کد خبر 6811
تاریخ انتشار: ۲۸ شهریور ۱۳۸۹ - ۰۹:۵۱

ديشب خواب عجيبي ديدم. حضرت امام خميني(ره) به خوابم آمدند و در حالي که در خواب مي‏دانستم ايشان در قيد حيات نيستند، خيلي به من لطف داشتند. بعد فرمودند:«نامحرمانه‏ات خيلي خوب است و من هر روز مي‏خوانم.» بعد از اين جانب خواستند مطلبي را در وبلاگ بنويسم.

اميرعباس نويسنده وبلاگ "نامحرمانه"در جديدترين مطلب خود به ماجراي خواب ديدن هاشمي رفسنجاني اشاره کرد و نوشت:

اپيزود نخست: ديشب خواب عجيبي ديدم. حضرت امام خميني(ره) به خوابم آمدند و در حالي که در خواب مي‏دانستم ايشان در قيد حيات نيستند، خيلي به من لطف داشتند. بعد فرمودند:«نامحرمانه‏ات خيلي خوب است و من هر روز مي‏خوانم.» بعد از اين جانب خواستند مطلبي را در وبلاگ بنويسم.
ايشان فرمودند:«چون تو رزمنده و جانباز شيميايي هستي، حرفت به غايت تأثير گذار است. برو در وبلاگت بنويس هاشمي رفسنجاني دروغ مي‏گويد.:» گفتم:«چه چيز را دروغ مي‏گويد؟» گفتند:«به مزار من آمده و در حضور من گفته که خميني در ماه مبارک به خوابش رفته. بنويس .... کرده است. بنويس من اگر دلم هم بخواهد به خواب او هم بروم و نصيحتش کنم اذن ندارم!» گفتم:«اي امام! من نمي‏دانم او دقيقا چه گفته تا بتوانم مطلب را پرورش دهم؟» ايشان فرمودند:«برو در سايت جماران بخوان.» بعد فرمودند:«از قول من بنويس مگر من بارها به تو نگفتم که سياست مختلط با دروغ را اسلام قبول ندارد؟ اما تو چند بار گوش ندادي و نتيجه‏اش را هم ديدي و ما هم ديديدم. مگر نديدي آن وقت‏ها که بچه‏هايت کوچک بودند چقدر به ديگران سفارش مي‏کردم مراقب رفتار بچه‏هايتان باشيد؟ مگر يادت رفته يک بار من و تو با هم بوديم، همان روزي که يک کلت درآوردي و کناري گذاشتي و گفتي اين سلاح را از سوريه برايت آورده‏اند. آن روز در مورد آقاي [...] گفتم ايشان که امروز پاي حکم اعدام پسرش را امضا کرده مسلمان واقعي است؟ چرا مواظب اهل بيت خودت نيستي؟» بعد امام(ره) فرمودند:«بنويس مگر يادت رفته چقدر سفارش خامنه‏اي را به تو کردم. حالا که او ولي فقيه مسلمين هم هست. مگر تو نمي‏داني که اطاعت از او فرض است؟ چرا خلاف عمل مي‏کني؟»
به ياد سيدحسن افتادم و خواستم در مورد او سؤال کنم، اما زبانم نچرخيد. امام(ره) انگار ذهنم را خوانده باشند گفتند:«براي او به شما پيغامي ندارم» و اضافه کردند:«حجت بر او تمام است». بعد خواستند بروند که گفتم لطفا مرا هم راهنمايي کنيد. فرمودند: مشکلت چيست؟ گفتم: زندگي‏ام راضي‏ام نمي‏کند. دلم هواي جبهه و شهادت را دارد اما آن فضاي معنوي جبهه‏ها در شهر پيدا نمي‏شود. فرمودند:«گناه هم مي‏کني؟» گفتم:«زياد.» گفتند:«توبه کن!» گريه کردم و از خواب بيدار شدم.
اپيزود دوم: آيا شما اپيزود اول را باور داريد؟ آيا آن را رد مي‏کنيد؟ آيا از امير عباس مدرک مي‏خواهيد؟ درست است. شما حق داريد به همين راحتي خواب مرا رد کنيد. مي‏توانيد مدعي باشيد که دروغ مي‏گويم. اگر بخواهيد به بنده ارفاق کنيد، مي‏توانيد بگوييد حتي اگر دقيقاً اين خواب را هم ديده باشي، باز خواب تو حجت نيست. مي‏توانيد بگوييد براي خودت هم اگر حجت باشد، اما براي ما حجت نيست.
به همين دليل سخن ما با حجة الاسلام هاشمي رفسنجاني که در مرقد امام(ره) به نقل خواب پرداخته است، همين است. آقاي هاشمي! شما به چه حقي اين همه بيانات مستند حضرت امام(ره) را رها کرده‏ايد و به تعريف خواب‏هايي پرداخته‏ايد که ما اجازه داريم از اصل وجودش را قبول نکنيم؟ آيا هيچ کلام مستندي از حضرت امام خميني(ره) که سازگار با شرايط کنوني جامعه باشد، سراغ نداشتيد؟ يا اينکه براي فرار از واقعيت موجود، مصلحت را سير در فضاي وهم آلود خواب تشخيص داديد؟ شما خودتان هم در هنگام تعريف خواب گفته‏ايد:«البته اينها خواب هستند و نمي‏شود اينها را حجت دانست»، سلّمنا، پس چرا با تعريف خواب‏هاي بي‏اهميت که هيچ حجت شرعي، عرفي و عقلي ندارد، وقت مردم را مي‏گيريد؟ ما حق داريم از شما همراهي با نظام مقدس جمهوري اسلامي و سربازي ولايت فقيه را مطالبه کنيم. ما از شما مي‏خواهيم به جاي اين حاشيه رفتن‏ها به تکليف خود عمل کنيد. بعد از همراهي با ولايت به عنوان يک سرباز – و نه به عنوان همرزم قديمي و مدعي سهم‏خواهي از قانون و مردم و بيت المال – از شما مطالبه مي‏کنيم که دست از ياري منافقين و فتنه‏گران برداريد و آنها را محکوم کنيد و خود برايشان طراحي نقشه نکنيد و در سينه‏هاي بيمار، آتش ندميد و آتشفشاني را که خود روشن کرده‏ايد به رخ مقام معظم ولايت نکشيد! از شما انتظار داريم واقعاً انقلابي و ولايتمدار باشيد و گرنه شما که مي‏دانيد پاسخ نهايي اين ملت به آنها که از ولايت مي‏برند چه خواهد بود؟!
اپيزود سوم: اين جانب احترام زايد الوصفي براي خانواده محترم شهدا قائل هستم. ما هرچه داريم از شهداست و محترم‏ترين قشر جامعه را ايشان مي‏دانم. اما گاه در ميان هزاران، موردي پيدا مي‏شود که پشت پا به راه و رسم عزيزانشان مي‏زند.
ماجرا از اين قرار است که چندين سال پيش (اتفاقاً در دوران رياست جمهوري هاشمي رفسنجاني) داماد ما يک منزل مسکوني را براي خريد قولنامه کرده بود. مالک که همسر يک شهيد بود و به گفته خودش به همراه برادرش در بنگاه حاضر مي‏شد. مرد مذکور همواره بي‏سيمي به همراه داشت و مي‏گفت اطلاعاتي است. تا معامله به مرحله ثبت رسمي برسد، مبلغ قابل توجهي به بهاي ساختمان اضافه شد. همسر شهيد با بالارفتن قيمت خواستار فسخ قولنامه بدون پرداخت مبلغ واقولي شده بود و گفته بود که همسرم به خوابم آمده و گفته که به خاطر بچه‏ها خانه را نفروش. خواهر بنده و دامادمان با اينکه مي‏دانستند او راست نمي‏گويد، ولي با اين اوضاع خجالت مي‏کشيدند خلاف ادعاي او سخني بگويند. همسر شهيد منزل ديگري متعلق به خودش را در نقطه‏اي ديگر از شهر معرفي کرده بود و به قيمت روز (با کلي ضرري که شامل حال داماد ما شده بود) قولنامه کرده بودند. تا اينکه روند صعودي قيمت املاک ادامه داشت و حاج‏خانم باز هم ياد خواب ديدن افتاد. خواهرم با بنده تماس گرفت و گفت:«در بنگاه هستيم و همسرشهيد مي‏گويد که همسرم را خواب ديده‏ام و گفته است که اصلاً از فروش ساختمان منصرف شو.» خواهرم همچنين گفت:«ما در اين چند ماه به خاطر معطل کردن اين زن و بالارفتن قيمت‏ها کلي عقب افتاده‏ايم، اگر از ابتدا با شخص ديگري معامله کرده بوديم، اکنون کلي جلو بوديم.» به خواهرم گفتم:«بگو بايد فکر کنيم و روز ديگري را در بنگاه قرار بگذار.» ايشان پرسيد:«طرحت چيست؟» گفتم:«فعلا قرار را به تعويق بيندازيد.» از آنجا که از ابتدا معلوم بود آن شخص بي‏سيم به دست هر که باشد اطلاعاتي نيست، از دوستان خواستم آمارش را دربياورند.
از قضا آن شخص در سازمان منابع طبيعي کار مي‏کرد نه اطلاعات و ثانياً برادر حاج‏خانم نبود، بلکه شوهر او بود و براي اينکه حقوق زن از بنياد شهيد قطع نشود، موضوع را علني نکرده بودند! به خواهرم گفتم:«وقتي رفتيد بنگاه بگو من شوهرت را خواب ديده‏ام و گفته زنم دروغ مي‏گويد و معامله را به هم نزنيد. اگر اعتراض کرد بگوييد شوهرت گفته اين مرد هم که در بنگاه است نه اطلاعاتي است و نه برادرت.» اگر باز سماجت کردند، تماس بگير تا اطلاعات دقيق‏تر بدهم. در بنگاه حاضر شده بودند و موضوع خواب و دروغ حاج خانم را که گفته بودند، حاج خانم ابتدا شلوغ‏کاري کرده بود و بعد آنها بدون اشاره به موضوع شغل، گفته بودند:«اگر اين مرد برادرت است بگو کارت شناسايي ارائه کند.» در اين حين و در شلوغي، معلوم نشده بود که آن مرد بي‏نوا چگونه و چه زمان از بنگاه متواري شده است. باري معامله فسخ نشد و دروغ‏گو رسوا گشت.
آري عزيزان، دروغ‏گو دشمن خداست و سرنوشتي جز رسوايي در انتظار او نخواهد بود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس