مشرق- آنها كه قديميترند و فوتبال دهههاي 50 و 60 را به ياد ميآورند خوب ميدانند كه قرار گرفتن در تركيب اصلي تيمهاي بزرگ چقدر زحمت داشت و چگونه بازيكنان تلاش ميكردند تا به اين مهم دست پيدا كنند. قديميها به ياد دارند كه تفاوتي نميكرد بازيكن در پاس به ميدان برود، يا پرسپوليس، پيراهن استقلال يا لباس سفيد ملوان را پوشيده باشد، سپاهاني باشد يا در تراكتور توپ بزند. اين لباس تيم بود كه به بازيكن هويت ميداد. اين لباس و تعصب به آن بود كه بازيكن را نزد هوادار فوتبال و تيم، محبوب و مقبول ميكرد اما اين روزها گويا اوضاع متفاوت شده است.
فوتبال باشگاهي ايران اين روزها تا دلتان بخواهد غورههايي دارد كه انگور نشده مويز شدهاند، بازيكنان بيكيفيت، بيتعصب و تازه به دوران رسيدهاي كه در سايه سوءمديريتها و پرداختهاي ميلياردي مديران قبلي و فعلي فوتبال حالا تنها بعد از چند هفته بازي براي تيمهاي بزرگ خود را بزرگتر از تيم ميپندارند و تصور ميكنند ميتوانند براي همه تصميم بگيرند. قصه دو بازيكن پرسپوليس و يك بازيكن استقلال كه به احترام قلم و هواداران دلسوز و متعصب اين دو تيم حتي نبايد اسم آنها را نيز برد ماجرايي است كه كليد وقوع آن از مدتها قبل زده شده است، وقتي حتي براي بازي نكردنهايشان، راه رفتنهايشان و حتي شكستهاي بدشان هيچ خبري از جريمه و توبيخ نبود بايد به اين روزها هم فكر ميكرديم. حالا به فرض اينكه يكي آقاي گل هم شده اولاً بايد پرسيد چند تا گل خراب و خون به دل هواداران كردي و بعد هم زير پرچم كدام تيم و با پيراهن كدام باشگاه آقاي گل شدي؟ آقاي گل بزرگتر و بهتر از تو با گلهاي بيشتر هيچ وقت خودش را بزرگتر از باشگاه نديد. تكليف دو نفر ديگر هم كاملاً روشن است، اصلاً كاري نكردهاند كه بخواهند برايش ناز كنند!
قديميترها حتماً يادشان ميآيد كه بازيكن اگر ميباخت جرئت سربلند كردن نداشت، چون ايمان داشت كه باخت او اعتبار باشگاه و پيراهن تنش را زير سؤال برده، بنابراين با جان و دل براي كسب پيروزي و بالا بردن پرچم باشگاهش در ميدان ميجنگيد، اما امروز بازيكنان بيكيفيتي كه از صدقه سر پول ميلياردي بيتالمال بيشتر به ژل و تلشان ميرسند كمتر به كيفيت فوتبال بها ميدهند كارشان به جايي رسيده كه حتي پاسخ تماسهاي باشگاههاي بزرگ را نميدهند غافل از آنكه اگر هم نامي براي خود دست و پا كردهاند از قبل حضور در اين باشگاهها و تيمها بوده است. چنين نوبرهايي دستپخت مديراني است كه يك شبه اين بازيكنان ناقابل و بيكيفيت را اينقدر بزرگ كردهاند كه حالا حتي مقابل مدير نيز قدعلم ميكنند و به هوادار دهنكجي، پس بايد اذعان كرد كه حتي بردن نامشان نيز اشتباه است چراكه اينقدر خوار و كوچك هستند كه تصور ميكنند پرسپوليس يا استقلال يا هر تيم ديگر از نبود آنها ضربه ميخورد غافل از اينكه اوضاع و جريان كاملاً برعكس است.
به هر حال وقوع اين جريان و سركار ماندن دو باشگاه بزرگ از سوي چند بازيكن كوچك و تازه به دوران رسيده تلنگري مناسب بود براي آقايان مسئول كه بايد چگونه با اين بازيكنان برخورد كنند. اين روزها و با ديدن چنين وضعيتي ناخودآگاه بايد به كارلوس كیروش، سرمربي تيم ملي فوتبال آفرين گفت وقتي كه جلوي بازيكناني كه خود را بالاتر از تيم ملي ميدانستند، ايستاد و همه را بيرون ريخت. پرسپوليس، استقلال، تراكتورسازي، سپاهان و تيمهاي ديگر شناسنامههاي فوتبال باشگاهي ايران هستند و بازي و حضور در آنها بايد افتخار هر بازيكني باشد و اگر كسي بخواهد براي آنها و پوشيدن پيراهنشان ناز كند و بازي در بياورد بايد مثل كاري كه كیروش انجام داد گوشش را گرفت و براي هميشه بيرونش كرد. اين اتفاقي است كه بايد همين امروز در خصوص چند بازيكني كه تصور بزرگ شدن دارند، بيفتد كه اگر اين اقدام صورت نگيرد بايد منتظر بازيكنان كوچكتر و حقيرتر هم بود كه براي باشگاهها و تيمهايشان خط و نشان بكشند.
* فریدون حسن (سردبیر بخش ورزشی روزنامه جوان)
آنها كه قديميترند و فوتبال دهههاي 50 و 60 را به ياد ميآورند خوب ميدانند كه قرار گرفتن در تركيب اصلي تيمهاي بزرگ چقدر زحمت داشت ...