او در 1959، طی یک انقلاب مسلحانه، اولین کشور کمونیستی حوزه قاره آمریکا را تشکیل داد و خود به نماد انقلابی گری در قاره آمریکا و کل دنیا، در دوران جنگ سرد بین دو ابرقدرت شرق و غرب، تبدیل شد. کاسترو تا 1976 در جایگاه«صدر» یا «نخست وزیر» کشور بود، و بعد از آن رییس شورای انقلاب و شورای وزیران شد. فیدل در 2006 به دلیل بیماری شدید به صورت موقت قدرت را به برادرش رائول منتقل کرد و در 2008 به طور رسمی از قدرت کناره گرفت.
او در جنوب شرقی کوبا و در خانواده یک مهاجر اسپانیایی به نام آنخل کاسترو ی آرخیز به دنیا آمد که صاحب یک مزرعه نیشکر بود و نسبتا ثروتمند به حساب می آمد. او در زمانی که با همسر اولش زندگی می کرد، وارد رابطه با خدمتکار خانه خود لینا روز گونسالس شد، رابطه ای که بعدا به ازدواج این دو انجامید. آنخل و لینا 7 فرزند آوردند که فیدل و رائول(برادر کوچک تر) جزو آنها بودند. رائول بعدها به نزدیک ترین یار و شریک فیدل در انقلاب و حکومت تبدیل شد.
فیدل در کودکی به مدرسه وابسته به یک کلیسای کاتولیک در شهر «سانتیاگو دِ کوبا» رفت و دبیرستان را هم در دبیرستان کاتولیک Belen در هاوانا گذراند. در دبیرستان فیدل به یک ورزشکار ممتاز تبدیل شد. در 1945، او در دانشکده حقوق دانشگاه هاوانا پذیرفته شد، جایی که سیاست همه ذهن او را به خود مشغول کرد.
کاسترو در 1947 عضوی از یک طرح ناکام، به همراه تبعیدی های اهل دومینیکن و کوبایی ها بود که قصد داشتند دیکتاتور جمهوری دومینیکن، ژنرال «رافائل تروخیلو» را سرنگون کند. وقتی در آپریل 1948 در بوگوتا، پایتخت کلمبیا، شورش های شهری گسترش یافت، باز هم فیدل جوان حضور داشت.
بعد از فارغ التحصیلی از دانشکده حقوق در 1950، او مشغول کارآموزی وکالت شد و به «حزب مردم»، یک حزب اصلاح طلب کوبایی(موسوم به ارتدوکس) پیوست. او از طرف این حزب نامزد کرسی مجلس نمایندگان از ناحیه هاوانا شد(ژوئن 1952). گرچه، در مارچ همان سال، ژنرال فولگنسیو باتیستا دولت رییس جمهور کارلوس پریو سوکاراس را سرنگون و انتخابات را ابطال نمود.
وقتی تلاش های قانونی فیدل کاسترو برای جلوگیری از دیکتاتوری باتیستا به نتیجه نرسید، او در 1953 شروع به سازماندهی یک نیروی شورشی برای براندازی دولت باتیستا کرد. در 26 جولای این سال، او با 160 شورشی به استحکامات نظامی «مونکادا» در شهر سانتیاگو دِ کوبا حمله کرد، اقدامی که شبه یک انتحار بود. امید کاسترو این بود که با این حمله بتواند جرقه خیزش عمومی را روشن کرد. بیشتر افراد او در این حمله کشته یا دستگیر شدند و خود کاسترو و برادرش هم به اسارت درآمدند. نطق فیدل در دادگاه نظامی، به یکی از کوبنده ترین دفاعیات یک رهبر سیاسی در تاریخ معاصر تبدیل شد. دادگاه او و برادرش را به 15 سال زندان محکوم کرد.
اما خیلی زود، او برادرش رائول در 1955 با افزایش فشارهای داخلی و خارجی بر دولت باتیستا، مشمول عفو شدند و بعد از آزادی به مکزیک رفتند. در آن جا بلافاصله این دو دست به کار سازماندهی یک نیروی شورشی جدید شدند. کاسترو توانست از میان کوبایی های تبعیدی در مکزیک، یک گروه کوچک را با نام «جنبش 26 جولای»(به یاد حمله ناکام به مونکادا) تشکیل دهد.
