ازدواج، بيکاري، ترافيک و مهاجرت از اصلي ترين دغدغه هاي اين روزهاي هموطنان است؛ دغدغه هايي که چشم اميد جامعه را به همت و تدبير مسئولان معطوف کرده است.<BR>

مشرق-- ‌تا به امروز با خودتان فکر کرده‌ايد که چرا در گذشته پدران ما يک زندگي آرام همراه با نشاط و شادي بيشتري داشته‌اند؟ اما امروزه ما در هياهوي زندگي شهري به دنبال گمشده‌اي به نام نشاط هستيم؟! اين روزها دغدغه هاي ريز و درشت و مشکلات ناشي از آن نه تنها شادي و نشاط را از ما گرفته بلکه برخي از اين دغدغه ها ، زندگي خانواده هاي زيادي را فلج کرده است. به صورتي که بسياري از اين خانواده ها به دنبال روزنه اي براي رهايي از اين مشکلات و دغدغه ها هستند.
براي تهيه اين گزارش نه نظر کارشناسي را جويا شديم، نه با صاحب نظر و استاد دانشگاهي مصاحبه کرديم و نه به سراغ مسئول و يا مدير سازماني رفتيم، تنها کاري که کرديم رفتن به ميان تعدادي از مردم بود. مردمي که سرمايه هاي اصلي اين مرز و بوم به حساب مي آيند. مردمي که با تمام وجود فارغ از مسائل سياسي ، دعواهاي جناحي و استرس هاي زندگي شهري هميشه درصحنه هاي مختلف حضورداشته و دارند.
اين گزارش تنها بخشي از دغدغه هاي ريز و درشت مردم در گوشه – کنارکشوراست، شما هم مي توانيد بعد ازخواندن صحبت هاي تعدادي از شهروندان، دغدغه اين روزهاي خود را دربخش نظرات اين گزارش براي سايت «مشرق» ارسال کنيد.
باشد که با هوشمندي، منطق، صبوري و نگاه به آينده مسئولان و مديران کشور روز به روز شاهد کاهش دغدغه هاي مردم در بخش هاي مختلف باشيم.


با يک پرسش به ميان مردم مي رويم
براي شنيدن صحبت ها، دغدغه ها و مهمترين مشکلات مردم و شهروندان به ميان آنها رفتيم و از آنان پرسيديم:«مهمترين دغدغه اين روزهاي شما به عنوان يک شهروند چيست؟».
همين پرسش را به صورت تلفني با برخي ديگر از هموطنان در نقاط مختلف کشوردرميان گذاشتيم، هرکس با توجه به ديدگاه، عقيده ومشکلات خود به نوعي به اين پرسش پاسخ داد. هرچند که تعداد زيادي ازشهروندان به ويژه جوانان ازارائه پاسخ به اين پرسش، طفره رفتند و تنها به بيان اين جمله بسنده کردند:«کار مي خواهم!»، اما همين يک جمله حکايت ازدغدغه بزرگي به نام «بيکاري» درجامعه دارد.
ازدواج، بيکاري، ترافيک و مهاجرت دغدغه اين روزهاي مردم
براساس گزارش و تحقيق ميداني خبرنگار اجتماعي «مشرق»، ازدواج، بيکاري، ترافيک و مهاجرت از اصلي ترين دغدغه هاي اين روزهاي هموطنان است؛ دغدغه هايي که چشم اميد جامعه را به همت و تدبير مسئولان معطوف کرده است.


ترافيک تنها دغدغه يک شهروند 57 ساله!
ع-احمدي کارمند بازنشسته‌اي که دريکي ازآژانس‌هاي تاکسيراني فعاليت مي‌کند، درباره مهمترين دغدغه اين روزهايش به «مشرق»مي گويد: درحال حاضرمهمترين وبزرگترين دغدغه من مشکل ترافيک و دريافت آرم ترافيک است، چرا که در يک آژانس فعاليت مي کنم و مهمترين نياز اين روزهاي من ترافيک روان خيابان ها و عبور بدون مشکل ازمناطق مختلف شهراست.
به گفته اين شهروند، با هزارمشکل و گرفتن وام و قرض کردن از دوست و آشنا يک پرايد مدل 86 خريده است تا در دوران بازنشستگي درکناراندک حقوق اين دوران بتواند براي گذران زندگي يک منبع درآمدي ديگري هم داشته باشد، اما درحال حاضر با بنزين ليتري 700 تومان، و هزينه بالاي تعميرونگهداري ماشين وازهمه مهمترنداشتن آرم طرح ترافيک مشکلات اين روزها دوچندان شده است.


جوانم بيکار است، کاري سراغ نداريد؟
اما مهري معتمدي – بانوي خانه دار- در پاسخ به اين پرسش که «مهمترين دغدغه اين روزهايتان چيست ؟» مي گويد: جوانم ليسانس عمران دارد و بيکار است. کاري سراغ نداريد؟ اين بانوي خانه دار با بيان اينکه هيچ دغدغه اي به جزمشخص شدن وضعيت کاري جوانم ندارد، مي افزايد: ازمسئولان مي خواهم که به مسئله بيکاري جوانان بيشتراهميت دهند و به فکرايجاد فرصت هاي شغلي براي جوانان تحصيلکرده باشند.
کمکم مي کني جوان؟
درحال و هواي صحبت با اين خانم خانه دار، مردي ميانسال دستم را مي گيرد و با صدايي حزن آلود چند بار اين جمله را تکرار مي کند:« کمکم مي کني جوان؟»، اين مرد ميانسال درپاسخ به پرسشي درباره علت اين درخواستش مي گويد: از شهرستان براي خريد خانه به تهران آمده ام ، اما درترمينال جنوب تمام دار و ندارم را دزد زد؛ چند بار براي پيگيري به نيروي انتظامي مراجعه کردم، اما بعد از 4 ماه هنوزهيچ نتيجه اي نگرفته ام. در حال حاضر هم خودم و فرزندانم بلاتکليف در خيابان ها مي گرديم!


هيچ دغدغه به جز زن گرفتن ندارم!
رضا- س فروشنده جواني است که دريک مغازه لباس فروشي در ميدان هفت تير تهران مشغول است، زماني که از رضا درباره مهمترين دغدغه هايش سوال مي کنيم، ازدواج و تشکيل زندگي را به عنوان بزرگترين دغدغه خود مي داند.
اين جوان در ادامه مي افزايد: اين روزها تمام فکرم براي تشکيل زندگي و ازدواج با دختر مورد علاقه ام است و به دنبال اجاره يک خانه و سرپناه هستم.


ساختمان ها بانک مي شود، من مغازه ندارم!
جوان 29 ساله ديگري که متخصص رايانه است براي راه اندازي کسب و کار به دنبال يک مغازه و به قول خودش يک زيرپله مي گردد تا براي خود کار کند و درآمدي داشته باشد. او معتقد است که اين روزها تمامي ساختمان هاي خوب و مغازه هاي بزرگ درخيابان هاي اصلي به بانک ها اجاره داده مي شود و هر روز يک بانک خصوصي افتتاح مي شود.
اين جوان برخلاف افراد ديگر به دنبال کار دولتي و استخدام در ادارت نيست و باور دارد که مي تواند با مهارتي که درعلم رايانه دارد براي خود کسب و کاري راه بيندازد، اما شرايط لازم براي داشتن حتي يک زير پله اي را هم ندارد. بزرگترين دغدغه اين جوان 29 ساله داشتن مغازه اي براي کسب و کار است.


مشکل عمده بازنشستگان درمان آنهاست
پيرمرد بازنشسته‌‌اي که هنگام صحبت صدايش مي‌لرزيد، در پاسخ به پرسش ما مي گويد : مشکل عمده بازنشستگان، درمان آنهاست؛ بيمارستان‌هاي سازمان تأمين اجتماعي بسيار شلوغ است و بايد از ساعت 2 بامداد درصف دريافت نوبت ويزيت ايستاد.
به گفته وي‌ در شهرستان‌ها بيمارستان‌هاي تخصصي سازمان تأمين اجتماعي کم است و ما مجبور مي‌شويم 30 کيلومتر مسافت را طي کنيم تا به يک بيمارستان تخصصي اين سازمان برسيم.


همه دغدغه ها کار و ازدواج نيست!
اما درگوشه کنار کشور جواناني هم هستند که دغدغه هايي فراتر ازاشتغال و ازدواج دارند، دغدغه هايي که در اثر يک اشتباه و يا سهل انگاري سازماني به وجود آمده است. تقي گنج لو ساکن زنجان، شهرستان «ماه نشان» است، اين جوان در حال حاضر يک چشم و يک دست خود را به طور کامل از دست داده است.
سال 84 زماني که تقي سرباز بوده است در يکي از مراحل آموزشي دچار سانحه مي شود و در اثرانفجارمواد منفجره يک چشم و يک دست خود را به صورت کامل ازدست مي دهد. اين جوان زنجاني بعد ازمدت ها پيگيري و سماجت براي مشخص شدن وضعيت درماني خود ازطريق نيروهاي مسلح به نتيجه نمي رسد و در نهايت با مهاجرت به پايتخت دريکي از مراکز درماني با هزينه شخصي تحت درمان و مداوا قرار مي گيرد.
پيگري هاي اين جوان براي جبران تنها بخشي از هزينه هاي درماني اش تا به امروز به هيچ نتيجه اي نرسيده است. وي در گفت و گو با خبرنگار«مشرق»، مهمترين دغدغه خودش را بي توجهي سازمان هاي مربوطه به وضعيت خود مي داند.


پيرمرد ساز به دست و دغدغه دلتنگي هايش
در گوشه اي ديگر از شهر تهران، پيرمردي ساز به دست به ديوار تکيه داده و ساز مي زند. اين پيرمرد سازبه دست بعد ازچند دقيقه سکوت در پاسخ به سئوال «مشرق» مي گويد:«دل تنگم!» با سماجت علت دلتنگي هايش را جويا شديم، درپاسخ مي افزايد: دلتنگ همسر بيمارم، دختردم بختم و پسر بيکارم هستم...........
پيرمردهمچنان که ساز مي زند مي خواند : من يه پرنده ام، آروز دارم تو با من باشي، من يه خونه تنگ و تاريکم کاشتي تو بياي و چراغم باشي ........

 

 


گزارش : علي البرزي

 

 


 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس