هشتم اسفندماه سال گذشته مرد سالخورده در حالی که کنار همسرش نشسته با صدایی لرزان روبهروی قاضی عموزادی از شعبه 268 دادگاه ونک قرار گرفت و خواست تا به پروندهاش رسیدگی شود.
این مرد 90 ساله در حالی که شرایط مساعدی نداشت، گفت: 42 سال پیش ما صاحب دو فرزند پسر بودیم و برادرم هیچ فرزندی نداشت. همیشه از اینکه خانهشان سوت و کور بود غصه میخوردم. من و همسرم سعی میکردیم به آنها آرامش دهیم تا اینکه علی 2 ساله شد و برادرم خواست تا یکی از پسرهایمان را که کوچکتر بود به فرزندی قبول کند.
در آن زمان برای ما خیلی سخت بود ولی چون همیشه با هم بودیم و کنار هم زندگی میکردیم خیالمان راحت بود که پسرمان دست غریبه نیست و برادرم و همسرش از پسرمان در آسایش و رفاه کامل نگهداری میکنند از آنجایی که وضع مالیشان نیز خیلی از ما بهتر بود دلمان گرم بود که همه چیز بخوبی پیش میرود حتی قرار بود شناسنامه علی به نام من و همسرم باشد ولی آنها برایش شناسنامه گرفتند و ما آن موقع سخت نگرفتیم ولی کم کم آنها فاصلهشان را با ما زیاد کردند.
ما در شهرستان زندگی میکردیم و شرایطمان خیلی نامساعد بود. مخصوصاً از وقتی که به تهران آمدیم سختیمان بیشتر شده و حالا که برادرم فوت شده میخواهیم یک فکری هم به حال ما شود و این ارث که حق ماست به ما برسد.
همسر این مرد نیز ادامه داد: پسرم از 10 سالگی متوجه شده بود پدر و مادر واقعیاش ما هستیم ولی هیچ نگفت و با عمو و زن عمویش زندگی کرد.
حالا با این شرایط سخت ما میخواهیم اثبات شود که ما پدر و مادر واقعی پسرمان هستیم چون تنها وارث همسرم است و اگر آزمایشهای دیانای انجام شود همه چیز اثبات میشود.
قاضی حسن عموزادی با شنیدن اظهارات این زوج سالخورده و دفاعیات وکیلانشان رسیدگی به این پرونده را در دستور کار خود قرار داد تا تصمیمگیری قضایی کند.