
حضرت آيتالله العظمي خامنهاي در اين ديدار توصيههايي به دولت دهم و مسئولان آن ارائه فرمودند. توکل و توجه به خداي متعال، ادامه رويکردهاي اساسي دولت نهم و اجراي عدالت، جهتگيري بر اساس سند چشمانداز 20 ساله، اجراي کامل سياستهاي اصل 44، حل مشکلات اقتصادي مردم و کشور و پرهيز از شتابزدگي در طرحهاى اقتصادي، هدايتِ فرهنگى جامعه، رعايت دقيق قانون و اهميت دادن به آن، شنيدن نقد با سينه گشاده، روي باز و گوش شنوا و عمل به توصيههاي علما، طراحى و تدوين الگوى پيشرفت اسلامى ايرانى و رسيدگي به خانواده و همسر و فرزندان، 10 توصيه رهبر فرزانه انقلاب اسلامي به رئيس جمهور و دولتمردان دولت دهم است که در ذيل ميآيد:
* توصيه اول: توکل و توجه به خداي متعال؛ مشکلات و توطئهها خيلى زياد خواهد بود
- يک توصيه همين مسئلهى توکل و توجه به خداى متعال است، براى اينکه باطن خودتان و دل خودتان را بتوانيد مستحکم و قوى نگه داريد. اين شرط اول است. واقعاً اگر ما در درون خودمان، ساخت درونى محکم باشد، هيچ مشکل بيرونى نخواهد توانست بر ما فائق بيايد. بايد دل را، باطن را آنچنان محکم کرد که بر همهى کاستىها و کمبودهاى ظاهرى و جسمانى و محيطى فائق بيايد. اين هم با توکل به خداى متعال و با توجه به خداى متعال حاصل خواهد شد، بدانيد. من در زمينهى توکل به خدا و اميد به آينده دو تا نکته را عرض بکنم:
يکى اينکه بدانيد سر راه، مشکلات خيلى زياد خواهد بود، توطئهها خيلى زياد خواهد بود؛ عليه شماها، عليه اين دولت و در باطن عليه اين نظام. خيلى فکرها هست، خيلى تلاشها و توطئهها هست و آماده باشيد براى مواجههى با انواع و اقسام بدخواهىها و بددلىها و بدبينىها که اثرش هم در بيرون بروز خواهد کرد. اين نکتهى اول.
نکتهى دوم اينکه بدانيد که فرصتهاى ما و اميدهاى ما بيش از اين مشکلات است. يعنى حقاً حقاً، هم توانائىها، هم فرصتها، هم درهاى باز و فتوحات الهى در مقابل، بمراتب بيشتر از اين مشکلاتى است که عرض کردم؛ حجمش هم خيلى زياد است. بنابراين با توکل به خداى متعال اين مشکلات را بر خودتان آسان کنيد. اين توصيهى اول.
* توصيه دوم: ادامه رويکردهاي اساسي دولت نهم؛ از "عدالت " دست برنداريد
- دوم، ادامهى رويکردهاى اساسىِ قبلى اين دولت است؛ چون اين دولت ادامهى دولت قبل است ديگر. شما رويکرد عدالت داشتيد. از مسئلهى عدالت دست برنداريد؛ اين قضيهى عدالت را دنبال کنيد. و مسئلهى فسادستيزى، حمايت از طبقات ضعيف، سادهزيستى، نگاه به مناطق دوردست و محروم، توجه به مشکلات گوناگون مردم. اينها اصولى است که اگر رعايت بشود و بر اينها پاى فشرده بشود، هم خدا را راضى ميکند، هم مردم را از هر مسئول و از هر نظامى خشنود و دلشاد ميکند. اينها را ادامه بدهيد.
