گروه سیاسی مشرق - آیتالله سید محمد خامنهای، برادر رهبر انقلاب در کتاب خاطرات خود، به اتفاقات عجیب در اوایل پیروزی انقلاب اشاره کرده و مینویسد: عجایب و غرایب از اینجا شروع شد. جلوی در شمالی مدرسۀ رفاه که رسیدیم، جمعیتی
جمع شده بود که مایل بودند داخل بروند، ولی یک نفر مأمور مسلح به سلاح یوزی جلوی
در را گرفته بود و کسی را راه نمیداد. چشمش که به من افتاد مرا با نام خانوادگی
صدا کرد و تعارف کرد که به داخل برویم.
قیافۀ این شخص به نظرم آشنا آمد. وقتی وارد شدیم به دوستانم، که هر دو فارغالتحصیل دانشکده حقوق دانشگاه تهران بودند، گفتم این شخص به نظرم آشنا آمد، مرا هم میشناخت. دفعتاً هر سه او را شناختیم. او مأمور رسمی ساواک در دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود که روزها در سراسری دانشکده حقوق حضور داشت و در میان دانشجویان قدم میزد و گزارش تهیه میکرد.[1]