احساس «من برتر» را در آنان زنده کرد که ما نباید با عراق موجود به عقب برگردیم.

6 ـ‌ از بعد زمانی آنچه به وجود آورندگان داعش را برای تجزیه کردستان ترغیب کرد این بود که  صهیونیست‌ها به شدت نگران انرژی و پتانسیل انسانی به وجود آمده در دوران مبارزه با داعش‌اند. آنان نگران هستند که در پسا داعش، ظرفیت نیروی انسانی کارآزموده و جنگ دیده پاکستانی، افغانی، عراقی، سوری، لبنانی و ایرانی موجود در سوریه و عراق برای آزادی بلندی‌های جولان به کار گرفته شود. لذا طراحی آنان این است که این نیروی عظیم را که سیدحسن نصرالله نیز بر آن تأکید کرد و گفت جنگ آینده فقط جنگ حزب‌الله و اسرائیل نیست که جنگ عراقی‌ها، ایرانی‌ها، افغانی‌ها  و ... نیز هست ـ در یک بحران دیگر سرگرم نمایند.

لذا تولید یک جنگ داخلی دیگر در عراق می‌تواند زمینه تخلیه انرژی دهها تیپ مسلح و با انگیزه مردمی را در سرزمین دیگری غیر از جولان اشغالی فراهم نماید. تقابل با داعش باعث هم‌افزایی و تولید ظرفیت عظیم انسانی ـ جهادی برای منطقه شد. صهیونیست‌ها به شدت نگران این نیروی ورزیده پس از نابودی داعش‌اند. ممکن است کرکوک میدان شروع مبارزه‌ای باشد که صهیونیست‌ها به دنبال آن هستند. طبق اطلاعات موثق امریکایی‌ها طرحی را برای بی‌ثبات‌سازی خاورمیانه تا 2035 آماده کرده‌اند که ظهور داعش و تجزیه پساداعش و ... حلقه‌های استمرار این بی‌ثبات‌سازی‌اند.

ایجاد مفصل‌بندی نظارتی جدید

حامد حاجی حیدری در رسالت نوشت:

ارزیابی‌های مردم از عملکرد دم و دستگاه حکمرانی، نشان می‌دهد که آن‌ها خواهان یافتن رد پاهای محکمی از ارزش‌های انقلابی مانند عدالت، ساده زیستی مسئولان، حمایت از مستضعفان، استقلال، آزادی و حریت، و ... هستند. در موضوعی مانند واکنش‌های سایبری به ماجرای کارگران اراک، این حقیقت معلوم بود. مردم، از این بیش، می‌خواهند مطمئن شوند که انقلاب در مسیر خود، گام‌های روشنی به سوی تحقق هر چه کامل‌تر این ارزش‌ها بردارند.

این، یک مسئولیت مبرم است که نقطه رجوع آن، مقام ولایت فقیه بوده است که سمبل محوریت ارزش‌های اسلامی و انقلابی و سبک مردم‌سالاری دینی در نظام حکمرانی ماست. ولی گستردگی حیطه عملکردهای جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک قدرت منطقه‌ای و بین‌المللی، و همچنین عظمت تعهدات داخلی حکومت، لازم گردانیده است تا این نظارت نهادی‌تر و مؤثرتر اعمال گردد. نظارت‌های اداری، نظارت‌های حقوقی، و نظارت‌های مردمی صورت می‌گیرند، ولی نظارت هوشمند و منعطف از موضع حفظ ارزش‌های انقلابی، همواره و تا به امروز، از سوی مقام معظم رهبری و آن هم در مواقع مبرم و جدی صورت می‌گرفته است. اکنون، وقت آن است تا خبرگان و همچنین مجمع تشخیص مصلحت نظام، به عنوان عالی‌ترین مراجع تشخیص مصادیق ارزش‌ها، به این روند کمک کنند.

