کد خبر 70247
تاریخ انتشار: ۱۲ مهر ۱۳۹۰ - ۱۱:۰۰

* دکتر حسين كچوئيان

مشرق---رخدادهاي واقع شده در منطقه از پايان بهار گذشته، پس از شكل گيري موج دوم تحركات مردمي در مصر تحت عنوان «انقاذ الثوره» يا نجات انقلاب كه با تحركات مشابهي در تونس و يمن دنبال گرديده و نهايتا به حملات ماه اخير در منطقه به لانه هاي جاسوسي رژيم صهيونيستي و آمريكا منتهي شد، از روند و سير درست حركت نهضت هاي منطقه حكايت مي كند.

با اين حال نه ماه پس از آغاز اين قيام ها هنوز سوالات عديده اي در مورد هويت آنها بويژه مواضع جريانات اسلامي و نحوه عملكرد آنها در رهبري اين تحركات مردمي مطرح مي شود.

با اينكه از بهار گذشته در جريان تجمعات جمعه اي، در شعارها، اعلام مواضع، اعلاميه ها و پارچه نوشته ها و تخته هاي تبليغاتي نمادهاي اسلامي افزايش يافته است، اما همچنان ما شاهد موضع يكپارچه و صريح جريانات اسلامي در اين زمينه و تاكيد بر ماهيت اسلامي قيام ها نيستيم.

در واقع در تظاهرات جمعه پس از «جمعه انقاذ الثوره» كه به دعوت جريانات اسلامي و خاصه اخوان المسلمين در مصر انجام گرفت، رهبري اخوان تلاش كرد كه خود را از شعارهاي مطروحه در اين تجمع در مورد ضرورت تشكيل حكومت اسلامي دور نگه داشته و حتي در مواردي آن را نفي كند. سخنراني هاي اجلاس «بيداري اسلامي» در تهران نيز آشكارا از وجود مشكلات مشابهي در ميان نمايندگان حاضر از اين كشورها حكايت مي كرد.

در اين ترديدي نيست كه از آغاز در كنار مبارزه مردم در ميدان هاي كشورهاي منطقه و نمازهاي جمعه مبارزه اي به همان شدت، اگر نگوييم در واقع شديدتر و جدي تر، و تعيين كننده تر در جريان بوده است كه مي توان به آن نام «مبارزه هويتي» داد.

در يك طرف اين نزاع كشورهاي غربي و دست نشانده هاي آنها در منطقه قرار دارند كه با تمام توان خويش بويژه امكانات رسانه اي و سياسي در پي ساخت هويت دموكراتيك براي اين نهضت ها بوده و مي كوشند ارزش ها و ايده هاي غربي خاصه حقوق بشر و آزادي هاي سكولار يا مدرن را در كانون خواست ها و مطالبات مردم منطقه قرار دهند. در كنار تلاشي كه جبهه استكباري در چارچوب اين «سياست هويتي» براي دور كردن انقلابيون منطقه از جمهوري اسلامي ايران و قطع پيوند اين قيام ها با انقلاب كبير اسلامي ايران مي كند، جبهه مقاومت اسلامي به رهبري نظام اسلامي ايران قرار دارد كه بر هويت اسلامي قيام هاي مسلمانان منطقه پافشاري كرده و آنها را مولود طبيعي اولين انقلاب اسلامي مسلمانان قلمداد مي كند.

در اين ميان آنچه شايسته اهتمام ويژه است موضع جريانات اسلامي و رهبران آنها در اين قيام هاست. سوال مهمي كه بايستي به آن پرداخت اين است كه صرف نظر از دلايل مطروحه، آيا خودداري آنها از تاكيد و پافشاري بر ماهيت اسلامي اين نهضت ها موضع و راهبرد درستي براي پيشبرد موفقيت آميز اين تحركات مي باشد؟

پيش از هر سخني بايستي توجه داشت كه ابهام كلي در ماهيت اين نهضت ها در ماه هاي آغازين از وجهي جنبه اي طبيعي و منطقي دارد. مي دانيم كه تمامي انقلابات اجتماعي از جمله انقلابات بزرگ بطور معمول از اعتراضات كوچك و اتفاقي بر عليه مشكلات اجتماعي-اقتصادي آغاز شده و بدوا درخواست هاي محدود و حتي غيرسياسي محرك اوليه آنها مي باشد. تنها در جريان تداوم نهضت ها و تعميق آنهاست كه بواسطه پويايي هاي اجتماعي، انقلابات به هويت خاص خود دست يافته و به لحاظ عقيدتي ماهيت ويژه اي مي يابند.