در 2 دسامبر 1956، کاسترو و گروه مسلح 81 نفره او با قایقی به نام «Cranma» در ساحل شرقی کوبا پهلو گرفتند. به جز فیدل، رائول، دکترانقلابی آرژانتینی به نام ارنستو چه گوارا، و 9 نفر دیگر، بقیه افراد یا کشته و یا دستگیر شدند. بازماندگان به عمق ارتفاعات جنگلی «سییِرا مائسترا» عقب نشینی کردند تا برای جنگ چریکی با نیروهای مسلح دولت باتیستا نیروی خود را سازماندهی کنند. این گروه کوچک در برابر هزاران سرباز ارتش باتیستا مقاومت جانانه ای نشان دادند.
به لطف افزایش چشمگیر داوطلبان انقلابی جنگ چریکی در سرتاسر کوبا و پیوستن آن ها به چریک های کاسترو، آن ها توانستند یک رشته از پیروزی ها را در برابر نیروهای مسلح بی انگیزه و ضعیف دولت باتیستا به دست آورند. کارزار تبلیغاتی کاسترو بسیار موثر عمل کرد و افزایش چشمگیر حمایت سیاسی را از جنبش چریکی او به دنبال داشت که منجر به شکست های بیشتر نیروهای دولتی شد. باتیستا در 1 ژانویه 1959 از کوبا گریخت و نیروی 800 نفره چریک های کاسترو بر ارتش دست کم 30000 نفره باتیستا پیروز شد.
کاسترو، رهبر انقلابی بی رقیب کوبا، به فرماندهی کل قوای مسلح حکومت موقت جدید به ریاست چهره لیبرال معتدل، مانوئل اوروتیا، رسید. در فوریه 1959، فیدل به عنوان «نخست وزیر» یا «صدر» کشور انتخاب شد. در جولای 1959، اوروتیا مجبور به کناره گیری شد و کاستروعملا قدرت سیاسی کشور را به دست گرفت. کاسترو با حمایت شهرنشینان کوبایی با وعده احیای قانون اساسی 1940، ایجاد یک دولت صادق و شفاف، احیای آزادی های سیاسی و مدنی و انجام اصلاحات معتدل به رهبری کوبا رسید.
با در دست گرفتن قدرت سیاسی، فیدل اقدامات رادیکال انقلابی خود را بی درنگ آغاز کرد: تجارت و صنایع خصوصی تماما «ملی» شد؛ اصلاحات ارضی رادیکال به اجراء گذاشته شد؛ مالکیت کسب و کارها و مزارع بزرگ که در دست آمریکایی ها بود از آن ها گرفته و به دولت انقلابی سپرده شد.
دولت ایالات متحده از سرعت و شدت اقدامات کاسترو غافلگیر و از ادبیات ضدآمریکایی او به شدت عصبانی شده بود.
پیمان تجاری فیدل با اتحاد شوروی در 1960، بر شدت بی اعتمادی آمریکا به دولت کاسترو افزود. در 1960 بخش عمده روابط اقتصادی کوبا با آمریکا گسسته شد و واشینگتن روابط دیپلماتیک خود را با هاوانا قطع کرد.
در آپریل همین سال، دولت جان اف. کندی در آمریکا حدود 1000 تبعیدی کوبایی حاضر در خاک این کشور را برای سرنگونی دولت انقلابی سازماندهی و تسلیح کرد و به کوبا فرستاد. این کار با هدایت و پشتیبانی مستقیم سیا انجام گرفت، ولی کندی در آخرین لحظه از پوشش هوایی این شورشیان منصرف شد، و این نیروهای ضدانقلاب تماما توسط نیروهای مسلح کوبا تار و مار شدند. این رویداد به ماجرای «خلیج خوک ها»(آپریل 1961) معروف شد.
