به گزارش مشرق، شبکه ايران نوشت: يکي از پديدههاي ناخوشايند امروز شهرها به خصوص کلان شهرهاي کشور افزايش دختران فراري است.
پديده فرار دختران از خانه از جمله مسايلي است که درطي سالهاي اخير توجه کارشناسان اجتماعي، روانشناسان و مسوولان را به خود جلب کرده و اهتمام جدي در چگونگي مواجهه با اين پديده شوم و پيشگيري از آن را ميطلبد.
بهگفته کارشناسان، اين پديده ناخوشايند معلول عوامل متعددي است کهشناخت آنها براي خانوادهها امري ضروري است.
فرار دختران از منزل و حضور در محيط هايي غير از چارچوبهاي خانوادگي، سرآغاز انحرافات اجتماعي و فرو رفتن در منجلاب فساد و تباهي ميباشد.
به اعتقاد اغلب کارشناسان، نهاد خانواده نقش اول در بروز هرگونه معضل اجتماعي و بزهکاري ها را دارد و خود و اراده فردي نيز نقش حائز اهميتي به خود اختصاص ميدهد.
نتيجه تحقيقات و نظرسنجيهاي علمي نشانگر اين واقعيت است که نقش خانواده در نابسامانيهاي خانوادگي و شيوههاي نادرست برخورد والدين با دختران، عامل مهم و تاثيرگذار در معضل دختران فراري است.
براساس اطلاعات بدست آمده، بيشترين عامل فرار دختران خانوادههاي نابسامان هستند که عواملي نظير طلاق، اعتياد، زنداني شدن، مرگ و مير و ازدواج مجدد والدين در پيدايش اين معضل دخالت مستقيم دارند.
پژوهشهاي متعدد بيانگر اين واقعيت است کهخانوادههاي نابسامان و والدين ناآگاه ازعوامل تمايل بهانحرافات و محروميتهاي اجتماعي ميباشند.
خانواده مهمترين تکيهگاه فرزندان است، بهطوري که آينده و سرنوشت فرزندان در محيط خانواده رقم ميخورد.
از آنجا که حساسيت روحي دختران نسبت به پسران بيشتر و ارتباط آنان با محيط بيروني کمتر است، بيشتر تحت تاثير رفتار والدين قرار دارند، بهطوري که بيتوجهي و بيتعهدي والدين ميتواند در ترغيب دختران به فرار از خانه نقش اساسي را ايفا کند.
پديده فرار دختران نوجوان و جوان از منزل سالها است که گريبانگير جامعه است، ولي اين پديده که يک عصيان پنهان، آرام و شتابنده ميباشد، در طي سال هاي اخير در جامعه رو به فزوني نهاده، به طوري که نگراني والدين، مربيان، مسوولان جامعه را برانگيخته است.
به اعتقاد کارشناسان، فرار نوعي رفتار ناسازگارانه و اعتراض ساده به وضع موجود درخانواده و تمناي محبت دريغ شده ميباشد که در اين صورت نوجوان و جوان بدون اجازه والدين و يا با توافق آنها خانه را ترک ميکند.
عنوان دختران فراري به دختراني اطلاق ميشود که به دلايل مختلف از قبيل دلايل فردي (اختلالات شخصيتي و رواني)، خانوادگي (طلاق، جدايي، اختلاف خانوادگي)، فقر و دلايلاجتماعي براي رهايي از وضع موجود و بدون پيش بيني وضع آينده از خانه فرار ميکند.
دختران فراري با احساس بيگانگي ميان خود و خانواده در پي محرم و همدلي ميگردند تا او را بفهمد.
ريشه اين پديده را ميتوان در تحقير جوانان و احترام نگذاشتن به شخصيت آنان، فقر اقتصادي يا جداييهاي عاطفي والدين، اختلالات خانوادگي، ازدواج مجدد هر کدام از والدين، ندادن آزادي هاي مشروع و کافي و کشمکش ها و رقابتهاي بين فرزندان و اعضاي خانواده عنوان کرد.
اعتياد به مواد مخدر، انحراف اخلاقي، رفاه، آزادي بيش از حد، دوستان ناباب، تعرض جنسي از طرف نزديکان و همچنين ضعف و کوچک انگاري نسبت به جنسيت دختر را از جمله مواردي است که باعث فرار دختران از محيط امن منزل ميشود. کارشناسان روانشناسي مي گويند، نبود مراقبت صحيح از فرزندان، بالا بودن سطح انتظارات، تبعيض بين فرزندان از ناحيه اوليا، روشهاي تربيتي استبدادي و سختگيرانه و فقدان شيوه کنترل فرزندان در بيرون از خانه را از ديگر عوامل فرار دختران از منزل برشمرد.
