
به گزارش مشرق، حجتالاسلام حمید رسایی اظهار داشت: با اتفاقی که در سال 88 و فتنه افتاد، به نظر میرسد که تقسیمبندی جدیدی در حیات سیاسی کشور شکل گرفت که میتوان گفت تقسیمبندی حقیقی جریان سیاسی امروز ایران، جریان انقلابی و غیرانقلابی درون نظام است.
رسایی با اشاره به چگونگی به وجود آمدن اصطلاحات اصولگرا و اصلاحطلب، اظهار داشت: بازی اصلاحطلبی و اصولگرایی از سال 1377 وارد ادبیات سیاسی ایران شد که قبل از این سال، این واژهها را نداشتیم و در سال 77 یک عده زیر عبای رئیس دولت اصلاحات وارد شده و طرح موضوع کردند که باید برخی اصول قانون اساسی تغییر کند و انقلاب نیاز به اصلاحات دارد.
این فعال سیاسی ادامه داد: در برابر این افراد، کسانی نیز پیدا شدند و گفتند این اصولی که شما روی آن دست گذاشتید مانند استکبارستیزی، رابطه با آمریکا و ... جزء مبانی انقلاب بوده و قابل تغییر نیست و بهاینترتیب جبههای به نام اصولگرایی در برابر اصلاحطلبان شکل گرفت.
وی افزود: اصلاحات به دلیلی که خوب تعریف نشد و حدودش مشخص نبود، بسیار زود از هم فروپاشید و این جبهه تبدیل به جبهه مخالف خونی امام مانند نهضت آزادیها و جبهه ملیها و عناصر تجدیدنظرطلب ضد دین شد بهطوریکه پهلوی هم آمد گفت ما هم اصلاحطلبیم و شریک شما هستیم و دامنه اصلاحات تا دوستان جانی امام مانند مجمع روحانیون و چهرههای باسابقه انقلاب نیز کشیده شد.
رسایی اضافه کرد: رهبری زمانی که این وضعیت را دیدند، مدیریت کردند و واردشده و از اصلاحطلبان خواستند که موضع خود را مشخص کنند و به آنها گفتند که اصلاحات خوب است اما ما یک اصلاحات آمریکایی داریم و یک اصلاحات اسلامی و شما باید تکلیف خود را مشخص کنید که کدام اصلاحات مدنظر شما است که این موضع رهبری برای اصلاحطلبان یک پاشنه آشیل بود.
این نماینده سابق مجلس ادامه داد: اصلاحطلبان با این وضعیت نمیتوانستند خود را از دیگر عناصر جدا کنند، چراکه برای ماندن در قدرت نیاز به رأی آنها داشتند و یکی از اشتباههای استراتژیک جریان اصلاحطلب همین بود که فکر میکردند مردم از انقلاب خسته شدهاند پس اگر نهضت آزادی و جبهه ملی و ... را داشته باشد، رأی مردم را خواهد داشت.
وی اضافه کرد: همین دلایل موجب فروپاشی اصلاحطلبها شد، چراکه بیشتر به سمت اصلاحات آمریکایی رفتند، به طوری که اگر در حال حاضر کسی بگوید اصلاحطلب هستم، اگر آدم خوبی نیز باشد، برای انسان به نوعی غیرقابل پذیرش است چراکه بخش باطل این لفظ غلبه پیدا کرده است.
رسایی در ادامه با اشاره به اصولگرایان نیز گفت: اصولگرایی بیشتر خودش را حفظ کرد اما دلیل بر این نمیشود که همه آنها نیز در راهی که انتخاب کردند استوار بودند به طوری که در این طیف مانند اصلاحطلبها کسانی که اشرافی بودند و بریزوبپاشی زندگی میکردند و نسبت به مبارزه با آمریکا شل شده بودند نیز وجود داشتند، اما آنها برخلاف اصلاحطلبها نمیتوانستند این موارد را بروز دهند.
این فعال سیاسی افزود: این جریان اصولگرایی همینگونه ادامه داشت تا اینکه در سالهای اخیر این معادله به هم خورد و محک بزرگ فتنه 88 در سالهای اخیر پیش آمد و جریان اصولگرایی را غربال کرد و پسازآن بحث برجام و مواضع دولت فعلی سبب شد یک عده از اصولگراها نیز رنگ ببازند و چون تعداد خواص زیاد بود، از جهت عمل و نه به لحاظ ایدئولوژی، این جبهه دچار مشکل شد.
رسایی ادامه داد: با تداوم این وضعیت در حال حاضر میتوان گفت که صفبندی اصلاحطلب و اصولگرا واقعی نیست چون اصولگرایانی داریم که با اصلاحطلبان به آن معنی روحیه اشرافی و بریزوبپاشی فرقی ندارند و ما با صفبندی اصولگرا و اصلاحطلب مواجه نیستیم و صفبندی حقیقی سیاسی، جریان انقلابی و غیرانقلابی درون نظام است یعنی ما با یک طیفی مواجهیم که اینها ضدانقلاب نیستند اما انقلابی نیز نیستند و روحیه استکبارستیزی ندارند.
رسایی افزود: در نگاه این غیرانقلابیهای درون نظام مبارزه با استکبار یعنی افراطیگری و حتی این نوع نگاه را به امام راحل نیز با تحریف شخصیت ایشان نسبت میدادند که همین آقایان امروز در اشرافیت مطلق خود را پیرو خط امام میدانند.
این فعال سیاسی افزود: امروز دعوای حقیقی این است که انقلابی کیست و غیرانقلابی کدام است؟ که باید گفت آدم انقلابی کارآمد، به فکر معیشت مردم، غیر اشرافی، استکبارستیز، گوشبهفرمان ولیفقیه و ... است اما آدمهای غیرانقلابی درون نظام این ویژگیها را ندارند هرچند که ضدانقلاب نیستند و باید گفت شوربختانه مشکل اصلی کشور این است که مسؤولیتها به دست همین غیرانقلابیهای درون نظام میافتد که باید مردم را آگاه شوند.
رسایی در ادامه با اشاره به اینکه در جریان اصولگرایی دچار بحران هویت هستیم و اصولگرایی یعنی تکلیفگرایی، اظهار داشت: تکلیف را چه کسی مشخص میکند؟ و این یک مدل دارد که میگویند هر چه بزرگترها گفتند؛ که در قالبهای گوناگون بیان میشود و مدل دیگر، مدل اکثریتی است که باید گفت هیچکدام این مدلها مبنای دینی ندارد.
این نماینده سابق مجلس ادامه داد: بر اساس مدل دینی باتقواترین و شایستهترین باید مدنظر باشد ولی متأسفانه همیشه تحت تأثیر فضاسازیها قرار میگیریم بهطوریکه در نزدیکی انتخابات میگویند صالح مقبول بر اصلح ترجیح دارد که این رویه آرامآرام جامعه را با افت و نزول مواجه کرده است و باید گفت شخص اینجا مهم نیست بلکه مبانی مهم است و اصلح بر همه ترجیح دارد که در غیر این صورت نزول دوم صورت میگیرد و میگویند دفع افسد به فاسد کنید که این دیگر باطل است.
وی ادامه داد: در جریان اصولگرایی زمانی میتوانیم در روشها به وحدت برسیم که در بینشها به وحدت برسیم و زمانی این اتفاق میافتد که در ارزشها یکی باشیم و وقتی ارزشها متفرق است بینشها نیز متفاوت میشود؛ یعنی کاندیداها را به ضرب چسبدوقلو به یکدیگر میبندید ولی در بزنگاه وا میرود، برای نمونه چهار سال قبل ولایتی، قالیباف و حداد عادل باهم اتحاد کردند اما چون در ارزشها یکی نبودند در نقطه حساس کار، از هم پاشیدند و متفرق شدند و جناح مقابل که روحانی بود نهایت استفاده را از این تفرقه کرد.
رسایی تصریح کرد: این تفرق اصولگرایان در انتخابات چهار سال قبل به این دلیل بود که در امور گوناگون مانند سیاست داخلی و خارجی، فتنه 88، نحوه برخورد با دولت قبل و... اتحاد نداشتند و تنها در روش وحدت کردند که نتیجه این شد که این وحدت چسبدوقلویی و ضعیف وارد مناظرهها شد و قالیباف به ولایتی گفت وقتی ما داشتیم در فاو میجنگیدیم شما داشتید قهوه میخوردید که در اینجا تفرق در ارزشها خودش را نشان داد و روشهای چسبدوقلویی در بزنگاه وا رفت.
این فعال سیاسی افزود: اصولگرایان چهار سال پیش زمان انتخابات ریاست جمهوری به دلیل اینکه مدلشان مدل بزرگتری بود، به این نتیجه رسیدند که قالیباف بماند و به همین خاطر با ولایتی تماس گرفتند که کنار بکشد و هر چه با او تماس گرفتند دیدند که گوشی او خاموش است و جواب نمیدهد زیرا ارزش و بینش یکی نبود و حتی حداد عادل وقتی کنار رفت در بیانیه خود اعلام نکرد که به نفع چه کسی کنار رفت و درمجموع باید گفت اصولگرایان نخست باید در گفتمان وحدت کنند.
رسایی همچنین گفت: در نقطه مقابل اصولگرایان در جبهه اصلاحات سیستم پادگانی است و وقتی به این نتیجه رسیدند که چه کسی را انتخاب کنند همه باید کنار روند وگرنه له خواهد شد و بدنه نیز اینگونه نیست که بر اساس مدل تکلیفگرایی رأی دهد درحالیکه اصولگراها اصولگرایانه حرف میزنند و پادگانی عمل میکنند درحالیکه با این بدنه پادگانی نمیشود برخورد کرد.
وی در پایان نیز افزود: اصولگرایان برای موفقیت باید همدیگر را قانع کنند و زمانی که بدنه قانع شد، این باعث رشد شده و مجبور هستیم گزینه درست را به مردم معرفی کنیم.
این فعال سیاسی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به اهداف انقلاب و آرمانهای امام راحل در به ثمر نشاندن انقلاب، تصریح کرد: مقصود مردم از آزادی در انقلاب سال 57 لاابالیگری نبود بلکه مقصود این بود که مردم بتوانند از مسؤولان خود بدون دغدغه مطالبات بهحق داشته باشند که در چارچوب فکر و نظر در قالب دین بود.
رسایی با اشاره به نظر شهید مطهری در مورد تغییر دیدگاههای افراد انقلابی تصریح کرد: وقتی انقلاب عدالت را کنار بگذارد و چهرههای شاخص انقلاب به سمت رفاه و دنیاطلبی بروند انحرافش آغازشده و اگر این تجملگرایی رشد کند سبب سقوط انقلاب میشود.
این نماینده سابق مجلس ادامه داد: امام میگفت ما باید کوشش کنیم که اخلاق کاخنشینی از این مملکت رخت بربندد و به جای آن فضیلتها جایگزین شود که شوربختانه با وجود تأکیدات بسیار امام راحل برخی مسؤولان نظام به کاخنشینی روی آوردهاند، درحالیکه باز نیز امام میگفت بیشتر خلقوخوهای فاسد از طریق طبقه مسؤولان اشرافی به مردم منتقل میشود.
وی با اشاره به اینکه تزلزلی که در بین کاخنشینان هست در بین کوخنشینان نیست چراکه نگران این هستند که این ثروت و راحتی از آنها گرفته شود، ادامه داد: اگر روزی در نظام ما همه به سمت اشرافیگری بروند و تبدیل به یک ارزش شود، انقلاب سقوط خواهد کرد.
رسایی با عنوان اینکه هر دولتی به ارزشهای انقلاب نزدیکتر بوده خدمترسانی آن بیشتر بوده است، تصریح کرد: چرا دولت شهید رجایی با 6 ماه دوام هنوز در ذهن مردم مانده است و کام مردم از یاد آن شیرین است؟ به این دلیل که میزان خدمترسانی و مقبولیت آن به دلیل نزدیکی به ارزشها بسیار بود.
این نماینده مجلس افزود: شهید رجایی خودش میگفت که هر کس میخواهد به من خدمتی بکند مرا به یاد بیندازد که من همان محمدعلی رجایی هستم که در قزوین دستفروشی میکردم و حالا به برکت مردم رئیس جمهور هستم و امام نیز درباره وی فرمود از حال دستفروشی تا رئیسجمهوری این مرد، تغییری در او حاصل نشده است.
وی با اشاره به دولتهای پس از انقلاب و روند فراز و نشیب آنها با توجه به ارزشهای انقلاب اظهار داشت: بعد از جنگ ما دو عنصری که معایب را میپوشاند از دست دادیم که یکی پایان جنگ بود که باعث شد مشکلات برجسته شده و مردم آن را لمس کنند و عنصر بعدی ارتحال حضرت امام بود که وجود ایشان یک قوت قلبی برای همگان بود.
رسایی با عنوان اینکه در دولت سازندگی مسیر انقلاب به سمت اشرافیگری رفت، خاطرنشان کرد: از اتاق اشرافی تا اداره اشرافی و مصوبات اشرافی نتیجه دولت سازندگی بود و مسؤولان این دولت ابهت را در تجملگرایی میدیدند و در دوره هاشمی سرمایهدارها عزیز شدند گرچه منظور من این نیست که باید توی سر سرمایهدارها زد بلکه منظور این است که باید به طبقه ضعیف بیشتر توجه میشد.