کوبا بعد از این واقعه شروع به دریافت تجهیزات و اسلحه از اتحاد شوروی کرد و خیلی زود دولت کمونیستی شوروی به مهم ترین حامی بزرگ ترین شریک تجاری دولت کوبا تبدیل شد.
در 1962، اتحاد شوروی مخفیانه موشک های بالیستیک خود را که قابلیت حمل کلاهک هسته ای داشتند، در کوبا مستقر کرد. وقتی دولت آمریکا از طریق عکسبرداری هوایی متوجه وجود این موشک ها شد، یک بحران بزرگ بین المللی به وجود آمد. جهان می رفت که درگیر یک جنگ هسته ای میان دو ابرقدرت شرق و غرب شود، اما در نهایت رهبران آمریکا و شوروی به توافق رسیدند و این خطر بزرگ از سر دنیا رفع شد. خروشچف به کِندی تضمین داد که موشک ها را از کوبا خارج کند و در عوض آمریکا متعهد شد که موشک های هسته ای خود را از ترکیه خارج کند و دست از تلاش برای براندازی دولت کاسترو بردارد.
همزمان، فیدل با کمک رائول و چه گوارا حکومت تک حزبی کوبا را با حاکمیت حزب کمونیست کوبا ایجاد کرد. همه گروه ها و احزاب سیاسی دیگر منحل شدند. ده ها هزار کوبایی، عمدتا از طبقات متوسط به بالا، که قادر به تطبیق با دولت انقلابی نبودند، به آمریکا پناهنده شدند و شهر میامی در ایالت فلوریدا به پایگاه کوبایی های تبعیدی ضدکاسترو تبدیل شد.
به موازات این، کاسترو خدمات اجتماعی دولتی را به شدت گسترش داد، و آن را به طور مساوی در اختیار همه اقشار جامعه قرار داد. خدمات آموزشی و بهداشتی تا بالاترین سطوح، رایگان و جزو تعهدات دولت کوبا شد. علاه بر این، داشتن شغل برای هر کوبایی، توسط حکومت تضمین گردید. اما اقتصاد تماما دولتی کوبا که مستلزم یک بوروکراسی اداری عظیم و گسترده بود، نتوانست به رشد مورد نظر برسد و اهداف مورد نظر کاسترو را محقق کند و کشور دچار مشکلات اقتصادی جدی شد. البته در این میان، نقش تحریم های سنگین و ظالمانه آمریکا علیه کوبا بسیار حایز اهمیت بود. نظام تحریم های آمریکا علیه کوبا، سنگین ترین نظام تحریمی جهان بوده است. از همین رو، دولت کوبا برای تامین بسیاری از مایحتاج خود محتاج کمک اتحاد جماهیر شوروی بود. البته ذکر این نکته لازم است که تا همین امروز اگر فقر و کمبودی در کوبا هست بین همه اقشار و طبقات یکسان است و این چیزی بود که در خود اتحاد شوروی که مهد انقلابات کمونیستی بود، محقق نشد و گروه هایی از نخبگان دولتی از امکانات و ثروت قابل توجهی نسبت به عامه مردم برخوردار شدند.
کاسترو تا 1976 نخست وزیر ماند، تا این که طبق قانون اساسی جدید، مجلس ملی تشکیل شد و کاسترو را به عنوان رییس شورای حکومتی انتخاب کرد. او همزمان فرمانده کل قوای مسلح، و دیبر کل حزب کمونیست هم بود. در واقع، کاسترو کنترل کامل قدرت سیاسی را در کوبا در اختیار داشت. برادر او، رائول، وزیر نیروهای مسلح و نفر دوم حکومت و حزب بود.
فیدل در ابتدا تلاش کرد که جرقه انقلاب کمونیستی را در سرتاسر آمریکای لاتین ایجاد کند ولی در نهایت در اتحاد با اتحاد شوروی، نیروهای مسلح کوبای انقلابی در جنگ های نیابتی بسیاری در سرتاسر، به ویژه آفریقا شرکت کردند. از 1977 تا 1989 نیروهای کوبایی در جنگ داخلی آنگولا در کنار نیروهای «جنبش مردمی آزادی آنگولا»(حزب کمونیستی متمایل به شوروی) جنگیدند. در 1978، سربازان کوبایی متحد حکومت اتیوپی(حبشه) در برابر تهاجم نظامی سومالی بودند. در دهه 1980، کاسترو عضو برجسته رهبران کشورهای در حال توسعه و کشورهای غیرمتعهد بود.
در سال 1980 کاسترو بندر «ماریل» Mariel را برای 5 ماه باز کرد تا هر کسی که تمایل داشت از آن جا کشور را ترک کند. حدود 150000 کوبایی راهی ایالات متحده شدند و آمریکا با سیلی از مهاجران مواجه شد که ظرفیت های مهاجرپذیری آن را تا چند سال با چالش مواجه کرد.
در اواخر دهه 1980، وقتی اتحاد شوروی تحت حاکمیت «میحاییل گورباچف» شروع به اصلاحات اقتصادی و سیاسی کرد و مسکو به کشورهای شرق اروپا اجازه داد که از مدار شوروی خارج شوند، فیدل موضعی سخت گرفت و بر پایبندی به انضباط کمونیستی تاکید کرد. فروپاشی اتحاد شوروی در 1991، موجب غافلگیری فیدل شد و کوبا را از بزرگ ترین حامی خود در عرصه بین المللی محروم نمود. کاسترو که با نزول شاخص های اقتصادی و کمبود اقلام مصرفی مواجه شده بود، اندکی از انضباط کمونیستی خود عدول کرد و اجازه داد بعضی فعالیت های تجاری خصوصی آزاد شود. او در عین حال تسلط آهنین حزب کمونیست را بر عرصه سیاسی حفظ کرد. یعنی دقیقا از اشتباه گورباچف در انجام همزمان اصلاحات اقتصادی و سیاسی، که از دلایل اصلی فروپاشی اتحاد شوروی بود، اجتناب نمود.
در 1993، دختر فیدل از آمریکا تقاضای پناهندگی کرد. او در آمریکا به شدت حکومت پدرش را مورد انتقاد قرار داد. سال بعد، ناآرامی های اقتصادی و اجتماعی منجر به تظاهراتی ضدحکومتی شد که در 35 سال قبل تر آن بی سابقه بود. اندکی بعد، فیدل دوباره محدودیت سفر به خارج از کشور را برداشت و چند هزار کوبایی دیگر این کشور را به مقصد آمریکا ترک کردند(این بار حدود 10000 نفر). در 1998 کاسترو اجازه داد که پاپ«ژان پل دوم»، رهبر کلیسای کاتولیک، برای اولین بار در تاریخ این کشور، از آن دیدن کند.
در 2003، مجلس ملی کوبا دوره ریاست جمهوری فیدل کاسترو را برای 5 سال دیگر تمدید کرد. در این برهه، دولت کوبا، محدودیت های سیاسی را سفت و سخت تر کرد و شماری از فعالان سیاسی را به اتهام همکاری با آمریکا برای براندازی دستگیر شدند. البته ایالات متحده هیچ گاه پنهان نکرد که خواهان سقوط دولت کمونیست کوباست و بودجه های کلانی را در همه این سال ها برای پروژه براندازی در کوبا تصویب و هزینه کرد. این جدای از چند ده طرح تروری بود که سیا در طول چند دهه برای ترور کاسترو به اجرا گذاشت.
در سال 2004، رهبر کوبا وارد اتحاد با رییس جمهور سوسیالیست ونزوئلا، اوگو چاوز فقید شد تا به اتفاق هم، طرح «جایگزین بولیواری برای کشورهای آمریکایی»ALBA را اجراء کنند. این یک طرح سوسیالیستی برای همکاری اقتصادی منطقه ای بود که در قالب آن کوبا به ونزوئلا خدمات درمانی و پزشکی ارایه می داد و در عوض از این کشور نفت ارزان دریافت می کرد.
در 31 جولای 2006، کاسترو به صورت موقت قدرت را به برادرش رائول تفویض کرد تا دوران نقاهت بعد از جراحی خود را بگذراند. این اولین بار از 1959 به این سو بود که فیدل قدرت را تفویض می کرد.
