به گزارش مشرق، غلامعلی حدّاد عادل، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، اخیراً سفری به روسیه داشت و علاوه بر دیدار با مقامات دولتی این کشور، رایزنیهایی نیز برای توسعۀ همکاریهای فرهنگی ایران و روسیه انجام داد. وی در این سفر در دومین همایش ایرانشناسان روسیه که به همت سفارت جمهوری اسلامی ایران در مسکو و رایزنی فرهنگی ایران برگزار شد نیز حضور یافت و از دانشگاههای مختلف روسیه در عرصۀ ایرانشناسی و آموزش زبان فارسی نیز بازدید کرد.
رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی در سخنانی در همایش ایرانشناسان، با یادآوری جایگاه ایرانشناسان روسیه و نقش آنها در گسترش روابط دو کشور، به تشریح فعالیتهای بنیاد سعدی پرداخت و بر آمادگی این بنیاد برای همکاری با ایرانشناسان و استادان زبان فارسی روسیه در تمام زمینههای فرهنگی تأکید کرد. یادداشت ذیل، روایتی است از رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی از مسکو و کتابفروشیهایش:
این یادداشت را ساعت یازده شب پنجشنبه، بیستوششم آذرماه 94، در مسکو مینویسم. از دیروز در نخستین ساعات بامداد از تهران به مسکو وارد شدهام و قرار است فردا که جمعه است در همایش ایرانشناسان روسی سخنرانی کنم. امروز عصر از سفیر ایران و یکی از ایرانیان اهل علم و فضل که سالهاست در این شهر زندگی و فعالیت علمی و انتشاراتی میکند و بر زبان روسی هم مسلط است خواستم تا مرا به یک کتابفروشی راهنمایی کنند.
آنها مرا به یک کتابفروشی بزرگ در حوالی میدان سرخ، به نام «بیبلیو گلوبوس» یا «دنیای کتاب» بردند. این کتابفروشی فروشگاهی بود در چندین طبقه که من تنها توانستم دو طبقۀ آن را ببینم. در نظر اول آنچه بیش از هر چیز دیگر توجهم را جلب کرد حضور انبوه مردم برای خرید کتاب بود. جمعیت زیادی از مرد و زن و پیر و جوان، با آرامش و علاقه، مشغول ورق زدن و بررسی کتابها بودند. مسیر اصلی مشتریان یک راهرو طولانی بود که در وسط آن میزهایی گذاشته بودند و روی هر میز کوهی از کتاب چیده شده بود.
از این راهرو غرفههایی در دو طرف باز میشد که در هر غرفه، که در حدود پنجاه متر مساحت داشت، از زمین تا سقف در قفسههای دور تا دور کتاب چیده شده بود. هر غرفه به کتابهای یک یا چند رشته اختصاص داشت و جویندگان با تابلوهای واضح برای یافتن کتاب مورد نظر خود راهنمایی میشدند. علاوه بر این دستگاههایی به نام «ناویگاتور» در دسترس مشتریان بود تا با وارد کردن مشخصات کتاب جای آن را پیدا کنند. من در اروپا و امریکا زیاد به کتابفروشی رفتهام و اصولاً گردشگاه من در سفر به کشورهای اروپایی، کتابفروشی است؛ مخصوصاً در لندن.
در جوانی و در روزهایی که درآکسفورد بودم، روزهای فراوانی را در کتابفروشیهای بزرگ فویلز و دیلونز و بلکولز و کتابفروشیهای تخصصی مانند لوزاک گذراندهام، در نیویورک هم همینطور. همۀ این کتابفروشیها را پرجمعیت و پررونق دیدهام، اما انصاف این است که بگویم هیچ کجا را مثل مسکو ندیده بودم. با مشاهدۀ علاقۀ مردم مسکو به کتابخوانی، احترام من نسبت به مردم روسیه بیشتر شد. اگر بگویم در این کتابفروشی در حدود صدهزار جلد کتاب در دسترس خریداران بود و چندصد نفر زن و مرد، همزمان مشغول خرید کتاب بودند، اغراق نگفتهام.
فضای کتابفروشی از حیث شلوغی شبیه میدانهای ترهبار تهران در ساعت 11 صبح بود، با این تفاوت که سر و صدایی شنیده نمیشد. در کنار قفسهها و میزهای کتاب صندلیهایی با میزهای کوچک قرار داشت که مشتریان میتوانستند با نشستن بر آنها کتاب بخوانند و برای خریدن تصمیم بگیرند. هرکس میتوانست با هر سلیقه و عقیده، کتابی برای خواندن پیدا کند و نیاز خود را برآورد.
در بیبلیو گلوبوس کتابهایی که از فارسی به روسی ترجمه شده نیز در دسترس بود، از جمله بخشی از 160 کتابی که در چند سال اخیر به همت مؤسسۀ مطالعات اسلامی در مسکو به روسی ترجمه شده، موجود بود که ترجمۀ کامل مثنوی مولوی و شما که غریبه نیستید مرادی کرمانی و من اوی امیرخانی و طوفانی دیگر در راه استِ سید مهدی شجاعی و نهجالبلاغۀ حضرت علی(ع) از آن جمله بود. از مشاهدۀ اینهمه کتاب گوناگون و این همه مردم دوستدار کتاب حال خوشی برای من پیدا شده بود.
سالها بود چنین احساسی پیدا نکرده بودم. یقین کردم که ملت روسیه ملتی ریشهدار و بافرهنگ است و همین ریشه در فرهنگ داشتن، آیندۀ این ملت را تضمین و تأمین خواهد کرد. بیاختیار به یاد کتابفروشیهای تهران و خلوت بودن آنها و کسادی کار و کسب ناشران و کتابفروشان افتادم. در تهران دو کتابفروشی نسبتاً مجهز و بزرگ تأسیس کردهایم که یکی به فرهنگستان تعلق دارد و دیگری به بنیاد دایرةالمعارف اسلامی و میدانم که این دو کتابفروشی تقریباً همیشه زیانده بودهاند و هیچ وقت نتوانستهاند روی پای خود بایستند.
از وضع بعضی ناشران و کتابفروشیهای دیگر هم کمابیش باخبرم که بهتر از اینها نیست. در ده سال گذشته بعضی همت کردهاند و کتابفروشیهای بزرگ به اسلوب کتابفروشیهای بزرگ دنیا در تهران ایجاد کردهاند، اما بهدشواری میتوانند خود را از نظر اقتصادی تأمین کنند، چون مردم کتاب نمیخوانند و کتاب نمیخرند. مشکلات اقتصادی البته بیتأثیر نیست، اما همۀ گناهها را نباید گردن مشکلات اقتصادی و تحریم گذاشت. در همین وضع مالی و اقتصادی موجود میبینید که خیلی از مردم چه پولی صرف تجملات یا صرف خوردن غذا میکنند. هر کتابفروشیای که به علت کسادی بسته شود به جایش یک ساندویچفروشی و «فستفود» شروع به کار میکند.
حق این است که بگوییم در ایران پولدارها کمتر از بیپولها کتاب میخرند و میخوانند. خلوتی و کسادی کتابفروشیها در ایران باید ما را نگران کند. نمیتوان گفت مردم نیاز خود را به مطالعه از طریق اینترنت برطرف میکنند، چون اینترنت در روسیه هم هست و پرسرعتتر و گستردهتر از ایران هم هست و ممکن است اندکی هم بر بازار کتاب اثر گذاشته باشد، اما کتابفروشیها را بیرونق نکرده است.
شک نیست که در هر جامعه میان رونق کتابفروشیها و اعتبار دانشگاهها رابطهای مستقیم و معنادار وجود دارد. کسادی بازار کتاب و کتابفروشی نشانۀ وجود عیب و اشکالی در مرکز اصلی علم و دانش، یعنی دانشگاهها و مدارس است. در کتابفروشی «بیبلیو گلوبوس» مسکو از مشاهدۀ انبوه جمعیت فرهیختۀ کتابخوان به وجد آمده بودم. هیچ وقت به اندازۀ آن دو ساعتی که آنجا بودم بر روسی ندانستن خود افسوس نخورده بودم. سراغ غرفۀ کتابهای انگلیسی را گرفتم.
کتاب فلسفی زیادی نداشتند. تنها دو کتاب خریدم؛ یکی ترجمۀ روسی طبع دوم کتاب اصلی کانت، یعنی نقد عقل محض، که تحریر سال 1788 است و همراه است با اصل آلمانی آن صفحه به صفحه در برابر هم. البته طبع اول 1781 را هم به همین صورت ترجمه و چاپ کرده بودند که آن را نگرفتم. خوشحال شدم که ترجمۀ جدیدی به مجموعۀ ترجمههایی که از نقد عقل از فارسی و فرانسه و عربی (2 ترجمه) و انگلیسی (10 ترجمه) دارم، اضافه شد؛ بدان امید که اگر در ترجمهای که از نقد عقل در دست دارم به موضع دشواری رسیدم بتوانم با استمداد از یک روسیدان بفهمم مترجم روسی چه فهمیده است.
کتاب دیگری که خریدم دربارۀ کپرنیک بود با عنوان Celestial Revolutionary: Copernicus, The Man and His Universe یا انقلابی فلکی: کپرنیک، شخص او و عالم او، که به جهات مختلف به موضوع آن علاقهمندم. از باغ بزرگ این کتابفروشی تنها دو میوه در سبد من جای گرفت. شنیدم که در متروی مسکو هم مردم عموماً سر در کتاب و مجله دارند که دوست دارم آن منظرۀ خردپذیر را هم از نزدیک ببینم.
اضافه کنم که در کتابفروشی «دنیای کتاب» علاوه بر کتاب، لوازم کتاب یعنی نوشتافزار و انواع کالاهای فرهنگی هم بهفراوانی و با تنوع بسیار یافت میشود و خریداران کتاب هنگامی که در صفی طویل میایستند تا بهای کتابهای خریداریشده را به صندوقدارهای متعدد فروشگاه بپردازند، حتی میتوانند از گلفروشی کوچکی که نزدیکی در خروجی است گلها و گیاهان زینتی مختصر و زیبایی هم خریداری کنند.
با دیدن این ازدحام بیسروصدای مردم فرهیخته در کتابفروشی «دنیای کتاب» مسکو از صمیم قلب آرزو کردم که در روزگاری نهچندان دور، کتابفروشیهای ما هم مثل کتابفروشیهای شهرهای بزرگ کشورهایی که ملتهایی کتابخوان دارند با حضور پرشور و شوق مردم رونق پیدا کنند و جان بگیرند. از زبان شاعر عارف قرن گذشته، وحدت کرمانشاهی، دعا میکنم و میگویم:
طاق و رواق میکده هرگز تهی مباد
از هایوهوی عربدۀ بادهخوارها
رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی در سخنانی در همایش ایرانشناسان، با یادآوری جایگاه ایرانشناسان روسیه و نقش آنها در گسترش روابط دو کشور، به تشریح فعالیتهای بنیاد سعدی پرداخت و بر آمادگی این بنیاد برای همکاری با ایرانشناسان و استادان زبان فارسی روسیه در تمام زمینههای فرهنگی تأکید کرد. یادداشت ذیل، روایتی است از رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی از مسکو و کتابفروشیهایش:
این یادداشت را ساعت یازده شب پنجشنبه، بیستوششم آذرماه 94، در مسکو مینویسم. از دیروز در نخستین ساعات بامداد از تهران به مسکو وارد شدهام و قرار است فردا که جمعه است در همایش ایرانشناسان روسی سخنرانی کنم. امروز عصر از سفیر ایران و یکی از ایرانیان اهل علم و فضل که سالهاست در این شهر زندگی و فعالیت علمی و انتشاراتی میکند و بر زبان روسی هم مسلط است خواستم تا مرا به یک کتابفروشی راهنمایی کنند.
آنها مرا به یک کتابفروشی بزرگ در حوالی میدان سرخ، به نام «بیبلیو گلوبوس» یا «دنیای کتاب» بردند. این کتابفروشی فروشگاهی بود در چندین طبقه که من تنها توانستم دو طبقۀ آن را ببینم. در نظر اول آنچه بیش از هر چیز دیگر توجهم را جلب کرد حضور انبوه مردم برای خرید کتاب بود. جمعیت زیادی از مرد و زن و پیر و جوان، با آرامش و علاقه، مشغول ورق زدن و بررسی کتابها بودند. مسیر اصلی مشتریان یک راهرو طولانی بود که در وسط آن میزهایی گذاشته بودند و روی هر میز کوهی از کتاب چیده شده بود.
از این راهرو غرفههایی در دو طرف باز میشد که در هر غرفه، که در حدود پنجاه متر مساحت داشت، از زمین تا سقف در قفسههای دور تا دور کتاب چیده شده بود. هر غرفه به کتابهای یک یا چند رشته اختصاص داشت و جویندگان با تابلوهای واضح برای یافتن کتاب مورد نظر خود راهنمایی میشدند. علاوه بر این دستگاههایی به نام «ناویگاتور» در دسترس مشتریان بود تا با وارد کردن مشخصات کتاب جای آن را پیدا کنند. من در اروپا و امریکا زیاد به کتابفروشی رفتهام و اصولاً گردشگاه من در سفر به کشورهای اروپایی، کتابفروشی است؛ مخصوصاً در لندن.
در جوانی و در روزهایی که درآکسفورد بودم، روزهای فراوانی را در کتابفروشیهای بزرگ فویلز و دیلونز و بلکولز و کتابفروشیهای تخصصی مانند لوزاک گذراندهام، در نیویورک هم همینطور. همۀ این کتابفروشیها را پرجمعیت و پررونق دیدهام، اما انصاف این است که بگویم هیچ کجا را مثل مسکو ندیده بودم. با مشاهدۀ علاقۀ مردم مسکو به کتابخوانی، احترام من نسبت به مردم روسیه بیشتر شد. اگر بگویم در این کتابفروشی در حدود صدهزار جلد کتاب در دسترس خریداران بود و چندصد نفر زن و مرد، همزمان مشغول خرید کتاب بودند، اغراق نگفتهام.
فضای کتابفروشی از حیث شلوغی شبیه میدانهای ترهبار تهران در ساعت 11 صبح بود، با این تفاوت که سر و صدایی شنیده نمیشد. در کنار قفسهها و میزهای کتاب صندلیهایی با میزهای کوچک قرار داشت که مشتریان میتوانستند با نشستن بر آنها کتاب بخوانند و برای خریدن تصمیم بگیرند. هرکس میتوانست با هر سلیقه و عقیده، کتابی برای خواندن پیدا کند و نیاز خود را برآورد.
در بیبلیو گلوبوس کتابهایی که از فارسی به روسی ترجمه شده نیز در دسترس بود، از جمله بخشی از 160 کتابی که در چند سال اخیر به همت مؤسسۀ مطالعات اسلامی در مسکو به روسی ترجمه شده، موجود بود که ترجمۀ کامل مثنوی مولوی و شما که غریبه نیستید مرادی کرمانی و من اوی امیرخانی و طوفانی دیگر در راه استِ سید مهدی شجاعی و نهجالبلاغۀ حضرت علی(ع) از آن جمله بود. از مشاهدۀ اینهمه کتاب گوناگون و این همه مردم دوستدار کتاب حال خوشی برای من پیدا شده بود.
سالها بود چنین احساسی پیدا نکرده بودم. یقین کردم که ملت روسیه ملتی ریشهدار و بافرهنگ است و همین ریشه در فرهنگ داشتن، آیندۀ این ملت را تضمین و تأمین خواهد کرد. بیاختیار به یاد کتابفروشیهای تهران و خلوت بودن آنها و کسادی کار و کسب ناشران و کتابفروشان افتادم. در تهران دو کتابفروشی نسبتاً مجهز و بزرگ تأسیس کردهایم که یکی به فرهنگستان تعلق دارد و دیگری به بنیاد دایرةالمعارف اسلامی و میدانم که این دو کتابفروشی تقریباً همیشه زیانده بودهاند و هیچ وقت نتوانستهاند روی پای خود بایستند.
از وضع بعضی ناشران و کتابفروشیهای دیگر هم کمابیش باخبرم که بهتر از اینها نیست. در ده سال گذشته بعضی همت کردهاند و کتابفروشیهای بزرگ به اسلوب کتابفروشیهای بزرگ دنیا در تهران ایجاد کردهاند، اما بهدشواری میتوانند خود را از نظر اقتصادی تأمین کنند، چون مردم کتاب نمیخوانند و کتاب نمیخرند. مشکلات اقتصادی البته بیتأثیر نیست، اما همۀ گناهها را نباید گردن مشکلات اقتصادی و تحریم گذاشت. در همین وضع مالی و اقتصادی موجود میبینید که خیلی از مردم چه پولی صرف تجملات یا صرف خوردن غذا میکنند. هر کتابفروشیای که به علت کسادی بسته شود به جایش یک ساندویچفروشی و «فستفود» شروع به کار میکند.
حق این است که بگوییم در ایران پولدارها کمتر از بیپولها کتاب میخرند و میخوانند. خلوتی و کسادی کتابفروشیها در ایران باید ما را نگران کند. نمیتوان گفت مردم نیاز خود را به مطالعه از طریق اینترنت برطرف میکنند، چون اینترنت در روسیه هم هست و پرسرعتتر و گستردهتر از ایران هم هست و ممکن است اندکی هم بر بازار کتاب اثر گذاشته باشد، اما کتابفروشیها را بیرونق نکرده است.
شک نیست که در هر جامعه میان رونق کتابفروشیها و اعتبار دانشگاهها رابطهای مستقیم و معنادار وجود دارد. کسادی بازار کتاب و کتابفروشی نشانۀ وجود عیب و اشکالی در مرکز اصلی علم و دانش، یعنی دانشگاهها و مدارس است. در کتابفروشی «بیبلیو گلوبوس» مسکو از مشاهدۀ انبوه جمعیت فرهیختۀ کتابخوان به وجد آمده بودم. هیچ وقت به اندازۀ آن دو ساعتی که آنجا بودم بر روسی ندانستن خود افسوس نخورده بودم. سراغ غرفۀ کتابهای انگلیسی را گرفتم.
کتاب فلسفی زیادی نداشتند. تنها دو کتاب خریدم؛ یکی ترجمۀ روسی طبع دوم کتاب اصلی کانت، یعنی نقد عقل محض، که تحریر سال 1788 است و همراه است با اصل آلمانی آن صفحه به صفحه در برابر هم. البته طبع اول 1781 را هم به همین صورت ترجمه و چاپ کرده بودند که آن را نگرفتم. خوشحال شدم که ترجمۀ جدیدی به مجموعۀ ترجمههایی که از نقد عقل از فارسی و فرانسه و عربی (2 ترجمه) و انگلیسی (10 ترجمه) دارم، اضافه شد؛ بدان امید که اگر در ترجمهای که از نقد عقل در دست دارم به موضع دشواری رسیدم بتوانم با استمداد از یک روسیدان بفهمم مترجم روسی چه فهمیده است.
کتاب دیگری که خریدم دربارۀ کپرنیک بود با عنوان Celestial Revolutionary: Copernicus, The Man and His Universe یا انقلابی فلکی: کپرنیک، شخص او و عالم او، که به جهات مختلف به موضوع آن علاقهمندم. از باغ بزرگ این کتابفروشی تنها دو میوه در سبد من جای گرفت. شنیدم که در متروی مسکو هم مردم عموماً سر در کتاب و مجله دارند که دوست دارم آن منظرۀ خردپذیر را هم از نزدیک ببینم.
اضافه کنم که در کتابفروشی «دنیای کتاب» علاوه بر کتاب، لوازم کتاب یعنی نوشتافزار و انواع کالاهای فرهنگی هم بهفراوانی و با تنوع بسیار یافت میشود و خریداران کتاب هنگامی که در صفی طویل میایستند تا بهای کتابهای خریداریشده را به صندوقدارهای متعدد فروشگاه بپردازند، حتی میتوانند از گلفروشی کوچکی که نزدیکی در خروجی است گلها و گیاهان زینتی مختصر و زیبایی هم خریداری کنند.
با دیدن این ازدحام بیسروصدای مردم فرهیخته در کتابفروشی «دنیای کتاب» مسکو از صمیم قلب آرزو کردم که در روزگاری نهچندان دور، کتابفروشیهای ما هم مثل کتابفروشیهای شهرهای بزرگ کشورهایی که ملتهایی کتابخوان دارند با حضور پرشور و شوق مردم رونق پیدا کنند و جان بگیرند. از زبان شاعر عارف قرن گذشته، وحدت کرمانشاهی، دعا میکنم و میگویم:
طاق و رواق میکده هرگز تهی مباد
از هایوهوی عربدۀ بادهخوارها