به گزارش مشرق، به نظر می رسد این بدترین زمان برای مسافرت یک شهروند اهل عربستان سعودی به ایران باشد. حالا اگر یک شهروند عربستانی به ناگهان تصمیم گرفته باشد در ایران زندگی کند، احتمالاً هیچ کس این تصمیم را عاقلانه نداند حتی بسیاری از خود ایرانیان. اما یک دختر سعودی تصمیمش را برای درس خواندن در ایران گرفته است سارا مصری حدود از ده ماه پیش به ایران رفته است و پنج ماهی نیز هست که در یک وبلاگ از تجربیات خود به عنوان یک سعودی در ایران مینویسد.
جدا از روابط سیاسی دو دولت، به نظر می رسد جامعه دو کشور نیز چندان دل خوشی از هم ندارند.
احساسات ضد عرب به خصوص ضد عربستان در ایران موضوعی است که شاید برای کسی پوشیده نباشد. ساده ترین نشانه آن شعارهای عرب ستیزانه ای است که در مسابقات فوتبال بین ایران و عربستان داده می شود.
از سوی دیگر نیز فتوای حلال بودن خون شیعیان توسط برخی از مفتی های عربستان و برخوردهای ایرانی ستیزانه توسط اعراب نیز وجه دیگر روابط تلخ دو جامعه دو سوی خلیج فارس است.
اما حالا یک دختر سعودی به تنهایی تصمیم گرفته است این مشکل تاریخی را به قدر توان خود حل کند.
سارا یک دختر اهل عربستان سعودی است و حدود ده ماه است که در رشته "مطالعات ایران"در تهران مشغول به تحصیل است.
او به تازگی وبلاگی راه انداخته است به نام "یک سعودی در ایران"و از تجربه زندگی یک دختر اهل عربستان سعودی در ایران در آنجا به زبان انگلیسی می نویسد.
در این وبلاگ به سختی می توان کوچک ترین نکته منفی ای درباره ایران یافت حتی وقتی از سارا درباره یک تجربه منفی در ایران طی این ده ماه می پرسیم می گوید:"الآن چیزی به ذهنم نمی رسد بگذار کمی فکر کنم..."
سارا در آخرین پست خود در وبلاگش که پس از اتفاقات حج و کشته شدن بیش از 400 ایرانی در منا انجامیده است نوشته است:"اینجا برای هیچ کس اهمیت ندارد که من اهل عربستان هستم، در این مدتی که اینجا زندگی کرده ام حتی برای یک نفر هم اهمیت نداشته است که من سنی هستم."
«غمگینم که بیش از این نمیتوانم دیگران را در رابطه با ایران مطلع میکنم»
سارا در گفتگو با ناظران درباره تجربه زندگی 10 ماهه یک "سعودی"در ایران می گوید:
کشور ایران و فرهنگ آن همیشه برای من جالب بوده است من در لندن درباره تاریخ و فرهنگ ایران مطالعه می کردم اما روزی به این نتیجه رسیدم برای یافتن واقعیت و لمس چهره واقعی ایران باید به این کشور بروم و آن را همان طور که هست کشف کنم.
زمانی که تصمیم گرفتم کارم را در لندن رها کنم و برای درس خواندن درباره ایران، به ایران بیایم، بسیاری از اعضای خانواده و دوستانم با این کار موافق نبودند، در واقع مخالف بودند و به من توصیه می کردند دست به چنین کاری نزنم. خب می توان آنها را به نوعی درک کرد. تصاویر و اخباری که معمولاً در رسانه ها از ایران منتشر می شود تصاویر مثبتی نیست.
اما تجربه من طی 10 ماه گذشته بسیار مثبت بوده است. مردم بسیار مهربان هستند و برخورد بسیار خوبی دارند. اول به خاطر لهجه فارسی حرف زدنم فکر می کنند که من هندی هستم و وقتی می فهمند که اهل عربستان سعودی هستم، کنجکاوی شان گل می کند که من اینجا چه کار می کنم؟ آیا از کشورشان خوشم می آید و در کشورشان تجربیات خوبی داشته ام یا نه.
من اینجا بسیار مسافرت می کنم. شهرهای زیبای زیادی را دیده ام با مردمشان آشنا شده ام و دوستان خیلی خوبی پیدا کرده ام. درس خواندن نیز تجربه خوبی است و پیشرفت خوبی در درس و زبان فارسی کرده ام. واقعیت این است که مردم اینجا اصلاً توجهی به اینکه من سعودی هستم ندارند. گاهی که می فهمند من سعودی هستم تعجب می کنند چرا که اکثراً آنها هیچ گاه یک سعودی در زندگی شان ندیده اند و سپس سؤال ها آغاز می شوند که اینجا چه کار می کنی؟ و ایران چه طور است، واقعاً باید بگویم هیچ تجربه منفی ای نداشته ام. اما تجربه مثبت خیلی...
مثلاً یک بار کیف پولم را با مقدار زیادی پول و تمام مدارکم مانند گواهینامه انگلیس و کارت شناسایی عربستان گم کردم. تمام دوستان و حتی پلیس گفتند که پیدا شدنش تقریباً غیرممکن است اما بعد از چند روز یک خانم با من تماس گرفت و گفت کیفت را نمی خواهی؟ او همسر راننده تاکسی بود که من کیفم را در آن جا گذاشته بودم. چند روز طول کشیده بود که بتواند با استفاده از کارت های در داخل کیفم ردی از من گیر بیاورد.
مسلماً افراد نژادپرست همه جا وجود دارند اما من با آنها رو به رو نشده ام. من می دانم که در ایران نیز مانند همه جا این افراد وجود دارند، مسلماً در جریان مشکلات بین ایرانیان و اعراب از گذشته تاکنون هستم و گاهی با دوستان ایرانیم در این رابطه با هم گفتگو می کنیم، اما من به شخصه اینجا مشکلی نداشته ام.
تنها مسئله، نکته ای است که برای همه خارجی ها امکان دارد رخ دهد. مسئله دیوار زبانی که در ابتدای ورود به ایران برای گرفتن تاکسی و خرید و ... دچار مشکل می شویم. تنها نکته ای که شاید باید بگویم این است که به مدت 3 ماه کامپیوتر اپل من خراب بود و چون نمایندگی اپل در ایران وجود ندارد برای تعمیر آن با مشکل مواجه بودم.
حتی بعد از اتفاقات منا هم من تجربه منفی ای نداشته ام. گاهی مردم وقتی متوجه می شوند من عربستانی هستم از من می پرسند که واقعاً چه اتفاقی افتاده که خوب من اطلاعی ندارم اما هیچ گاه هیچ ایرانی ای در این مدت کوچک ترین مشکلی برای من ایجاد نکرده و یا نامهربانی ای نکرده است.
پس از اتفاقات حج، یک بار در غذاخوری دانشگاه من می خواستم دوغ بخرم، یکی از دوستانم به شوخی به فرد فروشنده گفت که این عربستانی است به او چیزی نفروش. خب او منظوری غیر از شوخی نداشت. پس از آنکه آن دوستم رفت. یک خانم به مدت 5 دقیقه تمام از من به خاطر شوخی دوستم عذرخواهی می کرد. من برای او توضیح دادم که آن آقا دوست من است اما آن خانم معتقد بود حتی چنین شوخی ای هم نباید صورت بگیرد.
هدف من از نوشتن وبلاگ درباره تجربیات هر روزم در ایران در واقع این است که بین دو ملت پل بزنم تا مردم ایده و تفکرات و تصورات خود را از دیگری بر اساس واقعیت بسازند.
تصویری که من از ایران ارائه می دهم با تصویر و تصوری که در عربستان و کشورهای دیگر وجود دارد بسیار متفاوت است. اکثر واکنش ها به نوشته ها و تجربیات خوب من از ایران بسیار مثبت بوده است هرچند گاهی واکنش های منفی نیز وجود دارد. البته من از دیدن هر واکنشی چه مثبت و چه منفی خوشحال می شوم.
اما نکته ای هست که من را غمگین می کند و آن این است که چرا توانی بیش از این ندارم تا مردم بیشتری را از واقعیت ایران آگاه کنم و این فاصله ها را هر روز کمتر و کمتر کنم.
احساسات ضد عرب به خصوص ضد عربستان در ایران موضوعی است که شاید برای کسی پوشیده نباشد. ساده ترین نشانه آن شعارهای عرب ستیزانه ای است که در مسابقات فوتبال بین ایران و عربستان داده می شود.
از سوی دیگر نیز فتوای حلال بودن خون شیعیان توسط برخی از مفتی های عربستان و برخوردهای ایرانی ستیزانه توسط اعراب نیز وجه دیگر روابط تلخ دو جامعه دو سوی خلیج فارس است.
اما حالا یک دختر سعودی به تنهایی تصمیم گرفته است این مشکل تاریخی را به قدر توان خود حل کند.
سارا یک دختر اهل عربستان سعودی است و حدود ده ماه است که در رشته "مطالعات ایران"در تهران مشغول به تحصیل است.
او به تازگی وبلاگی راه انداخته است به نام "یک سعودی در ایران"و از تجربه زندگی یک دختر اهل عربستان سعودی در ایران در آنجا به زبان انگلیسی می نویسد.
در این وبلاگ به سختی می توان کوچک ترین نکته منفی ای درباره ایران یافت حتی وقتی از سارا درباره یک تجربه منفی در ایران طی این ده ماه می پرسیم می گوید:"الآن چیزی به ذهنم نمی رسد بگذار کمی فکر کنم..."
سارا در آخرین پست خود در وبلاگش که پس از اتفاقات حج و کشته شدن بیش از 400 ایرانی در منا انجامیده است نوشته است:"اینجا برای هیچ کس اهمیت ندارد که من اهل عربستان هستم، در این مدتی که اینجا زندگی کرده ام حتی برای یک نفر هم اهمیت نداشته است که من سنی هستم."
«غمگینم که بیش از این نمیتوانم دیگران را در رابطه با ایران مطلع میکنم»
سارا در گفتگو با ناظران درباره تجربه زندگی 10 ماهه یک "سعودی"در ایران می گوید:
کشور ایران و فرهنگ آن همیشه برای من جالب بوده است من در لندن درباره تاریخ و فرهنگ ایران مطالعه می کردم اما روزی به این نتیجه رسیدم برای یافتن واقعیت و لمس چهره واقعی ایران باید به این کشور بروم و آن را همان طور که هست کشف کنم.
زمانی که تصمیم گرفتم کارم را در لندن رها کنم و برای درس خواندن درباره ایران، به ایران بیایم، بسیاری از اعضای خانواده و دوستانم با این کار موافق نبودند، در واقع مخالف بودند و به من توصیه می کردند دست به چنین کاری نزنم. خب می توان آنها را به نوعی درک کرد. تصاویر و اخباری که معمولاً در رسانه ها از ایران منتشر می شود تصاویر مثبتی نیست.
اما تجربه من طی 10 ماه گذشته بسیار مثبت بوده است. مردم بسیار مهربان هستند و برخورد بسیار خوبی دارند. اول به خاطر لهجه فارسی حرف زدنم فکر می کنند که من هندی هستم و وقتی می فهمند که اهل عربستان سعودی هستم، کنجکاوی شان گل می کند که من اینجا چه کار می کنم؟ آیا از کشورشان خوشم می آید و در کشورشان تجربیات خوبی داشته ام یا نه.