با توجه به رخدادهاي اخير در صحنه تحولات نهضت هاي منطقه مي توان بخوبي دريافت كه پويايي هاي انقلابي در اين نهضت ها در جهت مشابهي عمل كرده و هر روز بيش از گذشته هويت و ماهيت اسلامي آنها مشخص مي گردد.

با اينحال هنوز جاي اين پرسش وجود دارد كه چرا جريانات اسلامي در كشورهاي منطقه تلاش آشكار و صريحي در جهت سوق پويايي هاي اجتماعي به سمت درست و دست يابي نهضت ها به ماهيت عقيدتي و هويت ويژه آن از خود بروز نمي دهند؟ اين سوال معقوليت بيشتري مي يابد اگر توجه داشته باشيم كه پس از شكل گيري اعتراضات اوليه در انقلابات تمامي نيروهاي سياسي، تحت ضرورت راهبردي قابل فهمي، به عنوان مهمترين و اولين هدف خود، درگير رقابت شديد و حادي براي مصادره حركت به نفع ايدئولوژي مورد نظر خود شده اند تا از اين طريق با تثبيت هويت عقيدتي قيام رهبري آن را بدست گرفته و در جهت اهداف گروه و جريان خويش بياندازند.

در واقع با آگاهي از اين حقيقت، نحوه عملكرد جريانات اسلامي عجيب و نامعقول به نظر آمده و سوال از دلايل آن موجه تر مي گردد، خاصه اينكه اين نهضت ها برخلاف ساير موارد مشابه در انقلابات در قالب اعتراضاتي با نمودهاي ديني، از جمله آشكارترين آنها آغاز از نمازجمعه ها و كانونيت اماكن ديني و مساجد يا شعارهاي ديني، آغاز شده است.

يك پاسخ ساده به اين سوال به نحوه شكل گيري اين نهضت ها در كانون هاي اوليه در تونس و مصر برمي گردد. بروز و ظهور خودجوش اين نهضت ها به هيچ رو مورد انتظار و پيش بيني نبود و تا چند هفته حتي از اولين جوشش آن در تونس اخباري منتشر نمي شد.

با اين حال نفس اين واقعيت يا ظهور نامنتظر اعتراضات اوليه در انقلابات جنبه غيرطبيعي نداشته، بلكه معمول است. آنچه در اين نهضت ها خاص به حساب مي آيد، سرعت عمل آمريكا در حذف رئوس ديكتاتوري ها مي باشد كه نتيجه آن جلوگيري از پويايي اين نهضت ها و نوعي نارس سازي آن بوده است.

از آنجايي كه اين نهضت ها در اولين تحركات خود قبل از آن كه سازماندهي و رهبري مشخصي بدست آورند، با حذف ديكتاتورها به نوعي پيروزي دست يافتند، براي هيچ نيرويي امكان طبيعي براي كسب رهبري و سازماندهي نهضت فراهم نگرديد. با توجه به ماهيت مردمي و خودجوش حركت هيچ كس يا گروهي نمي توانست ادعايي بيشتر از ديگري داشته باشد و به جاي آن اعتبار و شان بلكه به معنايي رهبري اين تحركات با كار رسانه اي قوي غرب متوجه گروه هاي نامشخصي تحت عنوان «شباب الثوره» گرديد.

آنچه در كنار اين وضعيت ويژه موجبات عملكرد بعدي جريانات اسلامي را فراهم كرد، وضع و رفتار آنها در اين مرحله آغازين نهضت ها مي باشد. هم در تونس و هم در مصر اين جريانات به دلايل متفاوتي در تحركات اوليه غيبت و از وجهي تاخير داشتند. در تونس سركوب شديد كه به حبس و تبعيد رهبران النهضه و ممانعت از شكل گيري هر نوع سازمان يا تشكلي منجر گرديده بود، دليل اين غياب و تاخير بود. اما در مصر با توجه به اختلافي كه ميان نيروهاي جوان اخوان با رهبران آنها بر سر حضور در ميدان تحرير قاهره بوجود آمد، غيبت و تاخير چند روزه را بايستي به عدم آمادگي سران اخوان براي رهبري اقدامات انقلابي بر عليه مبارك و فقدان ارزيابي و درك درست از اوضاع مصر و منطقه مربوط دانست.

با اين كه انفعال اوليه جريانات اسلامي بواسطه نحوه شكل گيري نهضت ها تا حدودي موجه به نظر مي رسد، گرفتاري بعدي آنها در اين انفعال اوليه به هيچ رو موجه به نظر نرسيده و حاكي از تداوم فقدان ارزيابي درست از اوضاع و عدم درك مناسب از الزامات پيشبرد اين نهضت هاست. مشكل اين جريانات تنها اين نيست كه، نظير احتمالا بعضي از جوانان فيس بوكي و تويتري، خودجوشي طبيعي اوليه تحركات را تمام واقعيت تلقي كرده و با غفلت نسبت به پيوند و اتكاي آن بر پيشينه طولاني مدت مبارزات جبهه مقاومت اسلامي كه خود بخش مهمي از آن را به عهده داشته اند، با انفعال از ايفاي نقش خود در رهبري جوانان بازايستاده اند، مشكل عمده تر آنها اين است كه بواسطه تداوم عدم درك درست اوضاع و شرايط منطقه و عدم ارزيابي مناسب از الزامات حركت انقلابي مردم با محافظه كاري در چارچوب طرح غرب به رهبري آمريكا براي نهضت هاي منطقه بازي كرده و به وعده ها و الطاف آنها و حاكميت هاي انتقالي دل خوش كرده اند.

اين تصور كه از درون روند موجود انتقال قدرت تحت هدايت غرب نتيجه اي درخور حاصل شود، تنها از كساني انتظار مي رود كه نتيجه سال ها سركوب نيابتي غرب و آمريكا را توسط ديكتاتور هاي منطقه تجربه نكرده باشند. جريانات اسلامي كه براي جلب نظر غرب و آمريكا از بيان خواسته هاي واقعي مردم مسلمان منطقه و راديكاليزه كردن حركت اجتناب مي كنند، آيا تصور مي كنند ارزيابي درستي از اوضاع تاريخي و شرايط منطقه اي دارند؟

رهبران النهضه الاسلامي تونس كه بر پايه راهبرد مشابهي از طرفداران خود مي خواهند كه از قدرت نمايي پرهيز كرده و براي استقبال از رهبران تبعيدي خود در فرودگاه تجمع نكنند، چه دركي از توانايي هاي سياسي- اطلاعاتي غرب دارند كه 20 سال پيش بن علي را براي عقيم كردن حركت اسلامي مردمي و جلوگيري از قدرت يابي آنان بر تونس مسلط كردند؟

آيا آنها و ديگر رهبران حركت هاي اسلامي كه مطابق با تصور و فضاي ايجاد شده توسط غربي ها بر محور هراس از اسلام عمل كرده و دايما با بازي در دام اسلام هراسي در مصاحبه ها، سخنراني ها، مذاكرات مستقيم و غيرمستقيم و اعلاميه يا موضع گيري هاي مختلف مي كوشند نسبت به عدم وجود خطر اسلام به غربي ها اطمينان دهند، نمي دانند كه هراس غربي ها از اسلام و نيروهاي اسلامي با اين اطمينان بخشي ها پايان نمي يابد، بلكه اين تنها طريقي براي ممانعت از هويت يابي اين نهضت ها به دست رهبران مسلمان و جلوگيري از بكارگيري نيروي اسلام براي بسيج مردم در جهت مبارزه اي اصيل و موفق با غرب و دست نشاندگان آن مي باشد؟

آيا اطمينان دهي و تلاش براي آرام سازي خاطر غرب راهبرد مناسب در برابر برنامه سازمان يافته و هماهنگ اسلام هراسي آنهاست كه از پيروزي انقلاب كبير اسلامي در ايران محور طرح سركوب مسلمانان در جهان و مسلط كردن ديكتاتوري هاي سكولار بر كشورهاي اسلامي بوده است، يا خروج از اين دام و آگاهي بخشي به مردم در باب حقيقت اين طرح و نتايج سي ساله اجراي آن كه ميليون ها كشته، زنداني و آواره به همراه ايجاد اين ديكتاتوري ها براي مسلمانان را در پي داشته است؟

آيا راهبرد مناسب پيشبرد نهضت ها اين است كه براي جلب رضايت غرب به تداوم روند بازي دموكراسي سازي و حفظ مهار نيروهاي نظامي- امنيتي تحت فرمان آن، به جاي خروج از بازي تحت كنترل باصطلاح دموكراسي با چراغ خاموش حركت كرد و با خودداري از طرح مطالبات واقعي مردم و مهار جوانان، نهضت ها را در بازي فرسايشي موجود گرفتار كرد تا نهايتا بواسطه حرمان و نااميدي مردم گرفتار در اوضاع اقتصادي- اجتماعي آشفته و رو به وخامت به شكست بيانجامد؟

اين تصور كه وضعيت طراحي شده كنوني توسط غربي ها به رهبري آمريكا در كشورهاي منطقه از مغرب تا تونس و يمن مي تواند به نتايج مطلوب مردم جهان اسلام منتهي شود، دليل اصلي نوع راهبردها و محافظه كاري هاي جريانات اسلامي مي باشد. در تونس در چارچوب راهبرد عدم تحريك غربي ها و اطمينان بخشي به آنها در مورد عدم وجود خطر اسلام، جريان اسلامي هيچ تلاشي براي بدست گرفتن رهبري قيام از خود نشان نداده و در برابر اتهام زني گسترده به اسلام و خود كاملا منفعل به همراهي خود با دولت انتقالي ادامه مي دهد، در حالي كه همزمان اخوان المسلمين تا آخرين اعلاميه آن خطاب به نظاميان حاكم در هفته گذشته چنان عمل كرده كه از يك سو متهم به همكاري با نظاميان و انجام توافقات پنهان با آنها مي شود، و از سويي درگير تنش هاي داخلي و مخالفت هاي اعضا بويژه جوانان تا سر حد تن دادن به بعضي انشعابات شده است.

عجيب تر تداوم اين رويه است در حالي كه حاكمان انتقالي و نظاميان در اين كشور ها در چارچوب راهبرد اسلام هراسي آشكارا اسلام و نيروهاي اسلامي را به عنوان خطر مطرح كرده و با تهديد آنها، از قصد خود در مورد عدم اجازه به قدرت يابي اسلام به بهانه مقابله با اسلام امام خميني و نمونه جمهوري اسلامي سخن گفته و همزمان دست غربي ها را براي سازماندهي و اعطاي كمك هاي مختلف به گروه هاي سكولار به صورت رسمي و علني از طرق مختلف حتي سفارت خانه هاي آنها بازمي گذارند.

با وجود تصريحات حاكمان انتقالي و مواضع آشكار يا غيرآشكار آمريكا در ارتباطات مستقيم و غيرمستقيم با رهبران اسلامي در مورد مخالفت با تحركات انقلابي و ايجاد حاكميت اسلامي و آنچه از بازي مشترك غرب و شيوخ خليجي به رهبري آمريكا براي جلوگيري از پيروزي انقلابيون مسلمان شاهد آنيم، روشن نيست تداوم راهبردهاي موجود از سوي جريانات اسلامي چه معنا و دليلي دارد.

اگر آنها به تكرار تجربه عراق نظر دارند، از دو نكته غفلت دارند، نكته اول اين است كه وضعيت كنوني عراق نتيجه پيوند جريانات اسلامي آن با انقلاب كبير اسلامي ايران و نقش آفريني جمهوري اسلامي به نفع مقاومت اسلامي در اين كشور است، در حالي كه نيروهاي اسلامي در نهضت هاي منطقه علي رغم توجه به اين مسئله به واسطه گرفتاري در دام اسلام هراسي و ايران هراسي به نظر نمي رسد با آگاهي لازم به طور جوهري بر پيوند خود با انقلاب كبير اسلامي تاكيد داشته و در جهت تقويت راهبردي حضور و نقش جمهوري اسلامي ايران در اين نهضت ها برنامه ريزي و عمل كرده باشند.

اما نكته دوم در مورد اين كه نهضت هاي كنوني نمي توانند به تكرار تجربه عراق اميد داشته باشند، اين حقيقت است كه غربي ها از خطاهاي خود در اين تجربه درس گرفته و هوشيارانه از آن براي عدم تكرار خطايي مشابه استفاده مي كنند. براي درك اين حقيقت تجربه ليبي را داريم كه هم اكنون در مرا و منظر همگان در حال وقوع و تحقق است. به واسطه عمل براساس درس هاي عراق بود كه مدت ها طول كشيد تا ناتو به شكلي كه ديديم وارد اين صحنه شود. اما نكته مهمتر به غير از تمهيدات مختلف سياسي و اقتصادي از جمله در دست گرفتن مهار منابع مالي- پولي ليبي، خودداري ناتو از اعلام پايان عمليات نظامي است.

پس از انجام بيش از 10 هزار حمله هوايي، فراتر از تعداد هدف مناسب براي اينگونه عمليات در ليبي، و علي رغم رفع كامل تهديد جدي نيروهاي هوادار قذافي به واسطه تصرف موشك ها و جنگ افزارهاي سنگين يا سلاح هاي شيميايي آنها تداوم عمليات هوايي ناتو كاملا موضوعيت خود را از دست داده است.

اما روشن است كه غربي ها و نيروهاي انسان دوست ناتو در چارچوب چه راهبردي از تداوم عمليات به منظور حفظ امنيت مردم غيرنظامي ليبي سخن گفته و از اعلام پايان آن خودداري مي كند. امنيت غيرنظاميان و حفظ آنها از تعرض مستمسك مناسبي است كه به غرب اجازه مي دهد مرحله بعدي طرح خود را در جهت ايجاد حكومت مطلوب و تثبيت قدرت دست نشاندگان جديد در طرابلس به اجرا درآورده و در صورتي كه انقلابيون ليبيايي در مقام مقابله با اين طرح و خروج از بازي مهار دموكراتيك سلطه برآيند، براي حفظ معادله موجود و توازن قدرت به نفع خود آنها را به بهانه تهديد جان غيرنظاميان به عنوان هدف موجه مورد حمله قرار دهند، كمااينكه تاكنون نيز در موارد متعددي بر پايه اطلاعات جاسوساني كه از آغاز به طور گسترده وارد ليبي كردند، به بهانه اشتباه نيروهاي اسلامي را هدف تجاوزات هوايي خود قرار داده و به شهادت رسانده اند.

ترديدي در اين نيست كه آينده نهضت هاي موجود و آينده جهان اسلام مرهون درك اين نكته ساده است كه راهبرد غرب به رهبري آمريكا، براي ايجاد دموكراسي در كشورهاي اسلامي و تلاش آنها براي تبديل نهضت هاي مسلمانان به قيام هاي دموكراسي خواهانه و ايجاد هويت جعلي دموكراتيك و سكولار براي آنها از طريق قلب هويت اسلامي، طرح و برنامه اي جديد براي بازسازي استعمار مطابق با شرايط تازه تاريخي است. اگر همانگونه كه رهنمودهاي رهبري انقلاب كبير اسلامي در اولين اجلاس «بيداري اسلامي» در تهران دلالت بر آن داشت، مسلمانان به ويژه رهبران آنها به استناد تجربه چندصد ساله استعمار غربي با سوءظن موجه و معقول با تمامي برنامه و اقدامات غرب و به ويژه آمريكا عمل نكرده و در جهت خروج از طرح مهار دموكراتيك سلطه برنيايند، با كمك به اعاده سلطه غرب شكست فاجعه بار ديگري براي جهان اسلام، مسلمانان و خود رقم خواهند زد، امري كه به بيان حكيمانه رهبري در اجلاس تهران بواسطه تجربه هاي طولاني، وجود جبهه مقاومت اسلامي به رهبري نظام اسلامي در ايران و ماهيت توده اي نهضت هاي موجود و حضور مستقيم مردم در ميدان امكان بسيار كمي براي وقوع آن وجود دارد.

¤ استاد دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس