کد خبر 48465
تاریخ انتشار: ۵ خرداد ۱۳۹۰ - ۱۲:۰۳

صليبي‌ها بر اين باور بودند: اگر مسلمانان در يک امپراتوري اسلامي متّحد شوند، خطر بزرگي خواهند بود يا ممکن است نعمتي براي جهان باشند، آنها تا زماني که متفرّق هستند و با يکديگر سازگاري ندارند، بدون وزن و اثر هستند و از آيندة آنان نبايد هراس داشته باشيم.

به گزارش مشرق، شفيعي سروستاني در نشريه موعود نوشت: فرقه‌ها، چه آن گروه که داراي سابقه‌اي کهن هستند چه گروه نوظهور آنها، همگي نحله‌اند. نِحَلْة به معني دعوي، کيش و مذهبي غيرالهي و غيرآسماني، در برابر ملّت به معني دين آسماني و وحياني است. همواره کلمات «ملل» و «نِحل» کنار هم آمده‌اند. هر زمان ملّت و ديني الهي براي هدايت آمده، نِحله و مدّعي دروغيني نيز قد کشيده و خودي نموده است.

مدّعيانِ لاف زن، اهوا و آراي شرک‌آلود را در اصول عقايد و دستور کار خود وارد ساخته‌اند تا خلق عالم را در مسير هواجس و هوس‌ها رهزني کنند. از همين رو، سابقة نحله‌ها و فرقه‌ها به درازاي سابقة اديان و ملل آسماني است. آنها در ميان عموم اقوام نيز سابقه داشته و هم اکنون نيز به صورت‌هاي مختلف جريان دارند.

در جهان اسلام، از اوّلين سال‌هاي بعثت نبيّ‌اکرم(ص)، التقاط و امتزاج آرا و اهوا، موجد نحله‌ها شدند. کتاب «ملل و نحل» مرحوم شهرستاني، فهرستي طولاني از اين مجموعه که بيشترين آنها متعلّق به دوران گذشته‌اند، (521 ق.) ارائه کرده است.

ابوالفتح محمّد بن عبدالکريم شهرستاني، در زمان سلطان سنجر و به سال 548 ق. ـ حدود نه قرن پيش ـ فوت کرد. همچنان که گفته شد، او در مجموعة دو جلدي «الملل و النحل» که به فارسي به اسم «توضيح الملل» منتشر شده، فهرستي طولاني از عموم اديان و فرقه‌ها را که صدها مورد را شامل مي‌شود و در عصر او شناخته شده بود، ارائه کرده است.

پس از شهرستاني؛ يعني از قرن ششم هجري تا دوران معاصر، صدها و هزاران فرقة ديگر به اين مجموعه افزوده شده است. به قول شاعر:
جنگ هفتاد و دو ملّت همه را عذر بنه
چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند

در دوران معاصر؛ يعني از قرن دوازدهم هجري تا عصر ما، در دو نقطه عطف مهم، از خانة سياه استعمارگران، به ويژه از سوي «انگلستان»، فرقه‌ها و نحله‌هاي فراواني ايجاد و در دامان جوامع شرقي و غربي رها شدند تا هر لحظه بر ميزان تفرّق و تشتّت مستضعفان افزوده شود و مجال اتّحاد و اتّفاق آنان بيش از پيش گرفته شود. ترديدي نيست که آنان، در ميان اين رودخانة گِل‌آلود فرهنگي و اجتماعي، ماهي دل‌خواه خود را صيد کرده‌اند.

تصوّر بي‌خصم زيستن

«سون وو» که در «ايران» او را با نام «سون تزو» مي شناسند و در زمرة يکي از قديمي‌ترين استراتژيست‌هاي نظامي دوران کهن و در خدمت امپراتوران «چين» بوده در يکي از آثار خود با نام «هنر جنگ»1 مي‌نويسد:
در مسائل نظامي، اين مطلب يکي از اصول است که فرض را بر نيامدن دشمن نبايد گذاشت؛ بلکه بايد دربارة سرعت مقابله با وي انديشه کرد.

همچنين نبايد فکر کرد که دشمن حمله نمي‌کند؛ بلکه بايد درصدد شکست ناپذير کردن خود بود.
او براي ضربه زدن به دشمن و اميران و فرماندهان کشور در حال نبرد، طرح‌ها و نقشه‌هاي شگفتي را به عنوان مجموعه‌اي از «استراتژي‌هاي ضربه زدن» مطرح مي‌کند. برخي از سر فصل‌هاي اين استراتژي‌ها عبارتند از:

1. گاه از اطراف آنها عقلا و اشخاص صاحب فضيلت را دور کنيد تا مشاور نداشته باشند؛
2. خائناني را به کشورش بفرستيد تا بنيان ادارة وي را برکنند؛
3. به کمک فريبکاري‌هاي مزوّرانه، وزيران را از حکّام جدا کنيد؛
4. پيشه‌وران زبردست را به کشورش گسيل داريد تا مردم را به اسراف تشويق کنند؛
5. موسيقي‌دانان و رقّاصان گستاخ و بي‌عفّت به وي دهيد تا عادات آنها را دگرگون سازند؛
6. زنان زيبا به وي بدهيد تا عقل از سر آنها به در رود و ... .

پوشيده نيست که همة اين خطوط استراتژيک، طيّ سال‌هاي اخير در مورد کشورهاي اسلامي و به قصد ضربه زدن به نظام‌هاي سياسي مردمي و از جمله ايران اسلامي به کار گرفته شده‌اند. هر يک از اين خطوط به تنهايي، جبهه‌اي را فراروي ما مي‌گشايد و بخشي از حيات سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي ما را هدف قرار مي‌دهد تا زماني که به تدريج، امکان «فروپاشي از درون» يا تضعيف همة قوا حاصل و بي‌هزينه‌اي جدّي، قلّه‌اي و کشوري فتح شود.

تأسيس و تقويت فرقه‌ها و گسيل جريان‌هاي فرقه‌اي در کشورهاي اسلامي، همچون ايران، يکي از مهم‌ترين حيله‌ها و حربه‌هاي استعمار براي ضربه زدن به اتّحاد و اتّفاق مردم بوده و هست.

چنان که گفته شد و بنا به روايت کتاب الملل و النحل از صدر اسلام، نحله‌ها و فرقه‌هاي بسياري در اقصا نقاط جهان اسلام پا گرفتند. عموم اين فرقه‌ها، به عنوان جريان‌هايي مذهبي و اجتماعي در جامعة اسلامي قابل شناسايي‌اند و با رويکردي داخلي به جغرافياي فرهنگي مشرق اسلامي، راه خود را پي‌مي‌گيرند. اين جريان‌ها حاصل و محصول:

1. عدول از صراط مستقيم مطرح شده از سوي کتاب الله و آل الله (عترت رسول ختمي مرتبت(ص))؛
2. غفلت دانسته يا جاهلانه دربارة مبادي و منابع اصول ديني؛
3. اختلاط و التقاط آموزه‌ها؛
4. و بالأخره تعصّب‌ها و خودخواهي‌هاي حزبي و قبيله‌اي هستند.

اين جريان پيامدهاي گوناگوني داشته که گفت‌وگو و تشريح آن از حوصلة اين مقاله خارج است.
در نقطه عطف مهمّ ديگري، طيّ قرون 12 و 13 ق. مرزهاي خاکي و فرهنگي شرق اسلامي توسط استعمارگران درنورديده شد. مطالعة مراکز مطالعاتي مسيحي دربارة اسلام و مسلمانان و آگاهي مستشرقان از بسياري از ظرفيت‌ها و نقطه ضعف‌ها انگيزه‌اي شد تا استعمارگران؛

ـ پشيمان کردن مسلمانان و مشرق زمينيان از همة کين‌ورزي‌هايشان عليه غرب؛‌
ـ درگير کردن همة قواي موجود در اين منطقه با هم؛
ـ تأسيس فرقه‌هاي جديد؛
ـ و تقويت نقاط گسل ميان مذاهب و فرق را در دستور کار خود قرار دهند.