البته در مورد عدالت - عدالت خيلى مسئلهى مهمى است - ما حرفهاى زيادى عرض کردهايم و در ذهن هست. حالا اين جمله را عرض بکنيم. عدالت را اولاً بايد تعريف کنيد - به نظرم من اين را جداگانه هم اينجا نوشته باشم - و مشخص کنيد که اين عدالتى که ميخواهيم به آن برسيم، چيست. اولاً عدالت فقط عدالت در مسائل اقتصادى نيست، يک بخش عمدهاش مسئلهى اقتصاد است. در قضاوتها، در داورىها، در نگاهها، در نظرها، در اظهارات، در موضعگيرىها، همه بايستى شاخص عدالت را در نظر داشته باشيم. از همه مبتلابهتر، همين مسئلهى عدالت اقتصادى و عدم توزيع عادلانهى ثروت عمومى و درآمد عمومى ملى بين آحاد جامعه است که نمونههاى فراوانى دارد که زياد است و يکىاش همين يارانههاست که ما خودمان يارانه ميدهيم؛ به فقير کمتر ميدهيم، به غنى بيشتر ميدهيم! الان اينجور است ديگر. الان يارانههائى که دولت دارد ميدهد، بيتالمال دارد ميدهد، به فقرا داريم کمتر يارانه ميدهيم، به اغنياء بيشتر داريم ميدهيم. اين هدفمند کردن يارانهها که مطرح شده، واقعاً يک امر مهمى است. سالهاست که اين جزو آرزوهاست، جزو کارهاست. بنده در دولتهاى قبل دو سه مرتبه کتباً و شفاهاً به دولتها گفتهام، منتها دنبال اين نميرفتند؛ کار سختى است، کار پردردسرى است. همين طور ترجيح ميدادند که بماند. خوب، حالا اين دولت دنبال اين کار رفته. بالاخره بايد اين را دنبال کنيد، که کار ظريفى هم هست. در اين باره، توصيههائى داريم، که بعد شايد اگر وقت شد، عرض ميکنم.
غرض، در باب عدالت، يکى اين جهت مورد نظر باشد، يکى هم اينکه در عدالت، هم عقلانيت بايستى مورد توجه باشد، هم معنويت. اين را ما قبلاً هم عرض کردهايم. اگر معنويت با عدالت همراه نباشد، عدالت ميشود يک شعار توخالى. خيلىها حرف عدالت را ميزنند، اما چون معنويت و آن نگاه معنوى نيست، بيشتر جنبهى سياسى و شکلى پيدا ميکند. دوم، عقلانيت. اگر عقلانيت در عدالت نباشد، گاهى اوقات عدالت به ضد خودش تبديل ميشود؛ اگر درست در باب عدالت محاسبه نباشد. خيلى از کارها را گاهى بعضى از اين گروههاى تند و افراطى توى اين کشور به عنوان عدالت کردهاند، که ضد عدالت شده. اتفاقاً حالا همان تندىهاى آن حضرات موجب شده که خود آنها صد و هشتاد درجه گرايشهايشان عوض بشود! جور ديگرى حرف بزنند، جور ديگرى فکر کنند، جور ديگرى عمل بکنند. بنابراين در عدالت، عقلانيت شرط اول است؛ اين هم توصيهى دوم.
* توصيه سوم: سند چشمانداز 20 ساله؛ شاخص جهتگيريهاي کاري و برنامهاي دولت
- جهتگيرىهاى برنامهاى و کارى دولت را با شاخص سند چشمانداز بسنجيد. اين سند چشمانداز چيز مهمى است؛ اين را دستکم نبايد گرفت. شايد بتوان گفت که بعد از قانون اساسى، ما هيچ سندى را در کشور به اين اهميت نداريم. يک نگاه کلان و بلندمدت است. سند چشمانداز مهم است. نگاه کنيد ببينيد الان چهار سال از سند چشمانداز گذشته، يعنى ما شانزده سال به پايان اين چشمانداز داريم. چقدر پيش رفتهايم؟ يک ادعا اين است که از چهار سال بيشتر پيش رفتهايم؛ يک ادعا اين است که نه، کمتر پيش رفتهايم؛ نصف اين چهار سال پيش رفتهايم. اينها بايد درست سنجيده بشود؛ درست بايد ملاحظه بشود. در اين سند چشمانداز، آيندهاى در نظر گرفته شده که براى ملت ايران اين آينده لازم و شايسته است. اگر به آن آينده نرسيم، عقب ميمانيم. آن وقت بايد هم بدانيم که همين طور که ما داريم به سمت آن هدف حرکت ميکنيم، اطراف ما هم همه ثوابت نيستند؛ آنها هم دارند حرکت ميکنند. بايد سرعت را تنظيم کنيم، زمانبندىهاى برنامهها را تنظيم کنيم؛ جورى اين سرعت را تنظيم کنيم که بتوانيم واقعاً به هدف چشمانداز برسيم. يعنى اين دولت در سهم خود کار درست خودش را انجام داده باشد.
* توصيه چهارم: اجراي کامل سياستهاي اصل 44
- توصيهى چهارم ما، اجراى کامل سياستهاى اصل 44 است. اين هم بسيار مهم است. اين سياستهاى اصل 44 آن روزى که مطرح شد، همهى دستاندرکاران اقتصادى و خبرگان مسائل گوناگون مديريتى کشور اعتراف کردند، اقرار کردند که اگر چنانچه اين کار انجام بگيرد، يک تحول عظيم اقتصادى در کشور انجام خواهد گرفت. خوب، بايد اين سياستها به طور کامل اجرا بشود. کارهائى شده، من گزارشهائى هم از آقاى رئيس جمهور، هم از بعضى از مسئولين ديگر شنفتهام، لکن آنچه که انجام گرفته، همهى ظرفيت سياستهاى اصل 44 نيست. يعنى همه که ميگوئيم، شايد بخش عمدهاى از اين ظرفيت هنوز بر زمين مانده است. يک چيزهائى بايد مديريتهايش واگذار ميشده، نشده؛ يک چيزهائى بايستى دولت از تصدىگرى در آنها اجتناب ميکرده، نشده؛ کارهاى لازم انجام نگرفته. حالا ميتوانيم همين طور که آقاى رئيس جمهور اشاره کردند، بگوئيم زيرساختها و ساز و کارها و موجودى در نظام اقتصادى کشور جواب نميدهد. پس بايد اول اين طرح تحول اقتصادى انجام بگيرد. من اين را نفى نميکنم؛ ممکن است همين جور باشد. ليکن اينجور نيست که ما کار را بنبست بدانيم؛ در را قفلشده بدانيم. نه، بالاخره بايد حرکت کرد و پيش رفت. حالا اين طرح تحول، لابد يک روزى از مجلس درمىآيد؛ ممکن است با تغييراتى بيايد؛ ممکن است خصوصياتى در آن لحاظ شده باشد؛ بالاخره بايد کار را پيش برد. قوانين هم که زياد داريد و سياستهاى اصل 44 را بايد رصد بکنيد، ببينيد چقدر واقعاً پيش دارد ميرود. خود دولت، دستگاه رياست جمهورى، اين کار را بکند.
* توصيه پنجم: حل مشکلات اقتصادي مردم و کشور و پرهيز از شتابزدگي در طرحهاى اقتصادي
- توصيهى پنجم که دنبالهى همينهاست، حل مشکلات اقتصادى مردم و کشور است. همين مسئلهى تورم که اشاره کردند - که مهمترينش تورم و اشتغال است - اينها مهمترين است. نکتهى بسيار خوبى توى بيانات آقاى رئيس جمهور بود که من هم روى آن تکيه ميکنم؛ دولت بايستى جورى برنامهريزى کند که از ناحيهى دولت، فشار تورمى روى مردم زياد نشود. حالا يک وقت از ناحيهى بيرون است، يک وقت از ناحيهى بعضى از قوانين است. حالا مسئلهى خدمات را مطرح کردند. خوب، خيلى از خدمات به وسيلهى دولت انجام ميگيرد؛ بسيارى از اين خدماتى که ميگوئيد سهمش در تورم از سى درصد رسيده به هفتاد درصد، اين خدمات را خود دولت دارد انجام ميدهد. بنابراين، سهم خودتان را در ايجاد فشار تورمى کم کنيد؛ هر چه که ممکن است. اين جزو کارهاى اساسى و مهم است.
در طرحهاى اقتصادى مراقب باشيم - اين، دنبالهى همين مسئلهى حل مشکلات اقتصادى مردم است - که شتابزدگى گريبانگير دولت نشود. شتابزدگى در تصميمگيرىها يا احياناً عدم بهرهگيرى مناسب از نظرات کارشناسى اقتصادى، ممکن است ضربههائى وارد کند. البته ادعاى دولت اين نيست. مخالفين دولت ادعا ميکنند، دولت هم انکار ميکند. آنها ميگويند که از کارشناسان اقتصادى استفاده نميشود، دولت هم ميگويد چرا، ما استفاده کرديم. ليکن بههرحال فارغ از اين هياهوئى که مدعى و منکرى دارد، توصيهى من به دولت اين است: اين کار را بکنيد؛ از حداکثر نظرات کارشناسى استفاده کنيد. من توصيه نميکنم همهى آن فرمولها و شيوههاى اقتصادى را که امروز اقتصاد بينالمللى دارد به کشورها ديکته ميکند، شما از آنها پيروى کنيد؛ نه، اينکه درست عکس نظر ماست. نه، دنبال راههاى درست باشيد، اما از نظرات کارشناسى علمى و دقيق حتماً بايد پيروى بشود؛ بخصوص در مسائل پولى و بانکى. هيچ نميشود بىاحتياطى کرد. يعنى اينها چيزهاى بسيار ظريفى است. ناگهان يک اقدام نابجا و نسنجيده، شما مىبينيد که درهى هولناکى درست ميکند که تا بخواهيم آن را پر کنيم و درست کنيم، مبالغى بايد هزينه کنيم و زمان از دست بدهيم. به اين نکته خيلى توجه داشته باشيد.
در مسائل اقتصادى از بىحساب و کتابى خيلى بايد ترسيد. البته بىحساب و کتابى در همه جا بد است، اما در مسائل اقتصادى آثارش خيلى زود بروز ميکند و گاهى اثرات سنگينى را ميگذارد. اين نکتهاى است که خيلى بايستى به آن توجه کرد. البته در مسائل اقتصادى اگرچه که محور فعاليت اقتصادى و تصميمگيرىهاى اقتصادى دولت است، اما بقيهى قوا هم خيلى نقش دارند؛ قوهى قضائيه هم نقش دارد، قوهى مقننه هم نقش دارد. آنها بايد به وظائفشان در اين زمينهها عمل کنند؛ کمک کنند. بخش خصوصى و دستگاههاى مرتبط با بخش خصوصى مثل اتاقهاى بازرگانى و امثال اينها و بعضى از بنيادهائى که هستند، اينها همه بايستى در اين جهت همراه باشند و با دولت همکارى کنند و کمک کنند.
* توصيه ششم: هدايتِ فرهنگى جامعه
- توصيهى ششم ما در مورد فرهنگ است، که اشاره شد مسئلهى فرهنگ بسيار مسئلهى مهمى است. ما در زمينهى فرهنگ و پرداختن به فرهنگ چه کار ميخواهيم بکنيم؟ اول، تکليف اين را روشن کنيم. يک وقت هست که يک دستگاهى به امور فرهنگى بىاعتناء است، يک وقت نه، يک دستگاهى اعتناء و اهتمام به امور فرهنگى دارد، ليکن هدفگذارىهاى فرهنگىاش دچار اختلال يا دچار خدشه است. اين هدفگذارىها خيلى مهم است؛ از اين نبايستى غفلت کرد. ما چه ميخواهيم بکنيم با اخلاق مردم، با فرهنگ مردم؟ آيا ما به عنوان دولت اسلامى ميتوانيم هدايتِ فرهنگى جامعهى خودمان را رها کنيم؟ قطعاً نه، جزو وظائف ماست. حالا مخالفين، معترضين حرفهائى ميزنند، نقد ميکنند، گاهى مسخره ميکنند، گاهى اهانت ميکنند، بکنند؛ ما که نميتوانيم تکليف الهى را با اين چيزها فراموش کنيم. ما وظيفه داريم مردم خودمان را هدايت بکنيم؛ هدايت. رياست در جامعهى اسلامى، رياست مادى محض و صرف نيست؛ ادارهى امور زندگى مردم هست، همراه با هدايت. تا آنجائى که ميتوانيم، بايد راه هدايت مردم را باز کنيم و مردم را هدايت کنيم. خيلى از ابزارهاى هدايت در اختيار دستگاههاى حکومتى است؛ حالا يک نمونهاش صدا و سيماست و نمونههاى فراوان ديگر هم دارد؛ يک نمونه وزارت ارشاد است، يک نمونه وزارت علوم است، يک نمونه وزارت آموزش و پرورش است؛ اينها همه دستگاههاى خدماتىِ هدايتى است. ما از اينها چگونه استفاده ميکنيم؟ بايد در جهتى حرکت کنيم که مردم متدين بار بيايند، متدين عمل بکنند، به مبانى دينى معتقد بشوند، عملاً پايبند بشوند؛ جهتگيرى ما در همهى زمينهها بايد اين باشد. حالا در وزارت ارشاد، مسئلهى کتاب هست، مسئلهى هنرهاى تجسمى هست، مسئلهى هنرهاى گوناگون صوتى، تصويرى هست، در همهى اين جهتگيرىها، بايستى ما جهتمان اين باشد که مردم به سمت دين، به سمت خدا حرکت بکنند. والّا اگر قرار باشد که نگاه کنيم، ببينيم بيگانگان ما را بر چى ملامت ميکنند - اگر اين را بخواهيم رعايت بکنيم - خيلى کارها انجام نخواهد شد. ريشى هم که شما ميگذاريد، دنيا قبول ندارد. کراواتى هم که شما نمىبنديد، دنيا قبول ندارد. خيلى از اطعمه و اشربهاى هم که شما حاضر نيستيد استفاده کنيد، دنيا اينها را قبول ندارد. حجابى که خانمهايتان دارند، دنيا قبول ندارد. اين حرفها يعنى چه؟ يک وقتى يک کسى سر قضيهاى در اين ديدارهاى دانشجوئى - حدود بيست و هفت هشت سال قبل - تو همين دانشگاه، از من پرسيد: آقا ! شما دربارهى فلان قضيه چه دفاعى داريد؟ من گفتم: ما هيچ دفاعى نداريم، ما در اين قضيه حمله داريم. چه دفاعى؟ ما موضعمان، موضع دفاع نيست. در قضيهى زن، در قضاياى گوناگون ديگر، موضع ما، موضع تهاجم است؛ ما از دنيا طلبگاريم. دنياى مادى است که دارد در اين زمينه راه خطا ميرود. حالا خودهاشان هم - عقلاشان - دارند ميفهمند؛ دارند تصديق ميکنند؛ تأييد ميکنند آثار و تبعات زشتى که بر کارهايشان مترتب شده. دارند دانه دانه خودشان ميفهمند، يواش يواش ميگويند، عدهاى هم زيرسبيلى رد ميکنند. ما حالا تازه بيائيم از آنها خجالت بکشيم که آنها اينجورى ميگويند. اين حرفها را در باب فرهنگ بکلى کنار بگذاريد و برويد سراغ آنچه که متن است. البته گرايشهاى بىمبنا و بىپايهى افراطى را من قبول ندارم. توصيه هم هيچ وقت نکردم، باز هم نميکنم؛ اما آن چيزهائى که مبناى شرعى و دينى دارد، آنها را محکم بايستيد، افتخار هم بکنيد و عمل بکنيد.
* توصيه هفتم: قانون را دقيق رعايت کنيد؛ اهميت به قانون
- نکتهى هفتمى که ميخواهم توصيه بکنم، اين است که دولت به قانون اهميت بدهد. بله اينى که آقاى رئيس جمهور گفتند که همه بايد قانون را رعايت کنند، بله مسلم است؛ مجلس، قوهى قضائيه، دستگاههاى گوناگون، بايد قانون را رعايت کنند؛ به آنها هم ما توصيهى اين را ميکنيم، به شما هم توصيه ميکنيم. قانون را دقيق رعايت کنيد. خوب، حالا بعضى از منتقدين دولت گفتند که دولت قانون را رعايت نميکند. آقاى رئيس جمهور هم در جواب گفتند که نه، اين دولت قانونگراترين دولتهاست. اين، دو تا ادعا شد؛ دو طرف قضيه. باز من اين جا کار ندارم که کدام طرف ترجيح دارد، کدام طرف ترجيح ندارد. من ميخواهم به شما عنوان مسئولين مجريهى کشور سفارش اکيد بکنم که به قانون اهميت بدهيد. اگر چنانچه ما اينجا قانون را در مسئلهاى خاص شکستيم و عمل نکرديم، صرفاً اين نيست که يک قانون نقض شده باشد؛ بلکه معنايش اين است که يک راهى، يک خطى باز شد که اين خط، دنباله خواهد داشت. کارِ قانونشکنى اينجورى است. اينجا که قانون نقض شد، نقض قانون يک فرصت تازهاى پيدا کرد که به وسيلهى ديگران انجام بگيرد. لذاست که به مسئلهى قانون، خيلى اهميت بدهيد.
* توصيه هشتم: براي شنيدن نقد سينه گشاده، روي باز و گوش شنوا داشته باشيد
- نکتهى بعدى. براى شنيدن نقد، سينهى گشاده و روى باز و گوش شنوا داشته باشيد. هيچ ضرر نميکنيد از اينکه از شما انتقاد کنند. البته اين انتقادهائى که ميشود، همه يک جور نيست. بعضىها به قصد اصلاح نيست، بلکه به قصد تخريب است؛ داريم مىبينيم ديگر؛ هم از مجموعه مطبوعات خودمان، هم پشتوانهى آنها. دهها راديو و تلويزيون بيگانه و رسانهى عمومى و بينالمللى در اختيار حرفها و افکارى هست که بنايش بر تخريب است؛ يعنى هيچ بناى اصلاح ندارند. آنچه که نقل ميکنند و ذکر ميکنند، براى تخريب است. لذاست که واقعيت و غير واقعيت و خلاف واقع و ضد واقع، همه چيز تويش است. گاهى يک چيز کوچک را بزرگ ميکنند، گاهى يک چيزى که نبوده، به عنوان يک حقيقت مسلّم جلوه ميدهند. اينها البته هست. اين، تخريب است. ليکن در کنار اينها، نقد هم وجود دارد؛ نقدهاى مصلحانه، خيرخواهانه. گاهى از سوى دوستان شماست، گاهى حتّى از سوى کسانى است که دوست شما و طرفدار شما هم نيستند؛ گاهى اينجورى است. به انسان يک نقدى ميشود؛ عيبجوئىاى از انسان ميشود، انتقادى ميشود، که آن طرف هم دوست آدم نيست که آدم به اعتماد دوستى او بخواهد بگويد که خوب، ما گوش ميکنيم. نه، دوست هم نيست، اما دشمن هم نيست؛ دشمنىاش هم ثابت نشده. ليکن نقد است؛ انتقاد است. آن را هم حتّى بايد گوش کرد. شايد در خلال اين نقدها حرفى وجود داشته باشد که به درد ما بخورد و بايد به هر حال با سعهى صدر برخورد بشود.
