به گزارش سرویس تاریخ مشرق؛ پس از برکناری بنی صدر گروههای سیاسی طرفدار او پایتخت را ناآرام کردند. تظاهرات و درگیری مسلحانه فراوان شد. آقای خامنهای و همفکرانش یکی از بهترین راههای مقابله را روشنگری میدانستند. سخنرانی میکردند و حرفهایشان را با مردم در میان میگذاشتند. ششم تیر 1360 حجت الاسلام خامنهای برای سخنرانی به مسجد ابوذر رفته بود که انفجار مهیب سخنرانیاش را نیمه تمام گذاشت.
*ناامنی پایتخت
متحدان بنیصدر، مجاهدین خلق، در اردیبهشت سال 1360 چند تجمع مسلحانه راه انداختند تا قدرتشان را برای حمایت از او نشان دهند. پس از برکناری بنی صدر، مجاهدین خلق هم که از قبل آماده بودند، مسلحانه شورش کردند و تهران و برخی شهرهای بزرگ را به آشوب کشیدند و درگیر جنگ خیابانی کردند؛ شهرهای کشوری را که درگیر جنگ با دشمن خارجی بود. بحران چند روزی ادامه یافت، اما برخلاف انتظار سازمان مجاهدین و بنی صدر، مردم با آنها همراه نشدند و مقابل آنها قرار گرفتند. سپاه و کمیته هم در مدت کوتاهی خیابان ها را آرام کردند. بنی صدر و رجوی هم مخفی شدند.
منافقین بعد از ناکامی شورش، تحرکشان را زیرزمینی کردند و به ترورهای کور (ترور مردم عادی و حزب اللهی) و هدفمند(ترور مسئولان جمهوری اسلامی) روی آوردند. این رویکرد متاثر از تحلیل رجوی بود که پیش از 30 خرداد 60 مطرح کرده بود. او میگفت میبایست با یک ضربه راس جمهوری اسلامی -یعنی مجلس- را از اکثریت انداخت. وزرا، رئیس جمهور، نخست وزیر و بخشی از نیروهای قوهی قضائیه را از بین ببرد. آنها ترور امام و فرماندهان سپاه را هم طراحی کرده بودند. (1)
*ششم تیر
عملیات مهم سازمان مجاهدین خلق برای روز هفتم تیر طراحی شده بود، بنا بود با انفجار در حزب جمهوری بخش زیادی از مسئولین مهم کشور را از بین ببرند. یکی از اعضای آن جلسه آقای خامنهای بود. اما اتفاق ششم تیر اجازه نداد آقای خامنه ای به جلسهی فردایش برسد. هر چند در آن زمان مشهور شد که ترور آقای خامنهای از ترورهای سازمان مجاهدین خلق است اما بعد مشخص شد کار گروه فرقان بوده. (2)
پس از ترور آیت الله مطهری مسئولان به گروه فرقان حساس شدند. اوایل آبان 1358 مخفیگاه بزرگ گروه فرقان در کرج شناسایی شد. اعضای آن دستگیر شدند. در 22 دی 58 محل رهبر گروه فرقان شناسایی شد و طی هشت ساعت درگیری مسلحانه همهی آنها دستگیر شدند. (3) اما اندک افراد باقیمانده راه ترور را ادامه دادند.
* سخنرانی در مسجد ابوذر
از مدتی پیش برنامهی سخنرانی آقای خامنهای برای آخرین روز خرداد در مسجد ابوذر برنامه ریزی شده بود. جلسه مجلس برای بررسی کفایت سیاسی بنی صدر و شهادت چمران برنامه را یک هفته به تاخیر انداخت. ششم تیر جمعیت زیادی در مسجد ابوذر بودند. ضدانقلاب در جامعه شایعات زیادی علیه شهید بهشتی و رهبران حزب جمهوری ساخته بود که سوالهای جلسه پیرامون آن بود، تند و گزنده. آقای خامنهای یک به یک جواب داد. در میان صحبتها ضبط صوت بزرگی دست به دست شد تا جلوی تریبون آمد. همه گمان کردن ضبط مسجد است. ضبط صوت سمت چپ آقا بود که یکی نگاهی به آن انداخت و کمی با فاصله سمت راست گذاشت. مدتی بعد بلندگو به سر و صدا افتاد. آقای خامنه ای برگشت به سمت پشت منبر و گفت این صدا را درست کنید یا اصلا خاموش کنید. همزمان از میکروفون و ضبط روی میز فاصله گرفت تا شاید صدا درست شود. ناگهان انفجار شدیدی تمام مسجد را به لرزه درآورد. (4) برخی این انفجار را کار گروه فرقان و برخی سازمان مجاهدین خلق(منافقین) را عامل این انفجار میدانند.
*در راه بیمارستان
یکی از محافظین آقای خامنهای: «هر طور بود راه را باز کردیم و خودم برگشتم پشت تریبون، ضبط صوت مثل یک دفتر 40 برگ از وسط باز شده بود. با ماژیک قرمز روی جداره داخلیاش نوشته بودند: "اولین عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی". به هر ترتیبی بود آقا را سوار ماشین کردیم. یک بلیزر سفید. با سرعت از بین جمعیت کنده شدیم و راه افتادیم. توی راه یک لحظه آقا به هوش آمدند. نگاهی به چهره من کردند و از هوش رفتند. بعدها پرسیدم آن لحظه چه چیزی احساس کردین، گفتند: دو چیز! یکی اینکه ماشین داشت پرواز می کرد و دیگر اینکه سرم روی پای کسی بود...»
در اولین درمانگاه سر راه دکتری نبض پیکر غرق خون آقای خامنه ای را گرفت و گفت دیر شده و کار از کار گذشته است. پرستاری جلو آمد و گفت: «ببرینش بیمارستان بهارلو؛ پل جوادیه!»
در بیمارستان بهارلو به اتاق عمل میبرندش؛ «جراحت خیلی سنگین بود. سمت راست بدن پر از ترکش و قطعات ضیط صوت بود. حتی یکی از ترکش ها زیر گلوی آقا جا خوش کرده بود. قسمتی از سینه ایشان کاملا سوخته بود! یکی دو تا از دنده هایشان هم شکسته بود. دست راست ایشان هم املا از کار افتاده و از شدت ضربه ورم کرده بود. استخوان های کتف و سینه ی آقا کاملا دیده می شد. 37 واحد خونی و فرآورده های خونی به آقا زده بودند که خود این تعداد، واکنش های انعقادی را مختل میکرد... دو سه بار نبض آقا افتاد و چند بار مجبور شدیم پانسمان را باز کنیم و دوباره رگ ها را مسدود کنیم... .» پس از کارهای اولیه بنا می شود به بیمارستان قلب منتقل شود. آقای خامنه ای از مرگ نجات یافت. (5) «دکترها گفتند 70 درصد خطر رفع شده، خونریزی زیاد شده. دست راست ایشان با قطع عصب از کار افتاده است. بعدا باید پیوند شود. عروق و اعصاب ناحیه راست سینه قطه شده. برای قطع خونریزی، ایشان را به اتاق عمل بردند.» (6)
* پیام امام خمینی
آقای خامنه ای در بیمارستان بستری بود. امام گفته بود هر نیم ساعت یک بار علائم حیاتی آقای خامنه ای را گزارش کنند. (7) آقای خامنه ای بی هوش بود که امام در پیامی نوشت:«اکنون دشمنان انقلاب با سوءقصد به شما که از سلالۀ رسول اکرم و خاندان حسین بن علی هستید و جرمی جز خدمت به اسلام و کشور اسلامی ندارید و سربازی فداکار در جبهۀ جنگ و معلمی آموزنده در محراب و خطیبی توانا در جمعه و جماعات و راهنمایی دلسوز در صحنۀ انقلاب میباشید، میزان تفکر سیاسی خود و طرفداری از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رساندند.
اینان با سوءقصد به شما عواطف میلیونها انسان متعهد را در سراسر کشور بلکه جهان جریحهدار نمودند. اینان آنقدر از بینش سیاسی بینصیبند که بیدرنگ پس از سخنان شما در مجلس و جمعه و پیشگاه ملت به این جنایات دست زدند، و به کسی سوءقصد کردند که آوای دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان طنینانداز است.
اینان در این عمل غیرانسانی به جای برانگیختن و رعب، عزم میلیونها مسلمان را مصممتر و صفوف آنان را فشردهتر نمودند.» (8)
*هفتم تیر
خاطرات هاشمی رفسنجانی، یکشنبه هفت تیر (25 شعبان): «ساعت شش و نیم به بیمارستان قلب رفتم. حال آقای خامنه ای رضایت بخش بود. من را شناختند. کمی راحت شدم... بعدازظرهرف در جلسه ی شورای مرکزی حزب شرکت کردم. بحث های مهمی در دستور بود. از بیمارستان قلب خواسته بودند برای مشورت راجع به مسائل مربوط به معلالجه ی آقای خامنه ای، سی از مسئولان به آنجا برود... شب با احمدآقا خمینی در منزل قرار داشتم. به منزل آمدم. آقای موسوی خوئینی ها هم آمد. درباره ی ریاست جمهوری بحث کردیم. از دفتر امام، آقای صانعی تلفن کرد و خبر داد که در دفتر حزب جمهوری اسلامی، بمبی منفجر شده و عده ای شهید شده اند. وحشت کردیم. جلسه ی مشترک نمایندگان و مسئولان اجرایی حزب بود.
در تلفن های بعدی اطلاع رسید که بمب در همان سالن در حال سخنرانی آقای بهشتی منفجر شده است. در حالی که نزدیک به یکصد نفر از افراد موثر مملکت حضور داشته اند و ساختمان ویران شده و همگی زیر آوار رفته اند و مشغول بیرون آوردن شهدا و مجروحان هستند. با تلفن ها، خبرها در همه ی شهر منتشر شد. تا ساعت دو بعداز نیمه شب بیدار ماندم و مرتبا خبر می گرفتم. خبرها وحشتناک بود و حاکی از شهادت دهها نفر و بالاخره خبر شهادت آريالای دکتر بهشتی کمرم را شکست گرجه خبرهای ضد و نقیض روزنه ای برای امید باز می گذاشت. فقط چند لحظه ای خوابیدم.» (9)فردای انفجار هفتم تیر عده ای از مجروحین حادثه را که نماینده مجلس بودند با همان وضعیت به مجلس آوردند تا جلسه ی مجلس به حدنصاب برسد و تعطیل نشود. فردوسی پور و کیاوش از نماینده های مجروح بودند. (10)
*بی خبری از شهادت دوستان
خاطرات هاشمی از هشتم تیر: «قرار شد، آقای رجایی برای ریاست جمهوری کاندیدا شود. من پیشنهاد ردم دولت بماند و آقای خامنه ای کاندیدای ریاست جمهوری شوند. امام صلاح ندانستند و معتقد بودند، روحانی نباشد بهتر است. در گذشته هم به همین دلیل نامزد روحانی برای ریاست جمهوری نداشتیم. البته وضع جسمی آقای خامنه ای در اثر سوء قصد هم مانع دیگری بود.» (11)
*اولین مصاحبه
حال آقای خامنه ای روبه راه شده بود. او از انفجار هفتم تیر و شهادت بهشتی خبر نداشت. روزنامه به او ندادند. از تلویزیون برای مصاحبه آمدند. وقتی پرسیدن حالتان چطور است، حرفش را با شعری آغاز کرد که نشان از ارادتش به امام داشت:
بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت
سرخم می سلامت، شکند اگر سبویی
هنوز کامل بهبود نیافته بود. خاطرات یازدهم تیر هاشمی: «به ملاقات آقای خامنه ای به بیمارستان رفتم. برخلاف انتظار، ایشان را بی حال دیدم. معلوم شد دیشب ریه های ایشان را مایعات ناشی از تزریق خون، زیاد ناراحت کرده و تنفس مصنوعی به ایشان می دهند. دکترها اطمینان دادند که خطری در پیش نیست و در این گونه موارد، چنین وضعیتی طبیعی است.»
*پی نوشت:
150- محمد درودیان، مقاله ی سازمان مجاهدین خلق(منافقین): توهم قدرت، شکست در استراتژی، ص 10
151- محمدحسن روزی طلب، ترکیب التقاط و ترور، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1392، ص 10 تا 12
152- یحیی فوزی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی، ج اول، ص 436 تا 437
153- چند سکانس از ترور آیت الله خامنه ای در 6 تیر سال 1360، پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آقثار حضرت آیت الله خامنه ای، 6/4/1393
154- همان.
155- اکبر هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران، ص 144تا 147
156- نشاط و شادابی در سیره ی امام خمینی، ص 62
157-صحیفه امام، ج 14، ص 504
158- اکبر هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران، ص 179
159- عبدالرحیم اباذری، خاطرات حجت الاسلام سید سجاد حججی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 156
160- اکبر هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران، ص 181
*روایتی از زندگی و زمانه حضرت آیت الله خامنه ای
متحدان بنیصدر، مجاهدین خلق، در اردیبهشت سال 1360 چند تجمع مسلحانه راه انداختند تا قدرتشان را برای حمایت از او نشان دهند. پس از برکناری بنی صدر، مجاهدین خلق هم که از قبل آماده بودند، مسلحانه شورش کردند و تهران و برخی شهرهای بزرگ را به آشوب کشیدند و درگیر جنگ خیابانی کردند؛ شهرهای کشوری را که درگیر جنگ با دشمن خارجی بود. بحران چند روزی ادامه یافت، اما برخلاف انتظار سازمان مجاهدین و بنی صدر، مردم با آنها همراه نشدند و مقابل آنها قرار گرفتند. سپاه و کمیته هم در مدت کوتاهی خیابان ها را آرام کردند. بنی صدر و رجوی هم مخفی شدند.
منافقین بعد از ناکامی شورش، تحرکشان را زیرزمینی کردند و به ترورهای کور (ترور مردم عادی و حزب اللهی) و هدفمند(ترور مسئولان جمهوری اسلامی) روی آوردند. این رویکرد متاثر از تحلیل رجوی بود که پیش از 30 خرداد 60 مطرح کرده بود. او میگفت میبایست با یک ضربه راس جمهوری اسلامی -یعنی مجلس- را از اکثریت انداخت. وزرا، رئیس جمهور، نخست وزیر و بخشی از نیروهای قوهی قضائیه را از بین ببرد. آنها ترور امام و فرماندهان سپاه را هم طراحی کرده بودند. (1)
عملیات مهم سازمان مجاهدین خلق برای روز هفتم تیر طراحی شده بود، بنا بود با انفجار در حزب جمهوری بخش زیادی از مسئولین مهم کشور را از بین ببرند. یکی از اعضای آن جلسه آقای خامنهای بود. اما اتفاق ششم تیر اجازه نداد آقای خامنه ای به جلسهی فردایش برسد. هر چند در آن زمان مشهور شد که ترور آقای خامنهای از ترورهای سازمان مجاهدین خلق است اما بعد مشخص شد کار گروه فرقان بوده. (2)
پس از ترور آیت الله مطهری مسئولان به گروه فرقان حساس شدند. اوایل آبان 1358 مخفیگاه بزرگ گروه فرقان در کرج شناسایی شد. اعضای آن دستگیر شدند. در 22 دی 58 محل رهبر گروه فرقان شناسایی شد و طی هشت ساعت درگیری مسلحانه همهی آنها دستگیر شدند. (3) اما اندک افراد باقیمانده راه ترور را ادامه دادند.
* سخنرانی در مسجد ابوذر
از مدتی پیش برنامهی سخنرانی آقای خامنهای برای آخرین روز خرداد در مسجد ابوذر برنامه ریزی شده بود. جلسه مجلس برای بررسی کفایت سیاسی بنی صدر و شهادت چمران برنامه را یک هفته به تاخیر انداخت. ششم تیر جمعیت زیادی در مسجد ابوذر بودند. ضدانقلاب در جامعه شایعات زیادی علیه شهید بهشتی و رهبران حزب جمهوری ساخته بود که سوالهای جلسه پیرامون آن بود، تند و گزنده. آقای خامنهای یک به یک جواب داد. در میان صحبتها ضبط صوت بزرگی دست به دست شد تا جلوی تریبون آمد. همه گمان کردن ضبط مسجد است. ضبط صوت سمت چپ آقا بود که یکی نگاهی به آن انداخت و کمی با فاصله سمت راست گذاشت. مدتی بعد بلندگو به سر و صدا افتاد. آقای خامنه ای برگشت به سمت پشت منبر و گفت این صدا را درست کنید یا اصلا خاموش کنید. همزمان از میکروفون و ضبط روی میز فاصله گرفت تا شاید صدا درست شود. ناگهان انفجار شدیدی تمام مسجد را به لرزه درآورد. (4) برخی این انفجار را کار گروه فرقان و برخی سازمان مجاهدین خلق(منافقین) را عامل این انفجار میدانند.
یکی از محافظین آقای خامنهای: «هر طور بود راه را باز کردیم و خودم برگشتم پشت تریبون، ضبط صوت مثل یک دفتر 40 برگ از وسط باز شده بود. با ماژیک قرمز روی جداره داخلیاش نوشته بودند: "اولین عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی". به هر ترتیبی بود آقا را سوار ماشین کردیم. یک بلیزر سفید. با سرعت از بین جمعیت کنده شدیم و راه افتادیم. توی راه یک لحظه آقا به هوش آمدند. نگاهی به چهره من کردند و از هوش رفتند. بعدها پرسیدم آن لحظه چه چیزی احساس کردین، گفتند: دو چیز! یکی اینکه ماشین داشت پرواز می کرد و دیگر اینکه سرم روی پای کسی بود...»
در بیمارستان بهارلو به اتاق عمل میبرندش؛ «جراحت خیلی سنگین بود. سمت راست بدن پر از ترکش و قطعات ضیط صوت بود. حتی یکی از ترکش ها زیر گلوی آقا جا خوش کرده بود. قسمتی از سینه ایشان کاملا سوخته بود! یکی دو تا از دنده هایشان هم شکسته بود. دست راست ایشان هم املا از کار افتاده و از شدت ضربه ورم کرده بود. استخوان های کتف و سینه ی آقا کاملا دیده می شد. 37 واحد خونی و فرآورده های خونی به آقا زده بودند که خود این تعداد، واکنش های انعقادی را مختل میکرد... دو سه بار نبض آقا افتاد و چند بار مجبور شدیم پانسمان را باز کنیم و دوباره رگ ها را مسدود کنیم... .» پس از کارهای اولیه بنا می شود به بیمارستان قلب منتقل شود. آقای خامنه ای از مرگ نجات یافت. (5) «دکترها گفتند 70 درصد خطر رفع شده، خونریزی زیاد شده. دست راست ایشان با قطع عصب از کار افتاده است. بعدا باید پیوند شود. عروق و اعصاب ناحیه راست سینه قطه شده. برای قطع خونریزی، ایشان را به اتاق عمل بردند.» (6)
آقای خامنه ای در بیمارستان بستری بود. امام گفته بود هر نیم ساعت یک بار علائم حیاتی آقای خامنه ای را گزارش کنند. (7) آقای خامنه ای بی هوش بود که امام در پیامی نوشت:«اکنون دشمنان انقلاب با سوءقصد به شما که از سلالۀ رسول اکرم و خاندان حسین بن علی هستید و جرمی جز خدمت به اسلام و کشور اسلامی ندارید و سربازی فداکار در جبهۀ جنگ و معلمی آموزنده در محراب و خطیبی توانا در جمعه و جماعات و راهنمایی دلسوز در صحنۀ انقلاب میباشید، میزان تفکر سیاسی خود و طرفداری از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رساندند.
اینان با سوءقصد به شما عواطف میلیونها انسان متعهد را در سراسر کشور بلکه جهان جریحهدار نمودند. اینان آنقدر از بینش سیاسی بینصیبند که بیدرنگ پس از سخنان شما در مجلس و جمعه و پیشگاه ملت به این جنایات دست زدند، و به کسی سوءقصد کردند که آوای دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان طنینانداز است.
اینان در این عمل غیرانسانی به جای برانگیختن و رعب، عزم میلیونها مسلمان را مصممتر و صفوف آنان را فشردهتر نمودند.» (8)
*هفتم تیر
خاطرات هاشمی رفسنجانی، یکشنبه هفت تیر (25 شعبان): «ساعت شش و نیم به بیمارستان قلب رفتم. حال آقای خامنه ای رضایت بخش بود. من را شناختند. کمی راحت شدم... بعدازظرهرف در جلسه ی شورای مرکزی حزب شرکت کردم. بحث های مهمی در دستور بود. از بیمارستان قلب خواسته بودند برای مشورت راجع به مسائل مربوط به معلالجه ی آقای خامنه ای، سی از مسئولان به آنجا برود... شب با احمدآقا خمینی در منزل قرار داشتم. به منزل آمدم. آقای موسوی خوئینی ها هم آمد. درباره ی ریاست جمهوری بحث کردیم. از دفتر امام، آقای صانعی تلفن کرد و خبر داد که در دفتر حزب جمهوری اسلامی، بمبی منفجر شده و عده ای شهید شده اند. وحشت کردیم. جلسه ی مشترک نمایندگان و مسئولان اجرایی حزب بود.
در تلفن های بعدی اطلاع رسید که بمب در همان سالن در حال سخنرانی آقای بهشتی منفجر شده است. در حالی که نزدیک به یکصد نفر از افراد موثر مملکت حضور داشته اند و ساختمان ویران شده و همگی زیر آوار رفته اند و مشغول بیرون آوردن شهدا و مجروحان هستند. با تلفن ها، خبرها در همه ی شهر منتشر شد. تا ساعت دو بعداز نیمه شب بیدار ماندم و مرتبا خبر می گرفتم. خبرها وحشتناک بود و حاکی از شهادت دهها نفر و بالاخره خبر شهادت آريالای دکتر بهشتی کمرم را شکست گرجه خبرهای ضد و نقیض روزنه ای برای امید باز می گذاشت. فقط چند لحظه ای خوابیدم.» (9)فردای انفجار هفتم تیر عده ای از مجروحین حادثه را که نماینده مجلس بودند با همان وضعیت به مجلس آوردند تا جلسه ی مجلس به حدنصاب برسد و تعطیل نشود. فردوسی پور و کیاوش از نماینده های مجروح بودند. (10)
*بی خبری از شهادت دوستان
خاطرات هاشمی از هشتم تیر: «قرار شد، آقای رجایی برای ریاست جمهوری کاندیدا شود. من پیشنهاد ردم دولت بماند و آقای خامنه ای کاندیدای ریاست جمهوری شوند. امام صلاح ندانستند و معتقد بودند، روحانی نباشد بهتر است. در گذشته هم به همین دلیل نامزد روحانی برای ریاست جمهوری نداشتیم. البته وضع جسمی آقای خامنه ای در اثر سوء قصد هم مانع دیگری بود.» (11)
حال آقای خامنه ای روبه راه شده بود. او از انفجار هفتم تیر و شهادت بهشتی خبر نداشت. روزنامه به او ندادند. از تلویزیون برای مصاحبه آمدند. وقتی پرسیدن حالتان چطور است، حرفش را با شعری آغاز کرد که نشان از ارادتش به امام داشت:
بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت
سرخم می سلامت، شکند اگر سبویی
هنوز کامل بهبود نیافته بود. خاطرات یازدهم تیر هاشمی: «به ملاقات آقای خامنه ای به بیمارستان رفتم. برخلاف انتظار، ایشان را بی حال دیدم. معلوم شد دیشب ریه های ایشان را مایعات ناشی از تزریق خون، زیاد ناراحت کرده و تنفس مصنوعی به ایشان می دهند. دکترها اطمینان دادند که خطری در پیش نیست و در این گونه موارد، چنین وضعیتی طبیعی است.»
150- محمد درودیان، مقاله ی سازمان مجاهدین خلق(منافقین): توهم قدرت، شکست در استراتژی، ص 10
151- محمدحسن روزی طلب، ترکیب التقاط و ترور، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1392، ص 10 تا 12
152- یحیی فوزی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی، ج اول، ص 436 تا 437
153- چند سکانس از ترور آیت الله خامنه ای در 6 تیر سال 1360، پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آقثار حضرت آیت الله خامنه ای، 6/4/1393
154- همان.
155- اکبر هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران، ص 144تا 147
156- نشاط و شادابی در سیره ی امام خمینی، ص 62
157-صحیفه امام، ج 14، ص 504
158- اکبر هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران، ص 179
159- عبدالرحیم اباذری، خاطرات حجت الاسلام سید سجاد حججی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 156
160- اکبر هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران، ص 181
*روایتی از زندگی و زمانه حضرت آیت الله خامنه ای