دختران فراري از خود ميگويند
اولين و شايد بديهي ترين پاسخ به اين سوال مي تواند دستيابي به آرامش و امنيت بيشتر باشد که در تمام پاسخ ها برآن تاکيد شده است و از جمله اصلي ترين کارکردهايي است که جامعه شناسان براي خانواده قائلند.اين که خانه محل آرامش و آسايش جسمي،رواني و... اعضاي خود است و آن ها را در برابر مشکلات و مسائل محيط اجتماعي محافظت و مورد حمايت وياري قرار مي دهد.از بين دختران موردمصاحبه شايد "م"20 ساله کاملتر از ديگران به اين سوال پاسخ داده است:
" خانواده هيچ وقت براي من معنايي را که شما از آن ارائه ميدهيد ،نداشته است .از وقتي که خودم را شناختم جز خشم،نفرت ،سختي و ترس در خانواده ما چيز ديگري وجود نداشت .پدرم به شدت مستبد بود .همه از او حساب مي برديم حتي مادرم.برادر بزرگم را هم مثل خودش بار آورده بود که در غياب پدر وظيفه داشت تا همان فشارها و سختي ها را بر ما و حتي مادرم وارد کند.کتک خوردن با دليل و بدون دليل براي ما يک موضوع هر روزه بود که هميشه انتظارش را داشتيم مهم نبود که ما کاري انجام مي دهيم يا نه ،مهم اين بود که بايد کتک مي خورديم .وقتي کوچک تر بودم فکر مي کردم بهتر است کارهايي را انجام بدهم که پدرم خوشش بيايد و از کتک خوردن من دست بردارد ولي بي فايده بود .گاهي احساس مي کردم که او اصلا از خود کتک زدن لذت مي برد و خستگي روزانه از تن اش بيرون مي رود ... مدت ها به فرار فکر کردم ،نمي دانستم به کجا مي روم اما بالاخره انجامش دادم.فکر کردم هر جا بروم در نهايت از خانه ما بهتر است ،حتي اگر کنار خيابان يا در پارکها بخوابم...."
"ز" 23 ساله اما دلايل ديگري دارد:
"پدرم ما را کتک نمي زد ،اما به کارهايي وادار مي کرد که ترجيح مي دادم به جاي آن کتک مي خوردم. من بچه اول خانواده بودم.پدرم معتاد بود.تا موقعي که چيزي براي فروش بود،همه را فروخت تا مواد بخرد. وقتي وسايل خانه تمام شد،شروع به فروختن بچه ها کرد حتي مادرم. ومن اولين بچه بودم و تجربه از من شروع شد....با خودم فکر کردم اگر فرار کنم هر جا که بروم از اين جا بهتر است..."
"س"17 ساله هم تجربه زندگي در خانواده نابسامان را دارد:
" پدرم معتاد بود ،بيشتر وقتش را بيرون از خانه مي گذراند،مادرم تمام سختي ها را يک تنه به دوش مي کشيد .خيلي زجرش داد.انقدر که بالاخره طاقتش تمام شد ورفت. ما مانديم و يک پدر بي مصرف که بعد از مادرم خانه را به عشرتکده تبديل کردوما مجبور بوديم تا بساط را براي او و دوستان و مشتريانش فراهم کنيم....معتاد معناي غيرت را نمي فهمد و مشتريانش از خودش بدتر بودند...گاهگاهي به فرار فکر مي کردم اما جراتش را نداشتم تا آن روز که مجبور شدم براي دفاع از خودم به يکي از مشتريانش حمله کنم،قيچي را به طفش پرتاب کردم و به پشتش خورد. از ترس فرار کردم.ناگهاني و نمي دانم به کجاوحالا اين جا هستم..."
"ن" 22ساله در مورد خانواده و فرارش مي گويد:
" پدرم دو چهره داشت .همه اورا آدم خوبي مي شناختند.خوشرو و خوش برخورد ومعاشرتي بود.در جمع و مهماني ها همه را مي خنداندواگر در جمعي نبود همه سراغش را از مادرم مي گرفتند.اما فقط من و مادرم مي دانستيم که چقدر نامرد است....بچه که بودم نمي فهميدم،ميگفت پدرهايي که بچه هايشان را خيلي دوست دارند ،اينطورند ومن تو را خيلي دوست دارم.اما نبايد به کسي بگويي.بزرگتر که شدم معناي کارهايش برايم روشن شد.جرات نداشتم با کسي در ميان بگذارم مثل عقده روي دلم مانده بود.نمي دانم چه شدکه به يکي از دبيرانم اعتماد کردم.وقتي مسئله را شنيدتلاش کرد تا از طريق مدرسه به من کمک کنداما کار بدتر شد.پدرم فهميد و مرا در خانه حبس کردو تهديد کرد که بلايي برسر معلمت مي آورم که ديگر به مسائل خانوادگي دانش آموزانش دخالت نکند...بالاخره فرار کردم...."
"ح"16 ساله از تلاش هاي مختلفش براي ماندن در خانه و حل مشکلش مي گويد:
" در روستا هر طور که بود ،با هر مشکلي که داشتم ابتدايي را تمام کردم .خيلي دلم مي خواست درس بخوانم و معلم شوم اما هيچ اميدي نداشتم چون در روستاي ما فقط مدرسه ابتدايي وجود داشت...وقتي قرار شد به شهر بياييم باورم نمي شد احساس مي کردم خوشبخت ترين آدم روي زمين هستم.پدرم قرار بود سرايدار يک مدرسه درشهر شود.....دوم راهنمايي بودم که يکي از اقوام پدرم به خواستگاري ام آمد.زنش مرده بود و سه بچه کوچک داشت.حرف زدم،قهر کردم ،دعوا کردم ،التماس کردم ،دست به دامن همه شدم ،اما فايده اي نداشت .خوکشي کردم نجاتم دادنداما هيچ چيز تغيير نکرد.پدرم مي گفت نمي فهمد،عروسي که بکند ،عادت مي کند،ندارم خرجش بکنم ،اوبرايش همه چيز مي خرد...ديگر هيچ راهي برايم نبود.تسليم شدم.همه فکر کردندقبول کرده ام ودر يک فرصت مناسب فرار کردم..."
"ف" 21 ساله مي گويد:
"من که از خانه فرار نکردم ،دختر خوب و درس خواني بودم وهيچ مشکلي براي خانواده ايجاد نکردم .ما در شهرستان زندگي مي کرديم.يک روز که مادرم خانه نبود،پدرم به من گفت لباس بپوش،مي خواهيم به مهماني برويم.مادرت هم کارش را انجام مي دهد و مي آيد.14 ساله بودم ....وسط جاده از ميني بوس پياده شديم .پرسيدم اينجا کجاست.گفت:بيا بايد مقداري پياده روي کنيم. در يک نقطه خلوت ايستاد...التماس کردم ،گريه کردم...فايده نداشت...دوباره که راه افتاديم به يک خانه متروکه رسيديم.دو مرد آنجا بودند.با آن ها صحبت کرد .مقداري پول از آن ها گرفت ورفت...مدتي مرا نگه داشتند...دنبال فرصتي براي فرار بودم و بالاخره فرار کردم..."
بقيه هم از دلايل فرار خود مي گويند....
تمامي دلايلي که از اين دختران خوانديد شايد در ظاهر داراي مصاديق متفاوت باشند اما در عمق داراي مفهومي يکسانند. در تمامي اين فرارها ردپايي از افکار شيطاني و پليد در خانوادههايي ميبينيد که هيچ تعريفي از مباني اعتقادي در آنها وجود نداشته و تمام انگيزهشان عيش و تلذذ در اين دنياي فاني است و آنچه که واضح است والدين و فرزندان در خانوادههاي سالم بيشتر از اعضاي خانوادههاي طلاق گرفته يا ناوالديني به عبادت روي ميآورند و بين انسجام خانوادگي، سلامت خانوادگي و عضويت و شرکت در مناسک و اجتماعات ديني رابطه کاملا مستقيمي وجود دارد.
پروفسور برگين عضو مؤسسة تحقيقات اجتماعي دانشگاه ميشيگان ميگويد: يکي از قويترين پيشگيريکنندههاي ارتباط نامشروع عمل منظم به اعتقادات ديني است.
وي معتقد است، از مدتها قبل روشن شده است که اعمال ديني ارتباط نزديکي با پاکدامني در بزرگسالي و محدوديت يا کنترل اعمال جنسي دارد. اين يافتة کلي بارها و بارها تکرار شده است. مرور اين نوع مطالعات نشان ميدهد که تقريباً بدون استثنا، عمل ديني باعث کاهش شيوع بيبند و باريهاي جنسي در خانوادهها شدهو در مقابل عدم التزام به اعمال ديني توأم با بيبند و باريهاي جنسي است که اين مسئله توسط مطالعات بيشماري تأييد شده است.
دکتر کريم دارابي عضو هيئت علمي دانشگاه پيام نور معتقد است که اکثر دختران فراري همواره در معرض انواع آسيبها از جمله اعتياد والدين، تجاوز جنسي و آزارهاي روحي رواني قرار داشتهاند.
آنتوني گيدنز در کتاب جامعه شناسي خود ميگويد:يکي از اساسي ترين ايراداتي که به فرار وارد است ،خطرات و تهديدهايي است که پيش روي افراد فراري قرار مي گيرد.آسيبهاي جدي ناشي از فرار و حتي مرگ ميتواند از جمله اين تهديدها و خطرات باشد اما برخي از اين دختران با وجود آگاهي از اين مسئله ،ريسک اين کار را ميپذيرند اگر چه ترجيح ميدهند که قبل از انجام عمل به آن نينديشند.برخي نيز بدون اطلاع و آگاهي از اين خطرات تن به فرار داده بودند اما در نهايت معتقد بودند با وجود سختي شرايط فعلي ،به هيچ وجه حاضر به بازگشت به خانه قبلي نيستند.
منابع:police، جامعه شناسي-گيدنز،فصلنامه علمي پژوهشي رفاه اجتماعي، heritage
پديده فرار دختران از خانه از جمله مسايلي است که در طي سالهاي اخير توجه کارشناسان اجتماعي، روانشناسان و مسوولان را به خود جلب کرده و اهتمام جدي در چگونگي مواجهه با اين پديده شوم و پيشگيري از آن را ميطلبد.