اين چند سال، خيلى اهانتها به شما شد، کينهتوزى شد، اهانت شد. اينها را تحمل کرديد. اين تحملها هم پيش خداى متعال اجر دارد. ليکن اين موجب نشود که حالا ما سينهمان تنگ بشود، بگوئيم ما ديگر انتقاد را گوش نميکنيم، يا اگر کسى اندک انتقادى در فلان گوشه از ما کرد، اين را حمل بر دشمنى بکنيم؛ نه، نخير؛ انتقاد را گوش کنيم؛ انتقاد خوب است. همين طور که گفته شده، اين يک هديهاى است که به انسان داده ميشود؛ نقدهاى غير مغرضانهى بخصوص برخى نخبگان. من اين را اينجا خوب است عرض بکنم: نصيحت علماى دينى را قدر بدانيد، مغتنم بشماريد. گاهى علماى دين، بزرگان دين، مراجع حتّى، نصايحى ميکنند، دربارهى مسائلى توصيههائى ميکنند؛ اين را مغتنم بشمريد؛ اينها را حمل بر محبت و علاقهمندى بکنيد. ما ميدانيم، آقايان، بزرگان علمائى که هستند - حالا گوشه کنار کسانى بر خلاف اين معنا باشند، او مورد محاسبهى ما نيست - و امروز در مناطق مختلف، در مراکز حوزههاى علميهى بزرگ و در شهرستانها هستند، اينها همه طرفدار نظام جمهورى اسلامى و قدردان نظام جمهورى اسلامىاند. مىبينند که نظام جمهورى اسلامى چقدر در جهت پيشرفت اهداف اسلامى کار کرده و دارد کار ميکند و تلاش ميکند، تلاشهاى شما را هم مىبينند، کمکهاى شما و خدمات شماها را هم دارند مشاهده ميکنند. يک وقت توصيهاى ميکنند، از روى علاقهمندى است، از روى دلسوزى است؛ اينها را خيلى بايد قدر دانست. همچنين نخبگان دانشگاهها هم همين جور. بعضى از نخبگان دانشگاهها مردمان خيرخواهى هستند؛ ما مىبينيم. به بنده گاهى نامههائى مينويسند، من هم بحمداللَّه توفيق دارم، خيلى از اين نامههائى که نخبگان و فرزانگان حوزه و دانشگاه به من مينويسند، نگاه ميکنم و خودم ميخوانم. اگر چه که نامه زياد است، همهى نامهها را هم انسان نميتواند بخواند، اما بسيارى از اين نامههاى خاص را من بحمداللَّه توفيق پيدا کردهام و خواندهام؛ نگاه کردهام و مىبينم. انتقاد دارند؛ به بنده، به شما، به فلان کار، به فلان اقدام، به فلان تصميم. ممکن است ايراد داشته باشند، اعتراض داشته باشند. ممکن است آن اعتراض به نظر ما وارد هم نباشد. يعنى حتّى انسان گاهى نامهاى را که ميخواند، مىبيند که نه، اين اشکالش وارد نيست؛ بر اثر بىاطلاعى از مثلاً فلان موضوع اين اعتراض را کرده است که اگر اطلاع داشت، اين اعتراض را نميکرد. اما يک جا هم در خلال حرفها انسان مىبيند که نه، يک نکتهى روشنى، يک حرف خوبى هست، انسان استفاده ميکند. اين ذهن فعالِ اين انسان نخبه را، انسان براى خودش نگه دارد. شما وقتى از انتقاد او، از تذکر او استقبال کردى، در واقع ذهن او و فکر او را به عنوان يک پشتوانهاى براى خودتان نگه ميدارى. او احساس ميکند که ميتواند کمک فکرى براى شما باشد. اين همان راهى است که ما هميشه گفتيم بين خودتان و نخبگان باز کنيد.
* توصيه نهم: طراحى و تدوين الگوى پيشرفت اسلامى ايرانى
- يک نکتهى ديگر هم اينکه - که قبلاً اشاره هم کردم - اين طراحى و تدوين الگوى پيشرفت اسلامى ايرانى، به نظر من در هيچ جائى جز دولت وجود ندارد. هر چه انسان فکر ميکند که کجا اين کار را ميشود انجام داد، به نظر ميرسد تنها جائى که ميتواند اين را انجام بدهد، همين دستگاههاى دولتى است. واقعاً از افراد متفکر هم استفاده بشود و بنشينند الگوى پيشرفت را طراحى کنند. چون اين دهه، دههى پيشرفت و عدالت است. ما پيشرفت را با عدالت با هم آورديم؛ يعنى درست نقطهى مقابل آن چيزى که در دنياى مادىِ امروز مطرح است. آنها ميگويند ما اگر بخواهيم در پيشرفت، رعايت اين مسائل عدالتى را بکنيم، آن پيشرفت به دست نخواهد آمد، بنابراين عدالت را ميگذاريم بعد از آنکه پيشرفت را حاصل کرديم. آن وقت با راههاى جبرانى مثل همين بيمهها و کمکها، تا آن حدى که بشود - که غالباً هم نميشود - جبران ميکنيم. ما ميگوئيم نه، پيشرفتِ همراه با عدالت. در ذات اين پيشرفت، عدالت بايستى ملحوظ شده باشد. خوب، اين الگو لازم دارد؛ بنشينيد الگويش را ترسيم کنيد. اين، نگاه کلانى خواهد بود به آيندهى کشور. و شما چهار سال فرصت داريد؛ اين چهار سال ميتواند يک پايهگذارى باشد که هر کسى هم بعد از شما آمد، اين پايهگذارى شما راهنماى او باشد.
* توصيه دهم: خودتان و اهلتان را حفظ کنيد
- و آخرين مطلب هم اين است که - همين طور که عرض کرديم - عدالت صرفاً در اقتصاد نيست؛ در همهى امور بايستى انسان از خداى متعال بخواهد که عادلانه عمل کند؛ با خودش هم انسان با عدالت رفتار کند؛ با نزديکانتان با عدالت رفتار کنيد؛ با زن و فرزندتان با عدالت رفتار کنيد. گاهى بعضى از مسئولين ديديم آنچنان غرق در کار ميشوند که يادشان ميرود از وجود همسرانشان و فرزندانشان؛ و اين ضايعاتى را درست ميکند. يعنى اينجور نيست که ما پاى تعارف باشد، بگوئيم: آقا ! خواهش ميکنيم بيشتر شما به خودتان برسيد، شما هم بگوئيد نه، اشکال ندارد. اينجورى نيست. اين يک تکليفى است که انسان بايستى همسرش، فرزندانش، خانوادهاش و کانون خانوادگى را حفاظت بکند. "قوا انفسکم و اهليکم نارا وقودها النّاس و الحجارة "؛(7) خودتان و اهلتان را حفظ کنيد. يعنى در کنار خود انسان ذکر شده. خداى متعال به پيغمبرش فرمود که: "و لا تجعل يدک مغلولة الى عنقک و لا تبسطها کلّ البسط "؛(8) نه دستهايت را به گردن خودت غل و زنجير کن - يعنى امساک بيش از حد. معنايش امساک بيش از حد است - نه اين کار را بکن؛ و نه "تبسطها کلّ البسط "؛ بکلى بازِ باز کن. يک وقت انسان دستش را جمعِ جمع ميکند، يک وقت بازِ باز؛ نه، هيچکدام از اينها نباشد. منظور اين است که در امور مادى و مالى و اقتصادى، نه مشت بسته داشته باش، نه ولخرجى داشته باش. به پيغمبرش خداى متعال اينجورى سفارش ميکند. "و الّذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و کان بين ذلک قواما "(9) - آخر سورهى فرقان - يعنى ميانهرو در همهى امور. انسان از افراط و تفريط بايد بپرهيزد.