به گزارش مشرق، اگر این روزها به بالاترین نقطه تهران این شهر شلوغ برویم شاید چیزی جز دود و شلوغی و ترافیک نبینیم. در دل این شهر شلوغ همه چیز گم میشود، حتی آدمها. اینجا همه چیز درهم است سوا کردنی نیست، اما خط کشیهای دقیقی بین فیشهای حقوقی، محله بالا و پایین شهریها و نسل امروز و دیروز شده است. اختلاف نسلها که در درونش تقابل سنت و مدرنیته لانه کرده بیداد میکند که سوغاتش گسستگی روابط آدمها در جامعه و خانواده است.
سیدرضا میرکریمی سینماگری که در آثارش دغدغه خانواده دیده میشود قطعاً متوجه گسستگی روابط در جامعه شده اما کیست که نداند برای اصلاح آن باید به سراغ خانواده و خود رفت. او با «دختر» به سراغ روابط پدر، خواهر، و خانواده رفته تا نمونه کوچکی از روابط متاثر از اختلاف نسلها را به تصویر بکشد. شاید نگاه تیز بین یک سینماگر خانواده را از گم شدن در شهری شلوغ و پر دود نجات دهد. به هین منظور با کارگردان فیلم سینمایی «دختر» به گفتوگو نشستیم که در پی میخوانید.
*به خوب یا بد بودن تیزر ورود نمیکنم
*قبل از اینکه در مورد فیلم صحبت کنیم اجازه بدید سوالم را در مورد تیزر تبلیغاتی فیلم «دختر» مطرح کنم. به نظرم با دیدن تیزری که تهیه شده است مخاطب به آنچه که قرار است ببیند دست نمییابد. تِم تیزر تِم فیلم نیست و من به عنوان مخاطب با دیدن آن فکر میکنم قرار است بروم و یک فیلم سینمایی «دختر پسری» مرسوم را ببینم و گویا پای یک خیانت هم وسط است!
ببینید محتوای تیزر و کیفیت تولید آن به پخش مربوط میشود. ممکن است چیزی که میگویید درست باشد، اما بحث اصلی من چیز دیگری است به هر حال تیزرهایی که پخش کننده خواسته و تهیه شده است صحنههای مهمی در آن وجود داشته که درآمده و بعد از تلویزیون پخش شده است. اینکه حالا تیزرها بد یا خوب بوده بحث دیگری است که به آن ورود نمیکنم.
*در رونمایی که داشتید مریلا زارعی از تلویزیونی بابت حذف صحنههای حضور وی در تیزر انتقاد کرد. چه اتفاقی برای تیزر تلوزیونی این فیلم افتاد؟
همان تیزری که تایید صلاحیت شده بود در حال پخش بود و از نظر من تیزر قوی نبود و صحنههای مهم فیلم در آن نبود. البته فکر میکنم دیگر الان پخش تیزرهایمان قطع شده است .
*راست میگویید گویا در فیلمهایم بر محاق بودن زنها تاکید شده_برویم سر وقت فیلم که توجه اصلی آن به کاراکتر زن در جایگاه یک دختر و حتی خواهر است. اما توجه به زن و نقش آن تنها معطوف به این فیلم شما نیست؛ بلکه در فیلمهای قبلیتان «به همین سادگی»، «امروز» و حتی «یه حبه قند» و حالا در «دختر» میتوان آن را دید. نسبت به این جایگاه دارای دغدغه بودید یا اینکه در نهایت وقتی به آثارتان نگاه میکنید متوجه ردپای قوی زن در فیلمهایتان میشوید.
واقعیت این است که بر اساس طرح از پیش تعیین شده و یک نقشه راه این فیلمها را نساختهام الان که به این فیلمها نگاه میکنم میبینم حق با شما است. نقش زنها در چهار فیلم آخر من بسیار پر رنگ است. و گویا به نوعی در محاق بودنها تاکید شده و به روی آن کار شده است. واقعیت این است که من نسبت به دغدغهای که نسبت به خانواده داشتم، حس میکردم که بسیاری از مشکلات امروز جامعه ما را باید در خانواده جستوجو کرد. بسیاری از رفتارها در خانواده میتواند تعمیمپذیر در جامعه نیز باشد. در درون خانواده نقش تعیینکننده و همچنین بار عاطفی نیز بر دوش زن و مادر است.
اصلاً دوست نداشتم که اطلاعات و آمار به مخاطب بدهم. بلکه علاقهمندم فیلم با مخاطب یک رابطه عاطفی برقرار کند. بحثی که در فیلم به آن پرداختهام بحثی بوده در ارتباط با درونیات آدمها بوده در نتیجه در چنین چالشی به نظرم زنها قهرمانهای مهمتری هستند.
_نکته دیگری که در این چند اثر شما میتوان به آن توجه داشت تقابل و یا تاثیر مدرنیته بر یک زندگی سنتی و حتی روابط آدمها است آیا این نکته دغدغه رضا میرکریمی بوده یا به دلیل تنیده شدن آن در زندگی اجتماعی ما ناخواسته در آثار شما حضور پیدا کرده است؟
این موارد چالشهایی است که ما در زندگی اجتماعی خودمان با آنها برخورد داریم. سرعت تحوالات، عصر دیجیتال و فضای مجازی فرصتهایی است که میتواند تهدیدهایی برای خانواده باشد. تکنولوژی دقیقا در روابط آدمها تاثیرگذار است انزوای آدمها دور شدنشان از هم و حتی بینیاز شدنشان از یکدیگر میتواند از عواقب این ماجرا باشد. در واقع ما شاهد یک گسست فرهنگی و فاصله میان اعضای خانواده هستیم. طبیعی است که این موارد در قصه وجود دارد و مورد توجه قرار گرفته است.
_مخاطب فیلم سینمایی «دختر» در پایان بسته به جنسیت و جایگاهی و زیستی که دارد با نتایج مختلف درونی سالن را ترک میکند، اما به نظرم به صورت کلی کاراکتر پدر هنگام خروج از سالن بیشتر متنبه میشود تا یک دختر! به نظرم شاید یک خانم در جایگاه دختر با خودش در انتها بگوید پدرم باید من را درک میکرد و این بخش که مثلا با خودش بگوید من هم اشتباهاتی را کردم و یا به رفتار و عمل خود بیندیشد کمی کمرنگ است.
من که تلاش کردم در انتهای فیلم مسئولیتها تقسیم شود. هر کسی متوجه کمکاری و کوتاهی خودش در حد و اندازهای که فیلم مجال میدهد بشود. واقعاً علاقهمند بودم که برای «دختر» هم این اتفاق بیفتد و متوجه باشد که او هم باید برای به وجود نیامدن این شرایط کاری میکرده است.
* دختری که بعد از دیدن «دختر» میرکریمی به ایروان برگشت/ پدر بدخواه نیست راهکار را گم کرده
_آقا رضا؛ به نظرم نکته مهمی در فیلم هست که نباید وارونه تفسیر شود. در فیلم متوجه اشتباهات عمه میشویم. عمه به پدر میگوید مگر تو در گذشته اشتباه نکردی... این نباید چنین قلمداد شود که خوب همه خطاکاریم پس خطای دختر هم قابل قبول است. در دنیایی که همه اشتباه میکنند، خطا مفهوم ندارد. باید به سهم هر کس در حوادث توجه. به نظرم شما بیش از هر فرد دیگری با مخاطب فیلمتان مواجهه داشتهاید در این برخوردها نتیجهای که به دنبالش بودید حاصل شده است؟
بله. اتفاقا خیلی جالب است در میان مخاطبینی که فیلم «دختر» را دیدهاند اکثرشان از یک احساس تقویت شده ای نسبت به بازسازی رابطهشان با پدرشان صحبت میکردند و دوست داشتند که برای ترمیم این رابطه کاری کنند. خاطرهای دارم از جشنواره موسکو و دختر جوانی که بعد از دیدن فیلم گفت علاقه دارد برگردد و بعد از سالها در ایروان پدرش را ببیند. پدری سختگیری که از دست او فرار کرده بود اینها نشانه های خوبی است که به ما میگوید فیلم به راحتی با محکوم کردن پدر صورت مسئله را پاک نکرده است بلکه این چالش را در شخصیت دختر نیز به وجود آورده است و او هم میتواند برای بهبود شرایط کاری کند. ضمن اینکه جملهای را به یکی از مخاطبین فیلمم گفتم به هر حال اینکه یک نفر دلواپس ما باشد بسیار بهتر از این است که هیچ کسی دلواپس ما نباشد. این احساس که پدر بدخواه نیست بلکه راهکار را گم کرده احساس خوبی است که در فیلم وجود دارد.
_سوال بعدیام در مورد مخاطبین خارجی فیلم بود که قبل از صحبت شما به نظرم میرسید شاید این فیلم برای ما نگاه انتقادی مثبتی داشته باشد و متوجه شویم پدر نگرانی منطقیای دارد اما شاید مخاطب خارجی این نوع نگاه را برگرفته از مذهب بداند و همواره رفتار پدر را به حساب یک فضای دگماتیسم برگرفته از مذهب بداند.
اصلاً اینطور نیست ما در محاسبههای مولفههای بومی خودمان که چقدر وجه اشتراک با سایر مردم و فرهنگ دیگر کشورها داریم همیشه دچار اشتباه هستیم. به طور مثال من با فیلم سینمایی «یه حبه قند» در کشورهای مختلفی نمایش داشتم و در جشنوارههای آنها نیز حضور پیدا کردم که به فراخور همین موضوع با مخاطبین گوناگونی مواجه شدهام که میآمدند و میگفتند ما تا همین چند سال پیش با چنین زندگی آشنا بودیم و مدت زیادی نیست که از تجربه زندگی اینچنینی دور افتادیم و تو با این فیلم یک نوستالژی بزرگ را برای ما زنده کردی.
این یعنی اینکه تمام مولفههایی که فکر میکنیم ایرانی هستند ممکن است در نگاه اول تفاوتهای آشکاری با فرهنگهای دیگر داشته باشند اما باطن آنها به هم بسیار نزدیک و قابل درک است در مورد فیلم «دختر» هم بازخوردها به همین صورت بوده است. حداقل تجربه نشان دادن این فیلم نیز به مخاطب خارجی این نکته را به همراه داشت که محتوای فیلم کاملا قابل درک است. اولاً که این سختگیری یک مسئله بومی نیست و بسیاری از خانوادههای دیگر کشورها نیز آن را میفهمند. اصلیترین بخش قصه که عدم درک متقابل بین دو نسل است موضوعی است که برای آن مخاطب ها آشنا بود.
*کاری که متعلق به هیچ کجا نیست را افراد کمتری دوست دارند
_البته با مثالهایی که میزنید شاید بتوان این خرده را گرفت که بخش زیادی از اطلاعات ما در ارتباط با تفاوتهای فرهنگی، بیشتر مربوط به فیلمهایی است که دیدهایم که قطعاً درصد بالایی از آنها مربوط به یک جغرافیا میشود.
من بعضی وقتها با فیلمنامهنویسان و کارگردانان جوانی که قصد ساختن فیلمشان را دارند صحبت میکنم و یا مشاورههایی را میدهم متوجه میشوم که دارند از اکثر مولفههای بومی خود دور میشوند و یا از گفتن چیزهایی که حتی به آنها اعتقاد دارند پرهیز میکنند تنها به این بهانه که مخاطب خارجی آن را نمیفهمد! من همواره به آنها گفتهام که محاسبهتان غلط است و این روشی که شما در پیش گرفتهاید در نهایت منجر به تولید آثاری میشود که متعلق به هیچ کجا نیست. کاری که متعلق به هیچ کجا نیست را افراد کمتری دوست دارند. ما کاری را دوست داریم که هویت، شناسنامه و اصالت داشته باشد. اصلا نباید تلاش کنند که خودشان را سانسور کنند. کاری را که فکر میکنید درست است باید انجام داد و نباید خیلی به محاسباتی از این دست اعتماد کرد. من تجربه کردهام و توانستهام با فیلمهای کاملا ایرانی مخاطب را درگیر کنم.
ممکن است بخشهای کم و یا کوچکی در فیلم وجود داشته باشد که برای آنها قابل فهم نبوده است اما این اشکال ندارد ما ممکن است خیلی از بخشهای و نشانههای آثار کارگردان سرشناسی چون «کروساوا» را نفهمیم اما روح قصه را میفهمیم و اتفاقا چون یک شناسنامه و هویت مخصوص به خود را دارد برای ما جذابی است در غیر این صورت این احساس در درون ما شکل نمیگرفت.
_ البته که در مورد آثار شما میتوان بومی بودن را دید در فیلم سینمایی «یه حبه قند» در فضای فیلمنامه و آدمهایش این نکته حس میشد و در به همین سادگی که به نظرم تاثیرات زندگی ماشینی را نیز میبینیم متوجه زنی با خصوصیات بومی میشویم. زنی با مولفههای ایرانی.
در مورد فیلم «به همین سادگی» درست میگویید چرا که بسیاری از دوستان ما در داخل کشور اذعان میکردند این اثر سینمایی برای مخاطب خارجی قابل درک نخواهد بود در حالی که به یاد دارم این اثر در نمایشهای خارجی خود با مواجهه مناسب از سوی مخاطب روبرو شده و به طور مثال در رم برخی از خانمها در صحبت با من و اعلام میکردند که ما بسیاری از دغدغههای این زن را در فیلم شما درک میکنیم و میگفتند این قصه گویا قصه زندگی ما است.
توجه کنید ما در جامعه غربی و کشوری مانند ایتالیا به تعداد کشور خودمان که زن خانهدار نداریم. شاید این میزان از پنهانکاری و اختفا احساسات و عواطف خیلی معنی نداشته باشد. آنها بسیار راحت و سریع اعتراض خود را بیان میکنند اینها تصور ما است از آن جامعه اما نتیجه آنگونه که فکر میکردیم نبود.
*محدودیتهایی داریم که آنها را رعایت کردم_در صحبتهایتان به سانسور اشاره کردید فکر نمیکنید در پرداخت دهه هفتادیها در قصه کمی این کار را انجام دادهاید. به نظرم آنها بی پروا تر از آن چیزی هستند که در فیلم دیدیم.
قطعاً در سینمایمان محدودیتهایی داریم که من آنها را رعایت کردم و البته این را هم باید بگویم که این خرده را نمی توان به فیلم گرفت که میتوانست خیلی عریان تر و بی پروا تر به مسائل دختران جوان بپردازد. چون اصلاً قصه فیلم این نبوده است.
_ نه منظورم بیشتر به نوع روابطی است که از آنها در فیلم دیدیم و نه چیزی که از آنها روایت شده است به نظرم روابط متفاوتترین دارند اگر در یک کافه بنشینیم و به آنها نگاه کنیم متوجه این موضوع میشویم.
بله. روابط بازتر است و ابعادی دارد که ما در سینمای ایران نمیتوانیم به آن بپردازیم و محدودیت داریم، ولی جوهره حرفی که میخواستم بزنم در این مقدار که دیدید بیان شده است میل به استقلالطلبی و داشتن اختیار برای تصمیمگیری برای زندگی و این گرایشی که در دخترها وجود دارد به نظرم حس مشترکی است که میتوانست شاید در روابط جور دیگری نشان داده شود، اما در اصل ماجرا تاثیری نمیگذارد.
_شخصیتهای اصلی آثار رضا میرکریمی عموما کم حرف هستند حتی من را به عنوان مخاطبی که تا حدودی با صاحب اثر در ارتباطم به شدت یاد خودتان میاندازد.
این یک علاقه و گرایشی است که وجود دارد. در جایی خواندم که فردی نوشته بود شخصیتهای فیلمهای میرکریمی الکن هستند و نمیتوانند خود را معرفی کنند. اتفاقا برعکس فکر میکنم که شخصیتی را که بتوانم حس و درکش کنم بهتر میفهمم و با او همذاتپنداری میکنم؛ تا شخصیتی را که دائم در حال شنیدن اطلاعات از او هستم. جنس شخصیت هایی که من در فیلمهایم میگذارم شاید وقتی قرار باشد وارد جزییات زندگی آنها بشویم نتوانیم اطلاعات زیادی را به دست بیاوریم، اما برایند قصه به شکلی هدایت میشود که مخاطب شخصیتهای فیلم را بیشتر درک و حس میکند. البته به نظرم پدر قبل از سیلی، آدم پر جنب و جوش، پر حرف و اکتیوی است. اما بعد از گم شدن دختر، کم حرف میشود. و این درست است.
_ شاید به یک شناخت درونی مخاطب نسبت به کاراکتر میرسد اما سوالهایی هم برایش پیش میآید.
بله. این نکته در مورد شخصیتهای اصلی فیلمهایم وجود دارد. مخاطب موقعیتهای شخصیت فیلمهایم را درک میکند آن را با وجودش حس میکند اما اطلاعات دقیقی از برخی جزییات ندارد. اتفاقا یکی از دلایل همذات پنداری مخاطب همین نکته نیز میتواند باشد چرا که او جاهای خالی و سوال برانگیز در شخصیت فیلم را با گذشته خود و آنچه که از خود سراغ دارد پُر میکند. بله در کلمات نمیتوان به وضوح به شناخت رسید که آن را نیز دوست دارم چرا که فکر میکنم آدمها را باید حس و لمس کرد. اینگونه باید به عمق آدمها نزدیک شد تا اینکه اطلاعاتشان را به شکل یک بیوگرافی به هم بدهیم.
ببینید خیلی از حرفهایی که ما میتوانیم بزنیم در نگاه، لحظاتی است که لزوماً کلمات آنها را همراهی نمیکنند و اتفاقا وقتی کلمات به آنها ورود پیدا میکنند ما را از حس واقعی دور میکنند. گاهی اوقات بیآدرسی در شخصیت به تماشاگر کمک میکند آدرس خودش را جای آن بگذارد.
_اگر بخواهید آن را در موقعیت بزرگتری چون فیلم در نطر بگیریم باز هم علاقه دارید مخاطب با یک احساس کلی از سالن خارج شود؟
بله. دوست دارم در فیلم هم این اتفاق بیفتد به همین دلیل شاید اتمسفر فیلم برایم بسیار با اهمیت تر از لحظاتی است که در فیلم به صورت بحرانی یا در شکل حوادث میبینیم. شخصیتها را در یک کمپوزیسیون کلی قرار می دهم و از یک فاصله مناسب آنها را میبینم.
*غیرتزدایی به بهانه انقطاع نسلها سادلوحانه است/ خانمها غیرت را دوست دارند
_ صفت اخلاقی دیگری که در فیلم «دختر» وجود دارد غیرت است آن هم غیرتی که از سوی یک پدر به نمایش در میآید به نظرم یکی از حسنهایی که میتوان به آن اشاره کرد این است که داشتن غیرت نفی نشده و به نظرم بیشتر دغدغه فیلمساز نحوه نشان دادن آن بوده است.
این مدلهایی که میخواهند غیرتزدایی کنند و یا همه دلایل انقطاع بین نسلها را بیاندازند گردن یک تعصب کورکورانه که از طرف والدین اعمال میشود فرمولهای ساده لوحانهای میدانم که معلوم است زمینههای تحقیقاتی درستی نداشتند. اتفاقا غیرت چیز بدی نیست، حتی تعصب هم به یک نسبتی خوب است. نباید داشتههای خود را به راحتی از دست دهیم در عین حال باید تلاش کنیم برای داشتن و پذیرفتن ظرفیتهای جدید.
اگر بخشی از داشتههایت را به سختی به دست آوردهای باید از آنها مراقبت کنی و نسبت به آنها تعصب داشته باشی حالا این بخش برای افراد مختلف متفاوت است گاهی تجربیات دینی است و گاهی هزار مسئله دیگر همچون خانواده اما چیزی که باید به آن توجه کرد این است که نباید همه وجود خودمان را پر از تعصب کنیم. ما باید همیشه ظرفیتی داشته باشیم که به آن آزادی معنوی میگویند، برای داشتههای جدید بخشی را خالی بگذاریم. جالب است که اگر سراغ خانم ها بروید و پرس و جو کنید متوجه میشویم که خانمها غیرت را دوست دارند و از اینکه کسی دلواپس و نگرانشان باشد بدشان نمیآید. ممکن است مانند هر آدمی که از زیاد بودن چیزی خسته میشود آزار ببینند اما در ذات آنها این نکته را دوست دارند.
_ نکته قابل توجهی که وجود دارد این است که اگر برادر و سختگیریهایش موجب شد خواهر دست به جدایی و ترک آنها کند و به شهر دیگر رفت که ممکن است مخاطب حق را به خواهر برای فرار کردن بدهد اما فیلمساز آن را خوشبخت نشان نداده در نهایت خواهر هم با یک تصمیم اشتباهتر از رفتار برادرش در زندگی آشفتهای به سر میبرد که خود نیز در شکل گرفتن آن سهم دارد.
جملهای در فیلم «دختر» وجود دارد زمانی که عمه و برادزاده در بازار مشغول به خریدن ماهی هستند عمه میگوید: من به تو حسودیم میشه چون پدرت دنبال تو اومد ولی دنبال من نیومد.» این حسادت که باز زنانه است و ریشه آن که باز به نظرم زنانه است از یک احساس نیاز به حمایت و یک جور خواست غیرت از مردی که میخواست حامی اش باشد وجود دارد این را همان خواهری میگوید که دوست داشت مستقل باشد او میخواست برادرش دنبالش بیاید. من تلاش کردم اگر گناه و کاستی وجود دارد بین شخصیتهایی که شاهد هستیم هر کدام به نسبت خودشان پخش شود.
*برخوردهای تندی از دو طرف دیدم هم روشنفکران هم ریاکاران
_در آثارتان تلاش بر حفظ اعتدال میان شخصیتهایتان بوده است اینکه تا چه اندازه موفقیت حاصل شده بحث دیگری است اما میخواهم بگویم شاید همین روحیه شما بوده که به نوعی باعث شده سید رضا میرکریمی برای جناحهای مختلف و تفکرهایی با سلیقههای گوناگون قابل پذیرش باشد، اما در دراز مدت حتما مخالفینی پیدا خواهید کرد که با شخص خودتان مشکل پیدا کنند.
طبعاً وقتی اعتماد میشود خوشحال میشوم. اما اینکه ممکن است مخالفینی باشند قطعاً باید بگویم متاسفانه اینطور هست. فضا برای کسانی که میخواهند کم حاشیه و مستقل زندگی و کار کنند روز به روز تنگتر میشود و این اصلاً خوب نیست. البته خیلی اسیر این نیستم که دیگران چه توقعی از من دارند. اتفاقا من برخوردهای تندی را از هر دو طرف تندرو دیدم هم گروه به ظاهر روشنفکری که بسیار ادعای آزادی خواهی میکنند و عملاً بعضی وقتها رفتارهایشان تنگ نظرانه و تمامیتخواه میشود، هم از طرف هواداران ریاکار نظام، آنها هم ترجیه میدهند برای اینکه کاسبیشان به راه باشد و مشکلی برایشان پیش نیاید هر صدایی را که ابزار های آنها را کند میکند خاموش کنند، آنهم به جرم غیر خودی بودن.
_به هر حال قهرمانها هستند که از دل این شرایط رشد میکنند و برای مردم و جامعهشان شناخته میشوند. قهرمان فیلم «دختر» کیست؟
قرار بود که ابتدا دختر باشد و بعد قرارمان بر این شد که هر سه نفر باشند اما در حال حاضر فکر میکنم چون فیلمساز خود پدر بوده به نظر میرسد قهرمان بیشتر پدر است.
_به نظرم قهرمان ، خانواده است. این فرآیند و اتفاق (برگشت به خانواده)، قهرمان است. به عنوان سوال پایانی آیا پست جدیدی از در نهاد دولتی و یا غیر دولتی پیشنهاد شده آن هم بعد از اینکه از مدیرعاملی خانه سینما استعفا دادید؟
میرکریمی: خیر. پیشنهادی نشده است اگر هم پیشنهاد شود نمیپذیرم اگر قرار بود جایی باشم همان خانه سینما بود و دیگر نیازی به استعفا نبود بیشتر متمرکز به کار جدیدم و برگزاری جشنواره جهانی فیلم فجر هستم.
*نمیدانستم برای گلگی با چه کسی تماس بگیرم
_ حرف آخر
بارها پیش آمده که دوست داشتم از خبرگزاری فارس گلگی کنم، اما نمیدانستم که باید به چه کسی حرفهایم را بزنم. ثانیا میترسیدم که اگر این گلگی را کنم تصور پیش بیاید نکاتی را که گفتم برای منافع شخصی خودم بوده است. اما واقعیتش دوست داشتم از زاویه یک برادر دینی و از زاویه یک شهروند حداقل برای بهبود فضای فرهنگی کشور و محیطی که در آن زندگی میکنیم اعتراض کنم و آن هم این است که مصالحمان را بر اساس ارزشهای واقعی بنا کنیم نه بر اساس ارزشهایی که جناحی و یا چیزهایی است که موقتی است و ممکن است تفسیرهای غلط از آن در بیاید. به هر حال وقتی شما یک رسانه در اختیار دارید که پر بیننده هم است یک فرصتی است که خداوند به شما داده که میتوانید از آن بسیار خوب استفاده کنید آنهم برای بهتر شدن اوضاع و کم کردن تنش. اگر از آن درست استفاده نکنید در واقع ناشکری بزرگ و گناه نابخشودنی است.
نمیخواهم خیلی وارد جزئیات شوم، ولی انتظارم این است که برای قضاوت آدم ها به کارهایشان نگاه کنیم بهترین ملاک ما برای این که چه کسی لیاقت حمایت ما را دارد و یا چه کسی شهروند قابل دفاعتری است. عمل صالح آدمها است. این که به چه چیزی فکر میکنند یا مسائلی که در زندگی فردیشان دارند نه قابل ارزیابی و نه اندازهگیری است. پیدا کردن معیاری که بتواند درجه ایمانی آدمها را بررسی کند در قلمرو ما نیست و تنها در قلمرو خداوند است. اگر کسی فیلم میسازد باید در فیلمش آن فرد و تفکر اثر را جستوجو کنیم اینکه در جایی به نفع ما سخن نگفت و یا چه چیزی گفت مواضع فردی و شهروندی و خصوصی اوست، مثلاً فلان هنرمند در فلان تریبون از ما دفاع کرده پس حالا اگر محتوای فیلمش متفاوت با آن چیزی باشد که گفته است تمام قد پشت آن اثر میایستیم این خلاف معرفت و اعتقادات دینی ما است و به فضای عمومی فرهنگ ما لطمه نیز میزند باید به خروجی افراد و آن چیزی که قابل ارزیابی است تمرکز کنیم.
_از شما برای این گفتگو ممنونم و از اینکه ناراحتیتان را بیان کردید سپاسگزارم.