دستور العمل‌های ویژه مقام معظم رهبری خطاب به اعضای دوره جدید مجمع تشخیص مصلحت نظام و همچنین سخنان ایشان در دیدار با اعضای مجلس خبرگان، هر دو، مؤید این تشخیص است. این که به نظارت نهادی جدی برای پایش پیشبرد ارزش‌های انقلاب نیاز است، و اکنون وقت آن است که این دو نهاد، سازمان‌های نظارتی تازه‌ای را سازمان بدهند. در این زمینه برخی نکات تحلیلی را تقدیم می‌داریم، امید که طرح آن‌ها مفید باشد:

در گام اول، به نظر می‌رسد که باید رایج‌ترین نوع کم‌کاری‌ها و ضعف‌های عملکردی درون کشور شناسایی شوند. هر یک از اعضای عالی‌رتبه مجلس خبرگان یا مجمع تشخیص مصلحت نظام، در حوزه انتخابیه یا اقامت خود، به این آسیب‌ها و نقاط ضعف واقف هستند، ولی مهم، تعیین اولویت‌ها در سطح کشور است. باید نحوی تعامل و همکاری در درون و تشکیلات مجلس خبرگان تدبیر شود، تا اطلاعات در این زمینه‌ها مبادله شوند، و بالاترین اولویت‌ها با کارآیی و بدون فوت وقت شناسایی شوند.

در گام بعد، باید عملکردهای سازمان‌ها و نهادهای حکمرانی، با ارزش‌ها و معیارهای مصرح و مشخص انقلابی سنجیده شوند. یکی از مسائل رایج نظارتی این است که عملکردها را با گذشته یا با عملکرد سایر نهادها بسنجند، در حالی که این نحوه سنجش خطاست و موجب سرخوردگی مردم از پیشبرد ارزش‌ها می‌شوند؛ بالاخره در یک نقطه باید به مردم تضمین داده شود که هر چند نه همین حالا، ولی بالاخره در موقعیتی در آینده ارزش‌ها تحقق معنادار و کاملی خواهند یافت.

 اقدام درست در این زمینه عبارت است از مقایسه مستمر و دقیق عملکردهای حکومت با استانداردها و معیارهای انقلابی و ارزشی و اثبات این حقیقت به مردم که مرجعی از جانب آن‌ها با دقت و با یک توش و توان سازمانی مطمئن، پیگیر تحقق بلند مدت ارزش‌های انقلاب است و روندها را پایش می‌کند.

این نیز مهم است که نمونه‌های ایده‌آل و مطلوب تشویق شوند؛ اشاره هدفمند به عملکرد مطلوب بخش‌ها و دستگاه‌های لایق و کارآمد می‌تواند باعث الگوسازی و مشخص شدن نقشه راه برای بهبود عملکردها در آینده شود. این کار ظرافت‌هایی دارد که اگر مراعات شوند، سازمان‌های تشویق شده احساس حاشیه یلگی در آینده نخواهند کرد، و در عین تقویت، خود را از نظارت مبرا نخواهند شمرد.

نکته بعد این است که نظارت دو نهاد عالی مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت نظام، به عنوان دو جایگاه عالی رتبه، نباید از جانب دستگاه‌های دولتی و قضایی و مقنن، به عنوان یک امر خاص و تعجب‌آور به نظر برسد. در صورتی که این نظارت به صورت منظم انجام شود، دیگر به آن، به عنوان امری عجیب و شوک‌آور نگاه نخواهد شد. مستمر و بی‌اغماض و عادلانه بودن این نظارت، یک شرط مهم توفیق آن خواهد بود.

موضوع پسین آن است که مردم و بویژه فعالان سیاسی را از همه جناح‌ها و سلیقه‌های فکری، باید در امر نظارت بر عملکردها مشارکت داد. برای این کار می‌توان گزارش‌های مستمری از روندهای ارزیابی و نظارت مراجع عالی در اختیار مردم قرار داد تا آن‌ها از نقاط حساس آگاه شوند و توجه خود را به آن‌ها و امکان اصلاح آن‌ها معطوف بدارند. این مهم است که از تکرار عملکردهای ضعیف جلوگیری شود، تا اطمینان مردم برای مشارکت هر چه بیشتر فراهم گردد.

مطلب دیگر آن است که باید بهترین زمان و نحوه را برای مداخله در روندهای سیاسی انتخاب کرد. نظارت‌ها باید بهنگام و روزآمد و در عین حال به شیوه و در حال و هوایی مؤثر واقع شوند.

این، نیاز به دریافت مشاوره‌های هوشمند از نظام‌های تخصصی مرتبط با بخش‌های مختلف دارد. در همین ارتباط، مهم است که نظارت‌های عالی رتبه از جانب مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت نظام، در محیطی آرام و اتمسفر مثبت انجام شود.نکته آخر این که روابط عمومی مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت نظام، باید بر مبنای یک شعار مهم فعالیت کنند: «هم صحبت از گذشته، هم سخن از آینده». جستن عیوب و اشکالات، نباید موجد دریغ و دیدگاه منفی نسبت به آینده شود.

بلکه بر عکس، باید محرک کوشش‌ها برای شکل‌گیری آینده بهتر شود. واضح است که در مسیر انقلاب به پیشرفت‌های مهمی در همه زمینه‌ها دست یافته‌ایم و البته اشکالاتی هم داشته‌ایم. یکی از دشواری‌های وضع و حال امروز ما، شیوه نقد و ارزیابی است، چرا که نهایتاً موجب یأس و سرخوردگی می‌شود، در حالی که هدف و منظور معقول از ارزیابی بهبود آینده است.

هزار کربلای ایران

کورش شجاعی در خراسان نوشت:

واقعه جان سوز «عاشورا» گرچه در یک روز و در یک سرزمین به نام «کربلا» روی داد اما این رخداد آن چنان عظیم، جان گداز، تلخ و در عین حال عبرت آموز و سرنوشت ساز شد که در یک زمان و یک مکان خلاصه و محدود نشد، خون به ناحق ریخته شده فرزند پیامبر که حضرتش بارها وی و برادر بزرگوارش حسن بن علی را سرور جوانان اهل بهشت خوانده بودند ،گرچه در یک روز و در کربلا بر زمین ریخته شد اما این خون که ثارا... بود به اراده الهی در جان زمین و زمان جاری شد تا هیچ گاه از جوشش باز نایستد و قلب آزادگی و جوانمردی، حق باوری و حق طلبی، شجاعت و عزت طلبی و حماسه آفرینی و تاریخ سازی همچنان تا آخرالزمان در دل مردمان اهل ایمان بتپد.

پس چنین شد که پس از آن واقعه و شهادت حسین (ع) فرزند علی (ع) و فاطمه (س) و دامن نشین پیامبر اکرم (ص) و 72 یار با اخلاص و باوفایش قیام های متعددی شکل گرفت اما به جرئت می توان گفت زیباترین و کامل ترین جلوه های عاشورا و کربلا در جریان هشت سال دفاع مقدس فرزندان ایران زمین در مقابل تجاوزگران بعثی رخ نمایی کرد و اگر مدعی شویم دفاع مقدس رزمندگان غیورمان در مقابل چکمه پوشان متجاوز صدام پرده دیگری از صحنه کربلا را در عصر حاضر به تصویر کشید سخنی به گزاف بر زبان نرانده ایم.

اگر جهل و ترس و طمع و جدا شدن از اسلام ناب و فاصله گرفتن از سنت رسول ا... و تحریف و زیاده خواهی و آرزوی مُلک ری و پوستین وارونه پوشاندن بر آیین محمدی و ... باعث لشکرآرایی یزیدیان در مقابل فرزند رسول خدا شد، صدامیان نیز به طمع تصرف و اشغال ایران و تبدیل «خرمشهر» به «محمره» و خوزستان عزیز به «عربستان» و باده پیروزی به سرکشیدن در تهران و هدم انقلاب اسلامی ایران و «سردار قادسیه» شدن، کشورمان را در شهریور 59 و تنها حدود یک سال و نیم پس از پیروزی انقلاب در آن شرایط خاص مورد تهاجم همه جانبه خود قرار دادند تا غیرت و عزت و شرف و سرزمین ایرانیان را لگدکوب کنند.

هرچند به دلایل گوناگون از جمله آمادگی نداشتن نیروهای نظامی کشورمان برای مقابله با چنان حمله و تجاوز گسترده، قصورها و حتی به نوعی خیانت بنی صدر به عنوان رئیس جمهور و فرمانده کل قوا ، کمبود جدی تجهیزات دفاعی و همچنین نداشتن آینده نگری ها و پیش بینی های لازم برخی مسئولان کشور از یک سو و برخورداری صدام از تجهیزات پیشرفته و کمک های همه جانبه تجهیزاتی ، سیاسی و مالی غرب و شرق و اکثر شیخ نشین های عرب منطقه از دیگر سو موجب شد علی رغم مقاومت دلیرانه اندک نیروهای نظامی حاضر در منطقه، مردم  غیور و «جهان آراها»ی عزیز پس از 40 روز خرمشهر به اشغال صدامیان درآید.

اما رشادت ها، دلاورمردی ها، غیرت، وطن دوستی و عرق ایرانی فرزندان این سرزمین مهد گردان و غیرتمندان دین باور و شاگردی خالصانه آنان در مکتب و فرهنگ کربلا و عاشورا به راستی حماسه هایی بس بزرگ را رقم زد که نه تنها دلاورمردان این سامان خرمشهر عزیز را به دامان میهن بازگرداندند و حصر آبادان را شکستند و بستان و سوسنگرد و دیگر نقاط اشغال شده را از چنگال متجاوزان و یزدیان زمان درآوردند و حتی یک وجب از خاک وطن را در اشغال دشمن باقی نگذاشتند بلکه به راستی با رشادت ها و غیرت مندی ها و ایثار و جان فشانی های خود و اقتدا به حسین بن علی و یاران باوفای آن حضرت در روز عاشورا، جلوه هایی بس باشکوه از دین باوری، حق طلبی ، ایثار و جانبازی و آزادگی را در «هزار کربلای ایران» متجلی کردند و نمونه ای واقعی و عینی شدند برای اثبات این واقعیت که نه عاشورا و کربلا به یک روز و یک مکان محدود شده و خواهد شد و نه جوشش خون پاک و مقدس فرزند پیامبر و اصحاب گرا ن مقدارش از جوشش باز ایستاده است.

دفاع از حق و در صف حق باوران و حق یاوران ایستادن و گردن خم نکردن در مقابل گردنکشان و ظالمان و متجاوزان و تن به ذلت ندادن و حفظ عزت و شرافت و پای بر حق فشردن حتی به قیمت بذل جان، ارزنده ترین میراث ها و ثمرات خون سرور و سالار شهیدان است. میراث و ثمراتی که نه تنها موجب شکل گیری آن دفاع مقدس و افتخار آمیز سرنوشت ساز ظهور آن جلوه های تام جوانمردی و اخلاص و رشادت و جانبازی در سال های دفاع مقدس شد، بلکه نماد و احیای عینی و مصداقی عاشورای 61 در هزار کربلای ایران شد نماد و جلوه هایی که همچنان ادامه دارد. 

سر بر «فراز» محسن حججی عزیز که این روزها از عرصه دفاع از حرم حضرت زینب (س) به زیارت و پابوس امام رئوف آمده، نشان روشنی از زنده بودن حسین و عاشورا و کربلا و آن نهضت و مکتب انسان ساز و سرنوشت ساز است.

چشم‌انداز پسا همه‌پرسی

سیدعلی خرم در ایران نوشت:


شادی‌ها و هیاهوها در اقلیم کردستان عراق با خاتمه همه‌پرسی پایان یافت و زمان جمع‌بندی مردم کُرد از این اقدام فرا رسیده است. سؤالات، فراوان است؛ آیا از نظر حقوقی، اقلیم کردستان موازین حقوق بین‌الملل را برای انجام این همه‌پرسی رعایت کرده و اکنون منشور ملل متحد و حقوق بین‌الملل از این همه‌پرسی حمایت می‌کنند؟ آیا حمایت سیاسی جهان را به ‌همراه دارد؟ آیا از نظر حقوقی و سیاسی، حمایت و رضایت دولت مرکزی بغداد که شرط مهم حقوق بین‌الملل برای هر همه‌پرسی استقلال است را در کنار خود می‌بیند؟ آیا از نظر اقتصادی، امروز آنها و فردای آنها از دیروزشان بهتر است؟

آیا حمایت ایران و ترکیه را به عنوان شرکای اصلی تجاری و امنیتی خود جلب کرده‌اند؟ آیا از نظر انسانی، کردها بیشتر محبوب اقوام خود و ملت‌های همسایه شده‌اند؟ مردم ایران که کردها را مردم اصیل ایرانی می‌دانند و تاریخ خود را در آنها جست‌وجو می‌کنند، نگران سرنوشت آنها هستند. در یک نگاه اجمالی، پاسخ به این سؤالات و سؤالات مشابه منفی به نظر می‌رسد.

شاید به این دلیل بود که جهان تقریباً به طور یکپارچه در مورد این همه‌پرسی موضعی مخالف و منفی گرفت. در یک تحلیل سنجیده می‌توان دریافت دغدغه اصلی جهان در خاورمیانه، مبارزه با تروریسم داعش و پایان دادن به حکومت خودخوانده این افراط‌گرایان در عراق، سوریه و افغانستان است و هرگونه مانع‌تراشی در این راه، به معنای نجات داعش و ایجاد راه فرار برای تروریسم است.

آقای مسعود بارزانی با انحراف افکار خاورمیانه از مبارزه با داعش به سوی همه‌پرسی استقلال اقلیم کردستان، در این راه خدمت کرد. این دلیل اصلی مخالفت امریکا وغرب با همه‌پرسی در اقلیم کردستان و درخواست به تعویق افتادن آن محسوب می‌شود. دولت مرکزی و مردم عراق هم که از این اقدام کردها عصبانی و رویگردان شده و آن را خیانت کردها در یک مقطع حساس به خود تلقی می‌کنند. ترکیه و ایران هم که به خاطر جلوگیری از پایه‌ریزی یک تنش مستمر و عمیق در منطقه، با این همه‌پرسی مخالفت جدی و از همه ابزارهای خود برای نشان دادن این مخالفت استفاده کرده‌اند. اکنون راه‌های هوایی اقلیم کردستان به جهان مسدود شده و علاوه بر عراق، ایران و ترکیه، برخی دیگر نظیر قطر هم پروازهای خود را قطع کرده‌اند.

ترکیه اعلام کرده نفت کرکوک که توسط اقلیم کردستان به خارج صادر می‌شد را قطع می‌کند و 15 تا 18 میلیارد دلار واردات اقلیم کردستان از ترکیه و ایران نیز در حال توقف است. دولت بغداد هم نیروهایش را در کرکوک مستقر و اعلام حکومت نظامی کرده که به ‌معنای خارج کردن تأسیسات نفتی کرکوک از سیطره اقلیم خواهد بود. بنابراین همه علائم حاکی از ناکامی، درگیری و برادرکشی و به قول آقای اردوغان در کنار قحطی و گرسنگی است. اکنون این سؤال برای مردم منطقه پیش می‌آید که آیا رهبری کردهای عراق راه درستی را برای مردم رنجدیده کرد ترسیم کرده است؟ آیا با این همه هزینه که طی روزها و هفته‌های آینده ابعاد بیشتری از آن روشن خواهد شد، صرف می‌کند که مردم کرد خود را در معرض نابسامانی قرار دهند؟ آیا آقای مسعود بارزانی برای رهایی از مشکلات رهبری در میان کردها، مردم این اقلیم را در بدترین شرایط به سوی یک رؤیای پرهزینه سوق نداده است؟


در دیدگاه حقوق بین‌الملل، اصل تعیین سرنوشت برای رهایی از استعمار، تدوین و تنظیم گردید و برای اینکه مورد سوء استفاده و بهانه برخی رهبران قومیت‌ها قرار نگیرد که کشورها را به صورت دومینو در معرض تجزیه قرار دهند، از یکسو آن را با اصل حفظ و احترام به تمامیت ارضی و حاکمیت ملی کشورها مسدود کرده و از سوی دیگر تعیین موارد استثنایی استقلال قومیت‌ها را در اختیار شورای امنیت سازمان ملل متحد قرار داده است.

همان طور که گفته شد، اولویت منطقه مبارزه با داعش است و هیچ عامل انحرافی نباید این موضوع را تحت‌الشعاع قرار دهد. ظرف 14 سال گذشته که حکومت مرکزی عراق سرگرم احیای ساختارهای خود بوده و تروریسم بی امان به جان ملت عراق افتاده و حکومت مجبور به مقابله با آن بوده، کردهای عراق از این موقعیت برای تقویت حکومت خود سوء استفاده کرده‌اند. همین امر باعث شده شیعیان و عرب‌های سنی به همه‌پرسی برای استقلال اقلیم کردستان عراق واکنش منفی نشان دهند. ایران و ترکیه آن طور که طی چهار دهه گذشته نشان داده‌اند، با هر حرکتی در راستای استقلال یک کشور کردی مخالفند زیرا می‌تواند سرآغاز بی ثباتی و تجزیه سایر کشورهای همسایه از جمله ترکیه و ایران باشد.

ترکیه در این رابطه وضع شکننده‌تری دارد. زیرا از یکسو بیش از 10 استان کردنشین دارد و از سوی دیگر سال‌هاست بین ترکیه و کردهای این کشور جنگ رسمی صورت گرفته و می‌تواند آتش زیر خاکستر را دوباره روشن کند. بنابراین پیش‌بینی می‌شود ایران و ترکیه در یک جبهه واحد به کنترل اوضاع پرداخته و از دفاع از امنیت ملی خود از هیچ اقدامی فروگذار نکنند. دو دولت عراق و سوریه که در وضعیت بی ثباتی به‌سر می‌برند، این همه‌پرسی را طبیعتاً برنمی‌تابند و در اولین فرصت به دفاع از حاکمیت و تمامیت ارضی خود خواهند پرداخت.

این شرایط برای ایران و ترکیه که کشورهای مقتدر و سر پا هستند، به مراتب جدی‌تر بوده و هرگونه تردید از سوی این دولت‌ها برای دفاع از تمامیت ارضی، از سوی ملت‌هایشان و افکار عمومی به عنوان کوتاهی در وظایف تلقی می‌گردد. بنابراین کردهای عراق، ترکیه، سوریه و ایران نباید انتظار داشته باشند این قبیل دولت‌ها در قبال همه‌پرسی فرصت‌طلبانه اقلیم کردستان عراق، فرش قرمز بگسترانند و بلکه بدانند وضعیت حاضر نمی‌تواند ملاک قضاوت کردها برای تشکیل بی دردسر یک دولت کردی قرار گیرد و آینده آبستن حوادثی خونبار خواهد بود.

آجرچینی جدید آمریکا در برجام

شانی هرمزی در شرق نوشت:

۲۳ مهر زمانی است که طبق قانون وضع‌شده در کنگره آمریکا، رئیس‌جمهور ملزم است پایبندی ایران به برجام را تأیید کند یا نکند. ترامپ تاکنون دو بار پایبندی ایران به برجام را از سر اضطرار و نه انتخاب، تأیید کرده و این‌بار مصمم است یا دست‌کم این‌طور وانمود می‌کند که برخلاف دوره‌های پیشین، قصد دارد رأی به پایبندنبودن بدهد؛ امری که می‌تواند سرنوشت برجام را با ابهامات و پیچیدگی‌های جدیدی روبه‌رو کند.

ترامپ در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل هم چیزی در حمله به برجام کم نگذاشت و آن را مایه شرم آمریکا دانست. هرچند نیکی هیلی، نماینده آمریکا در سازمان ملل، این‌طور توضیح داد که سخنان ضدبرجام ترامپ، لزوما به معنای اعلام آمادگی آمریکا برای خروج نیست و نشان‌دهنده ناخرسندی ترامپ از برجام است؛ اما سؤال اصلی آن است که چرا با وجود آنکه اولین ناقض برجام در معرض بیشترین انتقادات قرار خواهد گرفت، دولت ترامپ آهنگ خروج از این توافق را می‌زند؟ واقعیت آن است که دولت ترامپ با وجود تمام انتقادات وارده درباره ناپختگی در سیاست خارجی، به خطرات نقض برجام آگاه است. بنابراین درصدد است تا به‌جای «خروج آشکار» از برجام، زمینه تغییر جهت پیکان اتهام به سمت ایران را فراهم کند.

یکی از سیاست‌های در پیش گرفته‌شده در این چارچوب، زمینه‌سازی برای ارائه تعریف دیگری از مفهوم «پایبندی» است که به‌تازگی از سوی نیکی هیلی در جریان یک سخنرانی چارچوب کلی آن ترسیم شد. 

او چندی پیش در مؤسسه آمریکن اینرپرایز، یکی از منسجم‌ترین (نه واقعی‌ترین) دیدگاه‌های دولت ترامپ در قبال برجام را ارائه داد. درحالی‌که یکی از مهم‌ترین ایرادات به دولت ترامپ در حوزه سیاست خارجی، فقدان استراتژی و انسجام است، سخنرانی هیلی به طرز خطرناکی دقیق و منسجم تنظیم شده بود.

استفاده او از اتهامات نادرست برای ارائه مفهوم جدیدی از پایبندی به برجام و سپس استفاده از مفهوم‌سازی جدید (جعلی) برای متهم‌کردن ایران به پایبندنبودن در ساختاری معنادار طرح‌ریزی شده بود.

برای شناسایی حرکت‌های بعدی دولت ترامپ در زمینه برجام، لازم است فهم دقیقی از آجرچینی جدید آمریکا داشت؛ چراکه همان‌طور که آقای روحانی در جریان کنفرانس خبری خود در نیویورک اعلام کردند، اگر حتی یک آجر از ساختمان برجام جابه‌جا شود، چیزی از آن باقی نخواهد ماند.


 مرجع نهایی برای تأیید پایبندی ایران به مفاد برجام، آژانس بین‌المللی اتمی است که تاکنون پایبندی ایران را تأیید کرده است؛ اما آمریکا این نوع از «پایبندی» را صرفا تکنیکی و در نتیجه ناقص می‌داند. بر اساس مفهوم‌بندی جدید آمریکا، «پایبندی» به برجام یک مفهوم ساده و صرفا تکنیکی و فنی نیست؛ بلکه سه محور اصلی دارد؛ برجام، قطع‌نامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل و در نهایت قانونی که برای نظارت بر برجام به تصویب کنگره آمریکا رسیده است و بر اساس آن، رئیس‌جمهور آمریکا ملزم است هر ۹۰ روز یک بار، تأیید کند که نخست ایران مفاد برجام را نقض نکرده است، دوم تعلیق تحریم‌ها مناسب و متناسب با رفتار ایران است و سوم آنکه تعلیق تحریم‌ها در راستای منافع امنیت ملی آمریکاست.

آمریکا سپس در بدعتی جدید، این‌طور عنوان می‌کند که «پایبندی » ایران نه‌تنها باید از سه منظر یادشده بررسی شود؛ بلکه باید در مجموع در چارچوب ماهیت و تاریخچه عملکرد حکومت ایران بررسی شود. حال سؤال آن است که چرا دولت ترامپ سعی دارد ماهیت حکومت ایران و عملکرد آن را از زمان وقوع انقلاب اسلامی به برجام گره بزند؟

واقعیت آن است که تأیید پایبندی ایران به برجام از سوی آژانس بین‌المللی اتمی، منجر به ارتقای موقعیت بین‌المللی ایران و بازنمایی تصویر بازیگری متعهد و مسئول از ایران شده است؛ امری که کار را برای آمریکا در برهم‌زدن برجام به هزینه ایران، مشکل کرده است. بنابراین دولت ترامپ درصدد است تا بازیگران بین‌المللی را مجاب کند که حتی اگر ایران تاکنون به برجام پایبند بوده است، نمی‌توان و نباید به تداوم این رفتار امیدوار بود؛ چراکه ماهیت حکومت ایران به گفته دولت آمریکا، در تضاد بنیادین با قوانین بین‌الملل و نظم مسلط جهانی است.

به بیان دیگر، دولت ترامپ بر آن است تا دوگانه احترام به «قوانین بین‌الملل» و پایبندی به «معاهدات بین‌الملل» را در کنار هم آورد و چنین استدلال کند که احترام به قوانین بین‌المللی پیش‌شرط پایبندی به معاهدات بین‌المللی است و رژیمی که به قوانین بین‌المللی احترام نمی‌گذارد (مثلا با اشغال سفارت و گروگانگیری)، باید نسبت به پایبندی آن به معاهدات بین‌المللی نیز تردید کرد.

این سیاست آمریکا در بدبین‌کردن نگاه بازیگران بین‌المللی به ایران و آینده پایبندی آن به برجام، اگرچه با زیرکی طراحی شده است؛ اما از مشکلی بزرگ رنج می‌برد؛ این مشکل همان جابه‌جایی تقدم و تأخر در بیان «نیت» و «سیاست» است. در واقع ترامپ ابتدا اعلام کرد قصد و نیت اعلام تأییدنکردن پایبندی را دارد و سپس از اعضای کابینه و مشاورانش خواست زمینه اعلام پایبندنبودن را فراهم کنند. این نیت و سپس سیاست، نه از دید رسانه‌ها و نه متحدان اروپایی آمریکا مخفی نمانده است. 


بنابراین دست‌کم در کوتاه‌مدت، زمینه‌چینی‌ها و سیاست‌گذاری‌هایی از این دست، توان مجاب‌کردن مخاطبان مؤثر را نخواهد داشت. شاید از همین ‌رو باشد که بعد از حمله مجدد ترامپ به برجام در سخنرانی مجمع عمومی سازمان ملل، تعدادی از دموکرات‌های کنگره در نامه‌ای به برخی از مقامات دولتی خاطرنشان کردند تأییدنکردن پایبندی ایران به برجام از سوی ترامپ در ۲۳ مهر، مستلزم ارائه مدارک و شواهدی به کنگره است و نمایندگان تاکنون چیزی دراین‌باره دریافت نکرده‌اند.

این نمایندگان از دولت می‌خواهند که در صورت وجود مدرکی دال بر پایبندنبودن ایران، آن را تا ۱۴ مهر به کنگره ارائه دهد یا در کمیته مربوطه سنا برای ادای توضیحات حضور یابد. در نهایت اقدام احتمالی ترامپ برای تأییدنکردن در ۲۳ مهر، هم با مخالفت‌های داخلی و هم بین‌المللی مواجه است؛ اما آنچه حائز اهمیت است، آن است که ویژگی‌های شخصیتی و فردی ترامپ چنان است که به همان اندازه که احتمال دارد سر حرف و وعده‌اش بماند، به همان میزان نیز احتمال دارد که به‌راحتی از آن برگردد. برجسته‌بودن این ویژگی فردی، این پیام را به همه بازیگران ازجمله ایران می‌دهد که باید برای تمام سناریوهای ممکن برنامه داشته باشند.

همه پرسی پرچالش

صبح نو در سرمقاله امروز خود نوشت:

درباره همه پرسی اقلیم کردستان عراق که دیروز در میان مخالفت‌های بین المللی و از جمله کشورهای همسایه و با شبهات و حواشی متعدد برگزار شد، نکاتی چند مطرح است. اول، مشارکت ندادن برخی اقوام از جمله اعراب و ترکمن‌های ساکن در این مناطق و حذف شهرهای غیر کردی از جریان رأی گیری، سلامت انتخابات و مراجعه به آرای همه واجدان شرایط رأی دهی را زیر سؤال برده است؛ ضمن اینکه گزارش‌های پراکنده‌ای از رأی دهی چندباره رأی دهندگان و نبود نظارت لازم و کافی بر روند رأی گیری از برگزاری یک انتخابات سازمان یافته و غیردموکراتیک حکایت دارد.

دوم، به رسمیت نشناختن این همه پرسی از جانب هیچ‌یک از کشورها به ویژه کشورهای همسایه که از جمله ملاک‌های مهم در قبول و اعتباربخشی به این انتخابات است، حاکی از بلا اثر بودن این رأی گیری و بروز مشکلات جدی و اساسی برای ساکنان این مناطق، در صورت اصرار سردمداران این اقلیم به ادامه روند موجود است. تنها کشوری که از این انتخابات حمایت کرده، رژیم صهیونیستی است که بالطبع اهداف خاص خود را دنبال می‌کند و همین امر بر مشکلات سیاسی و پیچیدگی اوضاع اقلیم کردستان خواهد افزود.

در همین رابطه، فعالیت پررنگ تلویزیون دولتی انگلیس یعنی بی بی سی با پوشش جهت دار اخبار کردستان عراق، از نقش موذیانه و دیرینه انگلیسی‌ها در تجزیه و شکاف میان کشورهای منطقه حکایت می‌کند. سومین نکته را باید به برخی واکنش‌ها در مناطق کرد نشین ایران اختصاص داد.

باوجود اینکه طی روزهای گذشته شاهد تجمعات محدودی در برخی شهرهای استان کردستان بوده‌ایم، اما عدم استقبال اکثریت مردم این مناطق، از نبود نگاه مثبت عمومی به این اتفاق و جدی نگرفتن آن از یک سو و از دیگر سو، قدرتمند بودن وحدت ملی اقوام ایرانی در ذیل پرچم ایران اسلامی حکایت دارد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس