گروه فرهنگی مشرق - درباره بعضی نویسنده ها و خصوصا آنها که به هر دلیل فرار کرده آنقدر حرف های حیزت انگیزی زده اند که بسیاری از جوانها در ذهن خود از آنها بت ساخته اند. پشت بند این ماجرا هم کافیست یک مستند در شبکه های فارسی زبان انگلیس و آمریکا ساخته یا پخش شود که فلانی انسان است و نویسنده قابلی است و ...
مجموعه اینها تصویری جذاب و دوست داشتنی از یک نویسنده خواهد شد. تصویری کاذب که اگرپشت پرده آن دیده شود تهوع آور و باور نکردنی خواهد شد. یکی از این نامها عباس معروفی است. نویسنده ای که حالا به واسطه تبلیغات دروغین برای علاقمندان ادب و داستان چهره ای جذاب از او ارائه شده است. شاید دیدن فیلم یا خواندن این گزارش به شما کمک کند تا چهره واقعی او را ببینید.
"سطحِ فرهنگ» و «فرهنگِ سطحی»
سه سال از آغاز داستان حیرتانگیزی که نمیخواهی باورش کنی میگذرد. تابستان 2012 بود. دوازده جوان که بیشتر آنها دانشجو بودند با پرداخت مبلغی که برای جیب دانشجویی به آسانی قابل هضم نیست در کلاسهای آموزش نگارش خلاقِ نویسندهی معروفی که از آلمان به مونترال آمده بود، ثبت نام کرده و با اشتیاق در کلاسها شرکت میکردند. کلاسها در دفتر هفته برگزار میشد که در همسایگی کتابخانه و مرکز فرهنگی زاگرس قرار داشت.
مهدی شهرستانیِ سی ساله که به خانوادهی سرشناسِ «شهرستانی»ها تعلق دارد بیش از سه سال قبل از آن تاریخ زاگرس را در تقاطع خیابانهای دکاری و کوین ماری مونترال، راهاندازی کرده بود. حجم عظیمی کتاب را از ایران آورده و میخواست حول آنها یک مرکز فرهنگی بنا کند. در اثر تلاشهای شبانهروزی مرکز خیلی زود گل کرد: از نشستهای فلسفه و تاریخ تا دورههای زبان فارسی و فرانسه؛ از جلسات همیاری برای تازهواردان تا مسابقه شطرنج برای بزرگسالان و... برپا شد. همه اینها در کنار یک کتابخانه / کتابفروشی بزرگ بود که هزاران جلد کتاب را برای فروش / امانت عرضه میکرد.
مهدی شهرستانی روزهای دشواری را گذراند اما از پا نایستاد. گروه بزرگی، بویژه از جوانان و تازهواردان حول مرکز فرهنگی او گرد آمده بودند. در مقطعی توان پرداخت اجاره سنگین محل کتابفروشی را نداشت و مجبور به جابجایی از خیابان دکاری شد. در این روزها به ناچار کتابخانه / کتابفروشی را موقتا تعطیل کرد، گرچه کلاسها همچنان دائر بودند. تلاش زیادی کرد تا بالاخره در مرکز شهر، در کنار دانشگاه کنکوردیا، در طبقه سوم ساختمان شماره 1396 خیابان سن کاترین یک جا پیدا کرد که هزینهاش قابل تحملتر بود. کرایه محل جدید کمتر بود اما هیچ ارزانی بیدلیل نیست: محل تقرزیبا مخروبه بود. با تلاش مضاعف کار را از سر گرفته و با کمک علاقهمندان محل را تعمیر کرد و برای کارهای مورد نظرش، کلاسهای مختلف، دورههای موسیقی و صدالبته کتابخانه و کتابفروشی سروسامان داد. این مارس 2012 بود. کمی پیش از شروع داستانی که مرگ زاگرس را رقم زد.