در فوریه 2008، فیدل که به مدت 19 ماه در انظار عمومی ظاهر نشده بود، رسما اعلام کرد که برای یک دوره دیگر ریاست جمهوری کشور را به عهده نمی گیرد و قدرت را رسما به برادرش رائول سپرد. در بخشی از اطلاعیه کناره گیری از قدرت که در وبسایت روزنامه رسمی حزب کمونیست، روزنامه «Cranma» منتشر شد، کاسترو خطاب به ملت کوبا نوشت: " با شما وداع نمی کنم. تنها قصد دارم به عنوان یک سرباز فکری مبارزه کنم."
در ماه های بعدی، تصاویر رسمی از کاسترو در ملاقات های خصوصی منتشر شد و او در جولای 2010 دیداری عمومی از مرکز ملی پژوهش های علمی در هاوانا انجام داد. در ماه سپتامبر این سال، در آستانه انتشار اولین جلد از خاطرات او با نام «پیروزی راهبردی»، او در مصاحبه با خبرنگاری آمریکایی گفت که " مدل کوبایی دیگر حتی برای ما(کوبایی ها) جواب نمی دهد."
بسیاری این جمله او را اذعان به شکست کمونیزم تفسیر کردند، اما فیدل خیلی زود، تنها چند روز بعد از این مصاحبه، در یک سخنرانی عمومی این گفته خود را تعدیل و توجیه کرد. تحلیل گران این اظهارات او را زمینه سازی برای معرفی برنامه اصلاحات اقتصادی رائول به عموم دانستند. طرح رائول شامل کاهش چشمگیر کارمندان دولتی و گشایش بیشتر فضا برای فعالیت شرکت های خصوصی می شد.
در 2011، فیدل کاسترو از رهبری حزب کمونیست هم کناره گرفت و در این پست هم رائول جایگزین او شد.
در مارچ 2016، فیدل که چند سال اخیر بسیار به ندرت در ملاء عام ظاهر می شد، بار دیگر یک حضور رسانه ای پرشور از خود نشان داد. او در واکنش به سفر باراک اوباما به کوبا(بعد از 80 سال این نخستین حضور یک رییس جمهور آمریکا در کوبا بود) نامه ای 1600 کلمه ای نوشت که در روزنامه حزب کمونیست منتشر شد. او در این نامه، خطاب به «برادر اوباما»، بعد از یادآوری سابقه رویکرد تهاجمی آمریکا در تمام دوران جنگ سرد علیه دولت انقلابی کوبا، رییس جمهور آمریکا را بابت عدم اذعان به دستاوردهای بزرگ انقلاب کوبا، از جمله محو نژادپرستی، به شدت نکوهش کرد. فیدل در زمینه گرم شدن دوباره روابط آمریکا و کوبا نیز نوشت: " هیچ کس نباید این توهم را داشته باشد که مردم این کشور بزرگ و ازخودگذشته، از شکوه، حقوق و ثروت معنوی خود که از طریق توسعه آموزش، علم و فرهنگ به دست آمد، چشم می پوشند."
در آپریل سال جاری، فیدل که در آستانه 90 سالگی بود، در کنگره حزب کمونیست گفت که به زودی از دنیا خواهد رفت و از اعضای حزب خواست به تلاش خود برای تحقق بخشیدن به چشم اندازهای او برای کوبا ادامه دهند.
بلاخره خبر درگذشت این رهبر تاثیرگذار و برجسته، که دهه ها در راه آرمان های سیاسی خود تلاش و جهد کرد، روز شنبه توسط دوست، برادر، شریک و همراه تمام عمرش، یعنی رائول اعلام شد. با رفتن او، که یکی از آخرین بازماندگان نسل رهبران بزرگ انقلابی دنیا بود، گویی یک فصل از دفتر دوران پرالتهاب، به یاد ماندنی و پر از آرمانگرایی انقلابی در حیات یک کشور، یک قاره و حتی دنیا ورق خورد.