من اینجا بسیار مسافرت می کنم. شهرهای زیبای زیادی را دیده ام با مردمشان آشنا شده ام و دوستان خیلی خوبی پیدا کرده ام. درس خواندن نیز تجربه خوبی است و پیشرفت خوبی در درس و زبان فارسی کرده ام. واقعیت این است که مردم اینجا اصلاً توجهی به اینکه من سعودی هستم ندارند. گاهی که می فهمند من سعودی هستم تعجب می کنند چرا که اکثراً آنها هیچ گاه یک سعودی در زندگی شان ندیده اند و سپس سؤال ها آغاز می شوند که اینجا چه کار می کنی؟ و ایران چه طور است، واقعاً باید بگویم هیچ تجربه منفی ای نداشته ام. اما تجربه مثبت خیلی...
مثلاً یک بار کیف پولم را با مقدار زیادی پول و تمام مدارکم مانند گواهینامه انگلیس و کارت شناسایی عربستان گم کردم. تمام دوستان و حتی پلیس گفتند که پیدا شدنش تقریباً غیرممکن است اما بعد از چند روز یک خانم با من تماس گرفت و گفت کیفت را نمی خواهی؟ او همسر راننده تاکسی بود که من کیفم را در آن جا گذاشته بودم. چند روز طول کشیده بود که بتواند با استفاده از کارت های در داخل کیفم ردی از من گیر بیاورد.
مسلماً افراد نژادپرست همه جا وجود دارند اما من با آنها رو به رو نشده ام. من می دانم که در ایران نیز مانند همه جا این افراد وجود دارند، مسلماً در جریان مشکلات بین ایرانیان و اعراب از گذشته تاکنون هستم و گاهی با دوستان ایرانیم در این رابطه با هم گفتگو می کنیم، اما من به شخصه اینجا مشکلی نداشته ام.
تنها مسئله، نکته ای است که برای همه خارجی ها امکان دارد رخ دهد. مسئله دیوار زبانی که در ابتدای ورود به ایران برای گرفتن تاکسی و خرید و ... دچار مشکل می شویم. تنها نکته ای که شاید باید بگویم این است که به مدت 3 ماه کامپیوتر اپل من خراب بود و چون نمایندگی اپل در ایران وجود ندارد برای تعمیر آن با مشکل مواجه بودم.
حتی بعد از اتفاقات منا هم من تجربه منفی ای نداشته ام. گاهی مردم وقتی متوجه می شوند من عربستانی هستم از من می پرسند که واقعاً چه اتفاقی افتاده که خوب من اطلاعی ندارم اما هیچ گاه هیچ ایرانی ای در این مدت کوچک ترین مشکلی برای من ایجاد نکرده و یا نامهربانی ای نکرده است.
پس از اتفاقات حج، یک بار در غذاخوری دانشگاه من می خواستم دوغ بخرم، یکی از دوستانم به شوخی به فرد فروشنده گفت که این عربستانی است به او چیزی نفروش. خب او منظوری غیر از شوخی نداشت. پس از آنکه آن دوستم رفت. یک خانم به مدت 5 دقیقه تمام از من به خاطر شوخی دوستم عذرخواهی می کرد. من برای او توضیح دادم که آن آقا دوست من است اما آن خانم معتقد بود حتی چنین شوخی ای هم نباید صورت بگیرد.
هدف من از نوشتن وبلاگ درباره تجربیات هر روزم در ایران در واقع این است که بین دو ملت پل بزنم تا مردم ایده و تفکرات و تصورات خود را از دیگری بر اساس واقعیت بسازند.
تصویری که من از ایران ارائه می دهم با تصویر و تصوری که در عربستان و کشورهای دیگر وجود دارد بسیار متفاوت است. اکثر واکنش ها به نوشته ها و تجربیات خوب من از ایران بسیار مثبت بوده است هرچند گاهی واکنش های منفی نیز وجود دارد. البته من از دیدن هر واکنشی چه مثبت و چه منفی خوشحال می شوم.
اما نکته ای هست که من را غمگین می کند و آن این است که چرا توانی بیش از این ندارم تا مردم بیشتری را از واقعیت ایران آگاه کنم و این فاصله ها را هر روز کمتر و کمتر کنم.