هنری که بین مردم و برای آنها بود
نقاشی قهوهخانهای یکی از نقطههای اوج هنر مردمی در ایران است که با درونمایههای رزمی و مذهبی در اواخر دوره قاجار به اوج خود رسید و آثاری که در این سبک کار شدند، توانستند بخشی از خاطرات جمعی مردم ایران را شکل دهند. از مهمترین ویژگیهای این هنر که آن را شاخص کرده، حضورش در میان مردم است. مردم عادی در مکانهای عمومی مثل خیابانها و قهوهخانهها جمع میشدند و داستانهای پردههای نقاشی قهوهخانهای را از زبان گرم و گیرای نقالان میشنیدند.
هادی سیف - نویسنده و پژوهشگر هنر - دربارهی نقاشیهای مذهبی که در روزهای سوگواری محرم و صفر توسط نقالان برای مردم کوچه و بازار روایت میشدند، در سخنانی توضیح داده است: نقاشی «خیالیساز» که بعدها توسط کریم امامی به نقاشی «قهوهخانهای» شهره شد، در عرصه روایات مذهبی، بویژه عاشورا و مصیبت کربلا هیچ تفاوتی با سایر عرصههای نظم و نثر فارسی با موضوعات آداب و رسوم و آیینها ندارد، تنها تفاوت این نقاشیها این است که نقاش در پردههای مذهبی، هنرش و دلش را توأمان به یاری میطلبد و اعتقادات آنها سبب میشود شکوه و جلال نقاشی و اجرای ذوق و استعدادشان دوچندان شود.
او همچنین به مردمی بودن این آثار اشاره و اظهار کرده است: نقاشی دیواری امامزادهها در آن زمان بسیار مورد توجه قرار گرفت. بهطوری که یکی از سیاحان خارجی با دیدن این نقاشیها گفته بود، این آثار بهوجود آمدند تا بیاعتنایی نقاشان درباری به این موضوعات را جبران کنند. هواخواه این نقاشیها مردمی بودند که با ارتباط گرفتن با این پردهها، حامی آنها و هنرمندانشان شدند.
آیدین آغداشلو - هنرمند نقاش - نیز در اینباره معتقد است: بخشی از وظیفهی آشنا کردن مردم با نقاشی، برعهدهی هنرمندانی بود که با این هدف آثار خود را خلق کردند. آنها نقاشیهای خود را در پردههای بزرگ با مضامین مذهبی میکشیدند و در مراسم خاص مثل دههی محرم در میدانها و جاهایی که محل رفتوآمد مردم بود، نصب میکردند. بیشتر این پردهها مربوط به فاجعهی کربلا بود. نقالان کنار این پردهها میایستادند و هر روز تکهای از آنها را برای مردم روایت میکردند. بعد آنها را لوله میکردند و میبردند و فردا بخش دیگری از آن را نقل میکردند.
نقاشان سرخ عشق
محمد مدبر، عباس بلوکیفر، حسین قوللر آغاسی، محمد فراهانی، حسین همدانی و ... از جمله هنرمندان مطرح در زمینه نقاشی قهوهخانهای هستند. «محمد مدبر» یکی از پرکارترین هنرمندان این حوزه در زمینهی کربلا است. او پردههای بسیاری در رابطه با مصیبت کربلا خلق کرد.
سیف که کتابی دربارهی زندگینامهی محمد مدبر تألیف کرده و بهزودی منتشر میشود، دربارهی علاقهی این هنرمند به هنرش و اعتقادی که به موضوع کربلا داشت گفته است: بسیار پیش میآمد که محمد مدبر هنگام کشیدن یک تابلو از مصیبت کربلا آنقدر تحت تأثیر قرار میگرفت که یک دستش قلموی نقاشی بود و دست دیگرش دستمالی که با آن اشکهایش را پاک میکرد، چون بهشدت به چیزی که میکشید اعتقاد داشت.
نام این کتاب «نقاش سرخ عشق، آبی پرواز» است و با پژوهشهای میدانی و خاطرات «محمدحسن اسماعیلزاده» و «حسین همدانی» که از شاگردان مستقیم او بودند، تدوین شده و از خاطرات کودکی تا مرگش را شامل میشود.
چهرههایی که با خیالسازی شکل گرفتند
سیف مشخصهی بارز نقاشیهای قهوهخانهای را احترام گذاشتن به خیالسازی و دوری از طبیعتسازی دانسته و افزوده است: هنرمندان، عنصر خیال را گسترده میکردند و نقشهایشان از یک شیدایی و زیبایی خاصی برخوردار بود. از همه مهمتر، استفادهی نقاشان از نقوش آذینی و تزیینی مانند اسلیمیها و خطاییها بود تا شاخصههای یک نقاشی ایرانی را بهتر و بیشتر آشکار کنند.
اژدر محمودی - یکی از نقاشان قهوهخانهای - نیز که همچنان در این زمینه مشغول فعالیت است و سفارشهایی را میگیرد، گفته است: پردههایی که نقاشان قهوهخانهای از شخصیتهای بزرگ دینی میکشیدند، الهامگرفته از خیال و مبتنی بر ایمان و عقیدهی آنها بوده است. نقاشان خیالیساز که تصویری واقعی از شخصیتهای دینی و امامان نداشتند، آنچه را که به ذهن و خیالشان میآمد، با عقیده و ایمانشان ترکیب میکردند و روی پرده میآوردند.
این هنرمند 75 ساله که 60 سال از عمرش را صرف نقاشی قهوهخانهای کرده است، با بیان اینکه نخستین کارش یک پردهی هفت متری از واقعهی کربلا بود، اظهار کرده است: پردههای بزرگ را افراد خاصی میخریدند، چون هر کسی قادر نبود پول آنها را بپردازد. برای پردهی اولم 150 تومان گرفتم که آن زمان میتوانستم با آن یک خانهی 100 متری بخرم. این پردهها را میبردند و برای مردم داستان آنها را نقالی میکردند.
هنری که به انزوا رفت
تیرماه 1391 بود که با درگذشت «محمد فراهانی» آخرین نفر در حلقهی بازماندگان از هنرمندان نقاشی قهوهخانهای، یکی از مردمیترین و اصیلترین هنرهای ایرانی دچار یک خلأ بزرگ شد.
این آثار در دهههای گذشته و با کمتر شدن فعالیت هنرمندان در این عرصه، ارزش زیادی پیدا کردند و توسط کلکسیونرها جمعآوری و خریداری میشوند. با این حال هنوز موزه و مکانی برای نگهداری و نمایش آثار این جریان هنری در نظر گرفته نشده است و در سالهای گذشته شاهد رکود آن بودهایم.
سیف دربارهی رکود این هنر گفته است: در دورهای که قهوهخانهها برچیده شدند و ذائقهی جامعه تغییر کرد، شاهد افول این هنر بودیم. قوللر آغاسی در سال 1345 و مدبر در سال 1346 (در فقر و گمنامی) از دنیا رفتند و رهروان آنها، این کار را بهصورت پراکنده ادامه دادند و گاهی سفارشهایی را قبول میکردند.
پردههای قهوهخانهای موزه میخواهند
سیف با بیان اینکه «نقاشی قهوهخانهای» باید بهعنوان یکی از اصلیترین نمودهای ذوق و خلاقیت ایرانی ثبت ملی و یک موزه برای آن راهاندازی شود، گفته است: این نقاشیها با اصول نگارگری خیالیساز دنبال شد و محتوای آنها مربوط به عقاید و اعتقادات مردم و نظم و نثر فارسی بود. بهدلیل همین محتواست که توانست بدون چون و چرا تأثیرات زیادی در انس و الفت مردم با میراث کهن نظم و نثر فارسی داشته باشد.
او در اینباره اضافه کرده است: هیچوقت این هنر از حمایت متولیان رسمی حکومت برخوردار نبوده، اما توسط خود مردم حمایت شد و رشد پیدا کرد. بعد از اینکه جامعه دچار نوآوریها و نوپسندیهایی شد و مکاتب نوین نگارگری وارد عرصه شدند، این هنر به شدت آسیب دید و به فراموشی سپرده شد.