سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌‌

*******

 
سگ زرد و دوستی خاله خرسه؟!

جعفر بلوری در کیهان نوشت:
سه‌شنبه همین هفته یعنی 18 آبان ماه، پنجاه و هشتمین انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برگزار می‌شود. هیلاری کلینتونِ دموکرات و دونالد ترامپِ جمهوری‌خواه دو نامزدی هستند که در این دور از انتخابات با یکدیگر رقابت می‌کنند. ترامپ بنا به دلایل متعدد از جمله رسوایی اخلاقی و ایمیلی هیلاری و سیاست‌های جنگ‌طلبانه این زن، از رقیب دموکرات خود در برخی ایالت‌ها، پیش افتاده است. روی هم رفته اما این دو شانه به شانه در حال رقابت با یکدیگرند. تمام نهادهای سیاسی، رسانه‌ای، اَشراف و حتی بزرگان جمهوری‌خواه کمر همت بسته‌اند تا مانع از پیروزی ترامپ شوند چرا که وی را برای ایالات متحده آمریکا یک «خطر جدی» می‌دانند. اما با این وجود، بخش قابل توجهی از مردم آمریکا به سمت وی متمایل شده و توجهی به تبلیغات گسترده‌ای که علیه وی به راه افتاده نمی‌کنند. به قول یکی از سناتورهای آمریکایی میل بخشی از جامعه آمریکا به سمت ترامپ با وجود این که همه امکانات و نهادهای قدرت و ثروت و غول‌های رسانه‌ای علیه وی هستند، «برای ما یک معما شده است.» در این باره گفتنی‌هایی هست:
1- برخلاف آنچه در دنیا تبلیغ می‌شود، «دونالد ترامپ»، نه یک پوپولیست است نه یک جمهوری‌خواه احمق. او فقط روی پنهان و واقعی جامعه سیاسی آمریکاست که بی‌پرده و غیر دیپلماتیک حرف می‌زند. اگرچه خود ترامپ نیز بخشی از همان سردمداران فاسد آمریکایی است. او بی‌شرمانه از فسادهای اخلاقی مشمئز‌کننده‌اش «می‌گوید» و کلینتون که روی پیدای جامعه سیاسی آمریکاست، به این فسادها، پشت پرده «عمل» کرده است. واقعیتی که ترامپ در یکی از مناظره‌های انتخاباتی‌اش به آن اشاره کرد.
اظهارات ساختار‌شکنانه و غیر معمول ترامپ علیه کلینتون و آمریکا، واکنش‌های رسوای کلینتون علیه ترامپ و پرده‌دری‌های این دو علیه یکدیگر که به تعبیر آقا، آبروی آمریکا را «نابود» کرد، ماهیت آمریکا را تشریح می‌کند. ترامپ-شاید آگاهانه، شاید هم نه- در حال پاسخ به خواسته‌های جامعه خسته آمریکا از رهبران سیاسی و سردمداران این کشور است. اینکه چطور می‌شود جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها علیه یک نامزد بسیج شوند و تمام رسانه‌های قدرتمند و لابی‌های ثروتمند نیز علیه وی وارد شوند اما، بخش اعظمی از مردم آمریکا هنوز به سمت وی متمایل شوند، به همین موضوع مرتبط است. مردم آمریکا از سیستم دو حزبی، روش غیر دموکراتیک انتخاباتی، نقش پول و وال استریت در انتخابات و نظام ناعادلانه سرمایه‌داری خسته‌اند. در انتخابات آمریکا تنها عاملِ غیر موثر همین «آرای مردم» است. پیروزی «جرج بوش» بر «ال گور» در انتخابات سال 2000 این کشور در حالی که آرای «گور» از «بوش» بیشتر بود، گواه این مدعاست. در چنین شرایطی هرکس، ولو آدم فاسدی مثل ترامپ وارد معرکه انتخابات شود و علیه این شرایط موضع‌گیری نماید، مردم از لج کسانی که از آنها نفرت دارند هم شده، به سمت وی متمایل خواهند شد حتی اگر فرد در حد و اندازه یک سیاست‌مدار درجه 3 نباشد. در این فضا از غول‌های رسانه‌ای و «سوپر پک‌ها» هم، کار زیادی ساخته نخواهد بود.
2- اگر این فرضیه را که، «داعش و گروه‌های تکفیری زائیده شرایط سیاسی، امنیتی، جغرافیایی و اجتماعی حاکم بر منطقه است» را فرضیه صحیحی بگیریم (یعنی غرب با ایجاد این شرایط-یا در خوش بینانه‌ترین حالت- بهره‌برداری از وجود چنین شرایطی توانسته فردی مثل ابوبکر بغدادی و موجوداتی مثل داعش را خلق و به جان مردم بیندازد) باید گفت، ترامپ هم زائیده شرایط حاکم بر آمریکاست. «کاپیتالیسم» که از سال 2008 و با آغاز بحران در بخش مسکن آمریکا دچار بحران شد، تا این لحظه نتوانسته به رغم اعمال سخت‌ترین ریاضت‌های اقتصادی، خود را از مهلکه نجات دهد. حاکمیت چنین شرایطی بر کشورهای اروپایی و آمریکا باعث قدرت گرفتن جریان‌های سیاسی در این کشورها شده که پیش از این مجالی برای عرض‌اندام نداشتند. رهبرانی که امروز در یونان و اسپانیا به قدرت رسیده‌اند و جریان‌های سیاسی که در فرانسه و ایتالیا جان گرفته و شعار «مرگ بر سرمایه‌داری» می‌دهند، حاصل شرایط بحرانی حاکم بر این کشورهاست. ترامپ هم یکی از همین افرادی است که شرایط بحرانی حاکم بر کشورش به وی اجازه عرض‌اندام داده است. اگر در اروپا بحران اقتصادی است که چنین شرایطی را فراهم کرده، در آمریکا ملغمه‌ای از بحران‌های سیاسی، اقتصادی، امنیتی و اجتماعی باعث بروز فردی مثل ترامپ شده است.