عباس معروفی، نویسنده سرشناس ایرانی، صاحب نشر گردون در برلینِ آلمان، به دعوتِ «هفته» به مونترال آمد تا در کارگاهی ده روزه داستاننویسی آموزش بدهد. خسرو شمیرانی، سردبیر هفته، که میزبان معروفی بود، میگوید: «مدتی پیش که او برای معرفی کتاب و داستانخوانی به مونترال آمده بود، کتابخانه/کتابفروشی زاگرس را به او معرفی کردم. معروفی را از ورای نوشتههایش میشناختم، بعلاوه چند ساعتی که در آوریل میزبانش بودم: نویسندهای که از شلاقِ سانسور حکومتی گریخته بود و در آلمان تلاش میکرد همچنان به قلم وفادار بماند.»
شمیرانی ادامه میدهد: «درباره زاگرس که میدانستم مثل بسیاری از مراکز فرهنگی دیگر با دشواریهای فراوان دستوپنجه نرم میکند، با او صحبت کردم. معروفی گفت که حاضر است به هر نحوی شده به زاگرس کمک کند.»سردبیر هفته از او میپرسد که چگونه میخواهد کمک کند و معروفی پاسخ میدهد که کتابهای زاگرس را میخرد، 10 هزار جلد یا بیشتر. محاسبه سادهای بود. مرکز فرهنگی که به سختی از پس پرداخت اجارهاش برمیآید و تنها سرمایهاش کتاباش است باید این را به فال نیک بگیرد. ده هزار جلد کتاب به بهای متوسط 7-8 دلار هم حساب کنیم رقم چشمگیری میشد...
او امروز میگوید: «اگر میدانستم نتیجه چه میشود هرگز سبب این آشنایی نمیشدم.»مهدی شهرستانی خود در باره اولین روز و آغاز این داستان میگوید: «در تاریخ 15 جولای 2012 بعد از صحبتهای مقدماتی روزهای پیش از آن، در دفتر مجله «هفته» نشستیم و پس از چانهزنیهای آقای معروفی روی موارد زیر به توافق رسیدیم: 1) آقای معروفی 10 هزار جلد کتاب از زاگرس خریداری میکند. 2) قیمت هر کتاب برابر است با همان قیمت پشت جلد با این قرار که هر هزار تومان یک دلار حساب شود. لازم به توضیح است که در آن زمان در بازار هر دلار نزدیک به هزار و ششصد تومان بود. 3) هزینه ارسال به آلمان توسط خریدار (آقای عباس معروفی) در مونترال پرداخت میشود. یک سوم مبلغ کل تا حداکثر یک ماه بعد در تهران پرداخت میشود و بقیه به طور ماهانه و هر ماه سه هزار دلار پرداخت خواهد شد.»
رضا داودی، مترجم رسمی ساکن مونترال، که در این نشست حضور داشته میگوید: «خوشحال بودم از اینکه یک نفر پیدا شده و میخواست به زاگرس کمک کند، زیرا به طور روزانه شاهد دشواریهای این مرکز بودم. اما اینطور نشد.»مهدی شهرستانی ادامه میدهد: «خلاصه این آقا گزینش کتابها را شروع کرد و حدود 1300-1400 جلد کتاب را دستچین کرد. بعد باید به تورنتو میرفت و پس از توضیح اینکه چه نوع کتابهایی برایش جذاب هستند جدا کردن سایر عنوانها را به عهده ما گذاشت» رضا رضایی، که در آن زمان ساکن مونترال بود و موسسه هنری سارنگ را مدیریت میکرد، میگوید: «طبق توضیحاتی که آقای معروفی داده بودند کتابها را برایشان دستچین کردیم. به خاطر میآورم که هوا خیلی داغ بود و ما روزهای پیدرپی در فضای بدون کولر تقریبا دو هزار جلد کتاب را دست چین کردیم و در کنار هزارواندی عنوان که آقای معروفی خودش انتخاب کرده بود لیست کردیم و لیست را برای ایشان فرستادیم.»
سرانجام طی تبادل ای میل لیست کتابها به تایید میرسد و بیش از 3300 جلد کتاب بسته بندی و توسط شرکت PMC Transport به آلمان ارسال میشود. طبق گفته مدیر زاگرس هفتهها طول میکشد تا آقای معروفی کتابها را از گمرک تحویل بگیرد و در این فاصله هزینههای جدید ایجاد میشود و خلاصه بعد از دریافت هیچ مبلغی پرداخت نمیشود. پاسخ آقای نویسنده به پرسش درباره چرایی عدم پرداخت این است: «کتابها آجر هستند.» یعنی بیارزش هستند. آقای شهرستانی موضوع عدم انجام هیچگونه پرداخت را با شمیرانی در میان میگذارد و میگوید که یک خریدار پیدا کرده که حاضر است تمام کتابها را در برلین تحویل بگیرد و یک جا پرداخت کند. در تاریخ 4 ژانویه 2013، شمیرانی نامه زیر را به نویسنده سرشناس مینویسد:
«عباس عزیز و گرامی سلام؛ آقای شهرستانی خبر داد برای کتابهایی که با شما معامله کرده اما شما آنها را نمیخواهید یک مشتری پیداکرده. گفت به شما ای میل زده اما جوابی نگرفته و درخواست کرد که من هم پیگیری کنم.
من (به عنوان یک فرد) به هیچ وجه نه در کار زاگرس ذینفع هستم، و نه شریک سود وزیان معاملهای هستم که بین شما آغاز شد، اما به عنوان یک انسان خودم را در هر کار مثبت هنری و فرهنگی و اجتماعی ذینفع میدانم و اتفاقا به همین دلیل هم بود که واسطه معرفی شما شدم تا آنطور که شما میگفتی و میخواستی به این مرکز فرهنگی یاری کنی.
متاسفانه این ماجرا نه تنها سبب یاری به این مرکز نشد بلکه صدمه بزرگی به آن زد. چه غمبار است که ما گاهی به تبعات تصمیمها و اقدامات خود نمیاندیشیم. قبل از این «معامله» زاگرس روزهای سختی را میگذراند اما وجود داشت و کار میکرد. بعد از این ماجرا اما، بخش آموزشگاه موسیقی تعطیل شد، عملا کتابفروشی بسته و کتابخانه در آستانه بسته شدن قرار گرفت. مسئول آموزشگاه موسیقی زاگرس یکی از نیکوترین انسانهای هنرمندی بود که در زندگیام دیدهام، از جان و دل کار میکرد و از خود و خانوادهاش مایه میگذاشت. مجموعه ضعیف زاگرس تحمل فشار وارد شده را نداشت. اولین قربانی آموزشگاه موسیقی بود. رضا، این جوان شایسته که ماهها عمر و زندگی خود را در این کار گذاشته بود به ناچار گذاشت و رفت و جامعه ایرانی مونترال از یک مرکز سالم فرهنگی با مدیریت سالم و هنرمندِ آن محروم شد.
در تمام این مدت فکرمیکردم شما گرفتار مشکلات مالی هستید (مثل خودم و مثل خیلی افراد دیگر که در عرصه فرهنگ تلاش میکنند) همین اواخر به آقای شهرستانی گفتم برای مدتی با آقای معروفی تماس نگیرید، احتمالا نمیتواند، اگر میتوانست حتما تا به حال، دست کم، هزینه حمل و نقل را پرداخته بود. به او گفتم بگذارید ما که کار فرهنگی میکنیم روی همدیگر فشار نیاوریم. حالا زاگرس که به این روز افتاده چه فایده به معروفی هم فشار بیاوریم. میدانید در پاسخ به من چه گفت؟ پاسخی داد که در ابتدا گمان کردم شوخی میکند. رو به من گفت فلانی خوشحالم از این که کتابها دست معروفی است. جای خوبی است. دست کسی است که قدرش را میداند.
وقتی شما نوشتید 70 درصد کتابها «آجر» است، نمیدانستم چه فکر بکنم.
عباس عزیز به نیابت از آقای شهرستانی از شما خواهش میکنم مجموعه کتابها را آماده کنید تا ایشان یک شرکت حمل و نقل خبر کند و کتابها را تحویل بگیرد.
شما جملهای در سخنرانی خود در مونترال داشتید که به نظرم خیلی با معنابود: «میخواهم اول انسان باشم.» و چقدر زیباست وقتی که ما به عنوان یک «انسان» اثر انگشت خود را بر روی دیوار جهان باقی میگذاریم.
من، نه نویسندهام، نه معروف و نه معروفی. احتمالا هیچ اثر انگشتی از من بر هیچ دیواری باقی نخواهد ماند اما از معروفی یادگرفتم که باید تلاش کنم تا «اول انسان باشم». برای خودم آرزو میکنم هرگز مسیر انسانشدن را ترک نکنم، حتی برای یک لحظه. / با مهر و احترام / مونترال 4 ژانویه 2015
درتاریخ 22 جولای 2015 مهدی شهرستانی میگوید: «آقای معروفی بیش از ۲۳ هزار دلار بدهکار بود اما تا امروز گسر کوچکی از آن را پرداخت کرده است.»
ماجرای فرامرز دهگان، نویسنده ساکن شیراز
اما ماجرا به کتابخانه زاگرس ختم نمیشود. در تاریخ 19 نوامبر 2013، فرامرز دهگان نویسنده ایرانی مقیم شیراز متنی در صفحه فیس بوک خود منتشر کرد و آن را در معرض دید عموم قرار داد. متنی که در آن ادعا شده بود، عباس معروفی مبلغ 1400 یورو بابت انتشار کتابش توسط «گردون» از وی گرفته است. و علیرغم ادعای وی مبنی بر چاپ کتاب، هرگز نشانهای از انتشار کتاب به دست نیامده است.
آقای فرامرز دهگان در همان هنگام به هفته گفت: «من 1400 یورو به آقای معروفی دادم، تا 500 نسخه از کتابم را چاپ کند. 250 تا را به خودم بدهد، و در پخش 250 تای دیگر کمک کند. کتاب هم در سایت فردوسی و انتشارات گردون و آمازون برای فروش قرار بگیرد. تاکنون هیچ کس حتی یک نسخه از کتاب را ندیده است. و سرانجام پس از انتشار این ای میل ها کتاب در سایت انتشارات فردوسی دیده میشود. و خبری از آمازون هم نیست. من هنوز می گویم یا پولم را پس بدهد، یا اینکه به تمام تعهدی که بسته بودیم عمل کند. حداقل ادعای خود را که کتاب در آن تاریخ منتشر شده بود ثابت کند. من متوجه شوم که اشتباه کردهام و عذر خواهی خواهم کرد. ولی اینطور نیست. کتاب منتشر نشده بود و ایشان در تمام مدت دروغ گفته است.»
بخشی از صفحه شخصی دهگان و مکالمه او با معروفی
به نظر میآید مدتی پس از عمومی شدن درگیری آقای دهگان با آقای معروفی که در پایان سال 2013 شکل ناخوشآیندی به خود گرفت کتاب وی منتشر شد. فرامرز دهگان در همان زمان به هفته گفت: «دوستانی که در اروپا دارم، توانستهاند از طریق وبسایت فردوسی کتاب را بخرند. اما همچنان نه در سایت آمازون وجود دارد و نه 250 نسخهای که قرار بود به دستم برسد ارسال شده است.»
یک نویسنده جوان تورنتویی
یک نویسنده جوان ساکن تورنتو که نمیخواهد نامش در این گزارش عنوان شود میگوید او نیز در سفر معروفی به تورنتو، کتابش را برای انتشار به ایشان ارائه کرد و معروفی پذیرفت کتاب را چاپ کند. مبلبغ 2400 دلار برای انتشار 500 نسخه از کتاب به عباس معروفی پرداخت شد. نویسنده جوان در گفتوگو با هفته تاکید دارد که:
«معروفی زیاد اصرار نکرد که پول را در ابتدا بدهم. گفت حالا بخشی را بگذار برای بعد. اما من همه را همان موفع پرداخت کردم»
این نویسنده تورنتویی میگوید که ماهها از تاریخ مورد توافق گذشت و خبری از انتشار کتاب نشد. با پیگیریهای بسیار زیاد و تاخیر فراوان سرانجام معروفی ایمیل زده و میگوید که کتاب او را به همراه نسخههای کتاب یکی از نویسندگان زن مطرح ایران که ساکن آمریکای شمالی است (و نخواست اسمش ذکر شود) با هم خواهد فرستاد.»
نویسنده جوان تورنتویی ادامه میدهد:
«من رفتم خارج شهر و کتابها را تحویل گرفتم. وقتی کتاب های خانم ... را برای تحویل بردم. ایشان برخورد بسیار بدی با من کرد در ابتدا، چون معروفی به او گفته بود یکی از شاگردهای او (معروفی) کتابها را برایش میآورد. در حالی که من در هیچ کلاس ایشان شرکت نکردهام. خلاصه گفتند که این چه وضعی است و از تاخیر و بدقولی مکرر شکایت کردند تا اینکه متوجه شدند من خودم نیز قربانی همین موضوع هستم. خلاصه آمدم خانه و کتابهایم را شمردم و با کمال تعجب دیدم به جای 500 نسخه مورد توافق 241 نسخه از کتاب فرستاده شده. این را هم بگویم که در توافق ما قرار بود ایشان 300 کتاب هم اضافه بر کتابهای من، از مجموعه خودشان به عنوان هدیه به ما بدهند. که اینها هم 140 کتاب بودند که بیشتر هم از کتب نوشته خودشان در سالهای اخیر بود، از کتابهای خودشان مثلا کتاب سال بلوا و سمفونی مردگان که شناخته شده بود را نگذاشته بودند و کتابهایی مثل نامههای عاشقانه که زیاد شاید برای کتابخانه هدیه مناسبی نباشد فرستاده بودند. البته حالا ما روی هدیه بحثی نداریم. هر کسی هر چه دوست دارد هدیه میدهد ولی خود کتابهای من از نصف تعداد توافق شده هم کمتر بود»
این نویسنده جوان همچنین میگوید که در هزینه پرداخت شده برای ویرایش کتاباش نیز بوده است. اما هیچ ادیتی روی کتاب صورت نگرفته بود. تا جایی که او اصلا از پخش کتاب منصرف شد و اصلا کتاب را روانه بازار نکرد. «دیگر خسته شدم. نه ایمیل زدم و نه پیگیری کردم زیرا چند برابر زمان معمول وقت برده بود چاپ کتاب. و کیفیت مناسبی هم نداشت. پیگیری هم فایدهای نداشت. کل کتاب 96 صفحه است و این همه زمان برای چاپ و سرانجام این کیفیتِ کار و تعداد نصف آن چیزی که من پولش را پرداخت کردم. این امر انگیزه پخش کتاب را از من گرفت و عملا نتیجه کار فقط از دست رفتن2400 دلار پول بود. این اتفاق باعث شد من کلا زده شوم از فضای نشر کتاب اگر انتشارات گردون و آقای معروفی این باشد وای به حال بقیه»
رضا داودی مترجم مونترالی میگوید: «کسی که نام نویسنده بر روی خود گذاشته است، در ماجرای زاگرس خیانت و بدقولی را ترویج کرد و این بسیار تاثرآور بود. نه تنها به زاگرس کمکی نشد، بلکه یکی از معدود کتابخانههای شهر بسته شد و این ضربه بزرگی به جامعه ایرانی مونترال بود. بنابراین، نام ایشان برای همیشه نزد من نامی ناراحت کننده باقی خواهد ماند. امیدوارم هرچه سریعتر به خطای بزرگی که مرتکب شده، پی ببرد و سعی در جبران آن کند.»
لازم به ذکر است که طی مدت طولانی که از آغاز این ماجرا میگذرد در چندین ای میل از آقای معروفی تقاضا شد به سوالها و اتهامات پاسخ بدهد اما هرگز پاسخی داده نشد.