دوم هم بايد گفت که اهل بيت عليهم السلام پدر و مادر ما هستند و ما حتي بدون توجه به دليل و قرار دادن ملاکي، جونمون براشون درميره. حالا ديگه معصوم و ولي خدا بودن که هيچ. اما بقيه آدم ملاک خودشون نيستند، بلکه نسبت و قاعده و رفتارشونه که معيار ما براي دوستي آنهاست. هرچقدر معيار و عيارشون بالاتر دوستي ما بيشتر. اگر خلاف عرض ميکنم بفرمائيد.
سومش هم بيان جالب آقا، چند وقت پيش بود که فرمود (قريب به مضمون) امام خميني هم بدون خط امام قبول نيست و ارزشي ندارد. لابد حرف رساتري از اين نميشود براي شيرفهم کردن ملاک و معيار نميشود زد. حتي ناشنواها هم اين صداي رسا را ميشنوند!
چهارم اينکه از همان اوايل انتخاب احمدينژاد هم گفته بوديم که منش و رفتار و گفتار براي ما مهم است و نه شخص. و همانطور هم که آقا تقريبا هر سال ميگويند مردم به شعارها و آرمانهاي مطرح شده راي دادهاند. و البته اضافه کلام از من اينکه: نه راي به آقاي محمود احمدينژاد! و اينکه رئيس جمهور به عنوان مهمترين فرد کشور بخصوص با خصوصيت رسانهاي فرد حاضر طبيعي است که در صدر نظرات ما باشد، خصوصا اينکه تلاشهايي داشتهايم و آرزوهايي!
و در پنجم بايد گفت سال ?? به آدمي راي داديم که ?? درصد او را شناختيم و ??درصد آرزو داشتيم، باشد. و سال گذشته به کسي راي داديم که در ميان سايرين بهترين بود ولي با اين همه درصدها همان بود. با اين تفاوت که درصد شناخت زياد شده بود ولي درصد آرزوي ما هم زياد. و اين يعني به هم خوردن معادله ما براي فردي که دربارهاش فکر ميکرديم. شناخت ما همان کارهاي خوبي بود که در ? سال انجام شده بود و آرزوهاي ما چيزهايي بود و هست که از يک رئيس جمهور ايدهآل انتظار داريم: ولايت پذيري محض و در خط امام و شهدا.
ششم که شايد مضحک هم به نظر بيايد اين است با همه کامل نبودن شناخت ما از شخصيت احمدينژاد ولي پررنگ شدن برخي نظرات در او را غيرطبيعي ميدانم. حتي در حد چيزخور شدن توسط فردي! البته برخي هرگونه تغيير و حتي بسيار بدتر اين را بعد از ?-? سال رياست و قدرت و با اين همه محبوبيت و بندهاي نازک و کلفت ديگر شيطان نه تنها طبيعي، بلکه تغيير اساسي پيدا نکردن را غيرطبيعي ميدانند!
هفتم هم الله واعلم ولي حالا که اينطور ميگذر بگذار ما هم بگوئيم که سابقه برخورد غيرمستقيم آقا با يک فرد در مجامع عمومي فکر ميکنم تا حالا به جز آقاي الف.ر.م سابقه نداشته. از همان ابتدا با موضوع دوستي با مردم اسرائيل در نماز جمعه که اشاره کردند، بعد معاون اولي فرد مذکور و… و اخيراً موازي کاري در امور سياست خارجي و فرهنگ که شامل اين فرد هم ميشود. يعني خيلي جالب است که ورود رهبري و سر راه مديريت آقا قرار گرفتن اين فرد به انحاء مختلف و در سخنرانيهاي گوناگون ايشان رسيدن مرجع ضمير به او جاي به قول معروف تامل دارد. و مشکل شکست آرزوهاي ما که هرازگاهي با حمل بر صحت درستش ميکرديم، با ماجراي معاون اولي خراب شد. آنجا که فرمان صريح رهبري بود و سرانجام فرمان توسط محمود احمدينژاد اجرا نشد و فرد مذکور براي حفظ آبرو استعفا داد و حکم کان لم يکن نشد! البته ما بايد همان زمان که يکبار رهبري در ديدار با هيئت دولت فرمودند که چند پيشنهاد به رئيس جمهور دادند و عملي نشد، سطح انتظاراتمان را پائين ميآورديم ولي با همه حمايتها و تعريفهاي رهبري چشممان را با توجيه بر آنها بستيم و… .
هشتم اينکه اين روزها به نظر، اشتباهات رئيس جمهور گاهي غيرقابل قبول ميشود تا آنجا که نگرانيهاي بوجود آمده را بيشتر ميکند. اينکه رئيس جمهور در محدوده قانون اساسي ولائي است براي ما امتياز نيست. ما اکنون رئيس جمهوري ميخواهيم که ولايت فقيه را فراي قانون اساسي قبول داشته باشد. همان حرفهايي که ابتدا از احمدينژاد وقتي که در کوران کارها و اختلافنظرهايش قرار نگرفته بود. رابطه پدر و پسري و سرباز و فرماندهي و مريد و مرادي.
احمدينژاد تا هم اکنون هم با همه اشتباهات و نظرات بالا و پائينش که که رسانه ملي و مثلا مصاحبه اخير با روزنامه ايران داشته، فردي مناسب و خوب براي رياست جمهوري ميدانم ولي وقتي نمودار روند تغيير بعضي روحيات فردي که بروز بيروني شديدتري پيدا ميکند را رصد ميکنيم، نگران روزهايي ميشويم که آرزو ميکنيم زودتر از رياست جمهوري او سپري و تمام شود تا اين اسطورهاي که در نظام جمهوري اسلامي از يک رئيس جمهور خوب در نزد عوام بوده شکسته نشود و مردم بعد از اين همه خدمت شاهد شکستي سياسي – عاطفي نشوند. احمدينژاي که يک لا قبا و کاپشن او معروف بود بعد از چهار – پنج سال هرلحظه از حاميان خود دور ميشود و به فرموده علامه مصباح نيروي غيرخودي از موثرين در نظر او ميشود!
شکستي که نميشود با تاکيد بر عظمت و تاريخ مردم تيزهوش ايران در برخورد با مسائل مختلف که به ظاهر مشابه ميآيد، پوشاند. شکست و خسران بزرگ روحيه در عامه حزب الله. فتنه بزرگتر که غبار آن فقط اين امکان را ميدهد که دستت را به دست کسي بدهي تا بتواني عبور کني، و نه حتي کلام و تحليلش به کارت بيايد!
مؤخره(!): از سياست حسين شريعتمداري و کيهان بسيار خوشم ميآيد، هرچند که بازهم صد درصد آن چيزي نيست که بايد باشد ولي در برخورد با احمدينژاد، گفتن از خوبيها در کنار انتقادها سلوکي است که نشان از تقواي سياسي است. يعني نه احمدينژاد را تقويت، بلکه رئيس جمهور کشور جمهوري اسلامي ايران را تقويت و فرد احمدينژاد را انتقاد ميکند در کنار احترام لازم. حتي با همه بياحترامي اخير احمدينژاد به کيهان.
در هرصورت کلام بسيار است از تند رويها در اظهار نظرها و حقهايي که به قول آقا بايد داد به دولت. و هم اينکه حساب دولت که بدنهاي معمولا حزب اللهي دارد از احمدينژاد و الف.ر.م جدا شود. پست خيلي طولاني ميشد و بايد جنبههاي ديگري هم ديده شود که شايد در پستهاي بعدي گفته شود.