3- ترامپ برای هژمونی آمریکا هم خطرناک است. دلیل وحشت دولتمردان و سیاستمداران آمریکا از جدی شدن رقابت وی با کلینتون نیز به همین علت است. ترامپ با به صدا در آوردن زنگ‌های خطر توانسته بزرگان دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات را-که به طور طبیعی رقبای یکدیگرند- علیه خود متحد کند. برخی ژنرال‌های ارشد پنتاگون گفته‌اند در صورت پیروزی ترامپ، از دستورات وی اطاعت نخواهند کرد چرا که وی را فاقد صلاحیت می‌دانند. رئیس‌جمهور در آمریکا فرمانده کل قوا هم هست. تمرد از فرمان فرمانده آن هم در بالاترین سطح، بحران بزرگی است. «ارتش»، بخشی از هژمونی رو به افول آمریکا است. گفته می‌شود پنتاگون بودجه‌ای بیشتر از مجموع بودجه نظامی تمام کشورهای دنیا را دارد. رئیس‌جمهور آمریکا عملا، فرماندهی ناتو را هم بر عهده دارد؛ بحران در پنتاگون یعنی بحران در ناتو. رهبران سیاسی آمریکا حق دارند از پیروزی ترامپ به وحشت بیفتند. به ویژه اینکه رقبای قدر قدرتی مثل ایران، روسیه و چین را پیش روی خود می‌بینند.
4- «مسائل جنسی»، از جمله مسائل پررنگ در این دور از رقابت‌های انتخاباتی آمریکا بود. برخی مسائل رد و بدل شده بین ترامپ و کلینتون آنقدر زشت و زننده است که «شرم»، مانع از بازنشر آن در این وجیزه می‌شود. از تجاوز به کودک و زنای محصنه بگیر تا ... در این کارزار انتخاباتی به میان کشیده شد. برخی نامزدها به این هم اکتفا نکرده و با حاضر کردن قربانیان جنسی به محل مناظره، تلاش کردند رقیب خود را به شکست بکشانند. کار به جایی رسید که برخی تحلیلگران سیاسی و مقامات ارشد آمریکایی از این که کار آمریکا به جایی رسیده که می‌بایست توسط چنین افرادی اداره شود، ابراز شرم کردند:
« باید به صراحت بگویم که این انتخابات برای تصویری که از کشورمان در خارج وجود دارد، شرایط واقعا سختی ایجاد کرده است. لحظاتی وجود دارد که شرمساری محض است. گاهی از هر عرفی که می‌شناختم هم خارج می‌شود... هیچ‌وقت تصور هم نمی‌کردم که مناظرات بر موضوعات اساسی متمرکز نباشد. خوب این تغییر بزرگی است. این مسئله کار را از این لحاظ برای من دشوار کرده که وقتی با بعضی وزیران خارجه در دیگر کشورها یا روسای جمهور و نخست‌وزیرهای کشورهای دیگر دیدار می‌کنید و می‌گویید «از شما می‌خواهیم که محکم‌تر به سمت دموکراسی گام بردارید،» به شما نگاه می‌کنند و هرچند که مودب به نظر می‌رسند، اما می‌توانید ببینید که در سر آنها، در چشم آنها و در صحبت‌هایشان این سؤال وجود دارد. خیلی سخت است.»
این بخشی از آخرین موضع‌گیری‌های «جان کری» وزیر خارجه آمریکا درباره رقابت‌های انتخاباتی کلینتون و ترامپ است. وی در ماه مارس هم گفته بود این منازعات انتخاباتی «حس اطمینان همه نسبت به ثبات قدم و قابلیت اتکای ما را متزلزل می‌کند. باید بگویم که آنها (مقامات خارجی) سؤالاتی از من پرسیده‌اند که باعث شده به این نتیجه برسم که آنچه در جریان است، یک شرمساری برای کشور است.»
5- تفاوت زیادی بین ترامپ و کلینتون وجود ندارد. این دو به منزله یک روح هستند در دو بدن. ترامپ فقط برخلاف کلینتون نیت درونی خود و واقعیت‌های موجود در آمریکا را کتمان نمی‌کند و بی‌محابا و بدون توجه به تبعات اظهاراتش، آنها را بر زبان می‌راند. دلیل گرایش بخشی از جامعه آمریکا به وی بر می‌گردد به همین نکته. مردم برخی از حرف‌های دل خود و بخشی از واقعیت‌های جامعه آمریکا را از زبان وی می‌شنوند و به سمت وی متمایل می‌شوند. در دشمنی با ایران نیز هیچ تفاوتی بین این دو وجود ندارد. در مناظره‌های انتخاباتی دیدیم که چگونه این دو مسابقه ایران‌ستیزی گذاشته بودند. 18 آبان، چه ترامپ روی کار بیاید چه کلینتون، دشمنی‌های آمریکا با ایران کمافی‌السابق ادامه خواهد یافت. کلینتون می‌گوید با حفظ برجام و تکرار برجام‌های بعدی باید «ایران را مهار کرد»، ترامپ اما معتقد است باید با پاره کردن برجام و گزینه‌های دیگر «ایران را مهار کرد.» با این وجود این که چطور عده‌ای در داخل دل خوش کرده‌اند که در صورت پیروزی نامزد حامی برجام، دشمنی‌های آمریکا با ایران تمام می‌شود معمایی است که حقیر از درک آن ناتوان است.
داستان ترامپ و کلینتون داستان «سگ زرد» و «شغال» است؛ اما، داستان ارادت لیبرال‌های وطنی به نامزد‌های انتخاباتی آمریکا چیزی نیست جز داستان «دوستی خاله خرسه».
 
