به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ جریان اصلاحطلبی که متاثر از غرب شروع شد و چند سال دربار قاجار را درگیر خود کرده بود، سرانجام به انقلاب مشروطه منجر شد. در واقع اگرچه نفوذ و تاثیر غرب بر جامعه ایران و تلاشهای منورالفکرهایی چون میرزا ملکمخان و روحانیونی همچون سیدجمالالدین اسدآبادی از چندین سال قبل زمینه را برای وقوع این انقلاب فراهم کرد1، اما کنشگری نیروهای خارجی، به ویژه انگلیس، استبداد را از دل انقلاب دوباره احیا کرد. بدین ترتیب نیروهای مشروطه خواه و خود انقلاب به ابزاری برای قشون کشی دو بازیگر خارجی، انگلیس و روسیه، برای کسب نفوذ و تقابل با دیگری شد.
تا قبل از انقلاب روس و انگلیس نفوذ اقتصادی و سیاسی گستردهای در ایران داشتند. در دوره قاجارها انگلیس حدود 13 قرارداد مهم با پادشاهان قاجار امضا کرد. همچنین روسیه و انگلیس دو قرارداد 1907 و 1915 را راجع به ایران بین خود امضا کردند. روس ها نیز در این دوره شش قرارداد مهم با پادشاهان عصر قاجاری ایران امضا کردند.2 البته با توسعه اقتصادی روسیه به ویژه بعد از سال 1229 سلطه اقتصادی این نیروی استعمارگر در ایران افزایش یافت. در بازار ایران برای کار و اقلام محصولات کشاورزی روسیه تقاضا ایجاد شد. ایران همچنین به بازاری برای کالاهای صنعتی روسیه تبدیل گردید و اینگونه بود که این کشور از حالت فشار نظامی کاست و به رخنه اقتصادی متوسل گشت، سیاستی که برخی آنرا «امپریالیسم روبل» نامیدهاند.3
در ارتباط با مسائل داخلی ایران، کنار رفتن پادشاهانی همچون ناصرالدینشاه زمینه را برای تسریع جنبش اعتراضی که در نهایت منجر به انقلاب شد فراهم کرد. در واقع این جنبش چیزی را میخواست که نمونه آن در ساختار سیاسی انگلیس وجود داشت و در عین حال چنین چیزی در امپراتوری استبدادی تزار روس موجود نبود. از این رو روسها از مخالفان مشروطه در ایران بودند تا نسیم حکومت دموکراتیک به آنها سرایت نکند. روسیه تزاری بر خلاف انگلیس که در آن مقطع تاریخی همواره هدف اقتصادی خود را دنبال میکرد، خواستار توسعه ارضی در ایران بود. بنابراین انقلاب مشروطه که طغیانی علیه این سیاست و حرکتی به سوی حکومت ملی دموکراتیک محسوب میشد، منافع روسها را در ایران تهدید کرد. به همین سبب دولت روسیه به پشتیبانی از مستبدین و مخالفان مشروطه خواهی برخاست. پشتیبانی از بازگشت محمدعلی شاه و اعلان اولتیماتوم به ایران جهت اخراج مورگان شوستر، مخالفت آشکار با اصلاحات مشروطه خواهان و ایجاد اختلال و ناامنی و بی ثباتی سیاسی، نمونههایی از مخالفتهای روسها با انقلاب مشروطه است.
پس از فرمان مشروطه و عدم تمکین محمدعلی شاه از آن، لیاخوف روسی مجلس مشروطه را به توپ بست و بسیاری از موافقین مشروطیت اعدام شدند.4 سوءقصدی ساختگی به جان شاه و سپس بیانیه که سوء قصد از سوی مجلسیان بوده است، زمینه به خون کشیدن نمایندگان مردم در مجلس شد. اما با ورود نیروهای مشروطهخواه به تهران، محمدعلی شاه قاجار به روسیه پناهنده شد و استبداد صغیر پایان یافت که در نتیجه مشروطیت به پیروزی رسید. لیاخوف، فرمانده روسی با ارسال چهار نامه به فرماندهی کل قفقاز اعلام داشته بود که مجلس ایران مخالف اخذ وام از روسیه است و خواهان ایجاد بانک ملی میباشد.
جالب آنکه تا پیش از این، سیاستهای نوز بلژیکی به ویژه تعرفههای تجاری وی به سود موقعیت اقتصادی روسیه در ایران بود و اداره گمرکات ایران، عایدات گمرک -بجز فارس و بنادر خلیج فارس- را به روسها داده بود. 5 روسها چه در دوران قبل و چه بعد از انقلاب مشروطه نسبت به این جریان سیاست واحدی داشتند و آن مخالفت با مشروطهخواهی بود. با این حال بررسی نوع کنشگری انگلیس در ماجرای مشروطه چه قبل از آن و چه بعد از آن قابل تامل است. همین تقابل دو قدرت خارجی بود که در کنار دیگر عوامل مشروطیت را فدا کرد. انگلیسیها در واقع خائن به مشروطه بودند.6 آنها اگر چه قبل از انقلاب از جنبش اعتراضی_انقلابی حمایت میکردند، اما این سیاست را نباید در راستای حمایت این قدرت استعمارگر از ایجاد حکومت دموکراتیک تلقی کرد، بلکه تقابل با نفوذ روسیه موجب اتخاذ این سیاست شد.
روسیه و انگلیس بر سر یک سیاست در ارتباط با ایران توافق داشتند و آن، استقلال ظاهری و نسبی ایران بود. در حالی که مشروطهخواهان حامی استقلال واقعی ایران بودند. بنابراین طبیعی مینمود که انگلیس پس از انقلاب پشت پا به مشروطه خواهان بزند. هندوستان در آن زمان عامل مهم برتری اقتصادی، سیاسی و نظامی انگلیس در جهان به حساب میآمد و رگ اصلی و شریان حیاتی اقتصادی این استعمارگر بود. بدیهی است که انگلستان از هر وسیلهای برای حفظ هندوستان و دستاندازی رقبای سیاسی خویش بدان استفاده مینمود. در این میان ایران به دلیل جایگاه ویژه جغرافیایی خود میتوانست معبری خطرناک به سوی هندوستان باشد. در واقع تسلط بر ایران موجب استمرار تسلط بر هند و دور نگه داشتن روسیه از اراضی مستعمره بریتانیا بود.7 به همین دلیل انگلیس نیز خواهان ایرانی ضعیف و نیمه مستقل بود که در آن روسیه نفوذی اندک داشته باشد. از این رو از مشروطه حمایت کرد.
بنابراین تلاش انگلیس در شعله ور کردن انقلاب مشروطه کوتاه کردن دست روسها از ایران و افزایش نفوذ خود بود. سفارتخانه این دولت در تهران در 1285 پناهگاه معترضین به نظام استبدادی بود. بستنشینان در سایۀ امن سفارت درخواست تازهای، که همانا ایجاد یک حکومت مشروطه بود، بر درخواستهای پیشین خود افزودند. با پیروزی انقلاب مشروطه و تلاش مشروطهخواهان در راستای احیای ارکان دولت دموکراتیک، نقش انگلیس در ارتباط با این جریان معکوس شد. تلاش برای استقلال کامل ایران انگلیس را به مقابله واداشت و حتی روسیه را وارد این ماجرا کرد. البته این کنشگری انگلیس ناشی از محیط خارجی نیز بود. من جمله آنکه آلمان در حال نفوذ به مناطق تحت حمایت روس و انگلیس بود.8
انعقاد قرارداد 1907 در شرایطی که انقلاب مشروطیت در ایران به پیروزی رسیده و ظاهراً انگلیس هم از انقلاب حمایت کرده و هم روسیه را از سریر قدرت و نفوذ در ایران به زیر کشیده بود، این واقعیت را آشکار ساخت که برای بریتانیا منافع استعماری از اهمیت بسزایی برخوردار است و دفاع از مردمسالاری و دموکراسی تنها در حد حرف است. به نحوی که پس از انعقاد قرارداد 1907 مطبوعات ایران، انگلستان، روسیه و سایر کشورهای اروپایی و همچنین مقامات این کشورها به صراحت به پیروزی انگلیس در این قرارداد اشاره کردند. اعتراضات مردمی و عدم تصویب قرارداد از سوی مجلس مانع اجرای این قرارداد توسط دو قدرت استعماری نشد. انگلیس علت انعقاد قرارداد را جلوگیری از نفوذ آلمانها بیان کرد. تقابل انگلیس با مشروطیت به اینجا ختم نشد و در برابر دست درازیهای روسیه به مناطق شمالی ایران که در راستای تضعیف مشروطه بود، سکوت کرد.9
در واقع موج مشروطهطلبی که انگلیس بر آن سوار شد و به انقلاب رسید، حاکی از نفوذ یک قدرت خارجی در جهتدهی به سامان سیاسی یک کشور ضعیف در آن روزگار بود. گویا بانیان تفکر مشروطهخواهی(غرب) خود را صاحب آن دانسته و هر آنچه صلاح میدانستند، بر سر مایملک خود آوردند. از این رو پس از انقلاب مشروطه، انگلیس حکومت استبدادی رضاشاه را بر ایران حاکم کرد که به مراتب خشنتر از آن استبدادی بود که قاجارها با حمایت روس ها اعمال میکردند. به نوعی که میتوان گفت حکومت قاجارها در مقایسه با استبداد پس از مشروطه دموکراتیکتر مینمود. در واقع شرایط بین المللی که حاکی از سر برآوردن قدرتهای دیگری(آلمان) در حوزه نفوذ انگلیس و روسیه بود، انگلیس را واداشت، انقلاب مشروطه ایران را در پیشگاه منافع خود به سلاخی ببرد و تقابل با روسها قبل از انقلاب را به همکاری در شرایط بعد از انقلاب تبدیل کند.
_______________________________
1.یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، چاپ دوازدهم، ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1386، ص 86.
2.جلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلد دوم، چاپ هفدهم، قم، دفتر انتشارات اسلامی،1391، صص 85-215.
3.جان فوران، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سال های پس از انقلاب اسلامی، ترجمه احمد تدین، تهران، رسا، 1387، ص 217.
4.صادق زیباکلام، سنت و مدرنیته، تهران، انتشارات روزنه، ص 414-416.
5.فیروز کاظم زاده، روس و انگلیس در ایران(1864-1914): پژوهش درباره امپریالیسم، ترجمه منوچهر امیری، تهران، آموزش انقلاب اسلامی، 1371، ص 648.
6.داود رویدل، علل ناکامی انقلاب مشروطه، آمل، وارش وا، 1382، ص 187.
7.جمعی از نویسندگان، انقلاب مشروطیت، تهران، امیر کبیر، 1382، ص 107.
8.غلامعلی وحید مازندارانی، قرارداد 1907 روس و انگلیس راجع به ایران، تهران، سقراط، 1328، صص 87-94.
9. منصور بنکداریان، انگلیس و انقلاب مشروطه، ترجمه مهرنوش آریانپور، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی در http://bcir.pchi.ir/show.php?page=contents&id=4010
تا قبل از انقلاب روس و انگلیس نفوذ اقتصادی و سیاسی گستردهای در ایران داشتند. در دوره قاجارها انگلیس حدود 13 قرارداد مهم با پادشاهان قاجار امضا کرد. همچنین روسیه و انگلیس دو قرارداد 1907 و 1915 را راجع به ایران بین خود امضا کردند. روس ها نیز در این دوره شش قرارداد مهم با پادشاهان عصر قاجاری ایران امضا کردند.2 البته با توسعه اقتصادی روسیه به ویژه بعد از سال 1229 سلطه اقتصادی این نیروی استعمارگر در ایران افزایش یافت. در بازار ایران برای کار و اقلام محصولات کشاورزی روسیه تقاضا ایجاد شد. ایران همچنین به بازاری برای کالاهای صنعتی روسیه تبدیل گردید و اینگونه بود که این کشور از حالت فشار نظامی کاست و به رخنه اقتصادی متوسل گشت، سیاستی که برخی آنرا «امپریالیسم روبل» نامیدهاند.3
در ارتباط با مسائل داخلی ایران، کنار رفتن پادشاهانی همچون ناصرالدینشاه زمینه را برای تسریع جنبش اعتراضی که در نهایت منجر به انقلاب شد فراهم کرد. در واقع این جنبش چیزی را میخواست که نمونه آن در ساختار سیاسی انگلیس وجود داشت و در عین حال چنین چیزی در امپراتوری استبدادی تزار روس موجود نبود. از این رو روسها از مخالفان مشروطه در ایران بودند تا نسیم حکومت دموکراتیک به آنها سرایت نکند. روسیه تزاری بر خلاف انگلیس که در آن مقطع تاریخی همواره هدف اقتصادی خود را دنبال میکرد، خواستار توسعه ارضی در ایران بود. بنابراین انقلاب مشروطه که طغیانی علیه این سیاست و حرکتی به سوی حکومت ملی دموکراتیک محسوب میشد، منافع روسها را در ایران تهدید کرد. به همین سبب دولت روسیه به پشتیبانی از مستبدین و مخالفان مشروطه خواهی برخاست. پشتیبانی از بازگشت محمدعلی شاه و اعلان اولتیماتوم به ایران جهت اخراج مورگان شوستر، مخالفت آشکار با اصلاحات مشروطه خواهان و ایجاد اختلال و ناامنی و بی ثباتی سیاسی، نمونههایی از مخالفتهای روسها با انقلاب مشروطه است.
پس از فرمان مشروطه و عدم تمکین محمدعلی شاه از آن، لیاخوف روسی مجلس مشروطه را به توپ بست و بسیاری از موافقین مشروطیت اعدام شدند.4 سوءقصدی ساختگی به جان شاه و سپس بیانیه که سوء قصد از سوی مجلسیان بوده است، زمینه به خون کشیدن نمایندگان مردم در مجلس شد. اما با ورود نیروهای مشروطهخواه به تهران، محمدعلی شاه قاجار به روسیه پناهنده شد و استبداد صغیر پایان یافت که در نتیجه مشروطیت به پیروزی رسید. لیاخوف، فرمانده روسی با ارسال چهار نامه به فرماندهی کل قفقاز اعلام داشته بود که مجلس ایران مخالف اخذ وام از روسیه است و خواهان ایجاد بانک ملی میباشد.
جالب آنکه تا پیش از این، سیاستهای نوز بلژیکی به ویژه تعرفههای تجاری وی به سود موقعیت اقتصادی روسیه در ایران بود و اداره گمرکات ایران، عایدات گمرک -بجز فارس و بنادر خلیج فارس- را به روسها داده بود. 5 روسها چه در دوران قبل و چه بعد از انقلاب مشروطه نسبت به این جریان سیاست واحدی داشتند و آن مخالفت با مشروطهخواهی بود. با این حال بررسی نوع کنشگری انگلیس در ماجرای مشروطه چه قبل از آن و چه بعد از آن قابل تامل است. همین تقابل دو قدرت خارجی بود که در کنار دیگر عوامل مشروطیت را فدا کرد. انگلیسیها در واقع خائن به مشروطه بودند.6 آنها اگر چه قبل از انقلاب از جنبش اعتراضی_انقلابی حمایت میکردند، اما این سیاست را نباید در راستای حمایت این قدرت استعمارگر از ایجاد حکومت دموکراتیک تلقی کرد، بلکه تقابل با نفوذ روسیه موجب اتخاذ این سیاست شد.
روسیه و انگلیس بر سر یک سیاست در ارتباط با ایران توافق داشتند و آن، استقلال ظاهری و نسبی ایران بود. در حالی که مشروطهخواهان حامی استقلال واقعی ایران بودند. بنابراین طبیعی مینمود که انگلیس پس از انقلاب پشت پا به مشروطه خواهان بزند. هندوستان در آن زمان عامل مهم برتری اقتصادی، سیاسی و نظامی انگلیس در جهان به حساب میآمد و رگ اصلی و شریان حیاتی اقتصادی این استعمارگر بود. بدیهی است که انگلستان از هر وسیلهای برای حفظ هندوستان و دستاندازی رقبای سیاسی خویش بدان استفاده مینمود. در این میان ایران به دلیل جایگاه ویژه جغرافیایی خود میتوانست معبری خطرناک به سوی هندوستان باشد. در واقع تسلط بر ایران موجب استمرار تسلط بر هند و دور نگه داشتن روسیه از اراضی مستعمره بریتانیا بود.7 به همین دلیل انگلیس نیز خواهان ایرانی ضعیف و نیمه مستقل بود که در آن روسیه نفوذی اندک داشته باشد. از این رو از مشروطه حمایت کرد.
بنابراین تلاش انگلیس در شعله ور کردن انقلاب مشروطه کوتاه کردن دست روسها از ایران و افزایش نفوذ خود بود. سفارتخانه این دولت در تهران در 1285 پناهگاه معترضین به نظام استبدادی بود. بستنشینان در سایۀ امن سفارت درخواست تازهای، که همانا ایجاد یک حکومت مشروطه بود، بر درخواستهای پیشین خود افزودند. با پیروزی انقلاب مشروطه و تلاش مشروطهخواهان در راستای احیای ارکان دولت دموکراتیک، نقش انگلیس در ارتباط با این جریان معکوس شد. تلاش برای استقلال کامل ایران انگلیس را به مقابله واداشت و حتی روسیه را وارد این ماجرا کرد. البته این کنشگری انگلیس ناشی از محیط خارجی نیز بود. من جمله آنکه آلمان در حال نفوذ به مناطق تحت حمایت روس و انگلیس بود.8
انعقاد قرارداد 1907 در شرایطی که انقلاب مشروطیت در ایران به پیروزی رسیده و ظاهراً انگلیس هم از انقلاب حمایت کرده و هم روسیه را از سریر قدرت و نفوذ در ایران به زیر کشیده بود، این واقعیت را آشکار ساخت که برای بریتانیا منافع استعماری از اهمیت بسزایی برخوردار است و دفاع از مردمسالاری و دموکراسی تنها در حد حرف است. به نحوی که پس از انعقاد قرارداد 1907 مطبوعات ایران، انگلستان، روسیه و سایر کشورهای اروپایی و همچنین مقامات این کشورها به صراحت به پیروزی انگلیس در این قرارداد اشاره کردند. اعتراضات مردمی و عدم تصویب قرارداد از سوی مجلس مانع اجرای این قرارداد توسط دو قدرت استعماری نشد. انگلیس علت انعقاد قرارداد را جلوگیری از نفوذ آلمانها بیان کرد. تقابل انگلیس با مشروطیت به اینجا ختم نشد و در برابر دست درازیهای روسیه به مناطق شمالی ایران که در راستای تضعیف مشروطه بود، سکوت کرد.9
در واقع موج مشروطهطلبی که انگلیس بر آن سوار شد و به انقلاب رسید، حاکی از نفوذ یک قدرت خارجی در جهتدهی به سامان سیاسی یک کشور ضعیف در آن روزگار بود. گویا بانیان تفکر مشروطهخواهی(غرب) خود را صاحب آن دانسته و هر آنچه صلاح میدانستند، بر سر مایملک خود آوردند. از این رو پس از انقلاب مشروطه، انگلیس حکومت استبدادی رضاشاه را بر ایران حاکم کرد که به مراتب خشنتر از آن استبدادی بود که قاجارها با حمایت روس ها اعمال میکردند. به نوعی که میتوان گفت حکومت قاجارها در مقایسه با استبداد پس از مشروطه دموکراتیکتر مینمود. در واقع شرایط بین المللی که حاکی از سر برآوردن قدرتهای دیگری(آلمان) در حوزه نفوذ انگلیس و روسیه بود، انگلیس را واداشت، انقلاب مشروطه ایران را در پیشگاه منافع خود به سلاخی ببرد و تقابل با روسها قبل از انقلاب را به همکاری در شرایط بعد از انقلاب تبدیل کند.
_______________________________
1.یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، چاپ دوازدهم، ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1386، ص 86.
2.جلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلد دوم، چاپ هفدهم، قم، دفتر انتشارات اسلامی،1391، صص 85-215.
3.جان فوران، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سال های پس از انقلاب اسلامی، ترجمه احمد تدین، تهران، رسا، 1387، ص 217.
4.صادق زیباکلام، سنت و مدرنیته، تهران، انتشارات روزنه، ص 414-416.
5.فیروز کاظم زاده، روس و انگلیس در ایران(1864-1914): پژوهش درباره امپریالیسم، ترجمه منوچهر امیری، تهران، آموزش انقلاب اسلامی، 1371، ص 648.
6.داود رویدل، علل ناکامی انقلاب مشروطه، آمل، وارش وا، 1382، ص 187.
7.جمعی از نویسندگان، انقلاب مشروطیت، تهران، امیر کبیر، 1382، ص 107.
8.غلامعلی وحید مازندارانی، قرارداد 1907 روس و انگلیس راجع به ایران، تهران، سقراط، 1328، صص 87-94.
9. منصور بنکداریان، انگلیس و انقلاب مشروطه، ترجمه مهرنوش آریانپور، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی در http://bcir.pchi.ir/show.php?page=contents&id=4010