
گروه جهاد و مقاومت مشرق -
علیرضا روشنایی از دیده بان های لشگر 10 سید الشهدا (علیه السلام) در خاطره ای گفت: چند روز از مرحله اول عملیات خیبر گذشته بود که به سمت هور که یک دکل پنجاه متری در آن بود، حرکت کردیم.
پایین دکل اینقدر گلوله توپ خورده بود که کاملا سیاه بود و معلوم بود سیبل منطقه بوده و عراقی ها خیلی تمایل داشتند تا اونو ساقط کنند ولی نتوانستند.
پایین دکل، درست زیر پایه ها سنگری بود که بچه های دیده بان لشکر 27 و گروه های دیگه آنجا بودند.
برای بالا رفتن از دکل، بغل یکطرف پایه ها، میله هایی پیچ شده بود که از آن به عنوان پله استفاده می کردیم. واقعا بالا رفتن از آن دکل وجود می خواست. تا حدود سی متری که بالا رفتم روی پایه ها بصورت افقی تراولز انداخته بودند و پوشانده بودند. آنجا محل استقرار دیده بان ها بود. یادم میاد هر وقت برای قضای حاجت می خواستم از اون بالای دکل پایین بیایم، تمام جانم آب می شد. گلوله توپ هم که می خورد به اطراف، اوضاع رو شدیدتر می کرد.
در آن دکل دقیقا میزان آتشبارهای عراق رو می تونستی هنگام شب به عینه ببینی که در تمام منطقه به صورت چند لایه گسترده شده بودند. شب که می شد به محض شلیک آتش دهنه آن ها رو می گرفتیم و ثبت می کردیم.
به این صورت که کورنومتر و قطب نما داشتیم. به محض شلیک توپ اول، آتش دهنه مشخص می شه، بعد صدای شلیک توپ، چون سرعت نور از صوت بیشتره، به محض رؤیت آتش عقبه توپ با قطب نما، گرا رو گرفته و کورنومتر به حرکت می افتاد. تا صدای توپ شلیک می آمد، کورنومتر قطع می شد و تعداد ثانیه در سرعت صوت که 332 هست ضرب می شد. مسافت دیده بان هدف و گرا بدست آمده را ثبت می کردم.