
به گزارش وبلاگستان مشرق، سعيد بهداد در جديدترين مطلب وبلاگ "کپرنشين" با اشاره به مستند اخير کامران نجف زاده از کارگران معدن، نوشت: به شخصه از بازگشت کامران نجف زاده به ايران بسيار خوشحال هستم! همه ي تحليلهايي که راجع به برگشت نجف زاده شده به کنار اما به شدت معتقدم بخاطر ضعف مفرط رسانه ي ملي در پرورش استعدادهاي ناب خبرنگاري خلا نجف زاده در اين چند وقتي که نبود خيلي احساس ميشد! اين حرفها اصلا به اين معني نيست که کار نجف زاده بسيار سطح بالاست! به هيچ وجه! قضيه ي بيابان و لنگ کفش پاره است! توهين به شان بالا و منزلت عزيزان خبرنگار و زحماتشون نيست. مشکل از سيستم و تفکر حاکم بر رسانه ي ملي است که به شدت تقليد محور است و به همان ميزان خلاقيت گريز! خدا پدر بي بي سي فارسي و فارسي وان را بيامرزد که هر از چند گاهي به تلويزيون ما ميفهماند که قدري تغيير و تحول و خلاقيت هم لازمست!
شايد با اغماض بتوان تشکيل باشگاه خبرنگاران جوان را يک تکان اساسي به سطح خبرنگاري و تهيه گزارشهاي خبري در رسانه ي ملي دانست اما اين تکان تنها به منزله ي يک شک مقطعي يا حتي يک راه حل دم دستي براي رقابت با خبرنگاران کاربلد و خبره ي شبکه هاي خارجي ضد انقلاب بود! همانهايي که نزديک شدن تاکيد ميکنم فقط نزديک شدن سطح کار کامران نجف زاده به نوع و سطح کار آنها باعث شد فرانسه به اين شکل احساس خطر بکند و مجبور به اين واکنش احمقانه شود!
بس کنم!بعضي حرفها تف سر بالاست!
اما در اين وجيزه قصد پرداختن به اين مسائل را ندارم چون درد هاي بزرگتري من را مجبور به دومين بروز رساني طي دو روز اخير کرد!
گزارشي که کامران نجف زاده(در 20:30) از کارگران معدن زغال سنگي در کرمان تهيه کرده بود!
چقدر جمله ي آن کارگر تکان دهنده بود که اينجا زغال رويمان را سياه ميکند و در خانه نداري و شرمندگي در مقابل زن و بچه رويمان را سياه ميکند!
عجب! اين روزها کساني که نان حلالشان را از اعماق زمين در بدترين شرايط ممکن بيرون ميکشند بايد احساس روسياهي بکنند و اين دوستان عزيز(!) مفسد اقتصادي هستند که رو سفيد عالمند و مشمول سلام و صلوات که مبادا نامشان را فاش کنيد ها،معصيت دارد مسلمان!
خدايا!
چقدر چهره هايي که از ترس مديران همراه نجف زاده از گلايه کردن منصرف شدند و لب فرو بستند دردناک بود!
چيزي که بيداد ميکرد لياقت مديران بود و بس!
پرش از آن معدن پر از کثيفي و پلشتي و اعماق زمين به اتاق پر زرق و برق وزير کار در کاخ(!) وزارت کار بسيار هوشمندانه بود!
براي آنان که نميدانند بگويم که سختي کار يعني اضافه مبلغي که با ميزان سختي و خطرات و در صد ريسکهاي يک کار ارتباط مستقيم دارد و جالب است بدانيد که ريسک کار در اين معادن چه بصورت آني(يعني حوادث غير مترقبه مثل فرو ريختن يا انفجار معدن) چه بصورت مدت دار(يعني آسيبهاي فيزيولوژيک و رواني حاصل از نا مناسب بودن محيط کار!) بالاترين ميزان ريسک در ميان مشاغل جهان است!!!
يعني عملا کار با مرگ اضافه!!!
اما ديديم که فيش حقوقي اونها به زور به 300 هزار تومان ميرسيد و جالب از همه ميزان مبلغ سختي کار اين فراموش شدگان روسياه بود که 6900 تومان بود!
دقت فرموديد؟! 6900 تومان در ماه!
به عبارتي کمتر از قيمت 2 بسته ماي بيبي که نوزاد شما سختي و ريسک کثيف کردنش را تحمل ميکند!
نجف زاده به اتاق کار پر زرق و برق وزير صنايع هم رفته بود!
با توجه به شناختي که از وزير صنايع و علاقه اش به رسانه اي شدن دارم مطمئنم که از رفتن نجف زاده به دفترش حسابي ذوق زده شده بود! صد البته که در وجناتش هم معلوم بود! حداقل من که آثاري از درد و رنج حاصل از آلام آن روسياهان فراموش شده نديدم!
طبق معمول يک مشت حرف مفت و توجيه که يقين دارم هيچ کدام از دردهاي آن روسياهان فراموش شده را تسکين نبود!
بس کنم!بعضي حرفها تف سربالاست!
اسفناک تر وضعيت خانواده هاي اين رو سياهان فراموش شده بود!
زني تنها که در تک اتاق خود با 2 دخترش زندگي ميکرد و بعد از مرگ شوهر روسياهش 4 سال به دادگاه رفت و آمد کرده بود تا حق ناچيز خود و بچه هاي يتيمش را بگيرد!
نتيجه؟!!!
قطاري از چکهاي برگشت خورده ي دولتي که قرار بود پول خون شوهر جوانمرگش باشد!
مشتي وعده و وعيد که طبيعتا نه شکم را سير ميکند و نه به قول معروف براي فاطي پوشش(!!!!) فراهم ميکند!
ظاهرا دولت پول خون آن کارگر روسياه معدن را در جاي بهتر و مهمتري سرمايه گذاري کرده!
نميدانم!
شايد در فرستادن مهناز افشار و گلزار معلوم الحال به سفر معنوي حج!
جذب حداکثري رقاصه ها و رجاله ها با پول بيت المال!
يا برگزاري فستيوالها و همايشهاي رنگارنگ با پول خون کارگر روسياه معدن!
بس کنم! بعضي حرفها تف سر بالاست!!!
الغرض نميدانم با کت و شلوار هاکوپيان سياه ميتوان درد و رنج اين فراموش شدگان روسياه را درک کرد يا نه اما يک چيز را خوب ميدانم و آنهم اين است که مصداق بارز جذب حداکثري مورد تاکيد سيد نوراني همينهايي هستند که راضي کردنشان خيلي خيلي آسان و توقعاتشان به همان ميزان پايين است!
تازه بعد از برآورده شدن حاجاتشان(بخوانيد گرفتن حقشان!) از بيت المال مسلمين پز روشنفکري و اپوزيسيون بودن هم نميدهند و چنين و چنان!
در پايان
اگر به فرض محال بنا را بر بي خبري وزير دولت جمهوري اسلامي از اين درد ها بگذاريم چرا نبايد انتظار داشته باشيم که بلافاصله بعد از باخبري از وضعيت دردناک اين روسياهان فراموش شده کمر همت ببندد و خود شخصا نه با کت و شلوار ميليوني که با لباس خاکي ترک کاخ کرده(!) به سمت ولي نعمتان و صاحبان اصلي انقلاب بشتابد ؟!
گرچه خدا برکت بدهد وعده و وعيدها را که درست است که طبيعتا شکم را سير نميکند و طبيعتا تر(!) باعث احساس رو سفيدي آن روسياه در مقابل خانواده اش نخواهد شد اما براي آقاي وزير و مسول ما تا دلت بخواهد خوش به حالي و معروفيت و پز تبليغاتي به همراه دارد !
هيچ بعيد نيست همين فردا تمام ميدانهاي پايتخت و شهرهاي ديگر پرشود از بنرهاي چند ده متر مربعي که در آن نوشته شده:
جناب آقاي وزير محترم و خدوم!
بدين وسيله از تلاشهاي بي وقفه و مساعي خيرخواهانه و کوشش هاي شبانه روزي شما در جهت رفع مشکلات ما کارگران روسياه معدن زغال سنگ کرمان نهايت تشکر راداريم و .....
هيچ بعيد نيست!
بس کنم! بعضي حرفها تف سربالاست!