کد خبر 5266
تاریخ انتشار: ۹ شهریور ۱۳۸۹ - ۱۲:۲۹

: آيا موسيقي آن‌چنان که براي ما در حال طبيعي خوشايند بوده و به احتمال بعضي صاحبنظران در حالات غيرطبيعي از نظر روانپزشکي به عنوان مسکن ضروري به نظر مي‌رسد، در واقع هم چنين است؟ يعني واقعاً موسيقي يکي از بايستگي‌ها يا شايستگي‌هاي جان ما انسان‌هاست؟

به گزارش مشرق، "خبرنامه دانشجويان ايران" نوشت: نادرند انديشمنداني چون مرحوم علامه محمدتقي جعفري که بصراحت خود را پيرو دين و مذهب بخصوصي معرفي کنند، اما پيوسته در عطش آموختن بسوزند، دينداري را بهانه‌اي براي سر باز زدن از جهد و تلاش عاشقانه در جهت شناخت و معرفت قرار ندهند، براي انديشه اصالت محض قائل شوند و براي مقوله سوال و پرسش تعريفي اينچنين ارائه کنند: "سوال، اشتياق به تحصيل معرفت درباره يک مجهول است.
معناي واقعي سوال اين است که سوال‌کننده مي‌گويد من در حرکت به سوي معرفت، با مجهول و تاريکي روبه‌رو شده‌ام و مشتاق حل آن مجهول و برطرف شدن تاريکي هستم لذا، عبور از پل‌ها و گردنه‌هاي متنوع ترديد و احتمال و ظن که پديده سوال را ايجاب مي‌کند، جرياني کاملاً طبيعي است بلکه مي‌توان گفت در جريان طولاني معرفت، هر اندازه که يقين‌هاي حاصل از آن پل‌ها و گردنه‌ها بيشتر عبور کنند، ناب‌تر و مستحکم‌تر خواهند بود. اين جريان، مقتضي رويارويي مستمر انسان‌ها با علامت سوال است. "
علامه جعفري در موضوعات متنوعي به تامل و ارائه نظريه‌ پرداختند و فلسفه را صرفا محدود به بحث درباره جوهر و عرض نساختند. موسيقي و فلسفه موسيقي از مباحثي است که اين فيلسوف مسلمان معاصر مباحثي را بدان اختصاص دادند. نويسنده مقاله‌اي که اکنون مي‌خوانيد باتوجه به کتاب "موسيقي از ديدگاه فلسفي و رواني " به تبين نظريات علامه پرداخته است.
کتاب "موسيقي از ديدگاه فلسفي و رواني " تأليفي متفاوت در ميان آثار علامه جعفري است. بديهي است دين و مذهب، تخصص اصلي علامه جعفري است، اما بررسي ماهيت موسيقي در اين کتاب عمدتاً فقط از دو ديدگاه فلسفي و رواني صورت پذيرفته و نگارنده خود بر اين گزينش آگاهانه تصريح دارد.
ورود به مبحث در اين مقاله با 4‌مقدمه صورت مي‌گيرد. در مقدمه نخست، ايده فلسفي خاص علامه جعفري يعني حيات معقول مورد اشاره قرار گرفته و درباره روش تأليف متفاوت اين کتاب چنين توضيح داده شده است: "برخلاف رسم معمول در تأليفات تحقيقي که مؤلفان به طرح قضايا و اظهارنظر و استدلال در اثبات و نفي‌هاي مطلوب در آن قضايا مي‌پردازند، اغلب مباحث مورد تحقيق در اين کتاب اگرچه به صورت قضاياي خبري و علمي‌مطرح مي‌شوند، ولي از مطالعه‌کنندگان و دانش‌پژوهان تقاضا مي‌شود آن مباحث را به عنوان سوالات روياروي خود قرار دهند، درباره آنها بينديشند و نتيجه‌گيري نمايند ".
از همين‌جا مي‌توانيم مطمئن شويم که با يک قضاوت قطعي و لازم‌الاجرا مواجه نيستيم، بلکه چنانچه ولقاريس گفته علامه جعفري قاضي نيست، معلم است. توجه به اين اشاره مهم اوليه براي مواجهه با مباحث اين کتاب ضروري است، چراکه با قرار گرفتن در سير مباحث مطرح شده پي مي‌بريم که مؤلف نه تنها موسيقي را عاملي در جهت کمال نفس و لطافت روح نمي‌داند، بلکه معتقد است اشتغال به آن منافي حيات معقول انساني است.
مشخص است که اين نظر مخالفان بسياري حتي در ميان فلاسفه و حکماي اسلامي‌ دارد، اما آنچه مهم است نخست، صداقت و شهامت نگارنده در بيان عقيده‌اش است و اين‌که آنچه را حقيقت پنداشته به بهانه عدم پذيرش عمومي‌ کتمان نکرده است و ديگر اين‌که چنانچه پيشتر اشاره شد مؤلف، نه همچون قاضي که چون معلمي ‌خود تشنه و دوستدار شناخت حقيقت، به بحث و بررسي موضوع مي‌پردازد: "اميد آن‌که اين طرز تحقيق (پرسش مدار) بر تلاش‌ها و دقت کاري‌هاي ما بيفزايد و نگذارد حيات پر معناي خود را دستخوش احساسات زودگذر کرده و با دلايل بي اساس درباره مدعاهايي از پيش پذيرفته شده آن را تفسير و توجيه نماييم. "
مسأله موسيقي يک مسأله نظري و مورد اختلاف است که هر عالم و صاحب معرفت و کمالي از آن استنباط مخصوص و معيني دارد. البته همان‌گونه که در شناخت ديگر مسائل نظري و حتي بديهي، اخلاص و صفا [و دوري از هوي و هوس و خودکامگي[ شرط اساسي است، در حل مساله موسيقي نيز که هم از نظر موضوعي و هم از نظر حکمي ‌و ارزشي يک امر نظري است، اساسي‌ترين شرط، به دست آوردن آگاهي‌ها و اطلاعات لازم همراه با اخلاص و صفاي قلبي مي‌باشد.
در مقدمه دوم، نگارنده روش تحقيقي کتاب را اين‌گونه توضيح مي‌دهد: "مباحث اين کتاب را مي‌توان به عنوان مقدمه‌اي براي بررسي‌ها و تحقيقات کامل‌تر در نظر گرفت، بخصوص از ديدگاه علم‌النفس به معناي آن که از جهتي عميق‌تر و گسترده‌تر از اکثر روان‌شناسي‌هاي معاصر به مسائل رواني مي‌نگرد، زيرا بيشتر روان‌شناسي‌هاي دوران معاصر، عمدتاً روش تجزيه‌اي و تحليلي (آناليتيک) را پيش مي‌گيرند و روش ترکيبي و کل‌نگري (سنتتيک) را مورد اهميت قرار نمي‌دهند، در صورتي که علم‌النفس در شناخت مسائل رواني، هم از روش تجزيه‌اي و تحليلي و هم از روش ترکيبي استفاده مي‌کند. "
فتني است روش تجزيه‌اي و تحليلي روان‌شناسي معاصر، امروزه از سوي روان‌شناسان پست‌مدرن مورد چالش قرار گرفته است. اگرچه آنها هم راه حل عملي بهتري نسبت به روش قبل ارائه نکرده‌اند و موضعشان فقط موضع انتقاد نظري است. شايد اين مشکل در نبود نگرشي جامع به مسائل مرتبط با روان انسان باشد و دنباله‌اي بر همان رويکرد تخصص مدار انسان مدرن.
امروزه ديگر ثابت شده است که فلسفه و روان‌شناسي امتزاجي عميق با يکديگر دارند و بررسي موسيقي از اين هر دو نگاه در کتاب مورد بحث، نشان از هوشمندي نگارنده و آگاهي او از اين مهم دارد.
مقدمه سوم و چهارم اختصاص دارد به مباحثي در ارتباط با مشکلات موجود بر سر راه تعريف موسيقي و همچنين معرفي اجمالي انواع و اشکال موسيقي و معناي اصطلاحاتي همچون مقام، دستگاه، گوشه، سنفوني، موومان، سونات، سوئيت، اپرا، اپرت و فولکور.
در بخش‌هاي بعدي مقايسه‌هايي ميان موسيقي با گل، عموم مناظر طبيعي، شعر، نقاشي و خوشنويسي صورت مي‌گيرد تا روش شناختي اجمالي از ماهيت موسيقي به دست آيد.
عبارت کليدي کتاب که به نوعي تمام مباحث، حول اين نظريه مي‌گردد اين پاراگراف نخست بخش چهارم است: "موسيقي آن تأثرات و عواطف را بر مي‌انگيزد که مربوط به آن سطح نفس آدمي ‌است که مجاور برون‌ذات است و اکثريت قريب به اتفاق اين پديده‌ها محصول محيط فرهنگ [به معناي عام آن] در اقوام و ملل دنياست و ذاتاً جنبه ماوراي طبيعي ندارد. "
مؤلف با اشاره به موافقت ابوحامد غزالي با سماع، در اينجا اين سخن او را در تأييد مدعاي خود شاهد مي‌آورد: "بدانيد که دل‌ها و درون آدميان خزينه‌هاي اسرار و معادن جواهر است. جواهر اسرار در دل‌ها همان‌گونه پيچيده است که آتش در ميان آهن و سنگ و آب در زير خاک و گل و هيچ راهي براي برانگيختن پنهاني‌هاي دل‌ها نيست مگر به وسيله سماع.
پس نغمه‌هاي موزون که لذت‌آور است آنچه را که در دل‌ها وجود دارد بيرون مي‌آورد و نيکي‌ها يا بدي‌هاي آنها را آشکار مي‌سازد. پس آشکار نمي‌شود از دل در موقع تحريک آن مگر آنچه را که دل در خود دارد. چنان که (از کوزه همان برون تراود که در اوست) پس سماع محک راستين و معيار گويا براي دل است، در نتيجه خود سماع به قلب نمي‌رسد مگر آنچه در دل غلبه دارد، در آن تحريک شود. "
در ادامه، جنبه ماوراي طبيعي موسيقي توسط نگارنده اين‌گونه مورد سوال قرار مي‌گيرد:
"کساني که مي‌خواهند براي نغمه‌هاي موسيقي جنبه ملکوتي و ماوراي طبيعي در نظر بگيريم، بايد اين مسأله را حل کنند که با توجه به اين‌که جنبه ملکوتي و ماوراي طبيعي در همه نفوس انساني يکي است، اين همه اختلاف در نغمه‌ها و نواهاي موسيقي اقوام و ملل دنيا چيست؟ اختلاف مزبور به حدي است که گاهي بعضي موسيقي ‌هاي يک جامعه، براي ديگري نفرت‌انگيز و موجب ناراحتي اعصاب آنان مي‌گردد.
اين اختلاف در نغمه‌ها و نواها از بهترين دلايل اين مدعاست که تأثرات و عواطف و هيجاناتي که به وسيله موسيقي‌ها برانگيخته مي‌شود مربوط به آن سطح نفس آدمي‌ است که مجاور برون‌ذات (طبيعت به معناي عام آن) است. "
اين نقل قول‌ها هم در ادامه به عنوان مؤيدات مستقيم نظر مؤلف مطرح مي‌شوند: ابوسليمان دارابي: "هر دل که به آواز خوش از جاي در آيد، آن دل ضعيف بود، به مداواش حاجت بود تا قوي گردد... آواز خوش هيچ چيز در دل زيادت نکند، بلي اگر در دل چيزي بود آن را بجنباند ".
علي هجويري غزنوي: "گروهي گفتند سماع آلت غيبت است، و دليل آوردند که اندر مشاهدت، سماع محال باشد که دوست اندر محل وصل دوست، اندر حال نظر بدو مستغني بود از سماع، از آنچه [زيرا] سماع خبر بود و خبر اندر محل عيان دوري و حجاب و مشغولي باشد ". عبد الکريم قشيري به نقل از جنيد: "چون مريد را بيني که سماع دوست دارد، بدان که از بطالت بقيتي با وي مانده است. "
در پاسخ به سوال مفروض در خصوص موسيقي‌هاي روحاني هم چنين پاسخ داده شده است: "عمده جذابيت و لذت موسيقي و انبساط آوردن آن، معلول سلب هشياري به واقعيت‌هاي درون ذات و برون ذات و همچنين سلب اختيار به معناي سلطه و نظارت شخصيت به دو قطب مثبت و منفي کار يا هر موقعيتي است که شخصيت آدمي‌ در آن قرار مي‌گيرد و بايد با روشنايي و احساس بايستگي يا شايستگي آن موقعيت را برگزار نمايد، در حالي که موسيقي‌ها حتي روحاني‌ترين آنها با دو حقيقت مزبور (هشياري و اختيار) سازگار نيست و اين اصل را همه ما مي‌دانيم که هيچ حرکت ناهشيارانه و جبري نمي‌تواند تکاملي باشد، اگرچه با نظر به عوامل گوناگون داراي لذت و جذابيت بوده باشد ".
مستملي بخاري به اين قضيه اعتراف نموده و گفته است: "گروهي از اين طايفه، سماع را بر آن وجه روا داشته‌اند که بي‌اختيار باشد، اما چون اختيار پديد آيد، آن سماع را معلول (مضر) داشته‌اند [يا دانسته‌اند[. "
به طور کلي چنانچه پيداست تعقل و خردورزي براي فهم و درک مسائل در نظر علامه محمدتقي جعفري ارزشي قطعي دارد و وي در جايي از اين کتاب هم تصريح کرده است که دريافت‌هاي ذوقي را قابل اعتنا براي اثبات مدعاها نمي‌داند. از اين‌رو ترديدي نيست در اين‌که استدلالات علامه در اين کتاب تنها براي آنهايي معتبر و پذيرفتني خواهد بود که همچون او براي دريافت‌هاي ذوقي ارزش اثباتي قائل نباشند.
در بخش چهاردهم کتاب استناد به لذت بار و نشاط آور بودن موسيقي براي اثبات ضرورت آن در زندگي اين‌گونه رد مي‌شود: "اگر علت عظمت و شايستگي موسيقي را براي ارواح آدميان، لذت تلقي کنيم، قطعي است که به جهت متهم ساختن انسان به حيوان لذت پرست (هدونيست) او را تا حد جانواران پست، پايين آورده‌ايم. "
اين مدعا در کتاب، آراسته شده به اين عبارت جاوداني ويکتور هوگو: "زندگي انساني بيش از آن که به نان بسته باشد، به ايجاب بسته است. ديدن و نشان دادن کافي نيست، فلسفه بايد به منزله يک انرژي باشد. بايد عملش و اثرش به کار بهبود جان بشر آيد. سقراط بايد در آدم وارد شود و مارک اورل به وجود بياورد، به عبارت ديگر از مرد سعادت، مرد عقل حاصل دارد... تلذذ؟ چه هدف ناچيز و چه جاه‌طلبي بي مقداري است! تلذذ کار جانوران است. "
مؤلف، اين بخش از کتاب را اين‌گونه به پايان مي‌برد: "مطلبي که بسيار اهميت دارد، اين است که آيا موسيقي آن‌چنان که براي ما در حال طبيعي خوشايند بوده و به احتمال بعضي صاحبنظران در حالات غيرطبيعي از نظر روانپزشکي به عنوان مسکن ضروري به نظر مي‌رسد، در واقع هم چنين است؟ يعني واقعاً موسيقي يکي از بايستگي‌ها يا شايستگي‌هاي جان ما انسان‌هاست؟ "
سخن را با نقل اين جمله کنايه‌آميز و دوپهلوي شوپنهاور که در مقدمه کتاب ذکر شده و به نظر، هم قابليت موافقت و هم مخالفت با نظريه مؤلف را دارد به پايان مي‌بريم: "موسيقي چيز خوبي است، ولي متأسفانه به آن اندازه که بايد، ما را از واقعيت دور نمي‌سازد! "

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • میلاد IR ۱۸:۳۱ - ۱۳۹۹/۰۴/۱۲
    0 0
    آهنگ

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس