به گزارش مشرق، رجا نوشت:خدا رحمت كند دكتر شريعتي را كه در آن سالهاي قبل از انقلاب خطاب به كمونيستهاي سبيلو ميگفت «اين روشنفكران وطني ما از همه لوازم روشنفكري، فقط سبيل پشت لبش را دارند و بس.» اگر امروز شريعتي زنده بود و فوتبال مفلوك ما را با اينهمه بابا و زن بابا و پدر ناتني ميديد، حتما ميگفت «فوتبال ما از لوازم حرفه اي، فقط پولش را دارد كه بي حساب به جيب گشاد نااهلان بريزد.»
درست به همين دليل است كه ديروز بزرگانمان در راه جام جهاني، كوچك شدند و امروز اميدمان نااميد ميشود و فردا هم نوبت به تيم جوانانمان ميرسد در راهي كه پر از خارزار است . خارزاري كه بي عرضههاي بي صداقت پيش پاي فوتبال ما باز كرده اند.
سالهاست كه فوتبال- بلكه كل ورزش ما- خارج از ميدان ورزش ميبازد و از ميدان به در ميشود. چه بزرگسالش، چه كوچك سالش چرا كه نه مديرش از راه صحيح آمده و صلاحيت داشته و نه كادر فنياش . به همين دليل نه مديرش قابليت و دانش و درايت دارد كه بازخواست كند و نه كادر فنياش جسارت دارد شكست را به عهده بگيرد. همه و همه فقط مرد ميدان بلند كردن جام هستند؛ البته به شرطي كه جامي باشد تا كنارش عكسي بگيرند.
سالهاست كه مسير ورود جوانان و ورزشكاران به ميدانهاي ورزشي و رسيدن به لباس ملي ما، از لابيهاي دلالان ميگذرد و دست يافتن به پستهاي مربيگري ما از تونل پيچيده رفاقتها و سفارش ها.
سالهاست سرنوشت جوانان ما در دالانهاي مديريتي و توسط نابلدان اداري و مديريتي به اين شكل غم انگيز رقم ميخورد؛ آيا آخرين بلايي كه سر اميدها آمد، چيزي جز همان بلا است كه دو سه سال قبل بر سر استقلال در جام باشگاههاي آسيا نازل شد؟ آيا اين آوار كه ديروز بر سر اميدها خراب شد، ناآشناتر از آواري است كه ماه قبل برسر فوتبال بانوان ريخت؟ آيا اين مصيبت كه بر سر تعدادي جوان جوياي المپيك فرود آمد، غم انگيزتر از مصيبتي است كه بر سر مشتزن المپيكي مان در آتن فرود آمد؟ آيا اين اتفاق بايد در كتاب گينس ثبت شود يا سرپرست تيم جوانان شدن كسي كه اطلاعات 2 اخطاره بودن بازيكن تيم اميد را پنهان كرده است؟
سالهاست با احساسات ملي بازي ميشود. جوانان را به بازي ميگيرند و غرورشان را در شكستهاي ورزشي ميشكنند؛ آن هم نه در ميدانها كه در سايه بيعرضهگيها وگرنه شكست در ميدان ورزش را اهل ورزش تحمل ميكنند. اگر شكستهاي ما ورزشي باشد، هيچ وقت در سكوهاي ورزشگاهها شعارهاي سياسي شكل نميگيرد. شعارهايي كه بسياري از دستاوردهاي سياسي و ملي ما را هم به سخره ميگيرد. شعارهايي كه ناگهان ميدان ورزش را به ميدان مبارزه انتخاباتي تبديل ميكند و به موشهاي خزيده در سوراخها فرصت ميدهد احساسات پاك جوانان ما را بجود و هيجاني كند.
حال اگر مديري يا مسوولي و سرمربي اي، حاضر نيست ناتوانياش را بپذيرد و از صندلياش جدا شده و آن را به اهلاش بسپارد، آيا بر مديران ارشد و تصميم گيران هم واجب نيست سازوكار اين جداييها را فراهم كنند؟ آيا هنوز هم بايد خدا را شكر كنيم كه كسي به تقاضاي مربيان و كادر فني تيم اميد اهميت نداد و به ورزشگاه آزادي نرفت تا تاوانش را صندليهاي ورزشگاه بدهد؟ آيا هنوز هم پس از گذشت 40 سال ناكامي در راهيابي به المپيك، كسي هست كه در غير ورزشي بودن اين ناكاميها شك داشته باشد؟! و به همين دليل، آيا كسي هست كه در بهرهبرداريهاي غيرورزشي از اين ناكاميها توسط غيرورزشيهاي آن سوي آب شك داشته باشد؟
و بالاخره خدا رحمت كند آن را كه دو كلمه حرف حساب در ورزش ما توليد كرد و به بعضيها لقب داد «چسبيدهها» و به بعضيها هم عنوان داد «چكيدهها». و دعا كرد كه خدايا ورزش ما را از دست چسبيدهها نجات بده و به چكيدههايش هم تحمل عنايت فرما.