
به گزارش مشرق، آيت الله مصباح يزدي در گفت گو با هفته نامه"شما" ارگان حزب موتلفه اسلامي در باره جريان انحرافي موجود در دولت گفت:
*گاهي حرفهايي از اين قبيل شنيدم که الان آقا امام زمان(عج) خودشان دارند جامعه را اداره ميکنند! اين حرف ممکن است براي متدينين و علاقمندان به آقا امام زمان(عج) خوشايند باشد که يعني آقا خيلي به جامعه ما عنايت دارند و برکاتشان، بيشتر شامل جامعه ما ميشود، اما وقتي انسان به اين سخن فکر ميکند و به نتايج احتمالي که از اين حرف گرفته ميشود، قضيه به اين شکل در ميآيد که وقتي خود آقا دارند کشور را اداره ميکنند، نيازي به واسطه نداريم. حرف خيلي زيبا و کششداري است و معنايش اين ميشود که الحمدلله جامعه ما به جايي رسيده است که خود آقا امام زمان(عج) دارند آن را اداره ميکنند و لذا احتياج به واسطه نداريم و نايب نميخواهيم!
*حالا شما ببينيد با چه منطق و کتاب و بحث و استدلالي، سخني بيان مي شود که اگر در ذهن مردم جا بيفتد، پيامدهاي عظيمي دارد. اصلاً چه کسي جرئت داشت و ميتوانست چنين حرفي را در جامعه مطرح کند و جا بيندازد که شما احتياج به ولي فقيه نداريد. وقتي خود امام زمان(عج) دارند مديريت ميکنند، نايب به چه کار ميآيد؟
*اگر قضيه به همين شکل پيش برود و قدرت و رياست هم دست چنين فردي بيفتد، بودجه مملکت هم در اختيارش قرار بگيرد و به احتمال 99% کمکهاي خارجي هم به آن ضميمه شود، ببينيد چه بساطي در کشور راه ميافتد و چگونه در ميان جوانان جا ميافتد که کسي در مملکت سر کار است، بالاتر از وليفقيه است و اصلاً خودش با امام زمان(عج) ارتباط دارد. البته اين احتمال، يک در ميليون است، ولي وقتي محتمل قوي است، بايد به احتمال ضعيف هم بها داد که يک روز صبح بلند نشويم و ببينيم که سيد عليمحمد باب ديگري به دست خود ما و به بهاي خون شهداي ما سر کار آمده است!
* يک روزي بود که مردم، آدم کلهخشکي را که چرس ميکشيد و کتاب نازل ميکرد، گرفتند و کلکش را کندند، اما حالا ببينيد چه آثاري در تمام دنيا دارد.
*حالا اگر يک کسي رياست داشته باشد، پول هم در اختيارش باشد و سوابقي را هم که ايشان دارد، داشته باشد، هيچ بعيد نيست که روزي بيايد و بگويد من هرچه دارم از اين آدم دارم و همه خدمات من به حساب اوست که از پشت پرده، مملکت را اداره ميکرد و با امام زمان(عج) هم ارتباط داشت! اين همه خونهاي شهدا، صدها هزار شهيد، اين همه مقاومت در برابر دشمنان اسلام، آخرش ميوهاش اين شود که سيد عليمحمد باب جديدي در کشور پيدا شود! البته عرض کردم فرض کنيد اين احتمال يک در ميليون باشد، اما محتمل آن سنگين است.
*به خودمان گفتيم ما اشتباه ميکنيم و يک آدم عاقل هيچ وقت چنين حرفهائي نميزند. از اين گذشته چنين آدم باهوشي[آقاي احمدي نژاد] که نميرود تابع چنين کسي[مشايي] بشود.
* حالا مقام رسمي کشور، به عنوان بزرگترين استراتژيست عالم ـگاهي اوقات با اين اوصاف از ايشان تعريف ميکنند که او بزرگترين استراتژيست دنياستـ مطرح ميکند که ديگر دوران تعريف از اسلام و شعارهاي اسلامي گذشته است! و همه اديان عالم يکسانند، يعني پلوراليسمي که ما ميخواهيم سايهاش را با تير بزنيم، ايشان دارد عينيت آن را با تمام قدرتش ترويج ميکند! بعد کمکم شعارهاي اسلامي کمرنگ ميشوند و بهجاي امام، انسان کامل مطرح ميشود، ارزشهاي اسلامي جاي خود را به ارزشهاي انساني ميدهند و اسلامي ميشود ايراني. اين جريان سادهاي نيست. يک بار بود، يک کلمه بود، يک جا گفته شده بود، ميگفتيم يک چيزي از دهانش پريده، اما وقتي اصرار و بعد هم دفاع ميکند که ايشان فرد شفافي است و آن هم نه يک بار، بلکه چندين و چند بار، ديگر نميشود گفت تصادفي است.
*باب ديگر ارتباط با برخي از مقامات خارجي است که براي مقامات رسمي کشور هم بهآساني فراهم نميشود. البته بنده در هيچيک از جلسات آنها حضور نداشتهام، ولي قرائن زيادي وجود دارند که ايشان سفرهاي متعددي به کشورهاي خارجي، اعم از شرق و غرب داشته و با بالاترين شخصيتهاي آن کشورها ملاقات کرده و اخبارش هم در هيچ جا منعکس نشده است .
*بعضي از شخصيتهايي که مسئولين سطح بالاي کشور هم هستند، ميگفتند ملاقات با آن افراد براي ما ميسر نيست، ولي او بهراحتي از تهران پرواز ميکند و به لندن ميرود و با فلان شخص ملاقات ميکند. يا فرض کنيد، از نخستوزير هندوستان، وقت ميگيرد و به ملاقات او ميرود.
*کار به جائي ميرسد که رئيسجمهور، وزير امور خارجه را کنار ميگذارد و رسماً ميگويد که سياست امور خارجه مرا بايد ايشان اداره کند و ايشان نماينده مخصوص من است. چنين چيزي در دنيا سابقه ندارد، آن هم در دولت ولايتمدار و تابع وليفقيه و با تأکيد مقام معظم رهبري که در امور خارجي، موازي کاري نکنيد، ولي ميبينيم که امثال اين مسائل همچنان ادامه دارد.
*بعد هم مسائل اقتصادي و بذل و بخششهاي بيحساب و کتاب و چيزهايي که دولت نهم اساساً براي مبارزه با آنها سر کار آمد. مردم به خاطر اين شعارها بود که به دولت نهم رأي دادند و حالا اينها دارند همان فسادها را به دست ديگري و با يک چک سفيد که هرچه ايشان بفرمايند، اجرا ميشود، انجام ميدهند.
*حساسيت بنده فقط روي بعد فکري قضيه است، اما اينها هم موضوعات مهمي هستند. وقتي همه اينها را کنار هم قرار ميدهيم، دورنماي تاريکي ترسيم ميشود. البته احتمال اينکه چنين چيزي واقع شود، بسيار ضعيف است. مردم ما الحمدلله هوشيارند، تدبير مقام معظم رهبري، الحمدلله هميشه کارساز بوده است، ولي اينها مانع نميشود که ما وظيفهمان را انجام ندهيم.
*بايد در درجه اول طرفي را که شيفته شده به اشتباهات خودش واقف کرد و نجاتش داد - البته اگر عامل طبيعي در ميان باشد - و در درجه دوم بايد خواصي را که فريب خوردهاند، نجات داد.
* از بنده نقل شده و برخي هم کتباً يا شفاهاً به بنده مراجعه ميکنند و ميپرسند که شما به چه دليل نسبتهائي از قبيل فراماسونري را به طرف ميدهيد؟ ميگوييم ما علم غيبي نداريم. قرائني هستند که ايجاب ميکنند احتياط کنيم. نسبت قطعي هم به کسي نميدهيم، اما چون اين احتمال وجود دارد، بايد حواسمان را جمع کنيم.
*هر خطري که در تاريخ اتفاق افتاده، اول از همين چيزها شروع شده است. ما ده بار به وسيله اين فتنهها گزيده شدهايم. سعي کنيم براي بار يازدهم گول نخوريم. انشاءالله که ما بد ميفهميم؛ اما در احتياط ضرر نميکنيم. در کشور، قحطي آدم که نشده است. چرا بايد همه چيز در اختيار يک نفر قرار بگيرد؟
*کدام منطق سياسي ايجاب ميکند که ايشان در برابر حکم رهبري که اينقدر از او حمايت کردند، بايستد و ايشان، همه علما و مراجع و همه متدينيني را که تابع مراجع، مخصوصاً تابع مقام معظم رهبري و عاشق ايشان هستند، از خود ناراضي کند؟ تمام همکاران نزديک خود، حتي برادر خود را ناراضي کند، آن هم به خيال اينکه فردي در کنارش هست که فوقالعاده است؟ کدام منطق عقلي اين را قبول ميکند؟ اينها شاهد بر اين است که اين جريان، عادي نيست. اينها بيماري است. اگر کسي راهش را بلد است، بايد بيماري را علاج کرد و بيمار را نجات داد، والا بايد تلاش کرد که خطر اين جريان گسترش پيدا نکند.