گروه جهاد و مقاومت مشرق - «خاصيت سربازان امام زمان در عصر غيبت غربت است و تا غريب نباشي، سربازي امام زمان نصيبت نميشود.» معني اين جمله را كه از يك روحاني راوي شنيدم، در سفري كه اخيراً به قم داشتم به عينه درك كردم...
بايد تا 10 صبح خودمان را به بهشت معصومه(س) ميرسانديم. هماهنگكنندهمان كه يكي از بچههاي ايثارگران سپاه قم است، خبرداده كه در اين ساعت، خانواده هشت شهيد مدافع حرم در بهشت معصومه(س) جمع ميشوند و پيكر عزيزانشان را شناسايي ميكنند. ساعت 7:30 صبح يكي از روزهاي زيباي ارديبهشت همراه آقاي نيكعهد از عكاسان روزنامه سوار سواريهاي مقابل ترمينال جنوب ميشويم و يك ساعت و نيم بعد در بهشت معصومه(س) قم هستيم.
تا اينجاي كار همه چيز در آرامش و طبق برنامه پيش رفته است الا اينكه يك ساعت زودتر به محل قرار ميرسيم. هماهنگكنندهمان كه اصرار دارد نامش را نياوريم، تلفني خبر ميدهد بايد به دنبال نشاني سردخانه بگرديم! خودش هم مقابل ساختمان يك طبقه سردخانه ايستاده و سلام و احوالپرسي كوتاهي بينمان صورت ميگيرد. قبل از اينكه وارد شويم، بدنم را منقبض ميكنم. نام سردخانه ابهت خاصي دارد و تصور سرمايش هم تنت را ميلرزاند.
وارد كه ميشويم، صداي شيون خانواده يكي از شهداي مدافع حرم از لشكر فاطميون سرما و ابهت سردخانه را از يادمان ميبرد. ما را به اتاقي حدوداً 15 متري راهنمايي ميكنند كه دو تابوت پوشيده از پارچه سبز در مركزش جلب توجه ميكند و حدود پنج، شش خانم چادري و چهار الي پنج آقا گرد يكي از تابوتها حلقه زدهاند. جلوتر كه ميروم، روي تابوت اعلاميه و عكس «شهيد يحيي رحماني» ديده ميشود. در تابوت باز است و خانواده شهيد رحماني قسمتي از كفن او را كنار زدهاند و با گريه و شيون آخرين خداحافظيها را با عزيزشان انجام ميدهند.
درد دلهاي اين خانواده عزيز از دست داده، فضاي تأثيرگذاري ايجاد كرده است. گوشهاي ميايستم و سعي ميكنم در اين شلوغي و سر و صدا فكرم را متمركز كنم. يك آن احساس ميكنم شايد دفاع مقدس تكرار شده و باز عملياتي و شهيدي و... اما آرامشي كه همين يك ساعت قبل در خيابانها ديديم تضاد معناداري با هياهوي خانواده شهيد رحماني دارد. يعني براي رزمندگان مدافع حرم جنگ است و براي ما نه؟ شايد هم اين جنگ به همگي ما مربوط ميشود منتها يك عده خاص بارش را به دوش ميكشند و باقي فارغ از اين قيل و قالها تنها به واكاوي كارشناسانه حضور يا عدم حضور رزمندگان مدافع حرم در جبهه سوريه و عراق ميپردازيم!
بچههاي ستاد مردمي تكريم شهداي مدافع حرم قم، روي تابوت ديگري كه متعلق به شهيد ايوب رضايي است درپوشي چوبي ميگذارند و كل تابوت را با نايلون ميپوشانند. يكي از بچههاي ستاد ميگويد خانواده شهيد ايوب رضايي قبل از آمدن ما او را شناسايي كردهاند و حالا نوبت به خانواده شهيد رحماني رسيده است. صداي تق تق منگنه، شيون ممتد خانمها را قطع ميكند و گاه با آن درهم ميآميزد.«تق تق... يا زهرا... يا زينب... تق تق... يا حسين...»
به خودم كه ميآيم بچههاي سپاه قم، خانواده شهيد رحماني را به خارج راهنمايي ميكنند. مظلوميت در چشمان اين خانواده موج ميزند. همين الان پيكر زخم خورده و رنجور عزيزشان روبهرويشان قرار گرفته بود اما با يك اشاره مسئولان، بيهيچ حرف و حديثي و با نجابت خاصي راه بيرون را در پيش گرفتهاند. فضا كه خلوت ميشود، تازه متوجه ميشوم پيكر شهيد عزيز حسني هم در گوشهاي قرار دارد و هنوز خانوادهاش براي شناسايي او نيامدهاند. هماهنگكنندهمان ميگويد از هشت شهيدي كه امروز شناسايي و تشييع ميشوند، يحيي رحماني، ايوب رضايي و عزيز حسني از بچههاي افغانستاني فاطميون هستند و پنج شهيد ديگر متعلق به رزمندگان تيپ زينبيون ميباشد كه قرار است مراسم ديدار آنها با پيكر عزيزشان در حسينيه شهداي گمنام بهشت معصومه(س) انجام گيرد.
نبرد براي اعتقادات
بين حمل پيكر شهدا از سردخانه تا حسينيه، فرصتي پيش ميآيد تا با خانواده شهيد ايوب رضايي گفتوگويي انجام دهم. حجتالاسلام وليمحمد رضايي خودش را دايي شهيد ايوب رضايي معرفي ميكند و ميگويد:«ايوب براي شهادت شوق داشت. علاقه ويژهاي به اهل بيت داشت و همين اربعين گذشته كارواني راه انداخت و تعداد زيادي از نفرات را با خودش به كربلا برد. مادرم در اين كاروان بود و از غيرت و رعايت مسائل مذهبي توسط ايوب خيلي تعريف ميكرد.»
از حاج آقا ميپرسم بعضي از رسانههاي بيگانه سعي ميكنند القا كنند كه بچههاي فاطميون به خاطر ماديات به سوريه ميروند، ميخندد و ميگويد: «من مطمئن هستم كه هيچ كس براي پول جان نميدهد و هيچ چيزي در دنيا جز اعتقادات ارزش جان دادن ندارد. من ايوب را خوب ميشناختم. او شيفته و عاشق اهل بيت و اسلام بود و جانش را جز در اين راه نميداد. شهيد چهار فرزند كوچك داشت، مگر ميشود كه به خاطر پول يا ماديات از همسر و بچههايش گذشته باشد؟ او به خاطر اعتقاداتش رفت و شهادت را هم در اين مسير پذيرا شد.»
محمد جان و كاظم رضايي دو عموي شهيد رضايي هستند كه بيرون غسالخانه ايستادهاند. با راهنمايي حجتالاسلام رضايي با آنها آشنا ميشوم. هر دو تقريباً شوكه به نظر ميرسند. محمد جان ميگويد: ايوب كارگر بود. مرد زحمتكشي بود. آزارش به كسي نميرسيد. از رفتنش هم چيزي به ما نگفت. اما عاشق جهاد بود و شايد فكر ميكرد اگر به ما بگويد ميخواهد برود، مانعش ميشويم. به هرحال زن و بچهدار بود و سخت بود كه برود. الان پدر، مادر، زن و بچههايش افغانستان هستند. بندهخداها نتوانستند خودشان را به ايران برسانند. راه دور است و آنجا ماندهاند.
70 گل زينبي و 70 گل فاطمي
از سردخانه تا حسينيه شهداي گمنام راه زيادي نيست. بايد از ميان قبور اموات عبور كنيم تا به منزلگاه شاهدان زنده برسيم. حسينيه در كنار قطعه 31 قرار دارد و تازه اينجاست كه متوجه ميشويم 140 شهيد مدافع حرم پاكستاني و افغانستاني در اين قطعه دفن شدهاند. 70 شهيد افغاني لشكر فاطميون و 70 شهيد تيپ زينبيون.«اين تركيب كاملاً مساوي كاملاً اتفاقي است» اين را حجتالاسلام جلائيان ميگويد كه خودش را راوي قطعه 31 و مزار 140 شهيد مدافع حرمش معرفي ميكند. با حاج آقا جلائيان گفتوگوي كوتاهي ميكنم. از غربت شهداي فاطميون و خصوصا زينبيون ميگويد كه غالباً خانوادههايشان ايران نيستند و غريبانه در اين آرامستان آرام گرفتهاند. هرچند هر روز مردم بيشتري با مزار اين شهدا آشنا ميشوند و جوانان بيشتري به زيارت اين قطعه از بهشت ميروند.
حاج آقا جملهاي ميگويد كه به دلم مينشيند. ميگويد: «خاصيت سربازان امام زمان در عصر غيبت غربت است و تا غريب نباشي، سرباز امام زمان نميشوي.» در واقع اين غربت جزئي از خصوصيات شهداي مدافع حرم و خصوصاً شهداي زينبيون و فاطميون است. به هرحال آن دسته از مهاجران افغانستاني حاضر در كشورمان هرچند خود را جزئي از ملت ايران ميدانند، غريب هستند و از آنجايي كه هم در پاكستان و هم در افغانستان سلفيها داراي قدرت و نفوذ هستند، اين شهدا در كشورشان نيز غربت را درك ميكنند و نهايتاً در شام غريبكش به شهادت ميرسند.
نوحهسرايي به زبان اردو
وارد حسينيه كه ميشوم خانواده پنج شهيد تيپ زينبيون يك به يك از راه ميرسند. تعدادشان خيلي زياد نيست و نهايتاً بالاي سر هر پيكر، چهار، پنج نفري حاضر هستند كه خودشان را از پاكستان به اينجا رساندهاند. نقيب علي جواني سياه چرده است كه چهرهاش سالم است و كفنش را كنار زدهاند. اينكه ميگويم چهرهاش سالم است به خاطر اين است كه بعضي از اين شهدا گلوله به سرشان خورده و مسئولان سعي ميكنند كفنشان را كنار نزنند. بالاي پيكر شهيد صابر حسيني كلاً پنج نفر حضور دارند. وضعيت شهيد صادق حسيني كمي بهتر است. غير از پنج، شش نفري كه بالاي پيكرش حضور دارند، دو كودك نيز هستند و به اين ترتيب اقوام بيشتري بر پيكر اين شهيد حاضر شدهاند. شهيدان محسن علي و سيد غلام هم وضعيت مشابهي دارند و نهايتاً انگشت شمار نفراتي از خانوادهشان توانستهاند از پاكستان خود را به قم برسانند.
تناسب خاصي با كنار رفتن كفن و شيون خانواده وجود دارد. يكي از بچههاي ستاد ميگويد تعدادي از اين خانوادهها چند ماهي از عزيزشان خبر نداشتند چراكه از اعزام تا شهادت اين شهدا فاصلهاي چند ماهه است و حالا بعد از چند ماه اين خانوادهها تنها ميتوانند چند دقيقهاي پيكر عزيزشان را ببيند و وداعي كوتاه داشته باشند. خانمهاي پاكستاني قريب به اتفاقشان روبند زدهاند و چادرهاي محلي دارند. آقايان هم لباس محلي به تن كردهاند. يكي از پاكستانيها بلندگو را به دست ميگيرد و روضهاي به زبان اردو ميخواند. تنها اين بخشش را متوجه ميشوم كه ميگويد: «امام حسين امام حسين جانم فداء جانم فداء»
اين فدا شدن در مسير اهل بيت تنها در كلام نيست. پيكر عزيزان اين خانوادهها مقابلشان قرار دارد و در چنين حالتي دم از عشق به اهل بيت ميزنند. آنچه در رفتار اينها موج ميزند، اصالت و تقيد مذهبي است. تقريباً همگي سر و وضعي مرتب دارند و گوشيهاي هوشمندي كه دست برخي از آنهاست، قيمت كمي ندارد. اينها را ميگويم كه بدانيم يك رزمنده زينبي يا فاطمي از چنين خانوادههايي شايد وضعيت مالي خيلي خوبي هم داشته باشند و از همه هستي خود گذشته و كيلومترها دورتر از سرزمينش به شهادت ميرسند تا به ما پايمردي در مسير اعتقاد و ارزشها را بياموزند.
يك پاكستاني بر سر پيكر يك افغاني
در ميان مراسم شناسايي و وداع شهداي زينبي، چشمم به تابوت يكي از شهدا در گوشه حسينيه ميافتد كه تنها يك نفر از برادران پاكستاني كنارش نشسته است. اين صحنه حالت غريبانهاي دارد و من و چند نفر از هموطنانمان نيز كنارش ميرويم و فاتحهاي ميخوانيم. تصورم اين است كه از خانواده اين شهيد تنها همين يك نفر توانسته به ايران بيايد. اما وقتي روي تابوت را ميخوانم متوجه ميشوم اين پيكر شهيد عزيز حسني از شهداي افغاني فاطميون است كه خانوادهاش هنوز به بهشت معصومه نيامدهاند. آن برادر پاكستاني هم چون ديده پيكر اين شهيد تنهاست، پيكر شهيد خودش را رها كرده و بالاي سر او آمده است.
از حسينيه خارج ميشوم و به قطعه 31 ميروم. حالا 140 شهيد اين قطعه با هشت شهيدي كه امروز عصر تشييع ميشوند، به 148 مزار ميرسند. 70 شهيد زينبي به 75 افزايش مييابد و 70 شهيد فاطمي هم به 73 نفر و به حتم فردا تعداد اين مزارها افزايش هم مييابد. كمي آن طرفتر از حسينيه، خانواده و اقوام يك متوفي ايراني براي تدفين عزيزشان حاضر شدهاند. تعداد آنها به تنهايي حداقل دو برابر كل تعداد خانواده اين هشت شهيد افغاني و پاكستاني است. شايد اگر معني برادري را بهتر درك ميكرديم، از غربت قطعه 31 بهشت معصومه(س) كمتر ميشد.
*روزنامه جوان
کد خبر 573866
تاریخ انتشار: ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۵:۱۵
- ۱ نظر
- چاپ
«خاصيت سربازان امام زمان در عصر غيبت غربت است و تا غريب نباشي، سربازي امام زمان نصيبت نميشود.» معني اين جمله را كه از يك روحاني راوي شنيدم، در سفري كه اخيراً به قم داشتم به عينه درك كردم...