به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ ناصرالدین شاه پنج سال قبل از ترورش ــ سال 1308ق ــ در نامه ای به عضدالملک دایی و پیشخدمت خاصه اش دستور می دهد که از همه ریش سفیدان و بزرگان قاجاریه تصاویری گرفته شده و در آلبومی چسبانده شده و در عکاسخانه دربار نگهداری شود. به زبان امروز یعنی آرشیوی از تصاویر این افراد برای سالهای بعد به یادگار بماند. شاید این یکی از اولین دستورهای اداری برای عکاسی رسمی، در ایران باشد. متن نامه شاه به عضدالملک چنین است:
عضدالملک؛
عکس هر طبقه از نوکرها را در حضور ضبط است، بجز عکس ریش سفیدان و خوانین قاجار و آقایان معتبر، ایل جلیل قاجاریه که مال خودمان است که داشتن عکس آنها از همه واجب تر است. عکاس خوبی را معین کن بهتر بود عکاس پسر میرزا علیاکبر، مستوفی موزه قرار بدهید یا او یا کس دیگر. عکسها را انداخته کتابی بکنید. اسامی خود و پدرشان و طایفه شان را هم زیر عکس به خط خوبی بنویسند به نظر برسانید. سنه 1 1308
هندوانه خوری در باغ و راغ
در این نامه کوتاه و در چند جمله سلطان صاحبقران دستوری میدهد که شاید صد سال بعد به صورت علمی و دقیق در مراکز اسنادی ایران اجرا میشود؛ تشکیل و تهیه اولین کتاب عکس سران حکومتی و نمایه ای در زیر آن از کار و نام و نشان و تیره و طایفه آنان. و حتی از آن جالب تر، باز بودن دست شاه برای انتخاب شخص عکاس است، که وی از نظر خود حرفه ای ترین شخص را معرفی کند. و این امر نشان از پیشرفت کمی و کیفی عکاسی در روزهای پایان سلطنت ناصرالدین شاه داشت.
در این سال ــ 1308ق ــ از تاریخ ورود اولین دوربین عکاسی به ایران چیزی نزدیک به 48سال و از اختراع خود دستگاه عکاسی 51 الی 53 سال بیشتر نمی گذشت. یعنی ایرانیان در استفاده از این پدیده چندان از فرنگ عقب نبودند (درست مانند زمان فعلی! که در استفاده از وسایل به روز آن ور آب به روزیم). اولین دستگاه عکاسی نزدیک به پایان حکومت محمدشاه از سوی ملکه انگلیس و امپراتور روسیه اهدا شد. دستگاه عکاسی داگرئوتیپی 2 که هنوز مراحل ابتدایی تکامل خود را می گذراند. این وسیله حتی در خود اروپا چندان شناخته شده و عمومی نبود. ورود این وسیله نوظهور، طبعاً با کنجکاویهایی از سوی شاه و درباریان آن زمان همراه بود. ولی به عنوان وسیلهای ناشناخته که کاربردی نداشت جهت نگهداری به بیوتات سلطنتی فرستاده شد، تا روزی که فردی کاربلد آن را به کار اندازد. و البته این امر چندان به طول نینجامید. شخصی فرانسوی به نام مسیو ژول ریشار 3 که جهت آموزش زبان فرانسه به ایران آمده بود ــ واندک آشنایی هم با این وسیله داشت ــ از همان اوان برای عکاسی به دربار دعوت شد. طبیعتاً اولین استفاده کنندگان از این اختراع مهیج، دربار و شاه بودند.
ریشار خود می گوید:
دو دستگاه اسباب عکاسی در روی صفحات فلزی برای شاه آورده اند، یکی را ملکه انگلیس هدیه فرستاده و دیگری را امپراتور روس. اما با وجود آنکه شرح اعمال این عکاسی در کتابچههای منضمه فرستاده شده است، تاکنون احدی از فرنگی و ایرانی نتوانسته آنها را به کار انداخته عکس بردارد، و چون دانستند که این کار از عهدۀ من ساخته است به من رجوع نموده، اول مرا برای برداشتن عکس ولیعهد و خواهر ولیعهد احضار نمودند؛ ولیعهد سیزده چهارده سال دارد، بیشتر موذی می آید تا محجوب... وزیر مختار انگلیس با مستشار سفارت امروز در موقعی که پیش شاه می رفتند چند قطعه عکس که در روی صفحات نقره برداشته بودم برای شاه بردند و از من تعریف کردند... دو ساعت به ظهر مانده رفتم به دربار. وزیر امور خارجه که آنجا بود مرا به حضور شاه برد... بعد به من گفت باید اسبابهای عکاسی او را کاملاً به راه انداخته عکسهای خوب از او بردارم... وزیر امور خارجه میرزا ابوالحسن خان گفت سفیر بخارا که به دربار ایران ماموریت دارد، خواهشمند شده است که شما پیش او رفته عکس او را بیندازید. ... بعد از اینکه چندین مرتبه عکس محمدشاه و حاجی میرزا آقاسی را برداشتم مرا جزو مستخدمین دولتی مندرج کرده فرمانی برای من صادر شد.... شاه مرا برای برداشتن عکس خود و اهالی اندرون و شاهزادگان خواسته، همه روزه مجبور بودم که به درخانه رفته غفلت از انجام خدمات نداشته باشم. 4
شاه کج کلاه
کل این اتفاقات در طول سه سال 1844 تا 1847م (1260-1263ق) به وقوع میپیوندد. یعنی سالهایی که ناصرالدین میرزا ولیعهد بود و به علت کمی سن به تبریز نرفته بود. اولین عکس هم آن طوری که از گفته های ریشار بر می آید از ولیعهد و خواهرش ملک زاده خانم که بعدها به همسری امیرکبیر درآمد گرفته شد. 5 معلوم نیست ولیعهد نوجوان در مدت طولانی نوردهی عکاس در یکی از اتاقهای کاخ گلستان، چه می کرده که ریشار از عدم آرامش ناصرالدین میرزا گله کرده، ولی هر کاری که ولیعهد کرده باشد بذر علاقه مندی به این وسیله نوظهور در دلش کاشته شد و بعدها در دوره سلطنتش به ترویج این وسیله کوشا و ساعی بود.
البته نباید فراموش کرد که شازدۀ جوان از همان اوان خردسالی با هنر چندان بیگانه نبوده و در نقاشیها و طراحیهای فراوانی که از این دوران از وی به جای مانده، شاهد رگه هایی از استعداد و هوشمندی دیده می شود. چنان که شاه تا پایان عمرش هر گاه فرصتی به دستش می رسید، دستی به قلم و بوم میزد و اثری از خود به جای میگذاشت. 6
ریشه این علاقه مندی و هنر دوستی را باید در خانواده وی هم جست و جو کرد. پدرش دستخط خوبی داشت و در نوشتار و مکاتبات هنرمندی به خرج می داد و مادر نامدار و نزد ایرانیان به شدت منفورــ مهد علیا ــ آن قدرهنر داشت که تا آمدن شاه جدید از تبریز، در طهران حکمرانی کند و زمینه سیاسی سلطنت را برای پسرش آماده نماید و از سوی دیگر ــ هنرمندانه و مانند یک بازیگر تئاتر ــ روسری رنگی و دیگری سیاه، توأمان بر سر کند و در جواب چرایی آن بگوید تیره را در مرگ شوی به سر کرده ام و رنگی را در خوشی بر تخت نشستن فرزند! 7
گذشته از این، به رغم اینکه عموم مورخان و صاحبان تألیفات تاریخی، آموزش ولیعهد را که به دست شخصی به نام ملاباشی انجام می شد ناکافی می دانند ولی روال بعدی حیات شاه آینده نشان از ذکاوت و تیزهوشی ذاتی دارد که بعدها با علاقه و سختکوشی خود شاه تا حد زیادی رو به تکامل گذاشت.
زنان حرمسرا از هر نوع
با همۀ کم و کاست در تحصیلات رسمی، ناصرالدین هم در دیدگاه و هم در فراگیری زبان، بسیار پذیرای جو فرهنگی ای بود که ابتدا در دهههای نخست قرن نوزدهم در ایران برشکفت. دربار فتحعلی شاه، جد پدری ناصرالدین، مشوق نهضت ادبی نوینی بود که رفته رفته پدید آمد و ارزشهای سنتی پادشاهی ایران را گرامی می داشت. در واقع، رضاقلی خان هدایت محصول بارز این نهضت ادبی بود. کتاب مجمع الفصحای او، دانش ادبی مشروحی که در ضمن شاعران و نویسندگان همعصر نویسنده را به قلم آورده است، نمونه ای است از پشتیبانی قاجاریه از شعر و ادب. فتحعلی شاه که خود شاعری نه چندان خوش قریحه بود گروهی از ادیبان را در مجمعی به نام انجمن خاقان گرد آورد. این بخشی از یک تلاش آگاهانه برای احیای سنت دربار ایران باستان بود، که برای تایید و تاکید مشروعیت و جلال و شوکت سلطنت قاجاریه ضروری به شمار می رفت... تازگی این مکتب پررونق و تاثیر آن بر ولیعهد جوان، منحصر به مدح و تملق شاهانه نبود... سبک نگارش و ذوق ادبی ناصرالدین میرزا بازتابی از این محیط فرهنگی به ویژه پس از بازگشتش به تبریز در 1264ق است. وی علاقۀ وافری به شعر و نثر پیدا کرد و فارسی خود را نیز به سرعت بهبود بخشید. نادرمیرزا، مورخ تبریزی که ولیعهد را به هنگام حکمرانی آذربایجان دیده بود می نویسد: «آن حضرت روز بار[عام] دادی تا نیم روز، شب نیز با ندما و شعرا بودی».... در عهد فتحعلی شاه که آداب و رسوم دربار ایران دگربار زنده شد و مقام دیرین شاه در کانون یک نظام پایدار تثبیت شد، تعلیم و تربیت شاهزادگان قاجار مشمول هر دوجنبۀ این سنت گردید. وقتی لسان الملک سپهر وقایع نگار دربار می گوید ناصرالدین جوان هنر «رزم و بزم» را کامل آموخته بود در واقع ولی نعمت آتی خود را آگاهانه در کنار پهلوانان افسانهای ایران جا می دهد.... شور شوق ناصرالدین برای سواری و شکار در سرتاسر عمر، که آخرها مشغلۀ بی وقفۀ او شد، نمودار این سنت دوگانۀ طرب و پیکار شاهانه بود که نه تنها مداحان درباری بلکه سرمشقهای اجدادی هم این راه و رسم را به او نشان می داد.... چنانچه ناصرالدین در پی سرمشقی برای زندگی پرتجمل، پرنزاکت و پرعشرت می بود، نمونه ای بهتر از فتحعلی شاه پیدا نمی کرد. آوازۀ دربار پدرجدش از جهت نمایش خیره کننده ثروت و نعمت سلطنتی، حمایت دولت از ادبیات و هنر، بذل و بخشش سرشار و حرمسرای وسیع همه جا پیچیده بود و خاطرۀ آن روزها هنوز در ذهن اشراف قاجار زنده بود. پس از چهارده سال پادشاهی خشک و بی زر و زیور محمدشاه، پسر او بدون لحظه ای تردید همان شکوه و جلال و شیوۀ زندگی فتحعلی شاه را برای خود برگزید. تلاش ناصرالدین در حفظ این چنین رفتاری که تا مرز نخوت و خودشیفتگی پیش می رفت، عشق و علاقۀ او را به تزیینات، اغذیۀ کم نظیر، و اقامتگاههای پر طول و تفصیل بسی همسان آیین بزم اجدادیاش می ساخت. 8
بزرگان دربار ناصری؛ در ابتدای دوره سلطنتش با لباسها و کلاههایی که اندکی بعد منقرض شد
بر تخت نشستن ولیعهد ناصرالدین میرزا در 23 ذیقعده 1264 سر آغاز جدیدی در دوره معاصر ایران است. نه تنها از لحاظ سیاسی بلکه از بسیاری جهات دیگر. شروع حکومت شاه جدید با صدارت شخص مقتدری چون امیرکبیر ــ که تا آن روز هیچ صدراعظمی چنین قدرت و اقتداری نداشت ــ که اثراتش تا پایان حکومت شاه جدید باقی ماند. کمترین نشانه حضور امیرکبیر در امر آموزش در محیط سنتی ایران و تاسیس دارالفنون دیده می شود، که با همه کم و کاستی و سست عنصری مقامات حکومتی در اداره کردن آن ــ یادگار سترگ این سردار نامی سیاست ایران بود (بعدها فنون جدیدی چون عکاسی نیز در این دانشگاه تدریس شد). پس از چند سال کشمکش مقطعی در دوره ابتدایی حکومت شاه جدید ــ مانند جنگ هرات ــ کشور چندان درگیر جنگی نفس گیر نشد، و ثبات و آرامشی هر چند ناپایدار تا پایان سلطنت شاه برقرار بود. و این همان چیزی بود که هر گاه در ایران به وقوع می پیوست پیشرفت و آسایشی برای خلق الله در زمینه هنر و تولید و تجارت فراهم می شد ــ به عنوان مثال در دوره شاه عباس اول که دوره ثبات بود، این امر به خوبی قابل لمس است. مشکل اصلی این دوران، نفوذ و بازی بزرگان و ابرقدرتهای خارجی بود. روس و انگلیس ــ دو همسایه اصلی ایران ــ مانند دو تیغه یک قیچی چنان به ایران فشار می آوردند که شاه یک بار به این و یک بار به آن تمکین میکرد. بسته شدن قراردادهایی زیانبار که نفعی بجز استفاده دربار و شاه نداشت تتمه توان و ثروت طبیعی و امکانات کشور را به نفع غربیان به هدر می داد. و البته همین دوران چند ده ساله موجب آشنایی ایرانیان با پیشرفت سایر ملل چه اروپایی و چه شرقی مانند ژاپن می شد. و این اطلاع رسانی از پیشرفت سایرین در علم وتمدن از طریق مسافرت و سفرنامه نویسی ایرانیان و روزنامه ها که تازه پا گرفته بودند و از همه مهمتر ترجمه کتب و چاپ و انتشار آنها با توجه به امکان به نسبت ارزان آن ایام بود، انجام یافت. از همین زمان ورود آثار تمدنی غربی هم به ایران باز شد. و البته چیزهای جدید سر منشأ درباری داشتند. همان هم که در ابتدا گفته شده دوربین عکاسی از جمله این وسایل بود.
این درباریان خوش لباس ترند
در اروپا در یک بازه زمانی به نسبت طولانی، دوربین عکاسی به دست بسیار کسان، از ملیتهای انگلیسی و فرانسوی و آلمانی رو به تکامل و پیشرفت گذاشت و به ضرس قاطع نمی توان فرایند همگانی شدن این وسیله را مدیون فرد بخصوصی دانست. مسابقه اصلی، بر سر بهبود کیفیت این وسیله و کم کردن زمان تثبیت تصویر بر روی صفحات حساس دانست. تا قبل از آن ترسیم تصاویر در دستان هنرمندان نقاش بود. و این در اروپا بر خلاف قاره کهن یعنی آسیا ــ و خصوصاً غرب آن ــ در اوج شکوفایی خود بود. در غرب آسیا و دنیای اسلام به علت وجود محدودیتهای دینی و مذهبی امکان اینکه این هنر تکامل یابد میسر نبود. و این کار گناه آلوده، نهایتاً در دستان برخی نقاشان درباری انجام می شد، که با توجه به نقاشی مسطح و یک وجهی از تمثال افراد، به شکلی کاملاً ابتدایی به نقش میآمد. از نقاشیهای به جای مانده از دورههای گذشته، شاید دوره صفویه ــ به عنوان مثال در کاخ چهلستون ــ متکامل ترین و زنده ترین شکل تصویرگری را داشته باشد. ولی باز با همه این نقاشیهای که عموماً بر ساختمانهای سلطنتی تجلی یافته، تصویر درست و زنده و واقعی از چهره امرا و فرماندهان و یا حتی مردم عادی کوچه و بازار دیده نمی شود. شاید از لباس و مراسمهای در حال انجام آنان در این تصاویر و نقاشیهای ابتدایی بتوان، اندکی از خصایص آن زمان را دید، ولی مقایسه آن با نقاشی پیشرفته جهان غرب، قیاسی مع الفارق است. اروپاییان با توجه به عدم محدودیت و حتی تشویق کلیسای کاتولیک و سایر فرق مسیحی در تزیین اماکن مقدسه همچون کلیساها، به پیشرفت شگرفی در حد نمایش واقعی چهره افراد از لحاظ شکل و لباس رسیده بودند. بسیاری از تک چهره های نقاشی شده در غرب چندان تفاوتی با اصل چهره افراد ندارد. ولی طولانی بودن پروسه ترسیم افراد و اشیاء موجب می شد که در میان عموم مردم ترسیم این تصاویر عمومیت نداشته و یا حداقل اینکه این هنرمندان کمتر به نقاشی مردم کوچه و بازار بپردازند. به هر حال نقاشان آن سامان هم مانند نقاشان ایرانی می بایستی گذران زندگی می کردند و دربار از جمله جایهایی بود که با داشتن ثروت و قدرت می توانست از این هنرمندان پشتیبانی مادی و معنوی نماید. همچنان که سایر هنرمندان مانند شعرا در دربارهای شاهان ایرانی پرورش می یافتند.
شروع عکاسی حرفه ای در اروپا اندکی بعد از اختراع آن حتی در بین اجتماع هنرمندان این قاره در خصوص اینکه این حرفه هنری است یا خیر، بحث و گفت وگوی زیادی به راه انداخت. چنانکه «راجر فنتون» از عکاسان به نام و پیشگام انگلیسی 9، در جواب یکی از منتقدان نقاشش، که به هنرعکاسی، ایراد اساسی وارد کرده بود و گفته بود که: «عکاسی جزئی از هنرهای زیباست! اما دلیل این گفته چیست، حال آنکه می دانیم عکاسی به دوربین و مواد شیمیایی وابستگی کامل دارد»، گفته بود: «و نقاشی نیز چنین است و به قلم مو و رنگ و بوم وابسته است». 10 این سخنان نشان از آن دارد که حتی در خانه این اختراع مهم، جر و بحث زیادی در خصوص هنری بودن یا نبودن آن در جریان بوده است.
حال شما در نظر بگیرید در ایرانی که حتی استفاده از این وسیله و به کار انداختن آن برای خود، معضلی بود اصلاً کسی به فکر هنری بودن یا غیر هنری بودن آن بحثی داشت یا خیر؟
به هر صورت وسایل و اختراعات جدید غربی در تغییر سلیقه و ایجاد علاقه مندیهای جدید ناصرالدین شاه، نقش مهمی ایفا می کرد. تا وسیله جدیدی در غرب به استفاده عمومی می رسید و یا هنوز نرسیده شاه با روحیه تنوع طلبش به هر قیمتی در پی آن می رفت. به عنوان نمونه با صنعتی شدن چراغ گاز شاه دستور استفاده از آن را حتی به شکل محدود در خیابان چراغ برق تهران ــ امیرکبیر امروزی ــ داد و یا زمانی که برق مورد استفاده همگانی در اروپا رسید در ابتدا در کاخ گلستان موتور برقی کار گذاشته شد و سپس خیابان چراغ برق به این زینت جدید آراسته شد و نامش به چراغ برق تغییر یافت. استفاده از لکوموتیو آن هم به شکل محدود به نام ماشین دودی که به اسباب بازیهای کودکان در شهر بازی می مانست هم از آن جمله بود که سطح و سقف درخواستهای شاه را می رساند. البته اینکه این وسایل استفاده عامه داشتند خوب بود، ولی دمدمی مزاج بودن و تداوم نداشتن اعمال شاه کل این مزایای تمدن جدید را زیر سؤال می برد. این خلق و خوی ممیز شاه در سفرهای سهگانه اش بیشتر محسوس است. در سفرهای اروپایی شاه چندان وسایل جدید فرنگی خریده شد که انبارها و اتاقهای کاخ گلستان با وسایل مفید وغیر مفید از هر نوع به تنگی افتاد. با دیدن برخی اتاقهای فعلی کاخ موزه گلستان و انبارهای و مخازن آن تتمه انواع پیانو و ماشینهای موسیقی از هر نوع و یا وسایل زینتی بی فایده از هر نوع به وفور از سفرهای این شاه تنوع طلب به یادگار مانده است. شاید دلیل اصلی توجه شاه به وسیله ای چون دوربین عکاسی ثبت و ضبط بی واسطه وقایع در آن است.
از دیگر علاقه مندیهای شاهانه که تا پایان عمر شاه در حضرو سفر برپا بود کتاب خوانی در حضورش بود. در خاطرات مختلف خصوصاً خاطرات اعتمادالسلطنه و یا خاطرات دستنویس شاه چه چاپ شده و چه چاپ نشده میخوانیم که این امر یکی از مهم ترین تفریحات شاه در طول زندگیش در سفر و حضر بود. از محتوای کتب هم اطلاعات کاملی موجود است. همه کتب تاریخ قدیمی و جدید جغرافیا و رمان و داستان و حتی کتب ترجمه نشده ــ خصوصاً به زبان فرانسه ــ در حضور شاه به توسط خوانندگان و مترجمین خوش ذوق خوانده می شد. حتی در خوابگاه شاه هم کتابی چون الف لیله و لیله یا همان هزار و یکشب برای تفریح و به خواب رفتن شاه به شکلی شیرین و با آب و تاب فراوان ذکر می شد و شاه از آن محظوظ می شد. کتب تصویری هم یکی از کتابهای مورد علاقه شاه بود. چنانکه گفته شده منابع تصویری مانند «آلبوم تاریخ ناپلئون بناپارت را که محتوی حدود نود تصویر چاپی با شرح و تفصیل به فارسی و فرانسه، که در سال 1260ق برای محمدشاه تهیه شد، دیده باشد». 11
در لباس نظامیان اطریشی
و البته باید اضافه کرد که علاقه وی به اسباب و آلات فرنگی از هر نوعی هم به این ذوق شاهانه میبایستی افزود گردد، و از جمله آن همچنان که گفته شد دوربین عکاسی، یا کشتی بخاری سوغات فرنگ و فانوسی که با الکل به هوا فرستاده می شد و دهها علاقه مندی عجیب و غریب دیگر که تا به آن روز در وسایل هیچ پادشاه حداقل قاجاری دیده نشده بود.
همزمان با آغاز سلطنتش که فقط سه سال اول آن با اتابکی امیرکبیر گذشت و شاه مانند آدم مطیعی تحت تاثیر ناخواسته وی بود، کل چهل و شش سال دیگر وی به حکمرانی مطلقه و مبسوط الید تبدیل شد که با کمال قدرت ایران را چون ملک طلق خود دانسته و آب و هوا و دریا و همه چیز آن را در ید خود داشت. و این امر چنان گسترده بود که در سالهای بعد با بستن قراردادهای متعددی با دنیای غرب بخش بزرگی از منابع طبیعی و غیر طبیعی این سرزمین به دست ایرانیان سودجو و همکاران بیگانه فرصت طلبشان به یغما رفت. هر چند در مقاطعی با مخالفتهای جناحهای قدرتمند روحانی و به پشتیبانی مردم جلو برخی از این قراردادها گرفته شد ولی به حق دوره طولانی شاهنشاهی وی را دوره قراردادها نام نهاده اند.
البته با همه مصائبی که این زمان طولانی ایجاد کرد در دل خود محاسنی هم داشت که به علائق وسلایق شاه بازمی گشت. از جمله این محاسن که شاید برای مردم ایران نانی نداشت ولی از جنبه هنری و تاریخی برای خود در تاریخ ایران جایی باز کرد همین هنر عکاسی و ثبت وقایع زندگی قاجاریان و مردم، درآن دوره بی خبری است.
غلامبچه و زنی از حرمسرا؛ شاه به صورت استودیویی از آنان بازی می گیرد، در حال بدمستی و شرابخواری
از همان اولین دوربین عکاسی مسیو ریشار، شاه دل به این اختراع اعجاب آمیز بست. اختراعی که برای خیلیهای دیگر هم ایجاد سؤال و شبهه می کرد. چنانکه برای فیلسوف معروف آن عصر همین طور بود. در خصوص اولین عکس گرفته شده از حاج ملاهادی سبزواری که از بزرگترین فیلسوفان عصر خود بود داستانی نقل شده که درجای خود خواندنی است. شاه در اولین سفرش به خراسان به همراه جمع زیادی از لشکریان وهمراهان و ازجمله رضاخان اقبال السلطنه عکاسباشی از همه مناظر و اشخاص مهم راه طهران تا مشهد عکاسی می کرد. از جمله آنان ملاهادی بود. میرزا علی نقی حکیم الملک نویسنده سفرنامه شاه در این سفر در خصوص اولین ملاقات شاه با ملاهادی سبزواری می نویسد:
در این وقت جناب حاجی ملاهادی سبزواری به همراهی سپهسالار اعظم به حضور مبارک آمدند. و از آنجا که جناب حاجی از اجلۀ حکما، و از جمیع صفات غیر حسنه عاری و مبرا و در حکمت الهی بحری است بی پایان و نامتناهی و در سایر علوم صاحب بصیرت و آگاهی و الحق شخص مرتاض و به همه جهت ممتاز است، بندگان حضرت اقدس وجود مقدس معظم الیه را محترم و ملاقات ایشان را مغتنم شمرده و با ایشان از هر مقوله صحبت داشتند و صمناً خواهشمند تصنیف کتابی که محتوی اغلب علوم و مواعظ چند باشد شدند، جناب ایشان نیز اطاعت امر همایون را متقبل و موقوف به زمان مستقبل دانسته دعای وجود مبارک را گفته رخصت معاودت جستند. 12
در روز دوم شاه به رضاعکاسباشی دستور تصویربرداری از حکیم سبزواری را می دهد که سفرنامه نویس مینویسد:
آقارضا عکاسباشی که حسب الامر به انداختن عکس جناب حاجی ملاهادی مامور بود، انجام خدمت مرجوعه نموده به حضور مشرف شده و شیشۀ عکس جناب معزی الیه را که بسیار ممتاز برداشته بود، از نظر انور مبارک گذرانیده و مورد تحسین و مرحمت شد و به خاک پای همایون معروض داشت که چون جناب حاجی تاکنون اسباب و آلات این فن را ندیده و انعکاس و انطباع هیکل اشیاء را در صفحۀ خارج مشاهده ننموده اند، از ملاحظۀ آن کمال تحیر پیدا کرده متفکر شدند و چون بر حقیقت آن فی الجمله بصیر گشتند، او را در استدلال علوم مناظر و مرایا اسبابی نیکو شمردند. 13
در این عکس دلبستگی زنان حرم به تصویر کشیده شده است
و این تازه از اولین نتایج سحر بود. شاه که خود هم همتی در عکاسی داشت و تجربیات خود را در کاخ و گاه بیرون آن به انجام می رسانید در طی سالیان متمادی و با اضافه شدن تجربیاتش، عکسهای فراوانی گرفت که اکثر آنها به دلیل خاص بودن در آلبومخانه سلطنتی (عکاسخانه مبارکه همایونی) به دور از دسترس اغیار نگهداری می شد. علت آن هم این بود که تصاویر گرفته شده از زنان در حرمسرا، گاه چنان گستاخانه بود که فقط شاه به عنوان همسر آنان میتوانست این تصاویر را بگیرد یا به تصاویر نگاه کند. البته مرحوم جعفر شهری ــ نویسنده پیشکسوت و تهران شناس ــ که به نظر میرسد بسیاری از این تصاویر را از نزدیک دیده، روا یا ناروا نسبتهایی را به ناصرالدین شاه میدهد که با توجه به باقی ماندن برخی از تصاویر شاه، شاید چندان هم پر بیراه نباشد.