آنها به خوبي مي‌دانستند که در شرق اسلامي، ظرفيت لازم براي سر بر آوردن يک جريان بزرگ سياسي و اجتماعي ديني وجود دارد. تجربة امپراتوري عثماني و سال‌ها تلاش و مبارزة غرب براي از هم پاشيدن اين امپراتوري مسلمان، کافي بوده است که غرب تلاش نمايد تا براي هميشه زمينه‌هاي مجتمع شدن قواي مسلمانان را حول مذهب و رهبري مذهبي و ديني از بين ببرد.

صليبي‌ها بر اين باور بودند:
اگر مسلمانان در يک امپراتوري اسلامي متّحد شوند، خطر بزرگي خواهند بود يا ممکن است نعمتي براي جهان باشند، آنها تا زماني که متفرّق هستند و با يکديگر سازگاري ندارند، بدون وزن و اثر هستند و از آيندة آنان نبايد هراس داشته باشيم.2

با اين رويکرد، آنها همة همّ خود را مصروف در هم شکستن اتّحاد مسلمانان، نفوذ در ميان آنان و فاسد کردن مناسبات و معاملاتشان کردند.
تاريخ دسيسة غرب صليبي و متّحد صهيونيست آن، عليه اسلام و مسلمانان، دفتر قطوري است که متأسّفانه از چشم مسلمانان دور مانده. برخي از عناوين اين دفتر عبارتند از:

•ايجاد تفرقه و نزاع مذهبي؛

جاسوسان انگليسي، طيّ دو قرن گذشته نقش مهمّي در ايجاد جنگ‌هاي فرقه‌اي داشته‌اند.

•ترويج فرهنگ غربي از راه‌هاي مختلف؛
راه‌اندازي مدارس و نشر تعاليم اروپايي ميان مسلمانان، جلوه دادن شيوة زندگي اروپايي به وسيلة آثار سينمايي، ترجمة کتب، نشريات، روزنامه‌ها و اعطاي بورسيه به دانشجويان مسلمان، تنها بخش کوچکي از اين جريان را به خود اختصاص مي‌دهد.

 

•ترويج مفاسد اخلاقي از طريق اشاعة قمار، شرب خمر و ... ؛
کاردينال لافي‌گري، يکي از مبلّغان مسيحي اعتراف مي‌کند که اسلام، محکم‌ترين ديني است که زير بار اسارت نمي‌رود و آرزو مي‌کند که روزي، همة مسلمانان، مسيحي شوند.3

 

•حمله به اسلام و شخصيّت‌هاي ديني و مذهبي مسلمانان به ويژه حضرت ختمي مرتبت، محمّد بن عبدالله(ص)؛
وارونه جلوه دادن حقايق ديني اسلام و سيره و سنّت مسلمانان نزد ساکنان غرب، کشتار خاموش علما و سخنوران مسلمان به انحاي مختلف و ... تنها نمونه‌هاي بارزي از اين توطئة کثيف عليه جهان اسلام بوده است.

•راه‌اندازي فرقة وهّابيت در قطب و مرکز سکونت اهل سنّت؛


•تأسيس فرقة بهائيّت در قطب و مرکز سکونت شيعيان؛
تأسيس فرقة وهّابيت در کشور «عربستان»، در نيمة اوّل 12 ق. و در کنار آن راه‌اندازي فرقة بهائيّت در ايران، در نيمة دوم قرن 13 ق. نطفة بزرگ‌ترين اختلاف و درگيري و در نتيجه منفذ مجراي تخلية همة قواي مسلمانان منطقه را در خود داشت.

در «شبه قارة هند» نيز در نيمة اوّل قرن 13ق. فرقة شيخيه پا به عرصه نهاد.
اين جريان مرهون عواملي، چون دسيسة استعمارگران از يک سو و خودفروختگي، جهالت و خيانت عوامل مسلمان از ديگر سو بود. اين دو، از بي‌خبري و غفلت جماعتي از مسلمانان مستضعف نيز حدّاکثر بهره‌برداري را کردند.

اين سه انحراف فرقه‌اي بزرگ در درون اين جغرافياي اسلامي اتّفاق افتاد؛ ليکن به دليل داشتن خاستگاه و رويکردي خارجي، امکان بسياري براي نابودي فرهنگي و مذهبي اين منطقه و در پي آن ثروت‌هاي مادّي مردم به همراه داشت.

اين سه جريان اصلي و انحرافي را با مشخّصات عمومي زير مي‌توان شناسايي کرد:
1. رويکرد بخشي از اصول آنها به آموزه‌هاي ديني و مذهبي؛
2. گرايش سياسي به جريانات استعماري؛
3. تأکيد و اصرار بر انديشة جدايي دين از سياست؛
4. رويکرد تفرقه‌افکنانه در جامعة اسلامي؛
5. توسّل به سلاح شبهه‌افکني و ايجاد ترديد، به قصد خارج کردن رقيب از ميدان؛ البتّه به نفع استعمار.

شرح عملکرد و تأثير مستقيم و غيرمستقيم اين سه جريان فرقه‌اي، طيّ حدود دو قرن اخير، دفتر بزرگي است که در اين صفحات نمي‌گنجد؛ ليکن مي‌توان به استناد همة آنچه که گذشته و اسناد آن موجود است، نتيجه گرفت که اينان نقش عمده‌اي را در نتايج زير ايفا نموده‌اند:

1. سلب حيثيّت معنوي از آموزه‌هاي ديني؛
2. ايجاد رخنه در صفوف مسلمانان؛
3. نابود کردن بسياري از فرصت‌ها؛
4. گشوده شدن بيش از پيش دست‌هاي استعمار بر حيات مادّي و معنوي جهان اسلام؛
5. منفعل ساختن جهان اسلام در وقت مواجهه با غرب استعماري، در مجامع جهاني و نقاط عطف مهم؛
6. درگير کردن جوانان به آلودگي‌هاي اخلاقي، افيون‌ها و ...؛
7. ايفاي نقش ستون پنجم و جاسوسي براي عوامل داخلي استعمار و سازمان‌هاي اطّلاعاتي بيگانه؛
8. شناسايي اشخاص حقيقي و حقوقي مجاهد و مبارز بر ضدّ يهود، صهيونيسم و غرب و معرفي آنان به دشمنان اسلام؛
9. ايجاد بلوا و جنجال رسانه‌اي و تبليغاتي عليه اسلام و مسلمانان و تضعيف قواي مسلمانان؛
10. همراه شدن با استعمارگران در حمله به کشورهاي اسلامي؛
11. ستيز با رويکردهاي فعّال فرهنگي و مذهبي مستقلّ جهان اسلام و زمينه‌سازي براي عمل استعمارگران در شرق اسلامي؛
12. مقاومت در برابر احياگري ديني مسلمانان در جهان معاصر.

اين جريانات در پيوند با کانون‌هاي فساد، به زودي تبديل به آلت دست استعمار و يهود در منطقة خود شدند.
بر همگان مکشوف است که مرکز اصلي بهائيّت در «فلسطين» اشغالي (حيفا و عکا)، در حالي پابرجا، آباد و در امان است که صاحبان اصلي فلسطين، مجال نفس کشيدن را در اين منطقه ندارند.
کدامين جريان مذهبي يا قدرت سياسي مي‌توانست تمامي امکان و ابنية اسلامي مستقر در «حجاز» را از صفحة زمين محو کند؛ چنان‌که وهّابيون با تمام قدرت مرتکب آن شدند؟ به همان سان که همين جريان، از اوّلين روزهاي حضور متّفقين غربي؛ يعني ائتلاف صليب و صهيون در «عراق»، همة نيروي خود را براي کشتار مسلمانان و مردم آسيب ديده در کار وارد کرده و حتّي يک گلوله به سوي نيروهاي شيطاني «آمريکا» و «انگليس» پرتاب نکردند.

طيّ سه دهة اخير، درست در شرايطي که غرب، افول و پايان تاريخ خود را به تجربه نشست، جمع کثيري از مستضعفان غربي در پي کشف راه رهايي، دست به دامان اسلام زدند و به اعتراف آمار، اسلام رقم اوّل رشد را در ميان همة فرق و مذاهب در جهان به دست آورد، جريان سوم فرقه‌سازي سر بر آورد. اين جريان نوپا که از ميان مجامع مخفي ماسوني و سازمان‌هاي امنيّتي ائتلاف صليب و صهيون (موساد، سيا و ام. آي. سيکس) سر برآورد، با استفاده از شرايط تاريخي ايجاد شده4 و همة امکانات مالي، امنيّتي و اجتماعي غرب، در يک فهرست طولاني، حدود 4000 عنوان فرقه را به خود اختصاص داده است.

دايرة المعارف منتشر شدة جريان‌هاي فرقه‌اي، در اين فهرست به طور رسمي، قريب به 2000 فرقه را برمي‌شمرد. فرقه‌هاي نوظهور که در غرب با اسم «ميکستر» (مخلوط کننده)، شناخته مي‌شوند، دست به پلوراليسم وحشتناکي زدند تا اين گمان به وجود بيايد که راه دست‌يابي به معنويّت، دين و آسمان، تنها اسلام و اديان ابراهيمي شرقي نيستند.

اين فرقه‌ها با اختلاط و امتزاج آموزه‌هاي بي‌بنياد برهمنان هندويي، سرخ‌پوستان آمريکاي لاتين، نحله‌هاي مسيحي، آموزه‌هاي کابالايي يهودي و تجربه‌هاي فرادرماني که به صدها شاخه تقسيم شده‌اند، بشر مبتلاي غربي و ساکنان خودباختة شرقي را مواجه با گسترة بزرگي از جريانات فرقه‌اي شبه مذهبي و شبه عرفاني کردند.

به جز همّت شيطانيِ جريانات ذکر شدة ضدّ اسلام و ضدّ انسان، عوامل ديگري زمينه‌هاي کارگر افتادن دسيسه‌ها را فراهم آوردند که مهم‌ترين آنها عبارتند از:

1. خستگي انسان غربي از ازدحام تکنيک، تکنولوژي و زندگي کسالت‌بار مدرن قرن بيستم؛
2. غيبت آموزه‌هاي اصيل ديني اسلامي در سطحي وسيع و در صحنة حيات اجتماعي انسان معاصر؛
3. تجربة پايان تاريخ غربي و به صدا در آمدن زنگ اين تاريخ کهنه به نام دين و به نام خدا؛
4. تلاش سران مجامع مخفي و گردانندگان جهان و غرب براي پاسخ‌گويي به طلب و تشنگي طبيعي مستضعفان غربي جوياي دين و معنويّت از طريق سراب فرقه‌هاي شبه مذهبي؛
5. تلاش غرب براي مقابله با اسلام و خيزش‌هاي مذهبي دوران معاصر؛
6. تلاش غرب براي استمرار دورة فاعليّت فرهنگي و تمدّني خود در عصر افول و سقوط.

نبايد از نظر دور داشت که دلّالگي شيطان براي بسط جدايي‌ها و چنددستگي‌ها ميان ابناي بشر، نقش عمده‌اي در اين ماجرا داشته است.
درست در همين شرايط، فرقه‌هاي نخ‌نما و خاموش دورة دوم نيز مجال حرکت و تلاش را براي خود فراهم ديده و دست در کار وارد کردند و با تجمّع قوا و متشکّل کردن نيروها، هم‌دوش با فرقه‌هاي نوظهور، به جان مستضعفان جهان افتادند.

بر هيچ کس پوشيده نيست که فرقه‌هايي، همچون اسماعيليه، صوفيه، قاديانيه و حتّي بهائيّت که در اثر موج بزرگ خيزش اسلامي در ايران در سايه و کنجي خزيده بودند و حتّي هيچ مجالي براي گفت‌وگو و عرض اندام نيز در خود سراغ نداشتند، سرويس‌‌هاي امنيّتي غرب و با شناسايي قبلي، امکان جان گرفتن دوباره و حضور در مجامع بين‌المللي را به دست آورند. به اين ترتيب دسيسه‌هاي غرب به آنها حياتي دوباره بخشيد.
جريانات فرقه‌اي نوظهور و شبه مذهبي را با مشخّصات زير مي‌توان شناسايي کرد:

1. سکوت و انفعال در برابر غرب، استکبار و ظلم مستکبران صليبي و صهيوني؛
2. فقدان تکليف، شريعت و تعهّدات قابل قبول و تعريف عقل و شرع؛
3. فقدان طرحي قابل دفاع براي آينده و جايگزين مناسبات بحران‌زدة کنوني؛
4. دامن زننده به پلوراليسم مذهبي؛
5. تکيه کننده بر حيات فردي و نحله‌اي؛
6. تساهل و تسامح در مناسبات فردي و جمعي زنان و مردان؛
7. شکستن مرزهاي حلّيت و حرمت در خورد، خوراک و روابط مردان و زنان؛
8. آلودگي به درجات مختلف از شرک، نفاق و حتّي کفر (ثنويّت، تثليث، ضدّ خدايي، شيطان‌پرستي)؛
9. ارتباط پنهان با مجامع ماسوني و صهيوني؛
10. فقدان نظام جامع عقيدتي، اخلاقي و عملي، متناسب با نيازهاي مادّي و فرهنگي انسان‌ها؛
11. ابتلابه افراط و تفريط در آموزه‌ها؛
12. هم‌سويي با خاستگاه و اهداف غرب و صهيونيسم بين الملل.

به کارگيري ابزار نوين رسانه‌اي (راديو، تلويزيون، ماهواره و اينترنت) و محصولات جديد سمعي و بصري (لوح‌هاي فشرده) با استفاده از سرمايه‌هاي حاميان صليبي و صهيوني و سرريز اين جريانات فرقه‌اي، اين امکان را فراهم آورد که تيراژ و شمارگان بي‌سابقه، در ميان عموم مردم ساکن شرق اسلامي به گردش درآيد.

توزيع رايگان آثار و منشورات، تأسيس هزاران سايت بر روي شبکة جهاني اينترنت، راه‌اندازي شبکه‌هاي اجتماعي، کليساهاي تلويزيوني و خانگي و تشکيل محافل در خانه‌ها و ... بر سرعت دامن گستردن اين جريانات افزوده است.

طيّ سي سال اخير، سازمان‌ها و نهادهاي رسمي فرهنگي در کشور، به دلايل مختلف قادر به رديابي و شناسايي خطرهاي تهديدکنندة فرهنگي نبودند؛ بلکه نقش بازدارنده و منفي نيز در اين ميدان ايفا کرده‌اند.
به دليل ابتلاي اين سازمان‌ها و نهادهاي دولتي وابسته به رديف بودجة رسمي کشوري به:

1. نظام بروکراتيک اداري؛
2. مديريّت حزبي و قبيله‌اي با عمر کوتاه فصلي؛
3. کارشناسان حقوق بگير و فاقد اطّلاعات و تجربه؛
4. فقدان انگيزه و درد؛
5. فقدان استراتژي کلان فرهنگ و سياست فرهنگي مدوّن؛
6. عوامل نفوذي بيگانه و جاسوس در لباس عوامل خودي؛
7. مصونيّت ويژه در برابر هر گونه نقد و پرسش خبرگان و خبرنگاران،

آنها قادر به رصد وقايع و جريانات و جبران خسارات نبودند و در اين ميان، گاه خود مبدّل به عامل توسعه و نشر آموزه‌هاي مشکوک و مردود نيز شدند؛ چنان که طيّ سال‌هاي اخير، آثار مکتوب جريانات فرقه‌اي نوظهور از مجاري رسمي گذر کرده و با طيّ مراتب، امکان حضور در شهر و کوي و برزن را يافته‌اند.

به جرئت مي‌توان اعلام داشت: بيش از يکصد ميليون نسخه از اين آثار در ايران توزيع شده است.
ملاحظات سياسي و درگيري‌هاي حزبي و گروهي داخلي نيز در غفلت از اين ماجرا و اخذ تصميم به‌موقع و قاطع بي‌تأثير نبوده است. حسب آنچه رخ داده، امروزه در ميان مردم و به ويژه نسل جوان، بسياري از حسّاسيت‌ها و غيرت‌ورزي‌هاي ديني و ملّي کم‌رنگ شده و جاي خود را به نوعي تساهل و تسامح بخشيده است؛ بخش بزرگي از سنّت‌هاي پسنديده، ضعيف و کم‌رنگ شده و زشتي انجام برخي از رفتارها و بدي‌ها از بين رفته است.

ابتلا به خورد، خفت، شهوت، دوري گزيدن از ازدواج و قبول مسئوليّت خانوادگي، افزايش طلاق و گسست پيوندهاي خانوادگي، تنها بخشي از عوارض اين رويدادها هستند.
آنچه رخ داده، خواست عوامل بيگانه و ائتلاف صليب و صهيون است. مشکل ما اينجاست که:

1. از دشمن و دشمني ورزيدن بي‌وقفه‌اش غفلت مي‌ورزيم؛
2. بدون ملاحظة تاريخ گذشته، با نوعي ساده‌لوحي، رويدادها را بريده و نقطه‌اي مطالعه مي‌کنيم و از شناسايي جرياني پرهيز داريم؛
3. مجال پرسش و نقد را به عموم نهادها، سازمان‌ها محدود کرده و به اشخاص حقوقي مصونيّت بيش از اندازه بخشيده‌ايم؛
4. مناصب و پست‌ها را نه بر اساس لياقت و ضرورت، بلکه بر اساس تمايلات حزبي و قبيله‌اي، بين اشخاص تقسيم کرده‌ايم؛
5. از شنيدن آمار و اطّلاعات واقعي پرهيز مي‌کنيم و به تملّق‌گويان و چاپلوسان، مجال جولان مي‌دهيم؛
6. از آخرالزّمان و مأموريّت الهي بني‌اسماعيل براي تأسيس حکومت جهاني غفلت داريم؛ به همان سان که چشم خود را بر تمنّاي بني‌اسرائيل براي تأسيس امپراتوري جهاني بسته‌ايم؛
7. از سرمايه‌ها و امکانات بالقوّة انساني و توان فرهنگي موجود در کشور که مي‌تواند ما را در گذار از اين شرايط ياري دهد، تنها به دليل سوءتفاهم‌ها و پچ‌پچ‌هاي اطرافيان و نزديکان غفلت داريم.
 

 

پي‌نوشت‌ها:
1. اين کتاب با عنوان «آيين رزم» به زبان فارسي ترجمه و توسط انتشارات هلال چاپ و منتشر شده است.
2. اسلام و بحران عصر ما، روژه دوپاسکيه، حسن حبيبي، ص 51.
3. بررسي شيوه‌هاي تبليغاتي مسيحيّت، مرتضي نظري، ص 96.
4. در کتاب غرب و آخرالزّمان به طور مفصّل به موضوع پرداخته‌ايم.

 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس