سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
نوری در انتهای تونل!
محمدصرفی در کیهان نوشت:
دیروز دومین گزارش کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی درباره روند اجرای برجام در صحن علنی مجلس شورای اسلامی قرائت شد. این گزارش که در 8 بخش تنظیم و تدوین شده قرار است از چه بگوید و به چه نتیجهای برسد و مخاطب و ناظر داخلی و خارجی از آن چه برداشتی خواهد داشت؟
28 آذرماه سال گذشته آقای ظریف جلسهای محرمانه با اعضای این کمیسیون داشت که انتشار محتوای سخنان وی جنجالی شد. وزیر امور خارجه کشورمان در این جلسه گفته بود در مورد تمدید قانون تحریمهای 10 ساله آمریکا علیه ایران موسوم به «ایسا» به قول جان کری – وزیر خارجه وقت آمریکا- بهاشتباه اعتماد کرده است؛ «براساس توافقی که با آقای کری کردم، من الان عرض میکنم، بیرون نمیگویم اما خدمت شما میگویم. مناشتباه کردم، براساس توافقی که کردیم، ما استراتژی خود را کنار گذاشتیم و بر مبنای آن توافق آمدیم آن را اعلام کردیم که تبدیل شد به موضع جمهوری اسلامی، من این را میپذیرم. من اشتباه کردم. عرض کنم خدمتتان ولی ما این کار را کردیم.»
انتشار سخنان ظریف جنجالی شد. وزارت امورخارجه تکذیب کرد و موجی از انتقادها بهراه افتاد که این سخنان محرمانه بوده و نباید منتشر میشد. اما چه منتشر میشد و چه نمیشد، چه تفاوتی در اصل ماجرا داشت؟! جمعی از اعضای کمیسیون مذکور چند روز بعد راهی وزارت خارجه شدند و از آقای ظریف به دلیل انتشار این خبر دلجویی کردند و به گفته آقای علاءالدین بروجردی – رئیسکمیسیون- در این دیدار، ظریف وزیر امور خارجه نیز قبول داشتند که اتفاق اخیر از سوی یک فرد صورت گرفته و سیاست اعضای کمیسیون امنیت ملی نیست و وی در این دیدار بر استمرار همکاریهای فیمابین تأکید کرد.
آنچه دیروز در مجلس قرائت شد را میتوان نمونهای از این همکاری فیمابین نامید. گزارشی که یکی به میخ و چند تا به نعل میزند! طوری تنظیم شده است که نه دل برجامیان را بشکند و نه صدای دلواپسان امنیت ملی دربیاید. مروری بر روند واقعی اجرای برجام هر ناظر منصفی را با واقعیتهایی بس دردناک مواجه میکند که ردپای ضعیف و کمرنگی از آن را میتوان در گزارش دیروز مجلس دید، مانند؛ «عدم وجود اراده جدی (؟!) در دولت آمریکا برای رفع تمامی موانع بانکی و بهرهگیری از ابزارهای مختلف برای تحت فشار قراردادن شبکه بانکی جمهوری اسلامی ایران، تداوم نگرانی و تردید در بانکهای بزرگ برای همکاری با ایران به دلیل ترس از وضع جریمههای سنگین از سوی آمریکا... نگارش دو پهلو و تفسیر پذیر متن برجام، عدم پیشبینی و گنجاندن ضمانتهای اجرایی لازم در جهت تامین منافع ایران و همچنین پیشبینی سازوکارهای بیخاصیت در پیگیری مطالبات و شکایات ایران در صورت نقض برجام توسط طرف مقابل، استفاده ایران از امتیازات برجام را با مشکل روبه رو ساخته است.» اما همین گزارش 15 دستاورد هم برای برجام ردیف میکند. البته همین که بعد از این مدت برخی دوستان از 160 و چند دستاورد برای برجام به این 15 مورد رسیدهاند جای تشکر و تقدیر دارد!
آنچه گزارش کمیسیون به آن میپردازد مربوط به ماهها پیش است و از این منظر باید گفت شاید در وقت خود میتوانست تا حدی مفید باشد اما در شرایط فعلی که اوضاع تغییرات مختلف و حساسی کرده، این گزارش بیات و با تاخیر، نه به رشد سطح تحلیل جامعه کمکی میکند و نه برای مقابله با دشمن برنامه و نسخهای دارد. 11مرداد سال گذشته رهبر معظم انقلاب فرمودند؛ «برجام اصلاً برای برداشتن تحریمها بود؛ برای اینکه تحریمهای ظالمانه برداشته بشود. مگر غیر از این است؟ خب برداشته نشده؛ حالا میگویند به تدریج، یواشیواش دارد درست میشود! مگر بحث سرِ یواشیواش بود؟!» حالا مگر گزارش مجلس هم غیر از این است که بله! برجام دستاورد کم نداشته و البته گیر و گرفتاریهایی هم دارد!
حدود یک ماه پیش آمریکاییها با اکثریت قاطع در کنگره «مادر تحریمها» را علیه ایران تصویب کردند و ترامپ هم آن را امضا کرد. حدود دو ماه دیگر هم صدای آن درخواهد آمد و عملی خواهد شد. لابد 10 ماه دیگر هم مجلس گزارش سوم خود را منتشر میکند؛ هفت-هشت دستاورد برای برجام ردیف میکند و مینویسد بله در این مدت مادر تحریمها هم اضافه شد که البته این تحریمها غیرهستهای است و ربطی به برجام و توافق هستهای ندارد! جمهوری اسلامی و اجزای آن را – از حاکمیت گرفته تا دولت و مجلس و رسانه و مردم- از روشن کردن تکلیف خود با برجام هیچگریز و گزیری نیست. چند شب پیش مجری معروف تلویزیون از کارشناسی که پشت خط آمده تا از بدعهدیهای آمریکا بگوید، میپرسد به راستی در برجام سر آمریکا کلاه رفته است؟! و یا آقای روحانی رئیسجمهور محترم کشور میفرمایند عدهای میگویند ما در برجام سر دنیا را کلاه گذاشتیم که البته اینطورها هم نیست!!
رسانههای زنجیرهای رسماً اعتراف کردند که برجام را بزک میکردند و آن وقت آقای ظریف مدعی است که منتقدان از توافق انتظار شقالقمر داشتند! صدا و سیما زیر فشار و سیل تهمت و تخریب است که مبادا واقعیت برجام را برای مردم روشن کند. همین دست فرمان خوب است. چند تا به نعل و یکی به میخ! هرچه امتیاز نقد قرار بود در برجام از ما بگیرند، گرفتهاند و بسیاری از آنها هم قابل بازگشت نیست و یا حداقل آنکه بازگشت آنها به این راحتیها که میگفتند یک شیر را بستیم و هروقت خواستیم باز میکنیم! نیست. هر چه هم که قرار بود بدهند و ندادهاند، از این پس هم نخواهند داد. مسئله اینجاست که باید تکلیف خودمان را با برجام به عنوان یک درس تاریخی و مربوط به گذشته روشن کنیم، تا تکلیفمان با آینده روشن شود.
آمریکاییها با تصویب مادر تحریمها عملاً دارند همان راه منتهی به برجام را میروند و ما را به تونلی هدایت میکنند که آن سرش برجامی دیگر است. برجامی که مشتی امتیاز دیگر از ما میگیرند و مشتی وعده در جیبمان میریزند و راهی خانهمان میکنند. اینجا هم عمله و اکره کم ندارند که باز بریزند خیابان و برقصند که این بار حتماً میگویند توافق قرن2 و فتحالفتوح2 و آفتاب تابان2 رقم خورد! چند صباح دیگر هم که تق ماجرا درآمد و مشخص شد چه به قالب زدهاند با کمال گستاخی بگویند مگر قرار بود شقالقمر شود؟ پایمان شکسته بود و در گچ. با برجام یک گچ را از پا باز کردیم اما بدون کفش که نمیشود در مسابقه دوومیدانی شرکت کرد. با برجام2 کفش برایش تهیه میکنیم! و مگر هرکس کفش دارد قهرمان دوومیدانی میشود؟! اولین تجربه شکست خورده را میتوان با تسامح به حساباشتباه و بیتجربگی گذاشت. اما وقتی ریل حرکت به سمت تکرار یک تجربه اشتباه است، دیگر نمیتوان آن را فقط یک خطا دانست و تلقی خط! نداشت. با پای در گچ نمیشود قهرمان شد اما بدون شک نتیجه دویدن با چشم بسته هم رسیدن به خط پایان نیست و در جاده پر پیچوخم سر از ته دره درمیآورد. بقول معروف اگر در تونلی تاریک نوری مشاهده کردید خیلی هم خوشحال نشوید، شاید قطاری باشد که میآید تا زیرتان بگیرد!
این گوی و این میدان!
امیر استکی دروطن امروز نوشت:
جناح اصلاحطلب در همه سالهایی که چنین برندی برای خود ساخته است همواره در حال سخن گفتن از ضرورت تساهل و تسامح، عرفی کردن سیاست، داشتن نگاه حلالمسائلی و نه ایدئولوژیک به سیاست، گردش مسالمتآمیز نخبگان، جابهجایی قانونمند و آرام قدرت سیاسی و... بوده است. مفاهیمی که در مقام حرف و در عالم کلیات بسیار قابل دفاع و دلنشین مینماید. این جریان سیاسی از طرف دیگر همواره رقبای خود را در قطب مقابل این مفاهیم و دشمن سرسخت آزادیهای سیاسی و گردش نخبگان و رواداری سیاسی، معرفی کرده است اما در مقام عمل این جریان سیاسی خود همواره از بزرگترین ناقضان این مفاهیم بوده است.
در اکثر قریب به اتفاق کارزارهای انتخاباتی، آنجا که پیروزی نصیب کسی غیر آنان شده است، رفتار سیاسی اصلاحطلبان بر مدار تشکیک و تن ندادن تلویحی یا علنی به نتایج آرای مردم قرار داشته است. واضحترین و نزدیکترین این رفتار همانی است که پس از انتخابات ریاستجمهوری دهم در سال 88 رخ داد و همگان دیدند که مدعیان دموکراسیخواهی و مردمگرایی از تن دادن به خواست اکثریت مردم سر باز زدند و کشور را به وادی تنشهای سنگین چندین ماهه کشاندند. این رفتار سیاسی نشانگر این است که صرف سخن گفتن از مفاهیم فوق و داشتن علاقه نظری به چنین مسائلی راهگشا نیست و آنچه در عمل اتفاق میافتد میتواند بسیار متفاوت از آن باشد که یک جریان سیاسی سالها از آن سخن گفته و از توبره آن ارتزاق کرده است.
پس از تجربه رفتار بدوی این جماعت در ارتباط با حوادث سال 88، قطعا کار عبثی است که بخواهیم رفتارهای سیاسی کنونی چهرههای اصلاحطلب را با آن مفاهیم بسنجیم. به عبارت دیگر تو خالی بودن این طبل برای کسانی که علاقهای به فریب دادن خود ندارند، محرز شده است. حالا باید برای سنجش رفتارهای سیاسی این جریان متر و معیارهای کلیتری را در نظر بگیریم و برای فهمیدن آنها سراغ ویژگیهای گروههای کوچکی برویم که بر مبنای یک علاقه مشترک گرد هم جمع شدهاند. در این جمعها و گروهها که یکی از بهترین مثالهایش، هواداران تیمهای فوتبال هستند، بیتوجه به اینکه رقیب واقعا چه کسی است و چه سطحی از توان و لیاقت را دارد، از تیم محبوب و عملکردش دفاع میشود. همان چیزی که به آن در اصطلاح عامیانه «کَلکَل کردن» میگویند. بدترین عملکردهای تیم محبوب با پرهیجانترین دفاعیات طرفداران و دوستداران همراه میشود و بهترین عملکردهای رقیب با بدترین ناسزاها توصیف میشود.
اگر کمی به حرف و حدیثهای فوتبالی اطراف خودمان بنگریم این نوع رفتار را به عینه در آنها میبینیم. این حرفها و سخنها در جای خود و به عنوان تفنن و دور هم بودن، به نظر شاید خالی از اشکال برسد ولی هنگامی که چنین خطمشیای به عنوان یک اصل کلی محور رفتار و گفتار و فکر کردن آدمی شود، باید ترسید. قبلتر گفتیم که جستوجو در میان مفاهیم و ایدههایی که توسط اصلاحطلبان مطرح شده و میشود برای یافتن چرایی رفتارهای سیاسی آنها، امری بیهوده و عبث است.
اکنون میخواهیم بگوییم رفتار و گفتار سیاسی این جریان تا حد زیادی با رفتار و گفتار گروههای هواداری فوتبال شباهت دارد. بدنه این جریان بیاعتنا به عملکرد واقعی و قابل سنجش جریان اصلاحات و همچنین بیاعتنا به تواناییها و دستاوردهای رقبای سیاسی خود، همواره با منطقی که از آن یاد کردیم در حال دفاع از زعمای خود و کوبیدن رقبایشان هستند.
اینکه میشنویم اصلاحطلبان در شورای پنجم شهر تهران مدعی هستند یک«شهر سوخته» را تحویل گرفتهاند یا اینکه «فساد موجود در دستگاه شهری تهران به حدی عمیق است که میشود از آن به فساد سیستماتیک و سازمانیافته تعبیر کرد» و اینکه «کلانپروژههای شهر تهران و تونلها و اتوبانها و بوستانها و... همگی بدون برنامه ساخته شدهاند و بیفایده هستند»، دقیقا همان نادیده گرفتن بیقید و شرط و محتوم توان و عملکرد رقیب است. همه این حرفها و ادعاها در نگاه خوشبینانه همان کُریخوانیهای فوتبالی است و در نگاه بدبینانه دعواهای همیشگی کودکانهای است که از جانب آدمهای به ظاهر فرهیخته و مدعی مطرح میشود. کماکان بسیاری از چنین نقدهای سراسر سیاهنمایی را باید به حساب لاف در غربت و ادعاهای پای منقل گذاشت. جالب اینجاست که چهرههای با تجربهتر اصلاحطلب در مواجهه با این مساله بیشتر احتیاط میکنند و شاید ورود به فضای تعریف محض از خودیها و کوبیدن صرف رقیبان را برای وجهه و پرستیژ سیاسی خود، پسندیده نمییابند.
در همین راستا جناب حسن خمینی با وجود اینکه در این سالها جای پایی در میان اصلاحطلبان سنتی یافته است و از هیچ فرصتی برای قرار گرفتن در هسته سنتی اصلاحطلبان ایرانی نگذشته است، همراه شدن با این کارناوال سیاهنمایی و لجنپراکنی را به صلاح ندانسته است و چشم خود را بر روی کارهای غیرقابل چشمپوشی که در شهر تهران انجام شده، نبسته است. موسویخوئینیها هم در پیامی که به آقای نجفی، شهردار کنونی تهران داده از او خواسته است بهجای بر شمردن ضعفها و مشکلات باقی مانده از دوره گذشته وعده تهرانی آبادتر را به مردم بدهد. خوئینیها در این پیام همچنین گفته است: «اگر چه من اطلاع دقیقی از آنچه در اینباره گفته میشود ندارم ولی در همه سالهای گذشته تهران را هر سال آبادتر از سال پیش دیدهام».
این سخنان خوئینیها که از چهرههای تاثیرگذار و پشتپرده اصلاحطلبان به حساب میآید، سوای اینکه نغلتیدن به وادی بازی کودکانه در پیش گرفته شده توسط اکثریت اصلاحطلبان است از سوی دیگر تحذیری است برای اینکه دستاندرکاران کنونی شهر تهران را متوجه اصل ماجرا کند. تجربه شورای اول شهر تهران برای قدیمیترهای اصلاحطلب، تجربه تلخی است. شاید از سرنوشت آن شورا عبرت گرفتهاند و فهمیدهاند شورای شهر و شهرداری محل خوبی برای سیاسیکاری نیست. ملت بیش از حرف و حدیثهای سیاسی و پرهیاهو و درگیریهای درون جریانی، به کار و عملکرد نیاز دارند. خاصه اینکه میراث شهرداران قبلی و بهطور ویژه محمدباقر قالیباف همواره برای مقایسه در مقابل چشمان آنها خواهد بود. شاید اگر اندک توجهی به تغییرات زیرساختی و بنیادین شهر تهران شده بود، سرعت تحولات در شهرداری تهران مانند امروز نبود که برای ناظر بیرونی و شهروند تهرانی این سوالات ایجاد شود که «دقیقا دلیل تغییر قالیباف از شهرداری تهران از سوی شورای شهر جدید چیست؟»
حماس؛ بازگشت تاکتیکی یا استراتژیک به محور مقاومت؟
سید رضا قزوینی غرابی در خراسان نوشت:
یحیی السنوار رئیس دفتر سیاسی حماس در غزه، در سخنرانی بسیار مهمی به دو موضوع حساس و قابل توجه اشاره کرد. موضوعاتی که به شدت توجه رسانههای بین المللی و به ویژه منطقهای را برانگیخت.السنوار ابتدا ایران را بزرگ ترین پشتیبان شاخه نظامی جنبش حماس (گردانهای قسام) معرفی کرد و گفت به دنبال تقویت کامل این روابط است. نکته دیگر و مهم در سخنرانی این مقام ارشد حماس سوریه بود. وی ابراز امیدواری کرد که با پایان جنگ در سوریه افقها برای ترمیم روابط حماس با دولت بشار اسد گشوده شود و مانعی برای بهبود روابط وجود ندارد.صراحت و شفافیت مقام عالی رتبه حماس از آغاز بحران سوریه و سردی روابط این گروه با ایران و قطع شدن آن با دمشق بی سابقه است. پس از آغاز بحران سوریه در سال 2011 حماس که سالها در کنف حمایت اسد بود به صف مخالفان وی پیوست و حتی اقدام به آموزش مخالفان مسلح او کرد. همین موضوع در روابط این جنبش با ایران نیز تأثیرات مخرب فراوانی گذاشت و روابط حماس با تهران سرد شد.
السنوار و در مجموع، بدنه حماس در غزه و شاخه نظامی آن نشان داد که تصمیم نهایی خود را برای بهبود جدی روابط با محور مقاومت گرفته و این اظهارات مهم آنها درباره ایران به معنی نزدیک شدن با تهران و ارسال سیگنال به دیگر طرفهای خارجی و منطقهای است تا نشان دهد حماس جبهه جدید خود را مشخص کرده است.
تغییرات ملموس در اظهارات و مواضع حماس با تغییر کادر رهبری این جنبش پس از انتخابات داخلی اخیر به وجود آمد. همان زمان نیز پیش بینیها حاکی از آن بود که روی کارآمدن اسماعیل هنیه و یحیی السنوار میتواند به نزدیک تر شدن دوباره حماس به ایران کمک کند و این اتفاق عملا در حال روی دادن است.
حضور هیئت عالی رتبه حماس در مراسم تحلیف آقای روحانی رئیس جمهورکشورمان و دیدار این گروه با مقامات ایرانی فرصتی برای یخ شدن روابط دو طرف بود. حماس علاوه بر ایران، بهبودی روابط خود با حزب ا... را نیز آغاز کرده است.
این اظهارات پس از شش سال از آغاز بحران و در زمانی انجام میشود که اوضاع سیاسی و میدانی به شدت به نفع بشار اسد است و معلوم نیست اگر شرایط این گونه نبود آیا بازهم حماسیها چنین چرخشی را در مواضع خود ایجاد میکردند یا خیر. اما در هر صورت اتفاق روی داده در نوع خود مثبت تلقی میشود.
به ویژه آن که بی تردید موضع جدید که در تعارض کامل با موضع گذشته آن است باعث خشم شدید عربستان و امارات خواهد شد.
همان گونه که گفته شد روابط حماس از مدتی قبل با حزب ا... و پس از آن با تهران به سمت بهبودی پیش رفت اما به نظر میرسد بهبود این روابط با دمشق نیاز به زمان دارد. البته شواهد نشان میدهد که حزب ا... و ایران تلاش خود را برای بهبود سریع تر آن و میانجیگری لازم انجام خواهند داد. سوریه معتقد است که اقدام حماس در سال 2011 خنجری در کمر مقاومت و حامی آن یعنی دمشق بوده است. بنابراین روشن است که بهبود این روابط نیاز به زمان داشته باشد. هر چند احتمالا حماس برای آشتی، شرایط سخت تری نسبت به دولت اسد دارد. این گروه هنوز همپیمان صمیمی قطر و ترکیه دو کشور مخالف اسد است علاوه بر این که فشارهای بین المللی و منطقهای برای جلوگیری از نزدیکی حماس به سوریه و ایران افزایش خواهد یافت.
اما واضح است که دولت سوریه برای نشان دادن قدرت و حقانیت خود و مانور سیاسی از این اقدام استقبال خواهد کرد. به ویژه آن که در هفتهها و ماههای اخیر تمایلات منطقهای برای از سرگیری روابط با دمشق توسط کشورهای عربی مانند اردن، تونس و.. . علنی شده است و حتی نیمی از کشورهای عربی، هفته گذشته در نمایشگاه بین المللی دمشق که پس از شش سال وقفه برگزار میشد حضور یافتند. بنابراین نزدیک شدن حماس به سوریه، یک مانور سیاسی مثبت برای دولت اسد خواهد بود.
اما پرسشی که مطرح میشود این است که در سایه توافقات اخیر امارات و مصر با حماس و ورود آنها به غزه، واکنش آنان به این مواضع بی سابقه حماس چیست و چه تأثیری بر توافقات انجام شده خواهد گذاشت؟ آیا کشورهای خلیج فارس به ویژه امارات و عربستان خشم خود را به شکل عملی علیه غزه نشان خواهند داد؟ آیا رهبران جدید حماس به طور راهبردی تصمیم به جبران گذشته جنبش کرده اند یا اینکه شرایط منطقهای و روی گردانی حامیان عربی آنها، این رهبران را وادار به اتخاذ چنین تصمیمی کرده است؟ آیا غزه این بار میدان رویارویی بازیگران منطقه خواهد شد یا این که کادر جدید رهبری حماس با زیرکی خواهد توانست با یک بازی هوشمندانه رضایت همه طرفها را جلب کند؟ روزهای آینده پاسخ این سوالات را روشن میکند.
شهرداری تهران و نشان مدیریت جهادی !
محمود فرشیدی در رسالت نوشت:
نظام اسلامی تجربهای نو در کشورداری است که بر اساس ارزشها و اصول وحیانی خویش ، شیوه مدیریت نوین خود را ابداع و اعمال می کند و استفاده کورکورانه از نسخههای مادی و رایج در جهان را جایز نمی داند مگر در مواردی که بهرهگیری از آن نسخهها را در چارچوب اصول مفید ارزیابی نماید و طبیعی است که حرکت در راهی جدید ، دشواریهای خاص خود را دارد و البته دستاوردهایی شگفتآور در مقایسه با راههای طی شده را به ارمغان می آورد هر چند این دشواریها از طرفی اعتراض عدهای که تاب مقاومت و روحیه انقلابی ندارند را برمیانگیزد و از طرف دیگر موجب زباندرازی بدخواهان و دشمنان ملت ایران می شود تا کارآمدی نظام اسلامی را در عرصه مدیریت کشور و حل مشکلات مردم زیر سوال ببرند.
به همین دلیل دفاع از کارآمدی نظام اسلامی، امروز یکی از مهمترین مسائلی است که باید وجهه همت تمامی دلسوزان انقلاب قرار گیرد و نمونههای موفق مدیریت جهادی را شناسایی و تبیین و تبلیغ کنند و بخصوص در مواردی که امکان آن وجود داشته باشد عملکرد و الگوی مدیریت جهادی با مدیریتهای غیرجهادی از جمله مدیریت کارگزارانی مقایسه شود و مدیریت شهرداری تهران یکی از این زمینهها و صحنههاست. زیرا در دوران کارگزاران ، اداره شهرداری با تفکر غیرجهادی پیامدها و بازتاب هایی درجامعه داشت که دستیازی به بیتالمال ، ستیز با فرهنگ بومی و بیاعتنایی به مردمسالاری و اقتدارگرایی شهرداری از جمله آنها بود و در مقابل طی سالهای اخیر مردم تهران شاهد نمونهای از مدیریت شهرداری با تفکر جهادی بودند که تقریبا همگان را وادار به تحسین دستاوردهای آن کرده است.
یکی از شاخصههای مدیریت جهادی شهرداری تهران در این 12 سال ، سرعت عمل در اقدامات و فعالیتها بود که باعث تقویت اعتماد و باور مردم به وعدههای مسئولان شهرداری شد . همچنین به کارگیری نیروها بر اساس توانمندیها و نیاز دستگاه از گرایشهای سیاسی متفاوت ، یکی دیگر از شاخصههای این شیوه مدیریت بود تا آنجا که همین ویژگیگاه موجب اعتراض همفکران سیاسی مدیریت شهرداری تهران میشد .
البته روشن است که دفاع از مدیریت جهادی شهرداری تهران به معنای آن نیست که در این 12 سال در روند امور دستگاه عریض و طویل شهرداری ، اشکالات و خطاهایی وجود نداشته است بلکه سخن آن است که در قیاس با حجم عظیم خدمات ارائه شده و با توجه به بودجه سنگین و پیشینه ریختوپاشهای این دستگاه ، سوء استفاده چندده میلیارد تومانی توسط برخی عوامل طی 12 سال را باید با سوء استفاده 12 هزار میلیارد تومانی از صندوق ذخیره فرهنگیان وزارت آموزش و پرورش ظرف دو سه سال مقایسه کرد و نمره منفی منطقی و منصفانهای به آن داد.
متاسفانه باید اعتراف کرد که برخی کج سلیقگی ها و بیمهریها به عملکرد مدیریت شهرداری تهران در این دوران روا داشته شد و در شرایطی که دشمنان نظام و رقبای سیاسی ، یکی با انگیزه ناکارآمدنشان دادن نظام اسلامی و دیگری از بیم محبوبیت رقیب ، به مدیریت شهرداری تهران حمله می کردند ، همسویی برخی همفکران سیاسی با تخریب کنندگان ، منطقی به نظر نمی رسید و جا داشت که اگر می خواهند اشکال و ایرادی را مطرح نمایند، سهم خطاها را در قیاس با حجم اقدامات و خدمات عظیم ارائه شده ، روشن می ساختند.
البته خوشبختانه دستاوردهای مدیریت جهادی شهرداری تهران ، آنچنان در کاهش مشکلات مردم و اشاعه فرهنگ ایرانی - اسلامی نقش داشته است که حتی برخی اصلاح طلبان را نیز وادار به اعتراف کرده است و مدیریت جدید شهرداری تهران را از تخریب این دستاوردها و به کارگیری تعابیری نظیر شهر سوخته برحذر داشتهاند و برخی از آنان حتی پا را فراتر گذارده و مدیریت جدید شهرداری تهران را از ادامه دادن شیوه اسبق یعنی دوران مدیریت کارگزاران منع کرده اند و نسبت به پاتوق کارگزاران شدن شهرداری و ریخت و پاشهای بیحساب و کتاب و بینظمی مالی آن دوران هشدار دادهاند.
البته طبیعی است که مدیریت جدید شهرداری تهران نگران آن باشد که نتواند در میدان ارائه خدمت به مردم و فعالیتهای فرهنگی و عمرانی ، راه مدیریت جهادی را ادامه دهد و بالطبع در مقام مقایسه نمره کمتری بیاورد اما خطر تهدید کننده آن است که این نگرانی موجب شود مدیریت جدید شهرداری رویکرد سیاسی را در پوشش فرهنگی اجتماعی ، سرلوحه فعالیتهای خود قرار دهد و ارائه خدمات کمرنگ شود که اگر خدای ناکرده چنین اتفاقی بیفتد مردم تهران به جای گشایش در مشکلات و مسائل شهرداری خود ، باید هر روز شاهد کشمکشها و منازعات فرهنگی سیاسی باشند و شهرداری تهران از یک دستگاه ارائه خدمات به مردم ، به یک حزب سیاسی استحاله گردد.
نگرانی دیگر شایعاتی است که پیرامون احتمال خرید و فروش قریب 1200 پست و مسئولیت شهرداری در گوشه و کنار شنیده می شود و بیم آن می رود که مشابه دریافت مبلغ دو میلیارد تومان بابت درج نام نامزد در فهرست انتخاباتی به فرهنگ رایج و نوعی کسب و کار تبدیل شود.
امید است مدیریت جدید شهرداری تهران ، علیرغم تمامی سهم خواهیها و طمعورزیها ، تمهیدات لازم را برای پیشگیری از تحقق این نگرانی ها، به کار گیرد و دستاوردهای مدیریت جهادی را حفظ کند و توسعه دهد.
سپاه پرچمدار و پیشگام مبارزه با تروریسم
یدالله جوانی در جوان نوشت:
روز هشتم شهریور سالروز شهادت رجایی و باهنر، در تقویم جمهوری اسلامی با عنوان «روز مبارزه با تروریسم» نامگذاری شده است. از آنجا که تروریسم، یکی از اساسیترین معضلات جامعه جهانی در شرایط کنونی به حساب میآید و این پدیده خطرناک از عوامل اصلی بیثباتی و ناآرامی در مناطقی چون غرب آسیا میباشد، روز مبارزه با تروریسم، فرصت مغتنمی برای پرداختن به این موضوع است. پدیده ترور سابقه در تاریخ بشر دارد و در تاریخ مکتوب تمدن بشری، سابقهای دوهزارساله برای این پدیده به ثبت رسیده است. منابع تاریخی، یهودیان افراطی قرن اول میلادی را از جمله اولین آغازگران این کار میدانند. تروریسم در دوره پس از انقلاب فرانسه، رشد قابل ملاحظهای پیدا کرد و به مرور زمان، به ابزاری در دست قدرتها برای رسیدن به مقاصد تبدیل شد.
در فرهنگ سیاسی، ترور از ریشه لاتین terror به معنای ترس و وحشت گرفته شده و به رفتار و اعمال فرد یا گروهی اطلاق میشود که از راه ایجاد ترس، وحشت و استفاده از زور میخواهند به هدف سیاسی خود برسند. به عامل ترور، تروریست گویند و آن کسی است که از طریق آدمکشی، ایجاد رعب و وحشت از طریق بمبگذاری، ایجاد انفجار یا روشهای دیگر، به دنبال به دستآوردن خواستههایش میباشد. تروریستها همواره یک جریان غیر مردمی، متعصب و فرقهگرا، اقلیتمحور، خشونتگرا، غیر اخلاقی و اثرپذیر از بیگانه به دلیل نیازهایشان هستند. با پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار جمهوری اسلامی با رأی قاطع ملت ایران، نظام نوپای سیاسی در کشورمان با پدیده شوم و خطرناک تروریسم و انواع و اقسام تروریستها مواجه گشت. با توجه به ناخرسندی قدرتهای جهانی شرقی و غربی، صهیونیستها و دولتهای مرتجع عربی در منطقه از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، تمامی این قدرتها از تروریستها به عنوان یک ابزار مؤثر برای به شکست رساندن انقلاب اسلامی و ساقط کردن جمهوری اسلامی در دهه 60 بهره جستند.
در دهه 60 انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی و نظام مردمسالاری دینی در ایران با پنج کانون تروریستی فعال و خشونتگرا مواجه گشت. تروریسم دولتی غرب، تروریسم قومی، تروریسم عصر پهلوی، تروریسم چپگرا و تروریسم رادیکالیسم و التقاطی مذهبی، پنج کانون تروریستی مقابله کننده با جمهوری اسلامی در دهه 60 به صورت فعال و گسترده میباشند. 17هزار شهید نتیجه اقدامات گروهکهای تروریستی در دهه 60 در مواجهه با ملت ایران است. البته این رقم جدای از آمار شهدای تروریسم قومی در مناطق قومیتی است. سازمان منافقین که داعیه خلقی بودن (مردمی بودن) را داشت، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی برای تحمیل خواستههای خود به ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی، استراتژی ترور را انتخاب کرد و به یک گروهک تروریستی تمام عیار تبدیل شد. بیشترین شهدای ترور در دهه 60، به دست عناصر و عوامل گروهک تروریستی منافقین به شهادت رسیدهاند. منافقین پس از انفجار ساختمان مرکزی حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر ماه سال 1360 و به شهادت رساندن بیش از هفتاد نفر از نخبگان مذهبی ـ سیاسی و مسئولان ارشد نظام نوپای اسلامی در روز هشتم شهریور ماه همان سال اقدام به بمبگذاری در ساختمان نخستوزیری کردند.
نتیجه این اقدام جنایتکارانه تروریستی منافقین، به شهادت رسیدن دو تن از یاران امام و نیروهای اصیل انقلابی و کاملاً مردمی، یعنی رئیسجمهور شهید رجایی و نخستوزیر شهید باهنر بود. منافقین تصور میکردند با استفاده از شیوه ترور، میتوانند نظام مردمسالاری دینی را مغلوب خود سازند؛ لکن نظام با پشتوانههای مردمی خود، منافقین را مغلوب خود ساخت و آنان برای بقا، فرار از کشور و پذیرش مزدوری بیگانه را برای انجام هر نوع خیانت و جنایت، بر دیگر راهکارها ترجیح دادند. مزدوری منافقین و قرار گرفتن آنها در کنار ارتش بعث عراق، روی بسیاری از مزدوران عالم را سفید کرد. بازخوانی خیانتها و جنایتهای منافقین در حق ملت ایران در دوره دفاع مقدس، نشان میدهد که این سازمان تروریستی، تا چه حد دچار انحطاط اخلاقی شده است. در دهه 60 ملت ایران و جمهوری اسلامی، اصلیترین قربانی تروریسم به حساب میآید.
اما به دنبال حادثه 11سپتامبر سال 2001 میلادی، تروریسم مختصات جدیدتری پیدا کرد. امریکاییها با تروریستی قلمداد کردن انفجار در برجهای دوقلو به عنوان نمادهای نظام سرمایهداری، شعار مبارزه با تروریسم سر دادند و در این مسیر «ائتلاف جهانی علیه تروریسم» را شکل دادند. امریکاییها تحت عنوان همین ائتلاف و به استناد قطعنامههای شورای امنیت، دو کشور افغانستان و عراق را اشغال کردند. رئیسجمهور امریکا بعد از حوادث 11سپتامبر، دنیا را به دو بلوک تروریستها و حامیان تروریسم و ائتلاف ضد تروریسم تقسیمبندی کرد. امریکاییها با این نوع دستهبندی، اعلام کردند که هر کس در ائتلاف ضد تروریسم با رهبری امریکا وارد نشود، به اردوگاه تروریستها تعلق خواهد داشت و با آن مقابله میشود. در آن زمان رهبر حکیم، بصیر و دوراندیش انقلاب اسلامی با صراحت و قاطعیت، ضمن مشکوک دانستن حادثه 11سپتامبر، خطاب به دولتمردان امریکا فرمودند ما نه با تروریستها هستیم و نه با شما و دولت امریکا را سرکرده تروریستهای عالم میدانیم!
از زمان لشکرکشی امریکاییها به منطقه راهبردی غرب آسیا (خاورمیانه) با شعار مبارزه با تروریسم، نه تنها تروریسم تضعیف و ریشهکن نشد، بلکه طی یک دهه و نیم گذشته، برخی از ملتهای این منطقه، قربانی تروریسم شدند. طی این سالها، جنایتهای هولناکی از سوی تروریستها، به ویژه در دو کشور عراق و سوریه انجام شد. «داعش»، هولناکترین، وحشتآفرینترین، خونخوارترین گروهک تروریست عصر حاضر به حساب میآید و همه جهانیان نسبت به این گروهک تکفیری تروریستی، چنین نظری را دارند. اما نکته جالب و بسیار قابل توجه، پشت صحنه داعش است. در پشت صحنه این گروهک تکفیری تروریستی، همان ائتلافی قرار دارد که در سال 2001 میلادی و به دنبال حادثه واقعاً مشکوک 11سپتامبر، به رهبری امریکا و با شعار مبارزه با «تروریسم» شکل گرفت! اسناد برای اثبات این ادعا بسیار است.
اما کدام سند محکمتر و شفافتر از سخنان رئیسجمهور فعلی امریکا در دوره رقابتهای انتخاباتی است. آقای ترامپ در زمان رقابتها و مناظرههای انتخاباتی، با صراحت اعلام کرد، پشت صحنه داعش آقای «اوباما» و خانم «هیلاری کلینتون» قرار دارند و امریکا «مؤسس داعش» است! همانطور که تروریسم مورد حمایت نظام سلطه در دهه 60 انقلاب اسلامی در داخل ایران جنایتها آفرید و قربانیها گرفت، در یک و نیم دهه گذشته تروریسم با مختصات جدید و با همان پشت صحنهها، قربانیهای بسیاری را از ملتهای منطقه گرفته است.
اما همانطور که تروریسم دهه 60 در ایران، مغلوب نظام مردم سالاری دینی در سطح ملی شد؛ اینک تروریسم در منطقه به رغم برخورداری از حمایتهای همه جانبه امریکا، برخی از کشورهای اروپایی، صهیونیستها و برخی از دولتهای مرتجع عربی مانند آلسعود، مغلوب محور مقاومت با رهبری جمهوری اسلامی شده است. همه نشانهها و شواهد، از شکست پدیده شوم تروریسم در عراق، سوریه و لبنان حمایت میکند. در یک بررسی اجمالی از روند مبارزه جدی و واقعی با پدیده تروریسم طی قریب 40 سال گذشته در ایران و منطقه، این واقعیت آشکارا خودنمایی میکند که، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پرچمدار و پیشگام این مبارزه بوده است.
در دهه 60، این سپاه پاسداران بود که با تشکیل ارتش 20 میلیونی و سازمان اطلاعات 36 میلیونی به عنوان یک نهاد کاملاً انقلابی و مردمی و با مجاهدتها، رشادتها و شهادتها، توانست بساط و ساختار و سازمان تروریسم را در داخل کشور جمع و یک امنیت و ثبات پایدار را به ملت ایران تقدیم کند. در سالهای اخیر به دنبال پدیدایی سازمانهای مخوف تروریستی با پشتوانه نظام سلطه به رهبری امریکا در منطقه و بحرانآفرینی در کشورهای سوریه و عراق، باز هم سپاه پاسداران بود که به عنوان نماد اقتدار ملت ایران و نماینده جمهوری اسلامی به درخواست ملتها و دولتهای مشروع، قانونی و مردمی سوریه و عراق، پا به عرصه مبارزه با تروریسم در منطقه گذاشت. سپاه پاسداران همانطور که در دهه 60 بساط منافقین و دیگر گروهکهای تروریستی مورد حمایت بیگانه را جمع کرد، اینک هم در کشورهایی چون سوریه و عراق، با کمک مردم این دو کشور، تمام نقشههای تروریستها و حامیانشان را بر هم زده و آنان را دچار شکست قطعی کرده است که به عبارت دیگر سپاه در سطح ملی با کمک مردم ایران تروریسم داخلی مورد حمایت بیگانه را شکست داد و در سطح منطقه هم با کمک ملتهای منطقه گروهکهای تروریستی مورد حمایت نظام سلطه را با شکست مواجه ساخت.
سپاه طی این سالها به نمایندگی از ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی، یک ائتلاف قدرتمند و جدی مبارزه با تروریسم را در منطقه و خصوصاً در سوریه شکل داد. در این ائتلاف، در کنار ساختارهای رسمی و باسابقه قدرت چون دولتها و ارتشهای سوریه، عراق و روسیه، ساختارها و سازمانهای مردمی، با الهام از الگوی بسیج در ایران، نقش برجسته و مؤثری در مبارزه با تروریسم ایفا کردند. سپاه در پدیدارسازی این مجموعههای مردمی همانند نیروهای مردمی در سوریه، حشدالشعبی در عراق، پیش از آنها حزبالله در لبنان و لشکرها و تیپهایی چون فاطمیون، زینبیون، حسینیون و ... نقش تأسیسی و هدایتی داشته است.
انشاءالله با حول و قوه الهی، همانطور که سپاه با ریشهکنی تروریسم در ایران در دهه 60، امنیت پایداری را به ملت ایران تقدیم کرد، با کمک همین نیروهای مردمی در منطقه، با نابودی آخرین نفرات گروهکهای تروریستی و یا فراری دادن آنها از منطقه، ضمن بالا بردن ضریب امنیتی ایران، امنیت خوب و پایداری را برای ملتهای مسلمان منطقه پدید خواهد آورد. سیلی موشکی سپاه به تروریستها در پی ترقهبازی آنان در تهران از یک طرف و حضور میدانی پاسداران در ارائه خدمات مستشاری برای مبارزه با تروریسم در سوریه و عراق از طرف دیگر، از عزم و اراده جدی سپاه به عنوان نماد اقتدار در مبارزه با تروریسم حکایت میکند. شهدای گرانسنگ سپاه از شهید همدانی به عنوان حبیب سپاه گرفته، تا شهید محسن حججی این پاسداران جوان سر از تن جدا، همگی از این عزم و اراده و صداقت در دفاع از حریم اهل بیت و امنیت ملت ایران گواهی میدهند. اما در این میان نکته تأمل برانگیز برای جهانیان، آن است که امریکا به عنوان حامی اصلی تروریسم در دهههای اخیر، سپاه پاسداران را به اتهام حمایت از تروریسم، مورد تحریم قرار میدهد!
انزوای برجامی ترامپ
حسن بهشتیپور در ایران نوشت:
تلاش دولت دونالد ترامپ در امریکا برای به بنبست کشاندن برجام در حالی شدت گرفته است که بر اساس اصول و تعهداتی که در برجام آمده است و همچنین عملکرد ایران، تمام بهانههای احتمالی از دست امریکا گرفته شده تا نتواند به روال سابق با استناد به این بهانهها سایر کشورها را با خود همراه کند. رئیس جمهوری امریکا در شرایط کنونی در راستای تلاشهایش برای نقض برجام در دو سطح داخلی و خارجی تنها مانده و منزوی شده است.
در سطح خارجی، اتحادیه اروپا و کشورهایی چون چین، ژاپن، هند و روسیه به عنوان کشورهای طرف اصلی تجاری ایران با رویکرد ترامپ درباره برجام موافق نیستند و بنا به دو دلیل با تلاش او برای شکست برجام مخالفت میکنند؛ از یک سو، اکثر کشورهای اتحادیه اروپا با ایران همکاری خوب اقتصادی دارند، بنابراین منافعشان ایجاب میکند که این رابطه حفظ شود و خود را از مزایای اقتصادی این رابطه و بازار پرمنفعت ایران محروم نکنند و از سوی دیگر ایران هم نشان داده که تاکنون به تعهدات برجامیاش متعهد بوده است. بنابراین با این دو وجه، بهانهای باقی نمیماند تا ترامپ به وسیله آن بتواند مانند گذشته بین اروپا و امریکا برای ایجاد فشار علیه ایران اجماع ایجاد کند.
این در حالی است که ترامپ در صحنه سیاست داخلی امریکا هم تنها مانده است. او در داخل امریکا هم مخالفان جدی دارد. یعنی حداقل بخشی از جناح حاکمه امریکا همچنان از سیاستهایش انتقاد میکنند و میگویند ترامپ نمیتواند از برجام خارج شود و آن را نادیده بگیرد. دلیلش هم روشن است زیرا ایران تمام تعهدات خود درباره برجام را اجرایی کرده است. حال آنکه موضعگیری مسئولین ایران به گونهای خردمندانه بوده که عملاً بهانهای دست آنها نداده تا از رفتار یا گفتار مسئولین ایرانی سوء استفاده کنند. چه آنکه اگر ایران تخلف میکرد، ممکن بود اروپاییها هم با ترامپ همراهی کنند.
بخش دیگر این موضوع هم که خیلی مهم است، آن است که امریکا نقشهای را دنبال میکند که بر مبنای آن بتواند از آژانس بینالمللی انرژی اتمی به عنوان یک ابزار استفاده کند و این سازمان را جلو بیندازد تا با مطرح کردن بازرسی از مراکز نظامی ایران و مخالفت احتمالی ایران، آن را متخلف معرفی کند و همین مستمسکی باشد تا اعلام کند ایران از برجام تخطی کرده است، در حالی که آژانس دیگر در موقعیت سالهای گذشته قرار ندارد. زیرا در سالهای گذشته موضوع «پیامدی» مطرح بود که برمبنای آن ادعاها و پروندهسازیهایی صورت میگرفت که آن پرونده ادعایی با همکاری سازنده ایران و آژانس بسته شده است و حالا این سازمان نمیتواند بعد از طی آن دوران، بدون هیچ سندی درخواست بازرسی از مراکز نظامی ایران را داشته باشد آن هم در شرایطی که اکثریت 35 عضو شورای حکام با این جریان مخالفند و دنبال این نیستند که بخواهند سوژه تازهای را برای فشار به ایران دنبال کنند.
بنابراین احتمال آن ضعیف است که هشتمین گزارش دورهای آمانو درباره بررسی تعهدات ایران در چارچوب اجرای برجام که قرار است در شهریورماه منتشر شود، تحت تأثیر بازی سیاسی امریکا قرار گیرد. چرا که ورود آژانس به این بازی سیاسی باعث میشود به اعتبار بینالمللی آن خدشه وارد شود.
همه اینها در حالی است که برجام با توافق همه کشورهای 1+5 به قطعنامه 2231 تبدیل و برای همه کشورهای عضو الزامآور شده است. با این حال ترامپ نشان داده که به توافقات بینالمللی پایبند نیست اما تاکنون اقدامات هوشمندانه ایران همه تلاشهای او را برای به شکست کشاندن برجام و طراحی بازی به شکلی که ایران را وادار به خروج یکجانبه از برجام کند، خنثی کرده است.
نرمش سعودیها با ایران؟
علاءالدین غروی در شرق نوشت:
در اوایل دهه ۱۳۷۰ و همزمان با تلاشهای رئیسجمهور وقت، زندهیاد آیتالله هاشمیرفسنجانی، برای نزدیککردن ایران و عربستان، در فردای کشتار حجاج ایرانی در مکه، هادی نجفآبادی، از سیاسیون آن روزها و سفیر ایران در عربستان، جملهای گفت که ماندگار شد: «ایران و عربستان دو بال جهان اسلام هستند». این گفته که تفسیر آن بر همگان بسیار روشن است، آن روز مخالفتهای زیادی را میان سیاسیون برانگیخت؛ ولی گذشت زمان و رویدادهای یک دهه اخیر، بار دیگر ایده اصلی نهفته در آن کلام را ملموستر از پیش کرد. واقعیت تلخ این است که حکومت آلسعود به مدد دلارهای نفتی و با طرح ایده خادمالحرمینبودنش، بیشتر کشورهای اسلامی را با خود همداستان کرده؛ بهطوری که توانسته در سازمان همکاریهای اسلامی، بهعنوان بزرگترین تشکل جهان اسلام در یک سال گذشته، چندین قطعنامه علیه ایران به تصویب برساند.
شکی نیست که اینجا هم دلارهای نفتی کارساز بوده و تعداد درخور توجهی از کشورهای اسلامی فقیر، با شلشدن سر کیسه آلسعود، رأی مثبت خود را به طرح ضدایرانی سعودیها به صندوق انداختهاند. با این مقدمه، به این سؤال بنیادی میرسیم که چشمانداز روابط دو قطب جهان اسلام چگونه است؟ برخی تحلیلگران غربی بر این باورند که تلاشهای سعودیها در بهانزواکشاندن و تضعیف ایران، به شکست انجامیده و آنها در پی عادیسازی روابط هستند؛ هرچند این روند بسیار آهسته و محتاطانه است.
در زیر عوامل ناکامی دولت عربستان را که منجر به تغییر در سیاستهای کلی این کشور شده، مرور میکنیم: عوامل منطقهای و بینالمللی: شکاف در شورای همکاری خلیجفارس و گردنکشی دولت قطر در برابر قدرت انحصاری آلسعود در منطقه، حضور و نفوذ ایران در عراق و لبنان، پیروزی جبهه مقاومت در سوریه با محوریت ایران و اضمحلال تدریجی گروههای تروریستی وهابی- تکفیری، ناکامی سعودی در جنگ پرهزینه یمن و فشار افکار عمومی بینالمللی درباره کشتار مردم یمن و نقض حقوق بشر و در نهایت، وضعیت نامطلوب دونالد ترامپ بهعنوان حامی آلسعود در داخل آمریکا و نیز صحنه بینالمللی. عوامل داخلی: وضعیت نامطلوب اقتصادی ناشی از کاهش بهای نفت، بحران جانشینی محمد بنسلمان و دعواهای داخل دربار، مقابله با مفتیها و روحانیهای پرقدرت که مخالف برنامههای ولیعهد در نوسازی و مدرنیزهکردن جامعه سعودی هستند و در نهایت، مقابله با تحرکات جامعه شیعه عربستان و تنظیم روابط بسیار حساس با آنان.
تحرکات جدید دیپلماتیک عربستان در منطقه، زنگ خطری است برای دستگاه دیپلماسی ایران تا سیاستهای خود را با آن تنظیم کند. سفر متقابل مقامات عراقی و سعودی به پایتختهای هم و مسئله سفر مقتدی صدر به ریاض و مذاکره با ولیعهد این کشور، برای دیپلماسی منطقهای ما چالشبرانگیز است. این اتفاقات میطلبد تا به نوع رابطه با دولت شیعی عراق، مرجعیت و علمای بزرگ و نیز جامعه مدنی این کشور، با دقت و تیزبینی توجه شود. سعودیها چند سیاست را توأمان اجرا میکنند؛ از یکسو، تلاش میکنند با ارائه مشوقهایی، عراق، این «بره جداشده از گله» را به آغوش جهان عرب که شوربختانه (بهخاطر افول مصر) رهبری آن را در دست دارند، بازگردانند. کوبیدن بر طبل عروبت و ناسیونالیسم عربی، همراه با مشوقهای اقتصادی میتواند دولتمردان بغداد را اغوا کند.
از سوی دیگر، سیاست نرمش و مدارا با ایران که درون آن نوعی اذعان به قدرت منطقهای ایران نیز نهفته است، رخ مینماید. دستدادن عادل الجبیر، وزیر خارجه سعودی، با دکتر ظریف در استانبول را باید به فال نیک گرفت؛ چراکه دوستی و نزدیکی این دو کشور، نهتنها به نفع هر دو کشور است، بلکه برای صلح و امنیت منطقهای بسیار کارساز است. سخن پایانی اینکه سیر حوادث و اتفاقات سیاسی منطقه در ماههای گذشته، تا حدود زیادی در راستای خواست و منافع ایران بوده و کشورمان را در کانون توجه دنیا قرار داده است.
نگارنده قبلا حکومت عربستان سعودی را «مرد بیمار خاورمیانه» نامیده و اکنون بر این باور است که هنوز این بیمار به حالت عادی برنگشته و بر ماست که با او چنان کنیم که با بیماران کنند و بهره لازم را از این وضعیت ببریم. این سؤال را که آیا این بیمار بهزودی به «احتضار» خواهد افتاد یا نه را تحولات آتی منطقه و هوشیاری ما پاسخ خواهد داد. پیگیری سیاست حسن همجواری با دولت سعودی و نیز سایر کشورهای حوزه خلیجفارس، از اهمیتی حیاتی برخوردار است. وضعیت منطقه بسیار حساس و شکننده است و ایجاب میکند تا در کسوت «بزرگ» منطقه و با درپیشگرفتن یک سیاست امنیتی مناسب، به دغدغههای امنیتی همسایگان کوچک و ثروتمندمان توجه کنیم و بتوانیم مسابقه تسلیحاتی را در منطقه پایان بخشیم.
موج آفرینی با «حرف نو»
صبح نو در سرمقاله امروز خود نوشت:
رهبر معظم انقلاب در دیدار با فضلا و طلاب حوزههای علمیه «حرف نو» گفتن را نیاز دنیای امروز عنوان و تصریح کردند برای بشر امروز، اسلام حرفهای مهم و جذابی دارد که اگر به گوش او برسد، به ویژه به نسلهای جوان دنیا، یقیناً مورد قبول قرار میگیرد. در دنیایی که همه احساس سرخوردگی و یأس میکنند یا حکومتها در اداره امور با مشکلات پیچیده و موج اعتراضات مردمی روبهرو هستند، بیان دیدگاه اسلام درباره انسان و اهمیت و جایگاه او یا نقش ملتها در اداره امور سیاسی و تحقق مردم سالاری اسلامی، حتماً خریدار خواهد داشت و امیدها را به دین و نقش اساسی آن در زندگی احیاء خواهد کرد.
رهبر انقلاب، خود در این راه پیشگام و پیشتاز بودهاند. نامههایی که ایشان خطاب به جوانان در غرب نوشتند و در باره واقعیتهای اسلام ورای دستگاه تبلیغاتی غرب بیان کردند، خود نمونهای موفق و مؤثر از بیان «حرف نو» با دنیای امروز است که علی القاعده باید این حرکت مهم و تأثیرگذار ادامه یابد و طلاب و فضلا با تجهیز خود در میدان گفت و گو با مردم و به ویژه جوانان در غرب یا هر نقطه دیگری که نیاز احساس میشود، وارد بشوند. طبیعتاً برای این هدف و منظور، بستری نیاز است که خوشبختانه فضای مجازی بستر آماده برای انتقال پیام را به راحتی در اختیار قرار داده و لازم است از این ابزار کارآمد و مفید برای ارتباط با ملتها در اقصینقاط عالم به خوبی بهرهگرفت.
البته به تعبیر رهبری در دیداری که سال ٩١ با اساتید دانشگاه داشتند، حرف تازه معنایش این نیست که اگر گفته شد، همه دنیا آن را قبول کنند؛ بلکه معنایش این است که یک جریان جدیدی را در دریاچه عظیم فکربشری به وجود میآورد و موجآفرینی میکند.