پادشاهی بود اهل ذوق و عشرت و زیباپسند و طبیعت دوست و از این روی از هر چه که از آدم و حیوان و منظره و باغ و گل و دشت خوشش می آمد از او عکس می گرفت، مخصوصاً از افرادی که مورد علاقه اش بودند مانند ملیجک و زنان مقرب و سوگلیها و داخل و خارج و آباد و خراب عمارات و گل و باغ و حوض و دشت و دمن و خیمه و خرگاه و آنچه که در اطراف خود می نگریست و محارم را هم به همین خاطر فن عکاسی آموخته بود تا بتوانند از خلوت و جلوت و امور پنهانی خود نیز عکس تهیه بکند...دیدنی ترین عکسهای ناصرالدین شاه یکی عکسهای هنری اوست که خود با دست خویش برداشته و دیگر عکسهای سان و رژه زنان اندرون، یعنی زنهایی ک به صورت عقد یا صیغه و متعه در اختیار داشته است. عکسهایی که اگر از اروپا مشابه آنها از سان و رژه قشونهای عظیم و سربازان تعلیم دیده و ساز و برگ جنگی آمده در روزنامه های خارج به نظرش می رسید. 14
تعدادی از درباریان، بیماری از یکی از درباریان می بارد، در کل اوضاع بسیار نامرتب است
طهماسب پور در کتابش ناصرالدین، شاه عکاس، دوره عکاسی شاه را به دو دوره تقسیم کرده است؛ «دوره اول از حدود سال 1295-1275ق/1878-1858م. که به مدت بیست سال مداوم به عکاسی پرداخته و دورۀ دوم، بر مبنای نوشته ای است که به خط خود در آلبوم شماره 210 آلبومخانه گلستان موجود است، از سال 1302/1897. در پی یک وقفه چند ساله، دوباره به عکاسی می پرداخت. این دوره تا سال آخر سلطنت وی یعنی 1313/1895 ادامه داشت و دستیار او در کار عکسبرداری یکی از خواجگان حرمسرایش به نام عزیزخان بوده است». 15
افرادی که به عنوان پیشخدمت نزد شاه بودند، معمولاً از دوران نوجوانی به دربار راه می یافتند و تا پایان عمر در خدمت سلطان باقی می ماندند. به این افراد "غلامبچه" می گفتند که در طول زمان خدمتشان ارج و قربی می یافتند و در دربار چنان صاحب قدرت می شدند که بسیاری از کارسازیها بیرونی به دست آنان انجام می شد. این نوجوانان از بین خاندان قاجار و یا اشرافی که با شاه نزدیک بودند انتخاب می شدند و رقابت سختی در بین خانوادهها برقرار بود که منسوبانشان به مقام غلامبچگی برسند. اینان تا قبل از بلوغ معمولاً به همه جای دربار سرک میکشیدند و از همه مسائل داخلی حرمسرا و زندگی خصوص شاه اطلاع داشتند. یادداشتهای این غلامبچه گان به عنوان منابع دست اول حاوی اطلاعات جالب و عجیبی در خصوص زندگی شاهان است. از جمله آنان خاطرات تقی اعلم السلطان است. وی که سالها به ناصرالدین شاه و دیگر شاهان قاجار خدمت کرده است درباره علایق و تفننهای ناصرالدین شاه می نویسد: «همچنین[شاه] گاهی خروس جنگ می انداخت و گاهی نیز کبوترهای خود را شاه به هوا کرده، سوت مخصوص با دهان می زد و پس از ساعتی که تماشای حرکت و معلق زدن آنها را می کرد به تفریح دیگر می پرداخت و همه روزه ساعتی به عکاسی مشغول می شد. از خانمها و هر چه که به نظرش مطلوب می آمد عکس برداشته، به شاهزاده عبدالله میرزای جهانبانی عکاس مخصوص می داد. [او] شیشهها را ظاهر کرده و از هر یک چند عدد چاپ کرده تقدیم می کرد». 16
علی کچل و دوستش پا روی سه پایه گذاشتهاند و جلو شاه فیگور گرفتهاند
و یا همین شخص در خصوص دفعات عکاسی شاه در دربار می نویسد: «همانگونه که شاه در اندرون روزی دو سه مرتبه دوربین عکاسی گذارده و عکسهای مختلف در اندرون برداشته عبدالله میرزای قاجار عکاس مخصوص می برد رتوش و ظاهر و چاپ کرده می آورد نزد شاه، عزیزالسلطان نیز موقع بیکاری عکاسی می کرد و عبدالله میرزای جهانبانی حاضر کرده تسلیم می کرد». 17
و یا در جای دیگری به ذکر خاطره ای هم در خصوص ثبت وقایع با دوربین عکاسی می کند و هم به وجه دیگری از علاقه مندی شاه که توجه به مردم کوچه و خیابان دارد می پردازد. داستان مهدی حمال. وی در پرخوری چنان پرآوازه بود که به دربار دعوتش می نمایند تا این آوازه را امتحان نمایند. با خوراندن خوراکهای متنوع درباری هم موجب انبساط خاطر ملوکانه فراهم می شود و هم با گرفتن تصویری از مهدی حمال وی به تاریخ می پیوندد: «شاه از دکتر طولوزان پرسید: در اروپا هم این جور اشخاص پرخور پیدا می شود؟ دکتر طولوزان و دکتر شنیدر عرض کردند: گمان می کنم در کره ارض چنین کسی تاکنون پیدا نشده! در این موقع شاهزاده عبدالله میرزای جهانبانی عکاس مخصوص عکسی برداشت. دکترطولوزان عرض کرد: استدعا دارم امر بفرمایید یک عکس او را به من بدهند به پاریس بفرستم. شاه به عبدالله میرزا امر کرد به او بدهد». 18
شاه معمولاً در زیر تصاویری که خود می انداخته یا عکاسان درباری می گرفتند توضیحات موجزی چه با تاریخ و چه بدون تاریخ می داده که این توضیحات هر چند کم، انگیزه عکاسی را آشکا میکند و یا با یافتن تاریخ برای این تصاویر می توان به پیشرفتهایی در نحوه عکاسی شاه پی برد. توضیحاتی از قبیل: «این عکس خودم را خودم در اندرون انداخته ام 1282ق»، «شکل ما در پنجاه سالگی»، این اشکال را در سال 94 در اوائل رمضان که روزه بودم انداخته شد، طهران"، این عکس آخر این صفحه را بعد از مراجعت از سفر فرنگستان ثانی که اسباب دوربین عکس تازه در پاریس خریده بودم، برای امتحان، عشر آخر رمضان المبارک 95بارس ئیل در نیاوران، حالت مقابله قرآن در چادر شیرازی کوچکه انداخته شد. از این به بعد تا تاریخ رمضان این سنه، در همین رمضان انداخته شده است"، "مدت هفت سال می شود که عکس اندازی راموقوف کرده بودیم تا اینکه در سنه 302[1]تخاقوی ئیل، عکس انداختن را در شهرستانک فی شهر ذی القعده شروع کرده، این عکسها را انداختیم که ان شاءالله تعالی بعد از این هم بیندازیم، این عکسها را در عمارت شهرستانک انداخته ام».
وقتی به این عکسها، نظری عمیق انداخته می شود از آن شاه جمجاه درباری، دیگر خبری نیست. این شاه بسان مردم کوچه و بازار در جمع زنان و کودکان، آدمی عادی و گاه بسیار لوده می نمایاند. در لباسهای پر چین و چروک و گاه به نظر ارزان قیمت به سان کارگر یا خدمتکاری است که اگر کسی وی رانشناسد پی به شاه بودن وی نمیبرد. تصاویری در کنار کاخهای سلطنتی نیمه ویران و بد ساخت و دیوارهای کج و معوج منزلگاهش، که آه آدمی را در می آورد که اگر این زندگی شاهانه است پس مردم عادی کجا و چگونه زندگی می کردند؟ و البته این از معجزات دوربین عکاسی است که شاه مقتدر قاجاری را به ما می شناساند. تصاویری در حال خوردن هندوانه و غذا و یا در شکلهای مختلف مانند در لباس فرنگی که شاه هیچگاه در جمع عامه به تن نمی کرد نشان از علاقهمندیهای کودکانه این شاه است، و یا مجبور کردن زنان فربه حرمسرایش به پوشیدن لباسهای فرنگی تنگ و دامنهای پرچین و سنگین و سینه باز زنان فرانسوی و انگلیسی ــ که سوغات فرنگ بود ــ شاید، مشابه سازی این شاه باشد از زنان فرنگی ای که دستان شاه از آنان کوتاه بود. عکسهایی که فی الواقع نشانی از زندگی سنتی ایرانی نداشته و به کاریکاتوری می ماند که از زنان نادیده آن عصر به ما رسیده است.
ولی با همه این تفاصیل همین تصاویر کمک زیادی به قوه تخیل نویسندگان و رمان نویسان این دوره و زمانه می کند که درست یا نادرست افکار خودشان را از آن زمان از این تصاویر اشرافی به دست آورند که البته گریزی هم از آن نیست.
کودکان درباری و خواجه حرم که کتاب می خواند
عکسها گاهی مانند دفترچه یادداشت دیداری برای نویسنده عمل می کنند. دیدن عکس از مکانها و چیزهایی که نویسنده قصد ارائه آن را در داستان خود دارد، چه آن فضا را به طور مستقیم تجربه کرده باشد، چه شناخت دیداری او تنها به واسطه تصاویر به دست آمده باشد، به نویسنده در فضاسازی و صحنه پردازی داستان کمک می کند... عکسهای تاریخی نیز می توانند منبع مناسبی برای بازسازیهای تاریخی نویسنده باشند. عکسهایی که اشخاص و وقایع خاص را با جزئیاتی که هیچ نوشته تاریخی ای توان نمایش آن را ندارد، نشان می دهند. جالب آنکه می دانیم خود این عکسها نیز ممکن است حقیقت واقعه تاریخی به وقوع پیوسته را نشان ندهند و مشمول دستکاری و تحریف ( که جزء جدایی ناپذیر عکس است) شده باشند. رمان کوتاه «شازده احتجاب» اثر هوشنگ گلشیری در ادبیات ایران می تواند مثال مناسبی برای این کارکرد عکس باشد.
شازده احتجاب داستان یکی از آخرین بازماندگان سلسله قاجار است. به نظر می رسد عکسهای مستند دوره قاجار در روایت و توصیفات گلشیری راهگشا بوده اند. گلشیری پدر بزرگ، پدر، مادربزرگ و سایر اجداد شازده را ابتدا در عکسهایشان توصیف می کند. عکسهایی که برای ما نیز آشنا هستند و نمونه های شبیه آن را در عکسهای تاریخی به جا مانده از دربار شاهان قاجار دیده ایم. با همان لباسها و پزها و در همان مکانها. سوار بر اسب، لمیده بر تخت یا درمیان انبوه زنان حرمسرا. اینگونه است که تصویر پدربزرگ و باقی اجداد شازده آسان تر در ذهنمان شکل می گیرد و از همین رو گلشیری عکس را نقطه آغاز تداعیهای داستان قرار داده است.
«سرفه کرد، بلند و کشدار و فهمید که نمی تواند و رها کرد تا پدربزرگ همچنان عکسی بماند نشسته برتختی یا بر پشت اسبی رام و یا پشت آن توده گوشت بی شکل و زنده و خندان. پدربزرگ دست کشید بر سبیل پرپشتش، سرفه کرد و توی قاب عکسش تکان خورد. گرد و خاک که نشست، شازده رنگ تاسیده صورت پدربزرگ را دید و آن را خطوط عمیق پیشانی را و دو لایه گوشت غبغب را. پدربزرگ گرد روی آستینش را تکاند. سرداری شمسه اش بیرنگ بود. خط شکسته عکس هنوز روی شانه چپ پدربزرگ بود. خطوط سایه دار و بیرنگ دستهای پدربزرگ داشت شکل می گرفت. اما شازده باز عین خیالش نبود تا بلند شود و مثل آن روزها جلوش دست به سینه بایستد و مدام بگوید: بله قربان.» 19
کودکان کار و خیابان
و چنین بود که با ازدیاد کارهای عکاسی، تصاویر بسیاری از دوره ناصرالدین شاه به بعد به دستان ما رسیده که خود منبع مهمی برای بسیاری از سریالها و فیلمهای مهمی مانند: سلطان صاحبقران، شازده احتجاب، شاه شکار، امیرکبیر، دلیران تنگستان، هزاردستان و ... شده است.
با رونق این رشته اندک اندک این هنر از انحصار دربار و اشرافی که برای چشم و همچشمی عکاس ویژه خود را داشتند بیرون آمده و عمومی گردید. عکاسان ایرانی و خارجی اندک اندک در تهران و تبریز و سپس در شهرهای مهم کشور استودیوهایی افتتاح کردند و مردمی که دستشان به دهانشان می رسید به این کار علاقه نشان می دادند. چنانکه در روزنامه دولتی به تاریخ 25 ذیحجه 1285با اعلام افتتاح اولین عکاسخانه عمومی نرخهای مصوبه را هم اعلام می کند:
اعلانات: چون اغلب مردم زیاده از حد مایل و راغب هستند که عکس خود را بیاندازند، عکاسباشی عباسعلی بیگ آدم خود را، که مدتها در زیر دست او بوده و تربیت شده و در عکاسی کمال مهارت را پیدا کرده بود، قرار گذاشت در خیابان جباخانۀ مبارکه حجره ای ترتیب و اسباب عکاسی آماده نماید تا هر کسی را میل انداختن عکس خود باشد، در آنجا رفته عکس بیاندازد و قیمت آن هم موقوف به بزرگ و کوچکی عکس است؛ عکس بزرگ یک چهارهزار دینار است تا دوازده عدد. پس از آن هر کس زیادتر طالب باشد، یکی سه هزار دینار است؛ عکس کوچک یکی دو هزار دینار است تا دوازده عدد. بعد از آن هر کس زیادتر بخواهد، یک سی شاهی است. 20
اندک اندک با افزایش استقبال مردم از این حرفه عکاسخانههای زیادی افتتاح شد. کار عکاسی به دو شیوه رسمی مانند آموزش در دارالفنون به شکل علمی و یا سنتی به شکل استاد ـ شاگردی انجام میشد. کتابها و جزوات متعددی به شکل دستنویس و یا چاپ سنگی برای استفاده عموم در دسترس بود، چنانکه عباس رحیمی در کتاب قاجاریه و آموزش عکاسی به 22 کتاب و دستنوشته اشاره می کند که قدیمی ترین آن کتاب فوتگرافی موجود در کتابخانه اعتضادالسلطنه است 21. تاریخ حک شده بر روی این کتاب به سال 1274قمری مربوط است. که به همان اوایل باز شدن این کار به ایران است.
غلامبچه گان
از عکاسان بنام آن زمان می توان به این افراد اشاره کرد:
1. مسیو ژول ریشار فرانسوی
2. شاهزاده ملک قاسم میرزا، که معروف به نخستین عکاس ایرانی است و فرزند بیست و چهارم فتحعلی شاه است.
3. اوگوست کرشیش اتریشی که معلم دارالفنون بود.
4. لوئیجی پشه ایتالیایی که اولین کسی بود که به دستور ناصرالدین شاه دست به عکسبرداری از تخت جمشید زد.
5. فوکه تی ایتالیایی از معلمین دارالفنون و نخستین کسی بود که تکنیک "کلدیون" را در ایران رواج داد.
6. کارلیان فرانسوی، وی اولین عکاس ماهر و حرفه ای بود که جهت گسترش کار عکاسی به ایران آمد. احتمال می دهند که ناصرالدین شاه در تعلیم عکاسی شاگرد این شخص بوده است.
7. بلوکویل روکولیبوف پزشک و نقاش فرانسوی که ناصرالدین شاه وی را جهت عملیات جنگ مرو برای عکاسی با لشکریان فرستاد که وی با شکست ایرانیان در این جنگ فجیع، اسیر شد بدون اینکه بتواند چیزی را ثبت کند.
8. آقارضا خان اقبال السلطنه، وی نخستین عکاس حرفه ای ایرانی بود و عکاسباشی ناصرالدین شاه.
9. غلامحسین خان صدیق السلطنه (موچول خان)
10. عباسعلی بیگ که شاگرد اقبال السلطنه بود و نخستین عکاسخانه عمومی را در تهران دایر کرد.
و دهها عکاس دیگر که در گوشه و کنار کشور رشد کردند و پایه های اصلی این هنر مهم را در ایران دایر نمودند.
هزاران عکس در بیوتات سلطنتی یا کاخ گلستان در آلبوم خانه آن نگهداری می شود. بر اساس نوشته خانم بدری آتابای : «اداره آلبومها و آلبوم خانه از تاریخ 1352در اختیار کتابخانه سلطنتی قرار گرفت. در این زمان وضعیت آلبوم ها همانند کتب کتابخانه بسیار اسفناک و آنها دچار خسارت و صدمات بی شمار گردیده بودند». 22
خواجگان دربار عکسی به یادگار گرفته اند
اکثر این تصاویر و عکسها مربوط به دوره ناصری است، چرا که شاهان بعدی با داشتن مشغله هایی دیگر و یا گرفتاری در مشکلات کشور همچون مشروطه و نا آرامیهای داخلی کمتر فرصت رسیدگی و پرداختن به کارهای هنری یا ذوقی را داشتند. البته مظفرالدین شاه که فرزند خلف ناصرالدین شاه بود گوشه کوچکی از علاقه مندی پدر را داشت و با آوردن دوربین فیلمبرداری پای جای پدر گذاشت. شاید با توجه به فیلمهای به جای مانده از وی که اکثراً به قدم زدن شاه به شیوۀ خنده دار و یا کتک کاریهای درباریان ــ که بیشتر به مراسم بقال بازی 23 شبیه است ــ عقب افتاده اش، در حضور سلطان وی را پایه گذار اصلی فیلمهای کمدی کلاسیک در ایران دانست! 24
اکنون با استفاده از آرشیو اسناد تصویری موسسه تعدادی از عکسهای مربوط به دربار قاجار، اعم از عکسهایی که به شکل سلفی 25 ناصرالدین شاه از خود تهیه کرده یا تصاویری که از داخل حرمسرا به توسط محارم وی تهیه شده است. بعضاً برخی تصاویر قدیمی مربوط به بزرگان و کارمندان درباری است. ممکن است برخی از این تصاویر با عکسهای موجود در کاخ گلستان مشترک باشد که این از همان تصاویری است که به تعداد در اختیار افراد بوده است. در پایان باید افزود که اگر سردسته شاهان قاجار یعنی ناصرالدین شاه حتی اگر به پادشاهی نمیرسید حتماً با ذوق وسلیقه ای که داشت می توان متصور بود که به عکاسباشی ای هنرمند و مشهور تبدیل می شد که می توانست در دنیای هنر برای خود اسم و رسمی فراهم نماید.
1. سند شماره 153ق موجود در مرکز اسناد موسسه تاریخ معاصر ایران. و البته قبل از این هم استفاده از عکس برای گزارش دادن پیشرفت کارهای حکومتی یا نظامی مسبوق به سابقه است، و البته این امر نه امر روتین حکومتی بلکه به ذوق و سلیقه و قدرت و توان حاکمان حکومتی داشت. چنانکه در نامه جوابیۀ امین السلطان به نامه حاوی گزارش مصور و عکس دار ظل السطان که حاکم بسیاری از مناطق ایران و فرزند ارشد ناصرالدین شاه بود، می خوانیم: «عکسهای سربازخانه و غیره را که ارسال فرموده بودند رسید و تمام آنها را تقدیم خاکپای همایون روحنافداه نموده خیلی هم مطبوع افتاده زیاده از حد تعریف فرمودند و حاجت به جلوه دادن فدوی نداشت. به اندرون برده ضبط فرمودند بحمدلله... کارهای حضرت والا جلوۀ خدایی دارد. حسن خداداد را حاجت مشاطه نیست؛ ان شاءالله تعالی همیشه همین طور باشد و خداوند تعالی و تقدس روز به روز بر شوکت و عظمت بندگان حضرت مستطاب ابهر امجد والا بیفزاید. امرکم الاعلی مطاع.» سند شماره 101742ق موجود در مرکز اسناد موسسه تاریخ معاصر ایران. و البته این ارتش به سبک اطریشی، برای ظل السلطان خوش یمن نبود و شاه هم که با زیرکی دریافته بود که فرزندش برای رضای خدا این ارتش به نسبت قوی را به وجود نیاورده و شائبه اینکه وی برای آینده افکاری را در سر می پرورانده، نه تنها این ارتش را به انحلال کشاند بلکه قدرت ظل السلطان را چنان کاهش داد که فی الواقع سایه ای بیش از وی نماند!
2. اختراع شیوۀ داگرئوتیپ در ژانویه 1839به وسیله داگر و نیپس مشترکاً به اطلاع عموم رسید. تصویر داگرئوتیپ تصویری بود که بر روی صفحه های مسی نقره اندود و صیقلی گرفته می شد. این صفحه را در معرض بخار ید قرار می دادند و بدین طریق آن را نسبت به نور حساس می ساختند، چرا که لایه ای از یدورنقره که ماده ای حساس به نور است، بر سطح صفحه تشکیل می شد. صفحه را چند دقیقه در دوربین نور می دادند و سپس تصویر آن را با بخاری که از جیوۀ گرم شده متصاعد میگردید، ظاهر می کردند. سپس تصویر را با زدودن یدور نقره متاثر نشده از نور، ثابت می ساختند. عمل ثبت ابتدا با محلول غلیظ نمک و بعدها با هیپوسولفیت سدیم انجام می شد. داگرئوتیپی که نخستین شیوۀ اعلام شده عکاسی بود نقایصی را نیز در بر داشت، چرا که حساسیت آن کم بود و از این رو نیاز به زمانهای نوردهی بسیار طولانی داشت و این نقص عملاً مانع از کاربرد آن برای عکاسی تکچهره می شد. همچنین تصویر آن آسیب پذیر بود و به آسانی صدمه می دید. علاوه بر اینها، از هر تصویر تنها یک نسخه به دست می آمد و به تعداد نسخه های مورد نیاز باید عکس گرفته می شد. برگرفته از کتاب: برایان کو. عکاسان بزرگ جهان. ترجمۀ پیروز سیار. تهران، نشر نی، 1379.ص16. البته صنعت عکاسی در همین شکل نماند در طول اندک مدتی شیوه های متنوعی از وسایل عکاسی ابداع شد که سرعت و وزن و بزرگی دستگاه عکاسی را به حداقل رساند از روشهایی که در مدت اندکی رواج یافت می توان به :روش کالوتایپ با روش نور دهی کم به سال 1840، شیوۀ کلودیون مرطوب، شیوۀ صفحه خشک ژلاتین اندود از سال 1870 به بعد.
3. وی در حدود سال 1816در شهر اوتره در ایالت فرانش کونته فرانسه به دنیا آمد. او در28سالگی در تاریخ 18 ژوئیه 1844(2رجب 1260) پاریس را به آهنگ ایران ترک کرد. در 6 اکتبر به تبریز رسیده و پس از چهار روز درنگ به سفر خود ادامه داده و سرانجام در 29 اکتبر برابر با شوال 1260وارد تهران شده و در یک خانواده ایرانی به سمت معلم زبان فرانسه استخدام گردیده و در این شهر زندگی نوینی را آغاز کرده است. خود او در یادداشتهایش می نویسد: «در تهران بیست و یکم نوامبر (10 ذیقعده1260) یک خانه اجاره کردم که مادام عباس هم در آن خانه منزل دارد، مادام عباس فرانسوی است، قریب بیست سال است به ایران آمده و مسلمان شده و شوهرش تاجری است شیرازی که در فرانسه این عیال را گرفته و تا چهارسال قبل از این در شیراز بودند، حالا چهار سال است که به تهران آمده و مادام عباس فعلاً جزو کلفتهای حرمخانۀ شاهی است. پنجم دسامبر توسط مادام عباس پیش ولیعهد رفتم تا عکس او را روی صفحۀ نقره بیندازم. یحیی ذکاء. تاریخ عکاسی و عکاسان پیشگام در ایران. تهران، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، 1376.ص3. بعدها جناب ریشار اسلام آورد و نام رضا گرفت و شاه بعدها در سپاس از خدماتش به سال 1288به وی لقب خانی داد و نامش میرزا رضاخان ریشار شد. وی با خواهر یکی از شاگردانش که نزدش فرانسه می خواند ازدواج کرد که حاصلش فرزندی به نام یوسف بود که لقب مودب الملک گرفت. همان، ص6.
4. همان، صص4-5.
5. متاسفانه از تصاویر گرفته شده به توسط مسیو ریشار به علت عدم قوام تصاویر داگرئوتیپ اثری باقی نمانده و شاید به علت نگهداری نادرست از بین رفته است.
6. برای ملاحظه تعدادی از نقاشیهای شاه در دوره سلطنت و ولایتعهدی مراجعه کنید به :محمدرضا بهزادی، "مشق شاهانه (مرقعات نقاشی ناصرالدین شاه قاجار در کتابخانه سلطنتی سابق)"، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، س15، ش60، (زمستان1390)، صص269-332.
7. عبدالله مستوفی. شرح زندگی من (تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجاریه). تهران، هرمس، 1386. ص97.
8. عباس امانت. قبلۀ عالم (ناصرالدین شاه قاجار و پادشاهی ایران). ترجمۀ حسن کامشاد. تهران، کارنامه، 1391. صص114-121.
9. راجر فنتون در سال 1819در انگلستان به دنیا آمد و در ضمن تحصیل در دانشگاه لندن به صورت تفننی به کار عکاسی مشغول شد. وی در لندن انجمن عکاسان غیرحرفه ای که با نام انجمن عکاسی یا انجمن کالوتایپ شناخته می شد تاسیس کرد. مهم ترین کار وی که بعدها پایه گذار عکاسی جنگی بود شرکت در جنگهای خونبار کریمه به سال 1855بود که نخستین عکسهای جنگی جهان را به مطبوعات و مردم معرفی کرد. وی از مشهورتری عکاسان زمان خود شناخته می شد. با استفاده از کتاب عکاسان بزرگ جهان، صص 105-109.
10. برایان کو، همان، ص105.
11. همان، ص 129.
12. یحیی ذکاء، همان، ص48.
13. همان. در توضیح تعجب ملای سبزواری یحیی ذکاء می نویسد: حاجی ملاهادی بنا بر اصول فلسفۀ قدیم معتقد بود که بقاء و انتقال ظل که عرض است، بی وجود شی یا جسم که جوهر است، امکان ندارد، بنابر این ثبت تصویر و عکس انسان بر روی شیشه یا کاغذ امری محال و از حیز امکان خارج است. وقتی که عکس خودش را به او نشان دادند، در حیرت فرو رفته، ناچار غلبۀ علم را بر یافته های فیلسوفان اذعان نموده است. همان، ص53.
14. جعفر شهری. تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم (کسب و کار). تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1368. ج3. صص152،154و166.
15. محمدرضا طهماسب پور. ناصرالدین شاه عکاس (پیرامون تاریخ عکاسی ایران). تهران، نشر تاریخ ایران، 1381. ص 35.
16. تقی دانشور. درون دربار (خاطرات تقی اعلم السلطان). تهران، نشرنی، 1364.ص116.
17. همان، ص149.
18. همان، ص178.
19. معصومه آقایی، "عکاسی و شکل دادن به ادبیات داستانی"، عکسنامه، س 11، ش36-37، 1392، ص47.
20. سیروس سعدوندیان. اولینهای تهران. تهران، نگارستان کتاب، 1389. ص210.
21. عباس رحیمی. قاجاریه و آموزش عکاسی (کتابها و دست نوشته های عکاسی در دورۀ قاجار. تهران، فرزان روز، 1391. ص3.
22. برگزیده عکسهای آلبوم خانه کاخ گلستان. تهران، کاخ گلستان، 1381. ص9. شایان ذکر است که آلبوم خانه از ابتدا مستقل و علاوه بر آلبومهای عکس که مشتمل بر 1039مجلد و در قطع و اندازه های مختلف و حاوی حدود 42132 قطعه عکس می باشند.همان، ص10.
23. بقال بازی نوعی نمایش سنتی و مردمی خنده دار و شادی آور ایرانی است که گاهی مضمونی انتقادی هم پیدا می کند. و البته در بین عوام همراه با حرکات نامربوط و گاه زشت و بی ادبانه همراه است. برای اجرای این نمایش دستنوشته ای وجود نداشت و بازیگران تنها براساس قصه ای از پیش تعیین شده، بداهه سازی می کردند.
24. احمد فاروقی قاجار، نوۀ احمد شاه قاجار که خود بعدها تعدادی فیلم مستند در ایران ساخت، روایت کرده: اولین فیلمی که در ایران ساخته شده فیلمی است دربارۀ خواجههای دربار و تهیه کننده و کارگردان آن خود مظفرالدین شاه بود. من خودم بچه که بودم توانستم این فیلم را ببینم؛ زیرا من نوۀ سلطان احمدشاه قاجار هستم و بنابراین می توانستم به واسطۀ نسبت خانوادگیم فیلمهایی را که آن زمان ساخته می شد و با دست خود شاه به عمل می آمد ببینم. راستش نمی دانم دربار قاجاریه روی چه حسابی به هنر سینما علاقۀ زیادی نشان می داد به نحوی که شاید آنچه من الان می گویم به نظر باورکردنی نرسد، اما در تمام مدت جنگ مشروطیت دو فیلمبردار روس، که برای محمدعلی شاه کار می کردند، از صحنه ها و اتفاقاتی که می گذشت فیلم می گرفتند و فیلمهای جنگی هم بودند. زمانی هم که ایل بختیاری به تهران حمله کرده بود تا آخرین لحظه فیلم می گرفتند. غلام حیدری. خاطرات و خطرات فیلمبرداران سینمای ایران. تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1376. ص15.
25. تصویری در نقاشی یا عکاسی که شخص از چهره خود تهیه کرده باشد، خودنگاره.
عضدالملک؛
عکس هر طبقه از نوکرها را در حضور ضبط است، بجز عکس ریش سفیدان و خوانین قاجار و آقایان معتبر، ایل جلیل قاجاریه که مال خودمان است که داشتن عکس آنها از همه واجب تر است. عکاس خوبی را معین کن بهتر بود عکاس پسر میرزا علیاکبر، مستوفی موزه قرار بدهید یا او یا کس دیگر. عکسها را انداخته کتابی بکنید. اسامی خود و پدرشان و طایفه شان را هم زیر عکس به خط خوبی بنویسند به نظر برسانید. سنه 1 1308
هندوانه خوری در باغ و راغ
در این نامه کوتاه و در چند جمله سلطان صاحبقران دستوری میدهد که شاید صد سال بعد به صورت علمی و دقیق در مراکز اسنادی ایران اجرا میشود؛ تشکیل و تهیه اولین کتاب عکس سران حکومتی و نمایه ای در زیر آن از کار و نام و نشان و تیره و طایفه آنان. و حتی از آن جالب تر، باز بودن دست شاه برای انتخاب شخص عکاس است، که وی از نظر خود حرفه ای ترین شخص را معرفی کند. و این امر نشان از پیشرفت کمی و کیفی عکاسی در روزهای پایان سلطنت ناصرالدین شاه داشت.
در این سال ــ 1308ق ــ از تاریخ ورود اولین دوربین عکاسی به ایران چیزی نزدیک به 48سال و از اختراع خود دستگاه عکاسی 51 الی 53 سال بیشتر نمی گذشت. یعنی ایرانیان در استفاده از این پدیده چندان از فرنگ عقب نبودند (درست مانند زمان فعلی! که در استفاده از وسایل به روز آن ور آب به روزیم). اولین دستگاه عکاسی نزدیک به پایان حکومت محمدشاه از سوی ملکه انگلیس و امپراتور روسیه اهدا شد. دستگاه عکاسی داگرئوتیپی 2 که هنوز مراحل ابتدایی تکامل خود را می گذراند. این وسیله حتی در خود اروپا چندان شناخته شده و عمومی نبود. ورود این وسیله نوظهور، طبعاً با کنجکاویهایی از سوی شاه و درباریان آن زمان همراه بود. ولی به عنوان وسیلهای ناشناخته که کاربردی نداشت جهت نگهداری به بیوتات سلطنتی فرستاده شد، تا روزی که فردی کاربلد آن را به کار اندازد. و البته این امر چندان به طول نینجامید. شخصی فرانسوی به نام مسیو ژول ریشار 3 که جهت آموزش زبان فرانسه به ایران آمده بود ــ واندک آشنایی هم با این وسیله داشت ــ از همان اوان برای عکاسی به دربار دعوت شد. طبیعتاً اولین استفاده کنندگان از این اختراع مهیج، دربار و شاه بودند.
ریشار خود می گوید:
دو دستگاه اسباب عکاسی در روی صفحات فلزی برای شاه آورده اند، یکی را ملکه انگلیس هدیه فرستاده و دیگری را امپراتور روس. اما با وجود آنکه شرح اعمال این عکاسی در کتابچههای منضمه فرستاده شده است، تاکنون احدی از فرنگی و ایرانی نتوانسته آنها را به کار انداخته عکس بردارد، و چون دانستند که این کار از عهدۀ من ساخته است به من رجوع نموده، اول مرا برای برداشتن عکس ولیعهد و خواهر ولیعهد احضار نمودند؛ ولیعهد سیزده چهارده سال دارد، بیشتر موذی می آید تا محجوب... وزیر مختار انگلیس با مستشار سفارت امروز در موقعی که پیش شاه می رفتند چند قطعه عکس که در روی صفحات نقره برداشته بودم برای شاه بردند و از من تعریف کردند... دو ساعت به ظهر مانده رفتم به دربار. وزیر امور خارجه که آنجا بود مرا به حضور شاه برد... بعد به من گفت باید اسبابهای عکاسی او را کاملاً به راه انداخته عکسهای خوب از او بردارم... وزیر امور خارجه میرزا ابوالحسن خان گفت سفیر بخارا که به دربار ایران ماموریت دارد، خواهشمند شده است که شما پیش او رفته عکس او را بیندازید. ... بعد از اینکه چندین مرتبه عکس محمدشاه و حاجی میرزا آقاسی را برداشتم مرا جزو مستخدمین دولتی مندرج کرده فرمانی برای من صادر شد.... شاه مرا برای برداشتن عکس خود و اهالی اندرون و شاهزادگان خواسته، همه روزه مجبور بودم که به درخانه رفته غفلت از انجام خدمات نداشته باشم. 4
شاه کج کلاه
کل این اتفاقات در طول سه سال 1844 تا 1847م (1260-1263ق) به وقوع میپیوندد. یعنی سالهایی که ناصرالدین میرزا ولیعهد بود و به علت کمی سن به تبریز نرفته بود. اولین عکس هم آن طوری که از گفته های ریشار بر می آید از ولیعهد و خواهرش ملک زاده خانم که بعدها به همسری امیرکبیر درآمد گرفته شد. 5 معلوم نیست ولیعهد نوجوان در مدت طولانی نوردهی عکاس در یکی از اتاقهای کاخ گلستان، چه می کرده که ریشار از عدم آرامش ناصرالدین میرزا گله کرده، ولی هر کاری که ولیعهد کرده باشد بذر علاقه مندی به این وسیله نوظهور در دلش کاشته شد و بعدها در دوره سلطنتش به ترویج این وسیله کوشا و ساعی بود.
البته نباید فراموش کرد که شازدۀ جوان از همان اوان خردسالی با هنر چندان بیگانه نبوده و در نقاشیها و طراحیهای فراوانی که از این دوران از وی به جای مانده، شاهد رگه هایی از استعداد و هوشمندی دیده می شود. چنان که شاه تا پایان عمرش هر گاه فرصتی به دستش می رسید، دستی به قلم و بوم میزد و اثری از خود به جای میگذاشت. 6
ریشه این علاقه مندی و هنر دوستی را باید در خانواده وی هم جست و جو کرد. پدرش دستخط خوبی داشت و در نوشتار و مکاتبات هنرمندی به خرج می داد و مادر نامدار و نزد ایرانیان به شدت منفورــ مهد علیا ــ آن قدرهنر داشت که تا آمدن شاه جدید از تبریز، در طهران حکمرانی کند و زمینه سیاسی سلطنت را برای پسرش آماده نماید و از سوی دیگر ــ هنرمندانه و مانند یک بازیگر تئاتر ــ روسری رنگی و دیگری سیاه، توأمان بر سر کند و در جواب چرایی آن بگوید تیره را در مرگ شوی به سر کرده ام و رنگی را در خوشی بر تخت نشستن فرزند! 7
گذشته از این، به رغم اینکه عموم مورخان و صاحبان تألیفات تاریخی، آموزش ولیعهد را که به دست شخصی به نام ملاباشی انجام می شد ناکافی می دانند ولی روال بعدی حیات شاه آینده نشان از ذکاوت و تیزهوشی ذاتی دارد که بعدها با علاقه و سختکوشی خود شاه تا حد زیادی رو به تکامل گذاشت.
زنان حرمسرا از هر نوع
با همۀ کم و کاست در تحصیلات رسمی، ناصرالدین هم در دیدگاه و هم در فراگیری زبان، بسیار پذیرای جو فرهنگی ای بود که ابتدا در دهههای نخست قرن نوزدهم در ایران برشکفت. دربار فتحعلی شاه، جد پدری ناصرالدین، مشوق نهضت ادبی نوینی بود که رفته رفته پدید آمد و ارزشهای سنتی پادشاهی ایران را گرامی می داشت. در واقع، رضاقلی خان هدایت محصول بارز این نهضت ادبی بود. کتاب مجمع الفصحای او، دانش ادبی مشروحی که در ضمن شاعران و نویسندگان همعصر نویسنده را به قلم آورده است، نمونه ای است از پشتیبانی قاجاریه از شعر و ادب. فتحعلی شاه که خود شاعری نه چندان خوش قریحه بود گروهی از ادیبان را در مجمعی به نام انجمن خاقان گرد آورد. این بخشی از یک تلاش آگاهانه برای احیای سنت دربار ایران باستان بود، که برای تایید و تاکید مشروعیت و جلال و شوکت سلطنت قاجاریه ضروری به شمار می رفت... تازگی این مکتب پررونق و تاثیر آن بر ولیعهد جوان، منحصر به مدح و تملق شاهانه نبود... سبک نگارش و ذوق ادبی ناصرالدین میرزا بازتابی از این محیط فرهنگی به ویژه پس از بازگشتش به تبریز در 1264ق است. وی علاقۀ وافری به شعر و نثر پیدا کرد و فارسی خود را نیز به سرعت بهبود بخشید. نادرمیرزا، مورخ تبریزی که ولیعهد را به هنگام حکمرانی آذربایجان دیده بود می نویسد: «آن حضرت روز بار[عام] دادی تا نیم روز، شب نیز با ندما و شعرا بودی».... در عهد فتحعلی شاه که آداب و رسوم دربار ایران دگربار زنده شد و مقام دیرین شاه در کانون یک نظام پایدار تثبیت شد، تعلیم و تربیت شاهزادگان قاجار مشمول هر دوجنبۀ این سنت گردید. وقتی لسان الملک سپهر وقایع نگار دربار می گوید ناصرالدین جوان هنر «رزم و بزم» را کامل آموخته بود در واقع ولی نعمت آتی خود را آگاهانه در کنار پهلوانان افسانهای ایران جا می دهد.... شور شوق ناصرالدین برای سواری و شکار در سرتاسر عمر، که آخرها مشغلۀ بی وقفۀ او شد، نمودار این سنت دوگانۀ طرب و پیکار شاهانه بود که نه تنها مداحان درباری بلکه سرمشقهای اجدادی هم این راه و رسم را به او نشان می داد.... چنانچه ناصرالدین در پی سرمشقی برای زندگی پرتجمل، پرنزاکت و پرعشرت می بود، نمونه ای بهتر از فتحعلی شاه پیدا نمی کرد. آوازۀ دربار پدرجدش از جهت نمایش خیره کننده ثروت و نعمت سلطنتی، حمایت دولت از ادبیات و هنر، بذل و بخشش سرشار و حرمسرای وسیع همه جا پیچیده بود و خاطرۀ آن روزها هنوز در ذهن اشراف قاجار زنده بود. پس از چهارده سال پادشاهی خشک و بی زر و زیور محمدشاه، پسر او بدون لحظه ای تردید همان شکوه و جلال و شیوۀ زندگی فتحعلی شاه را برای خود برگزید. تلاش ناصرالدین در حفظ این چنین رفتاری که تا مرز نخوت و خودشیفتگی پیش می رفت، عشق و علاقۀ او را به تزیینات، اغذیۀ کم نظیر، و اقامتگاههای پر طول و تفصیل بسی همسان آیین بزم اجدادیاش می ساخت. 8
بزرگان دربار ناصری؛ در ابتدای دوره سلطنتش با لباسها و کلاههایی که اندکی بعد منقرض شد
بر تخت نشستن ولیعهد ناصرالدین میرزا در 23 ذیقعده 1264 سر آغاز جدیدی در دوره معاصر ایران است. نه تنها از لحاظ سیاسی بلکه از بسیاری جهات دیگر. شروع حکومت شاه جدید با صدارت شخص مقتدری چون امیرکبیر ــ که تا آن روز هیچ صدراعظمی چنین قدرت و اقتداری نداشت ــ که اثراتش تا پایان حکومت شاه جدید باقی ماند. کمترین نشانه حضور امیرکبیر در امر آموزش در محیط سنتی ایران و تاسیس دارالفنون دیده می شود، که با همه کم و کاستی و سست عنصری مقامات حکومتی در اداره کردن آن ــ یادگار سترگ این سردار نامی سیاست ایران بود (بعدها فنون جدیدی چون عکاسی نیز در این دانشگاه تدریس شد). پس از چند سال کشمکش مقطعی در دوره ابتدایی حکومت شاه جدید ــ مانند جنگ هرات ــ کشور چندان درگیر جنگی نفس گیر نشد، و ثبات و آرامشی هر چند ناپایدار تا پایان سلطنت شاه برقرار بود. و این همان چیزی بود که هر گاه در ایران به وقوع می پیوست پیشرفت و آسایشی برای خلق الله در زمینه هنر و تولید و تجارت فراهم می شد ــ به عنوان مثال در دوره شاه عباس اول که دوره ثبات بود، این امر به خوبی قابل لمس است. مشکل اصلی این دوران، نفوذ و بازی بزرگان و ابرقدرتهای خارجی بود. روس و انگلیس ــ دو همسایه اصلی ایران ــ مانند دو تیغه یک قیچی چنان به ایران فشار می آوردند که شاه یک بار به این و یک بار به آن تمکین میکرد. بسته شدن قراردادهایی زیانبار که نفعی بجز استفاده دربار و شاه نداشت تتمه توان و ثروت طبیعی و امکانات کشور را به نفع غربیان به هدر می داد. و البته همین دوران چند ده ساله موجب آشنایی ایرانیان با پیشرفت سایر ملل چه اروپایی و چه شرقی مانند ژاپن می شد. و این اطلاع رسانی از پیشرفت سایرین در علم وتمدن از طریق مسافرت و سفرنامه نویسی ایرانیان و روزنامه ها که تازه پا گرفته بودند و از همه مهمتر ترجمه کتب و چاپ و انتشار آنها با توجه به امکان به نسبت ارزان آن ایام بود، انجام یافت. از همین زمان ورود آثار تمدنی غربی هم به ایران باز شد. و البته چیزهای جدید سر منشأ درباری داشتند. همان هم که در ابتدا گفته شده دوربین عکاسی از جمله این وسایل بود.
این درباریان خوش لباس ترند
در اروپا در یک بازه زمانی به نسبت طولانی، دوربین عکاسی به دست بسیار کسان، از ملیتهای انگلیسی و فرانسوی و آلمانی رو به تکامل و پیشرفت گذاشت و به ضرس قاطع نمی توان فرایند همگانی شدن این وسیله را مدیون فرد بخصوصی دانست. مسابقه اصلی، بر سر بهبود کیفیت این وسیله و کم کردن زمان تثبیت تصویر بر روی صفحات حساس دانست. تا قبل از آن ترسیم تصاویر در دستان هنرمندان نقاش بود. و این در اروپا بر خلاف قاره کهن یعنی آسیا ــ و خصوصاً غرب آن ــ در اوج شکوفایی خود بود. در غرب آسیا و دنیای اسلام به علت وجود محدودیتهای دینی و مذهبی امکان اینکه این هنر تکامل یابد میسر نبود. و این کار گناه آلوده، نهایتاً در دستان برخی نقاشان درباری انجام می شد، که با توجه به نقاشی مسطح و یک وجهی از تمثال افراد، به شکلی کاملاً ابتدایی به نقش میآمد. از نقاشیهای به جای مانده از دورههای گذشته، شاید دوره صفویه ــ به عنوان مثال در کاخ چهلستون ــ متکامل ترین و زنده ترین شکل تصویرگری را داشته باشد. ولی باز با همه این نقاشیهای که عموماً بر ساختمانهای سلطنتی تجلی یافته، تصویر درست و زنده و واقعی از چهره امرا و فرماندهان و یا حتی مردم عادی کوچه و بازار دیده نمی شود. شاید از لباس و مراسمهای در حال انجام آنان در این تصاویر و نقاشیهای ابتدایی بتوان، اندکی از خصایص آن زمان را دید، ولی مقایسه آن با نقاشی پیشرفته جهان غرب، قیاسی مع الفارق است. اروپاییان با توجه به عدم محدودیت و حتی تشویق کلیسای کاتولیک و سایر فرق مسیحی در تزیین اماکن مقدسه همچون کلیساها، به پیشرفت شگرفی در حد نمایش واقعی چهره افراد از لحاظ شکل و لباس رسیده بودند. بسیاری از تک چهره های نقاشی شده در غرب چندان تفاوتی با اصل چهره افراد ندارد. ولی طولانی بودن پروسه ترسیم افراد و اشیاء موجب می شد که در میان عموم مردم ترسیم این تصاویر عمومیت نداشته و یا حداقل اینکه این هنرمندان کمتر به نقاشی مردم کوچه و بازار بپردازند. به هر حال نقاشان آن سامان هم مانند نقاشان ایرانی می بایستی گذران زندگی می کردند و دربار از جمله جایهایی بود که با داشتن ثروت و قدرت می توانست از این هنرمندان پشتیبانی مادی و معنوی نماید. همچنان که سایر هنرمندان مانند شعرا در دربارهای شاهان ایرانی پرورش می یافتند.
شروع عکاسی حرفه ای در اروپا اندکی بعد از اختراع آن حتی در بین اجتماع هنرمندان این قاره در خصوص اینکه این حرفه هنری است یا خیر، بحث و گفت وگوی زیادی به راه انداخت. چنانکه «راجر فنتون» از عکاسان به نام و پیشگام انگلیسی 9، در جواب یکی از منتقدان نقاشش، که به هنرعکاسی، ایراد اساسی وارد کرده بود و گفته بود که: «عکاسی جزئی از هنرهای زیباست! اما دلیل این گفته چیست، حال آنکه می دانیم عکاسی به دوربین و مواد شیمیایی وابستگی کامل دارد»، گفته بود: «و نقاشی نیز چنین است و به قلم مو و رنگ و بوم وابسته است». 10 این سخنان نشان از آن دارد که حتی در خانه این اختراع مهم، جر و بحث زیادی در خصوص هنری بودن یا نبودن آن در جریان بوده است.
حال شما در نظر بگیرید در ایرانی که حتی استفاده از این وسیله و به کار انداختن آن برای خود، معضلی بود اصلاً کسی به فکر هنری بودن یا غیر هنری بودن آن بحثی داشت یا خیر؟
به هر صورت وسایل و اختراعات جدید غربی در تغییر سلیقه و ایجاد علاقه مندیهای جدید ناصرالدین شاه، نقش مهمی ایفا می کرد. تا وسیله جدیدی در غرب به استفاده عمومی می رسید و یا هنوز نرسیده شاه با روحیه تنوع طلبش به هر قیمتی در پی آن می رفت. به عنوان نمونه با صنعتی شدن چراغ گاز شاه دستور استفاده از آن را حتی به شکل محدود در خیابان چراغ برق تهران ــ امیرکبیر امروزی ــ داد و یا زمانی که برق مورد استفاده همگانی در اروپا رسید در ابتدا در کاخ گلستان موتور برقی کار گذاشته شد و سپس خیابان چراغ برق به این زینت جدید آراسته شد و نامش به چراغ برق تغییر یافت. استفاده از لکوموتیو آن هم به شکل محدود به نام ماشین دودی که به اسباب بازیهای کودکان در شهر بازی می مانست هم از آن جمله بود که سطح و سقف درخواستهای شاه را می رساند. البته اینکه این وسایل استفاده عامه داشتند خوب بود، ولی دمدمی مزاج بودن و تداوم نداشتن اعمال شاه کل این مزایای تمدن جدید را زیر سؤال می برد. این خلق و خوی ممیز شاه در سفرهای سهگانه اش بیشتر محسوس است. در سفرهای اروپایی شاه چندان وسایل جدید فرنگی خریده شد که انبارها و اتاقهای کاخ گلستان با وسایل مفید وغیر مفید از هر نوع به تنگی افتاد. با دیدن برخی اتاقهای فعلی کاخ موزه گلستان و انبارهای و مخازن آن تتمه انواع پیانو و ماشینهای موسیقی از هر نوع و یا وسایل زینتی بی فایده از هر نوع به وفور از سفرهای این شاه تنوع طلب به یادگار مانده است. شاید دلیل اصلی توجه شاه به وسیله ای چون دوربین عکاسی ثبت و ضبط بی واسطه وقایع در آن است.
مطالعه تزئینی در کنار دو زن حرمسرا
مهم ترین شیوه ثبت وقایع زندگی شاهان تا آن موقع کتب تاریخی ای بود که به قلم نویسندگان درباری و با نظر شاه نوشته می شد. ناصرالدین شاه هم از این امر مستثنی نبود. وی با داشتن مجموعهای از نویسندگان زبردست مانند اسلاف خودش دست به این کار زد و حتی این کار را به روزنامه ها که آن هم وسیله ای جدید به حساب می آمد تسری داد، به طوری که سفرهای شاه در داخل و خارج کشور، در اندک مدتی بعد، به صورت پاورقی روزنامه ویا کتاب چاپ سنگی با ویرایش و سانسور نویسندگان درباری در دسترس عموم قرار می گرفت. ولی ورود دوربین عکاسی در ثبت وقایع برای شاه جوان جلوۀ دیگر داشت. ضبط وقایع بدون کم و کاست و همان طوری که هست مطلوب هر آدمی است. و هر چند شاید در بسیاری از موضوعات واقعه ثبت درست وقایع، چندان مورد پسند حکومتگران نباشد ولی به هر حال گریزی از آن نبود و شاه حتی اگر عکسی را نمی پسندید که در دید همگان باشد، در پستوی عکاسخانه خود ضبط می کرد. نقاشان مبتدی درباری شاید میتوانستند با همان نقاشی ابتدایی به همه سرداران بی عرضه قشون عظمت دروغین سرداری چون اسکندر و یا داریوش و کوروش دهند ولی این وسیله جدید همان بود که آیینه می نمایاند.از دیگر علاقه مندیهای شاهانه که تا پایان عمر شاه در حضرو سفر برپا بود کتاب خوانی در حضورش بود. در خاطرات مختلف خصوصاً خاطرات اعتمادالسلطنه و یا خاطرات دستنویس شاه چه چاپ شده و چه چاپ نشده میخوانیم که این امر یکی از مهم ترین تفریحات شاه در طول زندگیش در سفر و حضر بود. از محتوای کتب هم اطلاعات کاملی موجود است. همه کتب تاریخ قدیمی و جدید جغرافیا و رمان و داستان و حتی کتب ترجمه نشده ــ خصوصاً به زبان فرانسه ــ در حضور شاه به توسط خوانندگان و مترجمین خوش ذوق خوانده می شد. حتی در خوابگاه شاه هم کتابی چون الف لیله و لیله یا همان هزار و یکشب برای تفریح و به خواب رفتن شاه به شکلی شیرین و با آب و تاب فراوان ذکر می شد و شاه از آن محظوظ می شد. کتب تصویری هم یکی از کتابهای مورد علاقه شاه بود. چنانکه گفته شده منابع تصویری مانند «آلبوم تاریخ ناپلئون بناپارت را که محتوی حدود نود تصویر چاپی با شرح و تفصیل به فارسی و فرانسه، که در سال 1260ق برای محمدشاه تهیه شد، دیده باشد». 11
در لباس نظامیان اطریشی
و البته باید اضافه کرد که علاقه وی به اسباب و آلات فرنگی از هر نوعی هم به این ذوق شاهانه میبایستی افزود گردد، و از جمله آن همچنان که گفته شد دوربین عکاسی، یا کشتی بخاری سوغات فرنگ و فانوسی که با الکل به هوا فرستاده می شد و دهها علاقه مندی عجیب و غریب دیگر که تا به آن روز در وسایل هیچ پادشاه حداقل قاجاری دیده نشده بود.
همزمان با آغاز سلطنتش که فقط سه سال اول آن با اتابکی امیرکبیر گذشت و شاه مانند آدم مطیعی تحت تاثیر ناخواسته وی بود، کل چهل و شش سال دیگر وی به حکمرانی مطلقه و مبسوط الید تبدیل شد که با کمال قدرت ایران را چون ملک طلق خود دانسته و آب و هوا و دریا و همه چیز آن را در ید خود داشت. و این امر چنان گسترده بود که در سالهای بعد با بستن قراردادهای متعددی با دنیای غرب بخش بزرگی از منابع طبیعی و غیر طبیعی این سرزمین به دست ایرانیان سودجو و همکاران بیگانه فرصت طلبشان به یغما رفت. هر چند در مقاطعی با مخالفتهای جناحهای قدرتمند روحانی و به پشتیبانی مردم جلو برخی از این قراردادها گرفته شد ولی به حق دوره طولانی شاهنشاهی وی را دوره قراردادها نام نهاده اند.
البته با همه مصائبی که این زمان طولانی ایجاد کرد در دل خود محاسنی هم داشت که به علائق وسلایق شاه بازمی گشت. از جمله این محاسن که شاید برای مردم ایران نانی نداشت ولی از جنبه هنری و تاریخی برای خود در تاریخ ایران جایی باز کرد همین هنر عکاسی و ثبت وقایع زندگی قاجاریان و مردم، درآن دوره بی خبری است.
غلامبچه و زنی از حرمسرا؛ شاه به صورت استودیویی از آنان بازی می گیرد، در حال بدمستی و شرابخواری
از همان اولین دوربین عکاسی مسیو ریشار، شاه دل به این اختراع اعجاب آمیز بست. اختراعی که برای خیلیهای دیگر هم ایجاد سؤال و شبهه می کرد. چنانکه برای فیلسوف معروف آن عصر همین طور بود. در خصوص اولین عکس گرفته شده از حاج ملاهادی سبزواری که از بزرگترین فیلسوفان عصر خود بود داستانی نقل شده که درجای خود خواندنی است. شاه در اولین سفرش به خراسان به همراه جمع زیادی از لشکریان وهمراهان و ازجمله رضاخان اقبال السلطنه عکاسباشی از همه مناظر و اشخاص مهم راه طهران تا مشهد عکاسی می کرد. از جمله آنان ملاهادی بود. میرزا علی نقی حکیم الملک نویسنده سفرنامه شاه در این سفر در خصوص اولین ملاقات شاه با ملاهادی سبزواری می نویسد:
در این وقت جناب حاجی ملاهادی سبزواری به همراهی سپهسالار اعظم به حضور مبارک آمدند. و از آنجا که جناب حاجی از اجلۀ حکما، و از جمیع صفات غیر حسنه عاری و مبرا و در حکمت الهی بحری است بی پایان و نامتناهی و در سایر علوم صاحب بصیرت و آگاهی و الحق شخص مرتاض و به همه جهت ممتاز است، بندگان حضرت اقدس وجود مقدس معظم الیه را محترم و ملاقات ایشان را مغتنم شمرده و با ایشان از هر مقوله صحبت داشتند و صمناً خواهشمند تصنیف کتابی که محتوی اغلب علوم و مواعظ چند باشد شدند، جناب ایشان نیز اطاعت امر همایون را متقبل و موقوف به زمان مستقبل دانسته دعای وجود مبارک را گفته رخصت معاودت جستند. 12
در روز دوم شاه به رضاعکاسباشی دستور تصویربرداری از حکیم سبزواری را می دهد که سفرنامه نویس مینویسد:
آقارضا عکاسباشی که حسب الامر به انداختن عکس جناب حاجی ملاهادی مامور بود، انجام خدمت مرجوعه نموده به حضور مشرف شده و شیشۀ عکس جناب معزی الیه را که بسیار ممتاز برداشته بود، از نظر انور مبارک گذرانیده و مورد تحسین و مرحمت شد و به خاک پای همایون معروض داشت که چون جناب حاجی تاکنون اسباب و آلات این فن را ندیده و انعکاس و انطباع هیکل اشیاء را در صفحۀ خارج مشاهده ننموده اند، از ملاحظۀ آن کمال تحیر پیدا کرده متفکر شدند و چون بر حقیقت آن فی الجمله بصیر گشتند، او را در استدلال علوم مناظر و مرایا اسبابی نیکو شمردند. 13
در این عکس دلبستگی زنان حرم به تصویر کشیده شده است
و این تازه از اولین نتایج سحر بود. شاه که خود هم همتی در عکاسی داشت و تجربیات خود را در کاخ و گاه بیرون آن به انجام می رسانید در طی سالیان متمادی و با اضافه شدن تجربیاتش، عکسهای فراوانی گرفت که اکثر آنها به دلیل خاص بودن در آلبومخانه سلطنتی (عکاسخانه مبارکه همایونی) به دور از دسترس اغیار نگهداری می شد. علت آن هم این بود که تصاویر گرفته شده از زنان در حرمسرا، گاه چنان گستاخانه بود که فقط شاه به عنوان همسر آنان میتوانست این تصاویر را بگیرد یا به تصاویر نگاه کند. البته مرحوم جعفر شهری ــ نویسنده پیشکسوت و تهران شناس ــ که به نظر میرسد بسیاری از این تصاویر را از نزدیک دیده، روا یا ناروا نسبتهایی را به ناصرالدین شاه میدهد که با توجه به باقی ماندن برخی از تصاویر شاه، شاید چندان هم پر بیراه نباشد.
پادشاهی بود اهل ذوق و عشرت و زیباپسند و طبیعت دوست و از این روی از هر چه که از آدم و حیوان و منظره و باغ و گل و دشت خوشش می آمد از او عکس می گرفت، مخصوصاً از افرادی که مورد علاقه اش بودند مانند ملیجک و زنان مقرب و سوگلیها و داخل و خارج و آباد و خراب عمارات و گل و باغ و حوض و دشت و دمن و خیمه و خرگاه و آنچه که در اطراف خود می نگریست و محارم را هم به همین خاطر فن عکاسی آموخته بود تا بتوانند از خلوت و جلوت و امور پنهانی خود نیز عکس تهیه بکند...دیدنی ترین عکسهای ناصرالدین شاه یکی عکسهای هنری اوست که خود با دست خویش برداشته و دیگر عکسهای سان و رژه زنان اندرون، یعنی زنهایی ک به صورت عقد یا صیغه و متعه در اختیار داشته است. عکسهایی که اگر از اروپا مشابه آنها از سان و رژه قشونهای عظیم و سربازان تعلیم دیده و ساز و برگ جنگی آمده در روزنامه های خارج به نظرش می رسید. 14
تعدادی از درباریان، بیماری از یکی از درباریان می بارد، در کل اوضاع بسیار نامرتب است
طهماسب پور در کتابش ناصرالدین، شاه عکاس، دوره عکاسی شاه را به دو دوره تقسیم کرده است؛ «دوره اول از حدود سال 1295-1275ق/1878-1858م. که به مدت بیست سال مداوم به عکاسی پرداخته و دورۀ دوم، بر مبنای نوشته ای است که به خط خود در آلبوم شماره 210 آلبومخانه گلستان موجود است، از سال 1302/1897. در پی یک وقفه چند ساله، دوباره به عکاسی می پرداخت. این دوره تا سال آخر سلطنت وی یعنی 1313/1895 ادامه داشت و دستیار او در کار عکسبرداری یکی از خواجگان حرمسرایش به نام عزیزخان بوده است». 15
افرادی که به عنوان پیشخدمت نزد شاه بودند، معمولاً از دوران نوجوانی به دربار راه می یافتند و تا پایان عمر در خدمت سلطان باقی می ماندند. به این افراد "غلامبچه" می گفتند که در طول زمان خدمتشان ارج و قربی می یافتند و در دربار چنان صاحب قدرت می شدند که بسیاری از کارسازیها بیرونی به دست آنان انجام می شد. این نوجوانان از بین خاندان قاجار و یا اشرافی که با شاه نزدیک بودند انتخاب می شدند و رقابت سختی در بین خانوادهها برقرار بود که منسوبانشان به مقام غلامبچگی برسند. اینان تا قبل از بلوغ معمولاً به همه جای دربار سرک میکشیدند و از همه مسائل داخلی حرمسرا و زندگی خصوص شاه اطلاع داشتند. یادداشتهای این غلامبچه گان به عنوان منابع دست اول حاوی اطلاعات جالب و عجیبی در خصوص زندگی شاهان است. از جمله آنان خاطرات تقی اعلم السلطان است. وی که سالها به ناصرالدین شاه و دیگر شاهان قاجار خدمت کرده است درباره علایق و تفننهای ناصرالدین شاه می نویسد: «همچنین[شاه] گاهی خروس جنگ می انداخت و گاهی نیز کبوترهای خود را شاه به هوا کرده، سوت مخصوص با دهان می زد و پس از ساعتی که تماشای حرکت و معلق زدن آنها را می کرد به تفریح دیگر می پرداخت و همه روزه ساعتی به عکاسی مشغول می شد. از خانمها و هر چه که به نظرش مطلوب می آمد عکس برداشته، به شاهزاده عبدالله میرزای جهانبانی عکاس مخصوص می داد. [او] شیشهها را ظاهر کرده و از هر یک چند عدد چاپ کرده تقدیم می کرد». 16
علی کچل و دوستش پا روی سه پایه گذاشتهاند و جلو شاه فیگور گرفتهاند
و یا همین شخص در خصوص دفعات عکاسی شاه در دربار می نویسد: «همانگونه که شاه در اندرون روزی دو سه مرتبه دوربین عکاسی گذارده و عکسهای مختلف در اندرون برداشته عبدالله میرزای قاجار عکاس مخصوص می برد رتوش و ظاهر و چاپ کرده می آورد نزد شاه، عزیزالسلطان نیز موقع بیکاری عکاسی می کرد و عبدالله میرزای جهانبانی حاضر کرده تسلیم می کرد». 17
و یا در جای دیگری به ذکر خاطره ای هم در خصوص ثبت وقایع با دوربین عکاسی می کند و هم به وجه دیگری از علاقه مندی شاه که توجه به مردم کوچه و خیابان دارد می پردازد. داستان مهدی حمال. وی در پرخوری چنان پرآوازه بود که به دربار دعوتش می نمایند تا این آوازه را امتحان نمایند. با خوراندن خوراکهای متنوع درباری هم موجب انبساط خاطر ملوکانه فراهم می شود و هم با گرفتن تصویری از مهدی حمال وی به تاریخ می پیوندد: «شاه از دکتر طولوزان پرسید: در اروپا هم این جور اشخاص پرخور پیدا می شود؟ دکتر طولوزان و دکتر شنیدر عرض کردند: گمان می کنم در کره ارض چنین کسی تاکنون پیدا نشده! در این موقع شاهزاده عبدالله میرزای جهانبانی عکاس مخصوص عکسی برداشت. دکترطولوزان عرض کرد: استدعا دارم امر بفرمایید یک عکس او را به من بدهند به پاریس بفرستم. شاه به عبدالله میرزا امر کرد به او بدهد». 18
شاه معمولاً در زیر تصاویری که خود می انداخته یا عکاسان درباری می گرفتند توضیحات موجزی چه با تاریخ و چه بدون تاریخ می داده که این توضیحات هر چند کم، انگیزه عکاسی را آشکا میکند و یا با یافتن تاریخ برای این تصاویر می توان به پیشرفتهایی در نحوه عکاسی شاه پی برد. توضیحاتی از قبیل: «این عکس خودم را خودم در اندرون انداخته ام 1282ق»، «شکل ما در پنجاه سالگی»، این اشکال را در سال 94 در اوائل رمضان که روزه بودم انداخته شد، طهران"، این عکس آخر این صفحه را بعد از مراجعت از سفر فرنگستان ثانی که اسباب دوربین عکس تازه در پاریس خریده بودم، برای امتحان، عشر آخر رمضان المبارک 95بارس ئیل در نیاوران، حالت مقابله قرآن در چادر شیرازی کوچکه انداخته شد. از این به بعد تا تاریخ رمضان این سنه، در همین رمضان انداخته شده است"، "مدت هفت سال می شود که عکس اندازی راموقوف کرده بودیم تا اینکه در سنه 302[1]تخاقوی ئیل، عکس انداختن را در شهرستانک فی شهر ذی القعده شروع کرده، این عکسها را انداختیم که ان شاءالله تعالی بعد از این هم بیندازیم، این عکسها را در عمارت شهرستانک انداخته ام».
ولی با همه این تفاصیل همین تصاویر کمک زیادی به قوه تخیل نویسندگان و رمان نویسان این دوره و زمانه می کند که درست یا نادرست افکار خودشان را از آن زمان از این تصاویر اشرافی به دست آورند که البته گریزی هم از آن نیست.
کودکان درباری و خواجه حرم که کتاب می خواند
عکسها گاهی مانند دفترچه یادداشت دیداری برای نویسنده عمل می کنند. دیدن عکس از مکانها و چیزهایی که نویسنده قصد ارائه آن را در داستان خود دارد، چه آن فضا را به طور مستقیم تجربه کرده باشد، چه شناخت دیداری او تنها به واسطه تصاویر به دست آمده باشد، به نویسنده در فضاسازی و صحنه پردازی داستان کمک می کند... عکسهای تاریخی نیز می توانند منبع مناسبی برای بازسازیهای تاریخی نویسنده باشند. عکسهایی که اشخاص و وقایع خاص را با جزئیاتی که هیچ نوشته تاریخی ای توان نمایش آن را ندارد، نشان می دهند. جالب آنکه می دانیم خود این عکسها نیز ممکن است حقیقت واقعه تاریخی به وقوع پیوسته را نشان ندهند و مشمول دستکاری و تحریف ( که جزء جدایی ناپذیر عکس است) شده باشند. رمان کوتاه «شازده احتجاب» اثر هوشنگ گلشیری در ادبیات ایران می تواند مثال مناسبی برای این کارکرد عکس باشد.
شازده احتجاب داستان یکی از آخرین بازماندگان سلسله قاجار است. به نظر می رسد عکسهای مستند دوره قاجار در روایت و توصیفات گلشیری راهگشا بوده اند. گلشیری پدر بزرگ، پدر، مادربزرگ و سایر اجداد شازده را ابتدا در عکسهایشان توصیف می کند. عکسهایی که برای ما نیز آشنا هستند و نمونه های شبیه آن را در عکسهای تاریخی به جا مانده از دربار شاهان قاجار دیده ایم. با همان لباسها و پزها و در همان مکانها. سوار بر اسب، لمیده بر تخت یا درمیان انبوه زنان حرمسرا. اینگونه است که تصویر پدربزرگ و باقی اجداد شازده آسان تر در ذهنمان شکل می گیرد و از همین رو گلشیری عکس را نقطه آغاز تداعیهای داستان قرار داده است.
«سرفه کرد، بلند و کشدار و فهمید که نمی تواند و رها کرد تا پدربزرگ همچنان عکسی بماند نشسته برتختی یا بر پشت اسبی رام و یا پشت آن توده گوشت بی شکل و زنده و خندان. پدربزرگ دست کشید بر سبیل پرپشتش، سرفه کرد و توی قاب عکسش تکان خورد. گرد و خاک که نشست، شازده رنگ تاسیده صورت پدربزرگ را دید و آن را خطوط عمیق پیشانی را و دو لایه گوشت غبغب را. پدربزرگ گرد روی آستینش را تکاند. سرداری شمسه اش بیرنگ بود. خط شکسته عکس هنوز روی شانه چپ پدربزرگ بود. خطوط سایه دار و بیرنگ دستهای پدربزرگ داشت شکل می گرفت. اما شازده باز عین خیالش نبود تا بلند شود و مثل آن روزها جلوش دست به سینه بایستد و مدام بگوید: بله قربان.» 19
کودکان کار و خیابان
و چنین بود که با ازدیاد کارهای عکاسی، تصاویر بسیاری از دوره ناصرالدین شاه به بعد به دستان ما رسیده که خود منبع مهمی برای بسیاری از سریالها و فیلمهای مهمی مانند: سلطان صاحبقران، شازده احتجاب، شاه شکار، امیرکبیر، دلیران تنگستان، هزاردستان و ... شده است.
با رونق این رشته اندک اندک این هنر از انحصار دربار و اشرافی که برای چشم و همچشمی عکاس ویژه خود را داشتند بیرون آمده و عمومی گردید. عکاسان ایرانی و خارجی اندک اندک در تهران و تبریز و سپس در شهرهای مهم کشور استودیوهایی افتتاح کردند و مردمی که دستشان به دهانشان می رسید به این کار علاقه نشان می دادند. چنانکه در روزنامه دولتی به تاریخ 25 ذیحجه 1285با اعلام افتتاح اولین عکاسخانه عمومی نرخهای مصوبه را هم اعلام می کند:
اعلانات: چون اغلب مردم زیاده از حد مایل و راغب هستند که عکس خود را بیاندازند، عکاسباشی عباسعلی بیگ آدم خود را، که مدتها در زیر دست او بوده و تربیت شده و در عکاسی کمال مهارت را پیدا کرده بود، قرار گذاشت در خیابان جباخانۀ مبارکه حجره ای ترتیب و اسباب عکاسی آماده نماید تا هر کسی را میل انداختن عکس خود باشد، در آنجا رفته عکس بیاندازد و قیمت آن هم موقوف به بزرگ و کوچکی عکس است؛ عکس بزرگ یک چهارهزار دینار است تا دوازده عدد. پس از آن هر کس زیادتر طالب باشد، یکی سه هزار دینار است؛ عکس کوچک یکی دو هزار دینار است تا دوازده عدد. بعد از آن هر کس زیادتر بخواهد، یک سی شاهی است. 20
اندک اندک با افزایش استقبال مردم از این حرفه عکاسخانههای زیادی افتتاح شد. کار عکاسی به دو شیوه رسمی مانند آموزش در دارالفنون به شکل علمی و یا سنتی به شکل استاد ـ شاگردی انجام میشد. کتابها و جزوات متعددی به شکل دستنویس و یا چاپ سنگی برای استفاده عموم در دسترس بود، چنانکه عباس رحیمی در کتاب قاجاریه و آموزش عکاسی به 22 کتاب و دستنوشته اشاره می کند که قدیمی ترین آن کتاب فوتگرافی موجود در کتابخانه اعتضادالسلطنه است 21. تاریخ حک شده بر روی این کتاب به سال 1274قمری مربوط است. که به همان اوایل باز شدن این کار به ایران است.
غلامبچه گان
از عکاسان بنام آن زمان می توان به این افراد اشاره کرد:
1. مسیو ژول ریشار فرانسوی
2. شاهزاده ملک قاسم میرزا، که معروف به نخستین عکاس ایرانی است و فرزند بیست و چهارم فتحعلی شاه است.
3. اوگوست کرشیش اتریشی که معلم دارالفنون بود.
4. لوئیجی پشه ایتالیایی که اولین کسی بود که به دستور ناصرالدین شاه دست به عکسبرداری از تخت جمشید زد.
5. فوکه تی ایتالیایی از معلمین دارالفنون و نخستین کسی بود که تکنیک "کلدیون" را در ایران رواج داد.
6. کارلیان فرانسوی، وی اولین عکاس ماهر و حرفه ای بود که جهت گسترش کار عکاسی به ایران آمد. احتمال می دهند که ناصرالدین شاه در تعلیم عکاسی شاگرد این شخص بوده است.
7. بلوکویل روکولیبوف پزشک و نقاش فرانسوی که ناصرالدین شاه وی را جهت عملیات جنگ مرو برای عکاسی با لشکریان فرستاد که وی با شکست ایرانیان در این جنگ فجیع، اسیر شد بدون اینکه بتواند چیزی را ثبت کند.
8. آقارضا خان اقبال السلطنه، وی نخستین عکاس حرفه ای ایرانی بود و عکاسباشی ناصرالدین شاه.
9. غلامحسین خان صدیق السلطنه (موچول خان)
10. عباسعلی بیگ که شاگرد اقبال السلطنه بود و نخستین عکاسخانه عمومی را در تهران دایر کرد.
و دهها عکاس دیگر که در گوشه و کنار کشور رشد کردند و پایه های اصلی این هنر مهم را در ایران دایر نمودند.
هزاران عکس در بیوتات سلطنتی یا کاخ گلستان در آلبوم خانه آن نگهداری می شود. بر اساس نوشته خانم بدری آتابای : «اداره آلبومها و آلبوم خانه از تاریخ 1352در اختیار کتابخانه سلطنتی قرار گرفت. در این زمان وضعیت آلبوم ها همانند کتب کتابخانه بسیار اسفناک و آنها دچار خسارت و صدمات بی شمار گردیده بودند». 22
خواجگان دربار عکسی به یادگار گرفته اند
اکثر این تصاویر و عکسها مربوط به دوره ناصری است، چرا که شاهان بعدی با داشتن مشغله هایی دیگر و یا گرفتاری در مشکلات کشور همچون مشروطه و نا آرامیهای داخلی کمتر فرصت رسیدگی و پرداختن به کارهای هنری یا ذوقی را داشتند. البته مظفرالدین شاه که فرزند خلف ناصرالدین شاه بود گوشه کوچکی از علاقه مندی پدر را داشت و با آوردن دوربین فیلمبرداری پای جای پدر گذاشت. شاید با توجه به فیلمهای به جای مانده از وی که اکثراً به قدم زدن شاه به شیوۀ خنده دار و یا کتک کاریهای درباریان ــ که بیشتر به مراسم بقال بازی 23 شبیه است ــ عقب افتاده اش، در حضور سلطان وی را پایه گذار اصلی فیلمهای کمدی کلاسیک در ایران دانست! 24
اکنون با استفاده از آرشیو اسناد تصویری موسسه تعدادی از عکسهای مربوط به دربار قاجار، اعم از عکسهایی که به شکل سلفی 25 ناصرالدین شاه از خود تهیه کرده یا تصاویری که از داخل حرمسرا به توسط محارم وی تهیه شده است. بعضاً برخی تصاویر قدیمی مربوط به بزرگان و کارمندان درباری است. ممکن است برخی از این تصاویر با عکسهای موجود در کاخ گلستان مشترک باشد که این از همان تصاویری است که به تعداد در اختیار افراد بوده است. در پایان باید افزود که اگر سردسته شاهان قاجار یعنی ناصرالدین شاه حتی اگر به پادشاهی نمیرسید حتماً با ذوق وسلیقه ای که داشت می توان متصور بود که به عکاسباشی ای هنرمند و مشهور تبدیل می شد که می توانست در دنیای هنر برای خود اسم و رسمی فراهم نماید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سند شماره 153ق موجود در مرکز اسناد موسسه تاریخ معاصر ایران. و البته قبل از این هم استفاده از عکس برای گزارش دادن پیشرفت کارهای حکومتی یا نظامی مسبوق به سابقه است، و البته این امر نه امر روتین حکومتی بلکه به ذوق و سلیقه و قدرت و توان حاکمان حکومتی داشت. چنانکه در نامه جوابیۀ امین السلطان به نامه حاوی گزارش مصور و عکس دار ظل السطان که حاکم بسیاری از مناطق ایران و فرزند ارشد ناصرالدین شاه بود، می خوانیم: «عکسهای سربازخانه و غیره را که ارسال فرموده بودند رسید و تمام آنها را تقدیم خاکپای همایون روحنافداه نموده خیلی هم مطبوع افتاده زیاده از حد تعریف فرمودند و حاجت به جلوه دادن فدوی نداشت. به اندرون برده ضبط فرمودند بحمدلله... کارهای حضرت والا جلوۀ خدایی دارد. حسن خداداد را حاجت مشاطه نیست؛ ان شاءالله تعالی همیشه همین طور باشد و خداوند تعالی و تقدس روز به روز بر شوکت و عظمت بندگان حضرت مستطاب ابهر امجد والا بیفزاید. امرکم الاعلی مطاع.» سند شماره 101742ق موجود در مرکز اسناد موسسه تاریخ معاصر ایران. و البته این ارتش به سبک اطریشی، برای ظل السلطان خوش یمن نبود و شاه هم که با زیرکی دریافته بود که فرزندش برای رضای خدا این ارتش به نسبت قوی را به وجود نیاورده و شائبه اینکه وی برای آینده افکاری را در سر می پرورانده، نه تنها این ارتش را به انحلال کشاند بلکه قدرت ظل السلطان را چنان کاهش داد که فی الواقع سایه ای بیش از وی نماند!
2. اختراع شیوۀ داگرئوتیپ در ژانویه 1839به وسیله داگر و نیپس مشترکاً به اطلاع عموم رسید. تصویر داگرئوتیپ تصویری بود که بر روی صفحه های مسی نقره اندود و صیقلی گرفته می شد. این صفحه را در معرض بخار ید قرار می دادند و بدین طریق آن را نسبت به نور حساس می ساختند، چرا که لایه ای از یدورنقره که ماده ای حساس به نور است، بر سطح صفحه تشکیل می شد. صفحه را چند دقیقه در دوربین نور می دادند و سپس تصویر آن را با بخاری که از جیوۀ گرم شده متصاعد میگردید، ظاهر می کردند. سپس تصویر را با زدودن یدور نقره متاثر نشده از نور، ثابت می ساختند. عمل ثبت ابتدا با محلول غلیظ نمک و بعدها با هیپوسولفیت سدیم انجام می شد. داگرئوتیپی که نخستین شیوۀ اعلام شده عکاسی بود نقایصی را نیز در بر داشت، چرا که حساسیت آن کم بود و از این رو نیاز به زمانهای نوردهی بسیار طولانی داشت و این نقص عملاً مانع از کاربرد آن برای عکاسی تکچهره می شد. همچنین تصویر آن آسیب پذیر بود و به آسانی صدمه می دید. علاوه بر اینها، از هر تصویر تنها یک نسخه به دست می آمد و به تعداد نسخه های مورد نیاز باید عکس گرفته می شد. برگرفته از کتاب: برایان کو. عکاسان بزرگ جهان. ترجمۀ پیروز سیار. تهران، نشر نی، 1379.ص16. البته صنعت عکاسی در همین شکل نماند در طول اندک مدتی شیوه های متنوعی از وسایل عکاسی ابداع شد که سرعت و وزن و بزرگی دستگاه عکاسی را به حداقل رساند از روشهایی که در مدت اندکی رواج یافت می توان به :روش کالوتایپ با روش نور دهی کم به سال 1840، شیوۀ کلودیون مرطوب، شیوۀ صفحه خشک ژلاتین اندود از سال 1870 به بعد.
3. وی در حدود سال 1816در شهر اوتره در ایالت فرانش کونته فرانسه به دنیا آمد. او در28سالگی در تاریخ 18 ژوئیه 1844(2رجب 1260) پاریس را به آهنگ ایران ترک کرد. در 6 اکتبر به تبریز رسیده و پس از چهار روز درنگ به سفر خود ادامه داده و سرانجام در 29 اکتبر برابر با شوال 1260وارد تهران شده و در یک خانواده ایرانی به سمت معلم زبان فرانسه استخدام گردیده و در این شهر زندگی نوینی را آغاز کرده است. خود او در یادداشتهایش می نویسد: «در تهران بیست و یکم نوامبر (10 ذیقعده1260) یک خانه اجاره کردم که مادام عباس هم در آن خانه منزل دارد، مادام عباس فرانسوی است، قریب بیست سال است به ایران آمده و مسلمان شده و شوهرش تاجری است شیرازی که در فرانسه این عیال را گرفته و تا چهارسال قبل از این در شیراز بودند، حالا چهار سال است که به تهران آمده و مادام عباس فعلاً جزو کلفتهای حرمخانۀ شاهی است. پنجم دسامبر توسط مادام عباس پیش ولیعهد رفتم تا عکس او را روی صفحۀ نقره بیندازم. یحیی ذکاء. تاریخ عکاسی و عکاسان پیشگام در ایران. تهران، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، 1376.ص3. بعدها جناب ریشار اسلام آورد و نام رضا گرفت و شاه بعدها در سپاس از خدماتش به سال 1288به وی لقب خانی داد و نامش میرزا رضاخان ریشار شد. وی با خواهر یکی از شاگردانش که نزدش فرانسه می خواند ازدواج کرد که حاصلش فرزندی به نام یوسف بود که لقب مودب الملک گرفت. همان، ص6.
4. همان، صص4-5.
5. متاسفانه از تصاویر گرفته شده به توسط مسیو ریشار به علت عدم قوام تصاویر داگرئوتیپ اثری باقی نمانده و شاید به علت نگهداری نادرست از بین رفته است.
6. برای ملاحظه تعدادی از نقاشیهای شاه در دوره سلطنت و ولایتعهدی مراجعه کنید به :محمدرضا بهزادی، "مشق شاهانه (مرقعات نقاشی ناصرالدین شاه قاجار در کتابخانه سلطنتی سابق)"، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، س15، ش60، (زمستان1390)، صص269-332.
7. عبدالله مستوفی. شرح زندگی من (تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجاریه). تهران، هرمس، 1386. ص97.
8. عباس امانت. قبلۀ عالم (ناصرالدین شاه قاجار و پادشاهی ایران). ترجمۀ حسن کامشاد. تهران، کارنامه، 1391. صص114-121.
9. راجر فنتون در سال 1819در انگلستان به دنیا آمد و در ضمن تحصیل در دانشگاه لندن به صورت تفننی به کار عکاسی مشغول شد. وی در لندن انجمن عکاسان غیرحرفه ای که با نام انجمن عکاسی یا انجمن کالوتایپ شناخته می شد تاسیس کرد. مهم ترین کار وی که بعدها پایه گذار عکاسی جنگی بود شرکت در جنگهای خونبار کریمه به سال 1855بود که نخستین عکسهای جنگی جهان را به مطبوعات و مردم معرفی کرد. وی از مشهورتری عکاسان زمان خود شناخته می شد. با استفاده از کتاب عکاسان بزرگ جهان، صص 105-109.
10. برایان کو، همان، ص105.
11. همان، ص 129.
12. یحیی ذکاء، همان، ص48.
13. همان. در توضیح تعجب ملای سبزواری یحیی ذکاء می نویسد: حاجی ملاهادی بنا بر اصول فلسفۀ قدیم معتقد بود که بقاء و انتقال ظل که عرض است، بی وجود شی یا جسم که جوهر است، امکان ندارد، بنابر این ثبت تصویر و عکس انسان بر روی شیشه یا کاغذ امری محال و از حیز امکان خارج است. وقتی که عکس خودش را به او نشان دادند، در حیرت فرو رفته، ناچار غلبۀ علم را بر یافته های فیلسوفان اذعان نموده است. همان، ص53.
14. جعفر شهری. تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم (کسب و کار). تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1368. ج3. صص152،154و166.
15. محمدرضا طهماسب پور. ناصرالدین شاه عکاس (پیرامون تاریخ عکاسی ایران). تهران، نشر تاریخ ایران، 1381. ص 35.
16. تقی دانشور. درون دربار (خاطرات تقی اعلم السلطان). تهران، نشرنی، 1364.ص116.
17. همان، ص149.
18. همان، ص178.
19. معصومه آقایی، "عکاسی و شکل دادن به ادبیات داستانی"، عکسنامه، س 11، ش36-37، 1392، ص47.
20. سیروس سعدوندیان. اولینهای تهران. تهران، نگارستان کتاب، 1389. ص210.
21. عباس رحیمی. قاجاریه و آموزش عکاسی (کتابها و دست نوشته های عکاسی در دورۀ قاجار. تهران، فرزان روز، 1391. ص3.
22. برگزیده عکسهای آلبوم خانه کاخ گلستان. تهران، کاخ گلستان، 1381. ص9. شایان ذکر است که آلبوم خانه از ابتدا مستقل و علاوه بر آلبومهای عکس که مشتمل بر 1039مجلد و در قطع و اندازه های مختلف و حاوی حدود 42132 قطعه عکس می باشند.همان، ص10.
23. بقال بازی نوعی نمایش سنتی و مردمی خنده دار و شادی آور ایرانی است که گاهی مضمونی انتقادی هم پیدا می کند. و البته در بین عوام همراه با حرکات نامربوط و گاه زشت و بی ادبانه همراه است. برای اجرای این نمایش دستنوشته ای وجود نداشت و بازیگران تنها براساس قصه ای از پیش تعیین شده، بداهه سازی می کردند.
24. احمد فاروقی قاجار، نوۀ احمد شاه قاجار که خود بعدها تعدادی فیلم مستند در ایران ساخت، روایت کرده: اولین فیلمی که در ایران ساخته شده فیلمی است دربارۀ خواجههای دربار و تهیه کننده و کارگردان آن خود مظفرالدین شاه بود. من خودم بچه که بودم توانستم این فیلم را ببینم؛ زیرا من نوۀ سلطان احمدشاه قاجار هستم و بنابراین می توانستم به واسطۀ نسبت خانوادگیم فیلمهایی را که آن زمان ساخته می شد و با دست خود شاه به عمل می آمد ببینم. راستش نمی دانم دربار قاجاریه روی چه حسابی به هنر سینما علاقۀ زیادی نشان می داد به نحوی که شاید آنچه من الان می گویم به نظر باورکردنی نرسد، اما در تمام مدت جنگ مشروطیت دو فیلمبردار روس، که برای محمدعلی شاه کار می کردند، از صحنه ها و اتفاقاتی که می گذشت فیلم می گرفتند و فیلمهای جنگی هم بودند. زمانی هم که ایل بختیاری به تهران حمله کرده بود تا آخرین لحظه فیلم می گرفتند. غلام حیدری. خاطرات و خطرات فیلمبرداران سینمای ایران. تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1376. ص15.
25. تصویری در نقاشی یا عکاسی که شخص از چهره خود تهیه کرده باشد، خودنگاره.