 
 اخلاص با فرنگی اختلاس از فرهنگی

حسین قدیانی در وطن امروز نوشت:
ان‌شاءالله حضرات محترم ناظر بر سطور پیش‌رو، نگارنده را به «نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی» متهم نکنند لیکن وقتی با گذشت بیش از 5 ماه از ماجرای حقوق‌های نجومی، مقامات دولتی هنوز یک نفر را به قوه‌قضائیه معرفی نکرده‌اند، وقتی آقای روحانی، بزرگ‌ترین فساد ممکن آن هم از جیب قشر دلسوز معلم را تقلیل می‌دهد به «معوقه بانکی»، وقتی مدیر نجومی اگر هم کنار گذاشته می‌شود، مدیری با حقوق نجومی‌تر جایگزین می‌شود، وقتی خزانه برای خدمت به ملت خالی اما برای برخی همچین پر است که نگو، وقتی از سویی ادعای مبارزه با کاسبان تحریم را دارند و از دیگر سو، توافق را معطوف به لغو تحریم، در ضعیف‌ترین صورت ممکن می‌بندند، وقتی هم با تحریم و هم با توافق، کاسبی دونبش راه می‌اندازند، وقتی خانم ابتکار هدف دولت از توافق را در درددل با رسانه اجنبی به روشنی لو می‌دهد که ناظر بر پیروزی در انتخابات آینده ریاست‌جمهوری است، نه برداشته شدن تحریم‌ها، وقتی آقای ظریف با ادبیاتی دیگر، صحه بر همین مهم می‌گذارد، وقتی رئیس قوه مجریه، یک روز مدعی می‌شود دولت اعتدال در مواجهه با فساد، حتی به نزدیکان خود هم رحم ندارد و دگر روز، شاهد شکایت رسمی مقامات ارشد قضایی از عدم برخورد دولت اعتدال با مقوله فساد هستیم، وقتی به بهانه خالی بودن خزانه، اینگونه وانمود می‌شود که ما در جریان مذاکره، ناچاریم مدام به دشمن امتیاز بیشتر بدهیم و اندکی بعد معلوم می‌شود خزانه آنقدر پر هست که حتی از صندوق متعلق به گچ و تخته معلم زحمتکش هم می‌توان در مقوله فساد رکوردشکنی کرد، وقتی برای نوشتن از فساد فراوان و خسران فراوان‌تر نهفته در قرارداد «کرسنت»، دست و دل قلم خبرنگار متعهد باید بلرزد، وقتی فریاد مردم در شکایت از «بیکاری» شعار خوانده می‌شود اما ملت ظاهرا چاره‌ای ندارند الا باور وعده سر خرمن گلابی، وقتی نشر اکاذیب کردند که در همان روز توافق، همه تحریم‌ها بالمره لغو می‌شود، اینک اما مردم را حواله به افق می‌دهند، وقتی جیب مردم، هیچ کدام از آمارهای اقتصادی را تایید نمی‌کند، وقتی نه چرخ سانتریفیوژها می‌چرخد و نه چرخ بسیاری از کارگاه‌ها و کارخانه‌ها، وقتی کارگر بیکار من‌باب آن دستور کذا، باید شکر کند که متاثر از تدابیر دولت محترم، به کاروان افراد بیکار اضافه شده، وقتی معلوم شد که مشکلات اقتصادی را بی‌خود گردن صنعت هسته‌ای انداخته بودند و فی‌الواقع مشکل از ناحیه خود حضرات است، وقتی هسته‌ای را دادند لیکن لغو تحریم را نگرفتند، وقتی در برخورد با دشمن، دوستانه عمل می‌کنند اما از تیغ‌زدن جیب زائر اربعین، آن ‌هم با خنده‌دارترین بهانه‌ها اندک ابایی ندارند، وقتی به منتقد که می‌رسد، با فرستادن او به محکمه، جواب تحلیل درست او را می‌دهند لیکن در مقام رویارویی با مصادره اموال ملت ایران توسط دشمن جلاد، نهایتا 2 تا ایمیل به جان‌کری و دیگر هیچ، وقتی اختلاس را بلدند معوقه بنامند اما اقتصاد را حتی در سال چهارم دولت خود، آگاه نیستند که مساله اول کشور است، وقتی برای وام ازدواج، بانک‌های‌شان، ولو یک آه در بساط ندارند اما همان بانک‌ها وقتی به دردانه‌های بنفش که می‌رسند، سر کیسه را همچین شل می‌کنند که بیا و ببین، دقیقا چه باید گفت در وصف این بساط که حق مطلب ادا شود؟! دولت راستگویان؟! دولت تدبیر و امید؟! دولت اعتدال؟! اگر «اعتدال» یعنی اینکه بگذاری «فرنگی» در قرارداد فلان، سر تو را کلاه بگذارد و تو هم در عوض، «فرهنگی» ملت خود را در بزرگ‌ترین تخلف ممکن بچاپی، آری! نام این دولت، «دولت اعتدال» است! اگر «تدبیر و امید» یعنی اینکه با تدبیر حضرتعالی و شرکا، در قلب رآکتور خودکفایی «سیمان» ریخته شود لیکن امید به لغو تحریم‌ها درجه آخر ختم شود به وعده سیب و افق گلابی، آری! نام دیگر این دولت، «دولت تدبیر و امید» است!

و اگر «راستگویی» یعنی اینکه به اعتراف خود دولتمردان و البته دولتزنان، توافق فی‌الواقع در حال و هوای انتخابات تنظیم شده باشد لیکن جنابعالی مدعی باشی که در همان روز توافق، همه تحریم‌ها بالمره لغو می‌شود، آری! برازنده‌ترین نام برای این دولت، «دولت راستگویان» است! آهای رئیس بانک مرکزی! عایدی توافق این دولت با دشمن جلاد را برای‌مان گفتی، سپاس! لیکن مساله اینجاست؛ دولت راستگوی اعتدالی مدبر سرشار از امید و گلابی، خودش برای ملت کدام عایدی را داشته که متوقع باشیم عایدی توافقش با دشمن، چیزی بیش از «تقریبا هیچ» باشد؟! نهایتا رونمایی می‌کنم از مدل جدید دولتمردی؛ با «فرنگی» از سر «اخلاص» و با «فرهنگی» از در «اختلاس»!
 
 
 سیاست انگلیسی اردوغان
دکترعلیرضارضاخواه در خراسان نوشت:
آرامش و امنیت قرار نیست به این زودی ها به ترکیه بازگردد. موج دستگیری و اخراج هایی که بعد از کودتای نافرجام در ترکیه آغاز شده تاکنون ده ها هزار نفر را متاثر ساخته است. ظاهرا اردوغان این روز ها الگوی انگلیسی سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» را در پیش گرفته است. این دستور کار سیاست داخلی و خارجی ترکیه به صورت همزمان است. در عرصه داخلی سیاست قومیتی و در عرصه خارجی سیاست فرقه ای؛ اردوغان در عرصه داخلی بر آتش جدال قومیتی کردی-ترکی می دمد و در عرصه خارجی هم، هیزم بیار جنگ شیعه و سنی شده است. آخرین نمونه از این رفتار را می توان در یورش شبانه و دستگیری رهبران «حزب دموکراتیک خلق ها» HDP، سومین حزب بزرگ پارلمان ترکیه دید. اقدامی که واکنش های تندی را هم در داخل و هم درخارج این کشور به همراه داشته است. «حزب جمهوری خلق» CHP ترکیه اقدام دولت را یک کودتای سیاسی نامیده است و اتحادیه اروپا نیز خواستار نشست فوری سفرای این اتحادیه شده است. تحلیل رفتار اخیر حزب حاکم ترکیه و گمانه زنی تبعات احتمالی آن دو موضوعی است که یادداشت پیش رو به آن می پردازد.

ریل گذاری یک تغییر
تحلیل رفتار اخیر حاکمان ترکیه در دو سطح امکان پذیر است. در سطح داخلی، اردوغان از یک سو تلاش می کند تا شرایط را برای تغییر نظام سیاسی ترکیه از یک نظام پارلمانی به نظام ریاستی آماده کند. برای چنین منظوری تغییر قانون اساسی و همراهی پارلمان ضروری است. اردوغان تلاش می کند تا با از میدان خارج کردن رقبای سیاسی خود روند تغییر نظام را آسان و بدون هزینه سازد. از همین رو دولت رهبران حزب کردی دموکراتیک خلق ها که سومین حزب بزرگ پارلمان ترکیه هستند و تا پیش از این نیز موی دماغ جاه طلبی های اردوغان شده بودند را روانه زندان می سازد. پارلمان ترکیه بعد از کودتای نظامی ناکام اخیر قانونی را تصویب کرد که طی آن مصونیت قضایی نمایندگان پارلمان از بین رفته و امکان بازجویی و بازداشت نمایندگان پارلمان را فراهم می ساخت. مخالفان اردوغان به ویژه کرد ها از همان اول می دانستند که هدف از چنین قانونی تصفیه آن ها از نظام سیاسی است. لذا تلاش کردند تا با تقویت ارتباطات خارجی خود این اقدام را برای آنکارا پرهزینه سازند. از سوی دیگر اردوغان با حرکت بر روی شکاف قومیتی ترکی-کردی تلاش می کند تا محبوبیت خود در میان احزاب ناسیونالیست و ملی گرا را افزایش دهد. اردوغان که پس از مواجهه آشکار با جریان فتح ا... گولن و جنبش خدمت در ترکیه بخشی از سبد رای حزب عدالت و توسعه را از دست داده است تلاش می کند تا آن را با ملی گرا های ترک جایگزین کند. شاهد این مدعا تلاش برای نزدیک شدن به حزب سکولار و به شدت ملی گرای وطن می باشد، که براساس گزارش های منتشر شده، بعد از کودتای نافرجام، نقش بسیار پر رنگی در بالای هرم قدرت ساختار امنیتی و نظامی ترکیه یافته اند.

واکنش عصبی به 3 شکست خارجی
در سطح خارجی رفتار اخیر دولتمردان ترکیه را می توان واکنش عصبی آنکارا به ناکامی های پی در پی در 3 پرونده مهم موصل، رقه و بروکسل دانست. اردوغان در راستای سیاست خارجی عثمانی گرایانه خود تلاش داشت تا با بهره گیری از خلاء قدرت ایجاد شده در کشور عراق و بحران داعش، با جابه جایی مرز ها خاک عراق و شهر موصل را به اشغال خود درآورد. او برای رسیدن به بلند پروازی هایش نیاز داشت تا نقشی ویژه در نبرد فتح موصل برای خود دست و پا کند. با این حال موضع مقتدرانه بغداد و هشدار های جدی حیدر العبادی باعث شد لفاظی های اردوغان مثل همیشه پوچ از آب در آمده و تمام تلاش های او برای ورود به جنگ موصل ناکام بماند اما ماجرای موصل نه اولین ناکامی سیاست خارجی اردوغان بود و نه آخرین آنها؛ ترکیه که تلاش جدی داشت تا شکست دیپلماتیک موصل را با شرکت در عملیات آزاد سازی شهر رقه سوریه جبران کند، باز هم با بن بست مواجه شد. واشنگتن در این عملیات به شدت بر روی کرد های سوریه حساب می کند از سوی دیگر اعتمادی هم به نیرو های زمینی ترکیه ندارد از همین رو آمریکا رسما اعلام کرد که با همکاری کرد ها این شهر را از داعش پس می گیرد، در نتیجه آنکارا که کرد ها را دشمن شماره یک خود در سوریه معرفی کرده است، اعلام کرد در این عملیات هم شرکت نخواهد داشت. آخرین شکست آنکارا در بروکسل و یک روز قبل از دستگیری های اخیر رخ داد. دستگاه قضایی بلژیک در یک رای جنجالی اعلام کرد که درگیری های ترکیه با پ ک ک در چارچوب «مبارزه مسلحانه» است و نباید با قانون تروریسم با آن برخورد کرد.
سال 2٠1٠ دادگاه قضایی فدرال بلژیک به اتهام همکاری و حمایت از تروریسم، در مورد تعدادی از نهاد ها و شخصیت های سیاسی کرد تحقیقاتی را آغاز کرد. با این حال این دادگاه پس از بررسی پرونده متهمین اعلام کرد که نیازی به محاکمه آن ها نمی بیند. در حکم دادگاه آمده است که ترکیه در جنگ مسلحانه داخلی به سر می برد و اتهامات وارده به این افراد و سازمان ها رابطه ای با مسئله تروریسم ندارد. این رای برای ترکیه یعنی این که تلاش سی ساله این کشور برای مترادف کردن جنبش کرد ها با تروریسم به باد رفته است. حالا آنکارا می خواهد عملا نشان دهد اگر چه اروپایی ها حاضر نیستند، استاندارد های ترکیه و تعاریف آن را از تروریسم بپذیرند اما ترکیه در داخل مرز هایش هرگونه صلاح بداند رفتار می کند.

تبعات بحران سیاسی اخیر برای آنکارا
اما تبعات چنین اقداماتی چه خواهد بود؟ چه گمانه هایی برای روز های آینده ترکیه قابل طرح است؟ در پاسخ به این سوال دو سناریو قابل طرح است. سناریوی اول که نشانه های آن هم روز گذشته دیده شد، حرکت ترکیه به سمت یک جنگ داخلی خونین خواهد بود. روز گذشته و تنها ساعاتی بعد از دستگیری رهبران حزب دموکراتیک خلق ها شهر دیاربکر ترکیه شاهد یک انفجار تروریستی خونین بود. با توجه به جمعیت بالای هواداران این حزب به ویژه در شهرهایی چون استانبول و ترکیه می شود گفت عدم مدیریت صحیح این بحران می تواند آنکارا را به پرتگاه جنگی خانمان سوز بکشاند. یعنی همان سناریویی که در مرز های ترکیه در عراق و سوریه در حال وقوع است. سناریوی دوم دارای رویکردی کاملا متفاوت است. در این سناریو آنکارا تلاش خواهد کرد تا با بهانه قراردادن انفجار های تروریستی پ ک ک از یک سو و پیام تهدید آمیز ابوبکر البغدادی، خلیفه خود خوانده داعش که خواستار حمله به منافع آنکارا شده؛ سیاست مداخله جویانه خود را در کشور های همسایه تشدید کند. در این سناریو ترکیه تلاش خواهد کرد با وجود مخالفت های بین المللی از خلاء ایجاد شده در دوره انتقال ریاست جمهوری در آمریکا استفاده کرده و اعزام گسترده نیرو در خاک سوریه و یا عراق را در دستور کار قرار دهد. این که آنکارا در کدام یک از این دو مسیر قرار خواهد گرفت، سوالی است که پاسخ آن را گذر زمان مشخص خواهد کرد.
 
 

2 اشتباه مرعوبان و شيفتگان امريکا

محمدجواد اخوان در جوان نوشت:
رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار دانش‌آموزان و دانشجويان در سالروز تسخير لانه جاسوسي امريکا با تبيين دو گزاره‌اي که دستگاه عمليات رواني دشمن توليد و القا مي‌كند، نسبت به تأثيرپذيري از القائات دشمن در داخل هشدار دادند. مطالعه و مداقه در اين گزاره‌ها به‌خوبي خط تبليغاتي «بزک کردن امريکا» توسط شبکه همکار داخلي غرب را نمايان مي‌سازد. جالب اينجاست که اندکي تأمل در اين باب به‌روشني، غيرمنطقي بودن اين گزاره‌ها را آشکار مي‌سازد، اما مع‌الأسف اين ادعاها توسط شبه‌روشنفکران با رنگ و لعاب فريبنده «عقلانيت» و «خردگرايي» بسته‌بندي و ارائه مي‌گردد. در ادامه به بررسي هر يک از اين دو گزاره فريبنده خواهيم پرداخت.
«غيرمنطقي بودن ايستادگي در برابر امريکا» نخستين گزاره‌اي است که عمدتاً توسط انقلابيون سابق و پشيمانان امروز ترويج مي‌گردد و در واقع ترجماني است از خطوط جنگ رواني نظام سلطه در داخل. مجموع تاکتيک‌ها و تکنيک‌هاي عمليات رسانه‌اي و رواني دشمن به دنبال القاي اين مفهوم است که ايستادگي در برابر دشمن بي‌فايده است و دير يا زود بايد تسليم شد.

بازتاب اين خطوط القايي در ادبيات جريان شبه‌روشنفکري تحت عنوان «عقلانيت» مشاهده مي‌شود. عقلانيتي که پشتيبان اين ادعاست، عقلانيت ابزاري و منقطع از وحي است که صرفاً محاسبات مادي را مبنا قرار مي‌دهد. مدعيان اين گزاره با مقايسه ميان نسبت قدرت ظاهري سلطه‌گران بين‌المللي و جمهوري اسلامي ايران، هرگونه ايستادگي در برابر زورمداران و زياده‌خواهي‌هاي آنان را بي‌فايده مي‌دانند.  البته تجربه‌اي که ملت ايران در اختيار دارد، نتيجه‌اي به‌جز ادعاي بالا را ثابت مي‌کند. اگر صرفاً نسبت قدرت مادي و ظاهري تعيين‌کننده بود، انقلاب اسلامي بايد يا در نطفه خفه مي‌شد يا در همان سال‌هاي بحراني ابتدايي خاموش مي‌شد. پس دليل موفقيت اين چهار دهه ايستادگي چيست؟
به‌نظر مي‌رسد بطلان ادعاي غربگرايان داخلي در دو خطاي محاسباتي بزرگ است؛ اول آنکه محاسبات خود را روي بنيان‌هاي مادي صرف بنا کرده‌اند و هيچ‌گونه امداد الهي و سنت‌هاي نظام خلقت را فهم نمي‌کنند.

اينان از اين مهم غافلند که اگر سنت‌هاي الهي در جهان آفرينش وجود نداشت، تاکنون اثري از توحيد برجا نمي‌ماند و شياطين و مستکبران بشريت را به‌ طورکلي به انحطاط کشانده بودند. نکته دوم آنکه حتي اگر محاسبات صرفاً مادي را در نظر بگيريم، ميزان قدرمطلق نسبت قدرت ميان دو طرف مخاصمه تعيين‌کننده نهايي نيست و مهم‌تر از آن روند تغييرات نسبت ميان قدرت دو طرف است. به‌بيان‌ديگر اگر يک ‌سوي معادله، شتاب صعودي داشته و طرف ديگر نزول مداوم، قدرمطلق اين نسبت قدرت هر لحظه در حال تغيير است. بنابراين فراز و فرود قدرت دو طرف نيز در شرايط نهايي مؤثر است. امروز جمهوري اسلامي ايران در شرايطي به ‌مراتب مقتدرتر از سال‌هاي نخست انقلاب اسلامي است و در سوي ديگر به اذعان رجال سياسي شناخته‌ شده امريکا، نظام مستقر در واشنگتن در حال افول شتابنده است.

بنابراين ايستادگي در مقابل نظام سلطه نه‌تنها مثمرثمر است، بلکه در شتاب افول ساختار استکباري نيز مؤثر است.  گزاره دوم القايي که خطرناک‌تر از گزاره قبلي است «منوط کردن حل مشکلات کشور به سازش با امريکا» است. اگر گزاره پيشين بيشتر توسط مرعوبان غرب ترويج مي‌شد، گزاره دوم را «شيفتگان غرب» تبليغ مي‌کنند. کساني که به سطحي از شيفتگي و شيدايي در مقابل سلطه‌گران رسيده‌اند که عقلانيت مغلوبه شده و معمولاً نقاط منفي آشکار غرب را نيز ناديده مي‌انگارند. اينان تصور مي‌کنند سران کاخ ‌سفيد نيت خيرخواهانه در قبال ملل ديگر دارند و تعامل مثبت با آنها، کشور را از مواهب اين نيت خيرخواهانه(!) بهره‌مند مي‌سازد.  اما مشکلي در اينجا وجود دارد و آن اين است که هيچ نشانه‌اي که مؤيد اين گزاره باشد در ذخيره تجارب ملت ايران يافت نمي‌شود. به ‌عبارت‌ ديگر با آنکه چندين بار الگوي پيشنهادي «اعتماد به امريکا» به توصيه اين طيف به بوته آزمون گذارده شده، اما در هيچ زماني موفقيت‌آميز نبوده است. اينکه چرا با اين‌ همه آزمون ‌و خطا، بازهم از اين طيف شاهد پيشنهاد اين الگو هستيم را بايد در همان دليل پيش‌گفته - يعني «شيفتگي عقلانيت گريز در برابر غرب»- جست‌وجو کرد. در واقع گزاره دوم نه ناشي از خطاي محاسباتي، بلکه ناشي از محاسبات غيرعقلايي محض است.
 
اما پرسش مهم در اين باب، آن است که چگونه مي‌توان از آسيب‌هاي طرح مجدد اين گزاره و آزمون بي‌فايده، اما پرتکرار آن مصون ماند. به‌بيان‌ديگر، همه فهميده‌ايم که اگر ده‌ها بار ديگر نيز امريکا خلف وعده کند، شيفتگان امريکا به‌ غير از خوبي او نمي‌بينند! پس اينجا تکليف منافع ملي و فرصت‌هاي راهبردي کشور که به جهت اين آزمون‌هاي مکرر اتلاف مي‌گردد، چه خواهد بود؟ پاسخ آن است که تنها راه عبور از اين راه پرهزينه و کم‌فايده، ايجاد نهضت عمومي و ملت «ايستادن روي پاي خود» در همه حوزه‌هاي پيشرفت کشور است. بناي اين نهضت بر آن است که هيچ‌کس در بيرون اين مرزها براي ملت ايران دلسوزي نمي‌کند و براي رشد و پيشرفت و حل مشکلات به دنبال راه‌حل بومي و توان داخلي باشيم. ترجمان اين نهضت در حوزه اقتصادي، راهبردي «اقتصاد مقاومتي» است که هرچند لقلقه زبان برخي مديران اجرايي است، اما در ميدان عمل همچنان مظلوم واقع‌ شده است. به ‌نظر مي‌رسد لازمه مقاوم‌سازي اقتصاد به ‌معناي واقعي کلمه نيز، حضور جبهه مؤمن انقلابي در اين آوردگاه حساس و سرنوشت‌ساز است. 
 
 
مطبوعات؛ شفافیت و صداقت

سیدرضا صالحی امیری در ایران نوشت:
در جهان امروز رسانه نقش تأثیرگذاری در هدایت افکار عمومی و تصویرسازی در ذهن جوامع برعهده دارد و عنصر مؤثر در قدرت و امنیت محسوب می‌شود. مؤلفه‌های قدرت نرم در جهان امروز  تغییر کرده و ظهور متغیر جدیدی به نام رسانه‌های جدید و شبکه‌های اجتماعی روند تحولات را به طورکلی دگرگون کرده است. به طور مثال تحولات ماه‌های اخیر در ترکیه با کمک همین متغیر سمت و سویی متفاوت یافت. در گذشته اگر در ترکیه چند هزار نفر دستگیر و تعداد قابل توجهی محکوم و حبس می‌شدند، دنیا چندان مطلع نمی‌شد یا اگر هم مطلع می‌شد، امکان مداخله‌ نداشت. در حالی که امروز مسأله ترکیه در صدر اخبار بین‌المللی قرار می‌گیرد و دنیا شاهد تحولات و رفتارهای داخلی ترکیه است. از این منظر معتقدم رسانه‌ها به عنوان رکن چهارم مردم‌سالاری می‌توانند نقش مؤثری  ایفا کنند. اصحاب رسانه و فعالان این عرصه علاوه بر اینکه سرمایه‌های انسانی محسوب می‌شوند، همزمان حامل یک سرمایه فرهنگی و اجتماعی هم هستند و با کنش خود می‌توانند در ارتقا یا خدای ناکرده افول سرمایه اجتماعی در سطح جامعه نقش‌آفرین باشند. کارکرد رسانه در انتقال فرهنگی و انعکاس تصویر واقعی از مطالبات و ضرورت‌های جامعه غیرقابل انکار است. اگر رسانه‌های بیگانه در سال‌های گذشته به دلیل کینه از انقلاب اسلامی با ارائه تصویری غیرواقعی از ایران اسلامی به ایران‌هراسی در جهان دامن زدند، در مقابل اصحاب رسانه در داخل کشور با درک صحیح از مفهوم منافع ملی، در فرآیند مذاکرات هسته‌ای و دستیابی به برجام توانستند تصویر مخدوش پیشین را نزد افکار عمومی پاک کنند و تصویر واقعی ایران را در مقابل دیدگان جهانیان به نمایش بگذارند.
 
ما امروز بیش از هر زمان دیگر به نقش‌آفرینی رسانه‌ها در تقویت انسجام و وفاق ملی، افزایش نشاط اجتماعی، ترویج اخلاق و فضیلت‌گرایی و تبیین اصول و سیاست‌‌های نظام از جمله اقتصاد مقاومتی، فرهنگ ایرانی- اسلامی و... نیازمندیم. برای نیل به این مقصود باید به ارتباط و تعامل اصحاب رسانه با مسئولان توجه کنیم و تمام همت خود را برای رفع دغدغه‌های این قشر شریف به کار گیریم.
نخستین مطالبه اهالی قلم و مطبوعات امنیت معیشت، فکر و قلم، البته در چارچوب قانون و موازین اخلاقی جامعه است. به گمان من یکی از وجوه مهم امنیت فرهنگی، امنیت ذهنی اصحاب فکر و قلم است تا بتوانند صادقانه و شفاف و در راستای تأمین منافع ملی و مصالح عمومی سخن بگویند و قلم بزنند و هر جا که احساس کنند انحرافی رخ داده، با صدای رسا نقد کنند و جلوی فساد را بگیرند. شعار جشنواره مطبوعات امسال، شفافیت و صداقت است و رسانه ابزار مناسبی برای شفاف‌سازی، مبارزه با فساد و نقد سازنده به شمار می‌رود.

بر این اعتقادم که رونق رسانه و فعال شدن نخبگان به دولت در تصمیم‌سازی‌ها یاری می‌رساند. نخبگان حلقه واسط میان دولت و افکار عمومی هستند و از این منظر نقش مؤثری در تصمیمات دولت دارند و یکی از مهم‌ترین بسترهای شکل‌گیری گفت‌و‌گو میان دولت و نخبگان، رسانه است. جامعه ما بشدت نیازمند گفت‌و‌گوی ملی در سطوح مختلف است و معتقدم گفت‌و‌گو باید به یک فرهنگ فراگیر تبدیل شود و رسانه مهم‌ترین ابزار و بسترساز این عرصه است. رسانه علاوه بر آنکه فضای جامعه را نقدپذیرتر و قابل تحمل‌تر می‌کند، تأمین کننده امنیت فکری جامعه هم هست. همچنان‌که می‌تواند با قرار گرفتن در مسیر نادرست، تهدیدکننده امنیت جامعه هم باشد. از این منظر مطبوعات در صیانت از آرامش فکری جامعه نقش ممتازی دارند. رعایت مرز باریک میان نقد و تخریب، مسأله کلیدی این حوزه است. امروز این سؤال مطرح است که چرا باید دروغ، تهمت، انگ‌زنی و تخریب در جامعه خریدار داشته باشد؟ بازگشت به اخلاق و رعایت مرزهای اخلاقی نیاز فوری جامعه امروز است و مطبوعات بی‌تردید می‌توانند طلایه‌دار این بازگشت باشند. به شرطی که از استقلال کافی برخوردار بوده و بتوانند براحتی به وظیفه خود عمل کنند. مهم‌ترین شاخص سنجش میزان صداقت، شفافیت، سلامت و اثر بخشی رسانه، سرمایه اخلاقی آن رسانه است و طبیعی است که برای نیل به این سرمایه متحمل سختی‌ها و مرارت‌هایی شوند، اما برکات و ثمرات کار آنها جامعه را بهره‌مند خواهد کرد. امیدوارم در دوره مسئولیتم، بتوانم برای تأمین مطالبات این قشر سختکوش قدم‌های مؤثری بردارم و در راستای عدالت توزیعی، با توجه جدی به ظرفیت نشریات محلی و استانی اقدامات شایانی صورت پذیرد. برای دستیابی به این مهم، به کمک فکری و دعای خیرتان نیاز دارم.

 
 ناکارکردن مردم
 
احمد غلامی در شرق نوشت:
مخالفان دولت روحانی صرفا مخالفان دولت او نیستند، مخالفان جدی تمام دولت‌هایی‌اند که منافع آنان را تهدید یا تحدید می‌کند. پس تقلیل‌دادن‌‌شان به نیروهای مخالف یک دولت اشتباه فاحشی است و نادیده‌انگاشتن دولت‌هایی است که به‌دست آنان تخریب شدند. اغلب دولت‌هایی که با آرای بالای مردم بر سر کار می‌آیند، چند صباحی در پرتو انرژی متراکم جمعیت، مردم یا خلق، در حفاظی امنیتی به‌سر می‌برند. اگرچه مدت آن کوتاه است و رفته‌رفته از شور و اشتیاق مردم کاسته می‌شود. نیروهای مخالف همواره در پسِ پشت ذهن خود به این فکر می‌کنند که چگونه می‌توان یک دولت مردمی را ناکارآمد کرد. ناکارسازی یک دولت مردمی، از ریخت‌انداختن آن دولت در انظار عمومی است. کاری که مخالفان دولت روحانی با داشتن پشتوانه «تاریخ تخریب» در آن مهارت بسیار دارند. در دولت سازندگی نیروهای مخالف، تئوریسین‌های آن دوره را به این نتیجه رسانده بودند که طیفی باورمند به انگاره‌های سنتی هنوز تاب ورود به دنیای مدرن را ندارند. اگر به یادداشت‌های روزنامه‌‌های آن دوره مراجعه کنیم، کم نیست یادداشت‌هایی درباره عبور از سنت به مدرنیته، که روایت گذار یا عبور از اقتصاد انحصاری سنتی به اقتصاد انحصاری است، با روکش جعلی اقتصاد آزاد. شاید از همین‌رو بود که مخالفان دولت‌ هاشمی از هر دو طیف، چپ‌ها و راست‌ها بودند. چپ‌ها نگران آن بودند که اقتصادی که دولت هاشمی از آن دم می‌زند، انحصاری دیگر در برابر انحصار باشد و سرانجام به اقتصاد آزاد هم نینجامد. راست‌های تندرو نیز هدفِ سیاست‌های هاشمی را منافع خود می‌دانستند. همین برداشت‌ها یا سوءبرداشت‌ها موجب شد هاشمی در میان بولدوزرهای چپ و لودرهای راست افراطی، چنان تخریب شود که احیای مجددش در سال ٨٤ به‌شکل امر ناممکن درآمد. سال‌ها بعد چپ‌هایی که اینک «اصلاح‌طلب» خوانده می‌‌شدند، لودرها را به مراکز ماشین‌های فرسوده سپردند و ما‌به‌التفاوت آن، روی‌کارآمدن دولت احمدی‌نژاد بود. چپ‌ها ماشینِ دولت را از دست داده بودند اما راست‌های افراطی، برخی از اصولگرایانِ امروزی هنوز سوار بر بولدوزرهای خود می‌تازند، و اگرچه سرعت‌شان نسبت به آن روزگار کمتر است اما طرح و نقشه‌ای دارند که برای تخریب هر دولتی به‌کار می‌گیرند، مگر آن دولتی که خود بر سر کار آورده باشند. اما این ماشین‌های تخریب چگونه کار می‌کند؟ ساده‌انگاشتنِ کار اینان، جفا به دولت‌هایی است که با آرای مردمی روی کار می‌آیند، ازاین‌رو ندیدگرفتن‌ آنان از سرِ تفرعن، تیشه‌زدن به ریشه آزادی است. تحلیلِ کرد و کار این طیف، امری جدی و حیاتی است و شاید بتوان با مفاهیمی چون «زمان‌سنجی»، «مشروعیت»، «خلق مفاهیم یا کدگذاری‌ها» و «ایجاد انحراف در دیدگاه جامعه»، صورت‌بندی از این کردارها به دست داد.

زمان‌سنجی: « یکی از وجوه مهم سیاست بی‌تردید زمان‌سنجی برای عمل سیاسی است.»١ آنچه رسانه‌های مخالف دولت، در سال‌های اخیر به‌خوبی مدنظر داشته‌اند. عملکرد چند سال اخیر این رسانه‌ها، نشان می‌دهد که در زمان‌سنجی تا حد بسیاری دقیق عمل می‌کنند. این رسانه‌ها حتی در راهِ تخریب دولت، تلاش می‌کنند با ایجاد تضاد و دوگانه‌ای در دل دولت‌های بر سر قدرت، زمان موردنظر را خودشان طراحی کنند. نمونه‌های بسیاری از زمان‌سنجی دقیق این طیف را در این اواخر می‌توان برشمرد و شاید واضح‌ترین‌ آنها در سطح خارجی، حمله به سفارت عربستان و در سطح داخلی نیز جلوگیری از برگزاری کنسرت‌ها در شهرهای كشور باشد.

پس به جرئت می‌توان گفت، کمتر زمانی پیش آمده که مخالفان دولت در زمان‌سنجی خطا کنند و کمترین فرصتی را برای حمله به دولت از دست بدهند.
مشروعیت: مخالفان دولت همواره درصدد بوده‌اند به حملات و انتقادات خود صورتی مشروع داده و اذهان عمومی را به هر طریق به این باور برسانند که رفتاری مشروع دارند و اگر اقدامات‌شان نامشروع جلوه می‌کند، از عدم آزادی است که گویا دولت از آنان دریغ داشته است. یا اینکه چنان می‌نمایند که انگیزه‌هایی که آنان را به اعمالی ناموجه واداشته است، همانا نادیده‌گرفتن اصولی است که اصول خدشه‌ناپذیر همگان بوده است. دولت‌ها در این‌دست موارد سعی می‌کنند به رأی مردم اتکا کنند، کاری که تقریبا بی‌نتیجه می‌ماند. زیرا مردم نیز از سوی دیگر برآنند که به دولتی رأی داده‌اند تا از این‌دست رفتارهای ناموجه جلوگیری کند.

خلق مفاهیم یا کدگذاری: یکی از مهم‌ترین حربه‌های مخالفان دولت، مفاهیمی است که از طریق آنها بتوانند دلیل حملات خود به دولت را تئوریزه کنند. در این روند، خلق مفاهیم یا کُدگذاری اهمیت بسیار دارد؛ مفاهیمی که کار کند، در عالم واقعیت جا بیفتد و چه‌بسا روح جامعه را تسخیر کند. زمینه ایجاد این مفاهیم، جعلی یا واقعی‌بودنش، هیچ محلی از اعراب ندارد و تنها «اَنگ»شدن آن مدنظر است. در تاریخ سیاسی ما، غالب این مفاهیم برای خلاصی از رقبا ساخته و پرداخته شده‌اند. اینک اگر بگوییم رسانه‌های اصولگرا در این کار یدِ طولا دارند، اغراق نکرده‌ایم. نمونه اخیر آن نیز جنجال موسوم به «حقوق‌های نجومی» است.
 
انحراف در دیدگاه جامعه: مخالفان دولت همواره سعی دارند در مسیر چشم‌اندازی که دولت ترسیم می‌کند و مردم نیز باورشان دارند، کژی و انحراف ایجاد کنند. اگر در دولتی این گزاره جا بیفتد که سطح رفاه و بهداشت در چشم‌اندازی کلی ارتقا یافته است، این گزاره ذهنی به‌سادگی با پیش‌کشیدن گزاره‌های عینی؛ آمارها و نمودارهایی در همین زمینه قابل ابطال است. مثلا اگر نرخ بالای ویزیت پزشکان و هزینه درمان و بستری یا کمیابی برخی داروها، رانت برخی از شرکت‌های دارویی و انحصار دارو در دست عده‌ای، یا نمونه اخیرِ «خطای پزشکی» و دعاوی اخلاقی و حرفه‌ای بیماران علیه کادر درمانی و... را طول‌وتفصیل دهیم، بی‌شک چشم‌انداز دولت برای ارتقای سطح بهداشت و رفاه، مخدوش خواهد شد.
به هر تقدیر، با توسل به شیوه «انحراف» می‌شود حقیقتی را مخدوش و حقیقت دیگری را جعل کرد، چنان‌که «حقیقت» در این میانه از دست برود. انحراف در دیدگاه جامعه، در سطح کلان‌تری نیز دیده می‌شود، نمونه آن کُدها و مفاهیمی که برخی اصولگرایان در مجلس قبل دستاویزی کرده بودند برای انداختن وزرای پیشنهادی دولت. انحراف، کارکرد دیگری نیز دارد و آن منحرف‌کردن نگاه مردم از مسائل حیاتی سیاسی به مباحث حاشیه‌ای است که چه‌بسا جذابیت و کشش بیشتری نیز در میان عامه داشته باشد. مخلص کلام اینکه گزاره‌هایی که می‌تواند موجب خلق سیاست شود، در زمان‌هایی به بَدل خود تبدیل می‌شود و این یعنی از کارانداختن سیاست به دست سیاست یا همان ناکارکردنِ مردم.
١)  در این یادداشت از کتاب
«فلسفه و سیاست واقعی» ریموند گوس ترجمه کمال پولادی نشر مرکز استفاده شده است
* عنوان یادداشت از کتابی با عنوان «undoing the demos» (ناکارکردن مردم) نوشته وندی براون برگرفته شده است.

 
 
انتظارات از نمايشگاه مطبوعات

محمد سلطاني‌فر در اعتماد نوشت:
 با شروع نمايشگاه مطبوعات بهتر است اين نكته را به ياد داشته باشيم كه ما بايد حد انتظار از هر پديده‌اي را در ميزان و مقدوراتي كه مي‌تواند و توانايي اجراي آن را دارد، تعريف كنيم. برگزاري يك نمايشگاه تكراري مطبوعات كه هر ساله برگزار مي‌شود و نوآوري چنداني هم نداشته و نمي‌تواند داشته باشد، نبايد انتظار داشته باشيم كه منجر به توسعه مطبوعات يا توسعه آزادي‌ها شود يا باعث توسعه روندي باشد كه به آزادي بيان بينجامد. نبايد انتظار داشته باشيم كه برگزاري يك نمايشگاه منجر به ايجاد شفافيت دايمي در مطبوعات شود. حد انتظار ما از نمايشگاه مطبوعات بايد معرفي مطبوعات به يكديگر، معرفي مطبوعات به مردم و مخاطبان و همچنين ايجاد زمينه نوآوري‌هايي در حوزه مطبوعات باشد. در حال حاضر مطبوعات مكتوب ما متاسفانه رو به زوال است. باوري وجود دارد كه به دليل گسترش شبكه‌هاي اجتماعي و فضاي مجازي، مطبوعات با اقبال سابق روبه‌رو نيستند و مسيري رو به ركود را دنبال مي‌كنند، اين يك واقعيت است. در نتيجه بايد انتظار ما هم از مطبوعات با اين شرايط انتظار واقعي باشد. اما اگر بخواهيم وظايفي را در شرايط فعلي براي مطبوعات دنبال كنيم، به چند وظيفه اصلي مي‌رسيم. از جمله اطلاع‌رساني، تفريح و سرگرمي، هدايت و رهبري بخشي از اين وظايف در حال حاضر به دوش شبكه‌هاي اجتماعي گذاشته شده است و مردم اگر به دنبال كسب اخبار و اطلاعاتي باشند با سرعت بيشتري از طريق فضاي مجازي اخبار و اطلاعات مورد نظرشان را كسب مي‌كنند. در حوزه تفريح و سرگرمي هم فضاي شبكه‌هاي اجتماعي امكانات بسيار بيشتري را در اختيار كاربران قرار مي‌دهد.
 
آنچه براي مطبوعات باقي مي‌ماند و مطبوعات بايد روي آن مانور بدهند، رفتن به عمق موضوعات در فضاهاي مختلف و تهيه گزارش‌هاي تحليلي و تحقيقي و ديده‌باني محيط اجتماعي است. به دليل شناسنامه‌دار بودن مطبوعات، از آنها توقع مي‌رود كه اخبار جعلي و شايعه‌آميز و توام با اشتباه را كمتر درج كنند، اين انتظار از مطبوعات مي‌رود كه به اين حوزه فعاليت خودشان بيشتر توجه كنند و حوزه ديد‌باني و گزارش‌هاي خبري و تحليلي را كه آخرين باقيمانده از وظايف روزنامه‌نگاري براي مطبوعات است را دنبال كنند. نمايشگاه مطبوعات، فرصتي براي آشنا شدن مردم با رسانه‌هاي تخصصي و رسانه‌هايي است كه قبلا با آنها آشنايي نداشتند. و همچنين فرصتي براي مطبوعات محلي كه بتوانند خود را معرفي كنند و فرصتي است براي تمام حوزه‌هاي رسانه‌اي كه با آخرين دستاوردهاي روز آشنا شوند. حد و اندازه انتظارات خود را به سمت و سوي شعار گونه‌اي كه مي‌گويد مطبوعات شفاف داشته باشيم، نمي‌توانيم سوق دهيم، ضمن اينكه اين شعارها خوب است و مي‌تواند كمك كند به توقعاتي كه مردم از رسانه‌ها دارند، اما با يك نمايشگاه شفافيت شكل نمي‌گيرد و صداقت هم پايدار نمي‌شود.
 
 
نایب رییس اپوزیسیون !
 
در سرمقاله روزنامه صبح نو آمده است:
به چالش کشیدن آرمان‌های نظام اسلامی از جایگاه حاکمیت و توسط کسانی که وظیفه حفظ دستاوردهای انقلاب را برعهده دارند، یکی از عجایب غریبه‌ای است که سابقه آن را در کمتر کشوری می‌توان دید.دولتمردان اصلاحات سرآمد این نوع موضع‌گیری‌های شاذ بودند و به‌عنوان اپوزیسیون حاکم به نقد دستاوردها و آرمان‌های نظام می‌پرداختند. در مجلس ششم هم شاهد بودیم کسانی بر صندلی نایب‌رییسی مجلس تکیه زده بودند که خود، رو‌در‌روی نظام و انقلاب ایستادند . آقای علی مطهری هم حالا جا پای اسلاف خود گذاشته و هر از چندی اظهارنظر مشعشعی از این دست می‌فرماید که به‌سرعت مورد استقبال رسانه‌های بیگانه قرار می‌گیرد. همین چند روز قبل ایشان تسخیر لانه جاسوسی آمریکا را یک اقدام احساسی خطاب کرد و طولانی شدن این اقدام را موجب ترسیم چهره داعشی از ایران معرفی کرده بود.

 پیش از این هم مشابه کلام آقای مطهری در تخطئه تسخیر لانه جاسوسی که حضرت امام (ره) آن را انقلاب دوم نامیدند، از سوی پشیمان‌شدگان و ره گم‌کردگان اصلاحات بیان شده بود و حالا ظاهراً نوبت به آقای مطهری رسیده که تسخیر پایگاه جاسوسی آمریکا و بازداشت عوامل آنها را با جنایت‌های داعش مقایسه کند!  آقای مطهری لطف کنند و از روی صندلی نایب‌رییسی مجلس بلند شوند و آنگاه که در کسوت شخصی خود قرار گرفتند هر سخنی را که خواستند بر زبان رانند. 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 1
  • محمد ۰۷:۵۱ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۶
    0 0
    آقای حسین قدیانی دست مریزاد .مویدباشید.

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس