آوینی هنرمند، فيلم ساز، سردبير ، نويسنده ، منتقد ادبي و سينمايي و آويني شهيد، همه آويني اند اما مسبوق به " آويني متفکر". تفكر و تأمل شأن اولي و بالذات آويني و پراكسيس اصلي آن است كه در چشم ما مغفول و مهجور مانده است.

گروه فرهنگی مشرق - علي عبدي : معروف است كه وقتي از مارتين هايدگر حكيم آلماني درباره زندگي ارسطو پرسيدند در پاسخ تنها به سه جمله كوتاه اكتفاء نمود :" او به دنیا آمد، کار کرد و مرد!" اين سه جمله اگر چه بسيار كوتاه اند اما در عين حال بشدت عميق اند و نگاه خاص هايدگر به هستي و وجود انسان را بازنمايي مي كند. اينكه هستي انسان در گرو كار و فعل انساني Praxis است و پراكسيس نيز در گرو انديشه و تفكر. پراكسيس ، ريشه  يوناني دارد و از پراکسیس معادل لفظ Pragma  به معنی " انجام دادن " است و از prag-sis آمده است .
اگر چه پراكسيس به معناي کنش و فعل انسانی است اما نه هر عملی، بلکه کنشی خودآگاهانه كه خود ، مقصد خود باشد ، نه کنشی كه مقدمه کنشی ديگر است. در نگاه هايدگر اما ، پراكسيس مقامي والا دارد و فقط به فعل و كنش فيزيكي معطوف نيست بلكه پيش و بيش از آن ناظر بر تأمل و تفكر است و توأم با آن است و البته تأمل وجودي و نه متافيزيكي ( در معناي هايدگري آن). پراكسيس نزد هايدگر سويه اي انديشه اي و وجودي نیز دارد، تفكري كه معطوف به كشف معناي وجود و بودن انسان است. از اين حيث ميان پراكسيس و وجود انساني رابطه اي دو سويه برقرار است.
هايدگر به زندگي انسان ها نيز اين گونه مي نگرد ؛ پراكسيس مهم ترين وجه و سويه ي زندگي انسان است از همين رو از نظر وي لازمه فهم درست و مناسب زندگي متفكرين بيش و پيش از دانستن زندگي ظاهري و تقويمي آنها ،متوقف است به نحوه حضور آنان در عالم كه از همه بيشتر در آثار فكري آنان متجلي است. از رهگذر تأمل در اين نحوه حضور آنان در عالم و نسبت آنان با وجود است كه به فهم حقيقت زندگي ايشان و آثارشان نائل مي شويم. چيزي قريب به همان شعر كهن فارسي كه
اي برادر تو همه انديشه اي
مابقي خود استخوان و ريشه اي
لذا از نظر هايدگر اگر به جای تأمل و تفحص در هستی و جهان زمینه اثر و صاحب اثر صرفاً به زندگی ظاهري صاحب اثر بیندیشیم، آن اثر معنا و حقيقت خود را به روی ما می بندد. بر این اساس هایدگر به ندرت درباره خود گفت و نوشت.

آويني و گزين گويه هايش


آوینی متفکر
حال هم بر اين قياس و با اين رويكرد درباره آويني نيز مي توان چنين گفت :" آويني به دنيا آمد، كار كرد و شهيد شد." اما اين همه ماجرا نيست. داستان تازه از همين جا شروع مي شود. ما آوینی را عمدتاً به‎عنوان یک هنرمند متعهد می‌شناسیم که روایت فتح را ساخته است و خودساخته و مهذب و پایبند به مبانی اسلام و انقلاب و... بود و كاركردن آويني را در روايت فتح منحصر مي بينيم و نهايتاً در سردبيري مجله سوره يا مديريت واحد تلويزيوني جهاد سازندگي و حوزه هنري و يا تأسيس دفتر مطالعات ديني هنر و ... اما از مهم ترين پراكسيس حيات آويني غافليم و آن "تفكر" آويني است. آوینی هنرمند، فيلم ساز، سردبير ، نويسنده ، منتقد ادبي و سينمايي و آويني شهيد، همه آويني اند اما مسبوق به " آويني متفکر". تفكر و تأمل شأن اولي و بالذات آويني و پراكسيس اصلي آن است كه در چشم ما مغفول و مهجور مانده است. همان چيزي كه نحوه حضور آويني در عالم و نسبت او با حق و حقيقت و مطلق وجود بيش و پيش از هر جاي ديگر در آثار فكري و انديشه اي وي متجلي است. تفكر آويني از ديگر شئون حيات ظاهري وي روشن تر و دقيق نحوه حضور او در عالم و نسبت وي با حقيقت عالم را بازنمايي مي كند.
آويني در مواجهه با عالم جديد و تمدن مدرن غربي و تمامي مظاهر تكنيكي ، سياسي ، فرهنگي و مدني غرب چون رسانه ، سینما و تكنولوژي ، دمكراسي و ..  ، پرسشگر ذات و ماهیت آن‎ها می‌شد و می‌دانیم که پرسش از ذات اشیاء و امور، در حاق خود پرسشی حِکمی و فلسفی است. ما محتاج معرفت به ماهیئت و اعیان اشیاء هستیم، چراکه "با این معرفت، رفته رفته لوازم خروج از غفلتِ فراگیر ناشی از سیطره‌ تمدن غرب فراهم خواهد شد" (آینه جادو، ج 1، ص 146). از این حیث، آوینی را می‌توان "متفكري غرب انديش" دانست؛ یعنی کسی که پروای پرسش از ذات و ماهيت غرب را دارد و غرب را هم چون موضوع انديشه خويش يافته است اگر چه رويكردش سوبژكتيو نيست و هيچ اعتقادي به سوبژكتيويسم ندارد.
اين اما همه حيثيت تفكر و انديشه فكري مرتضي نيست بلكه تنها يك وجه از انديشه وي را بازتاب مي دهد. آويني متفكري زنده است چنانچه تفكر وي زنده و پويا است. تفكر وي زنده است از آن رو كه آويني فرزند زمان خود بود و به دنبال پاسخ به پرسش هاي زمانه ي خويش بود، پرسش هايي كه براي وصول به پاسخ آنها و تقرب به حقيقت حاضر بود تاوان آن را هر چه كه باشد نيز بپردازد آنچنان كه چنين نيز كرد. با زندگي و عرف روشنفكري وداع گفت و به دامان امام و انقلاب پناه آورد و تا انتهاي حيات ظاهري و نيز باطني اش بر عهدي كه با امام و حقيقت امام كه ولايت بود پايدار و استوار ماند.
آويني فرزند زمانه اي بود كه مهم ترين پرسش زمانه اش را نسبت میان « انقلاب اسلامی ایران»  و « تحول باطنی انسان» يافته بود . به تعبیری دیگر مسئله و دغدغه اصلی وی ، نقش و جایگاه« انقلاب اسلامی» در  دگرگونی «وضع کنونی عالم»  و بازگشت به «حیات باطنی» انسان بود . انقلاب اسلامی برای سید مرتضی آوینی نه یک پدیده سیاسی و حتی تاریخی که « موقف» ای فکری بود. ماهیت و حقیقت انقلاب اسلامی یکی از مواقف فکری سید مرتضی بود که البته فراتر از آنکه موضوع اندیشه وی قرار گیرد به عنوان موقفی بود که دیگر مسائل جامعه و تاریخ خود و وضع جهان و عالم کنونی را از مبنا و بنیاد چنین موقفی طرح کرد و بدان اندیشید.

آويني و گزين گويه هايش


مختصات فکری آوینی

پرسش هايی كه بيشترشان در ذيل و پرتو همين پرسش و موقف اصلي طرح مي شوند. پرسش از نسبت اسلام و دنياي جديد، هويت انسان معاصر، جهاني شدن تمدن و ارزش ها و سبك زندگي غربي و تكليف ما، نسبت ما و تكنيك ، آزادي و تعهد و مسئوليت ، جايگاه و رسالت انقلاب اسلامي در جهان امروز، آخرالزمان و مسئوليت ما به عنوان شيعه ، جایگاه تاریخی حضرت امام (ره) در وضع کنونی عالم و  ... پرسش هايي كه آويني به آنها انديشيد هنوز هم در زمره مسائل اساسي جامعه ايراني اسلامي ماست، لذا است كه مي توان و بايد با آويني متفكر وارد يك گفتگوي فكري و فلسفي شد و در يك داد و ستد فكري پرسش هايمان را بدان عرضه كرد ( پرسش هايي كه آويني به اجمال يا به تفصيل صريح يا ضمني به آنها انديشيد) و از او پاسخ شنيد. آويني هنوز هم براي ما يك تجربه زنده پويا و فعال و كنشمند است نه خاطره اي تمام شده و پايان يافته كه فقط حسرتش را خورد. وظيفه امروز ما هم سخني، هم انديشي و گفتگوي فعال فكري با آويني متفكر و تكامل و رشد تجربه ناتمام فكري اوست و عرضه جدي ترين مسائل فكري و معرفتي مان به او و پاسخ شنيدن از اوست. چه اينكه آويني متفكري جدي است كه پروايي جز حق و حقيقت نداشت. البته مواقف فکری سید مرتضی تنها به این یک موقف ختم نمی شود اما طرح آن را به فرصتی دیگر وا می نهیم.
حقيقت اينست كه جايگاه آويني در تاريخ فكري و تاريخ انديشه معاصر ايران ناشناخته مانده است و او هنوز در حجاب معاصرت به سر مي برد. اين مهجوريت اما دو دليل عمده دارد.
 نخست كوتاهي دوستداران فكري و اعتقادي كه از اين هر دو حيث خود را با مرتضي هم جبهه مي بينند و درست هم مي بينند اما بيشتر به وجه نوستالژيك و شهيد بودن وي اكتفا كرده و از مرتضاي متفكر يا غافلند و يا نسبت به آن احساس استغناء مي كنند. و دوم جماعت روشنفكري كه عرصه فكر و ادب و انديشه اين ملك را ملك طلق پدريشان مي دانند و با هركس كه نپسندند و مخالفشان باشد يا لجن مال و منكوبش مي كنند ( مانند جلال آل احمد) و يا با توطئه سكوت مواجهش مي سازند كه با آويني چنين كرده اند. به راستي اين پرسش به جاست كه آيا آويني به اندازه فلان مترجم يا نويسنده دست چندم روشنفكري هم در تاريخ فكري و تاريخ انديشه دو سه دهه اخير ايران سهم نداشته است كه حتي به اندازه آنها هم نبايد مطرح شود؟ ايا ادبيات فاخر و منحصر به فرد وي كه در گونه ادبيات انقلاب اسلامي بي نظير است ارزش توجهي هرچند كوتاه هم ندارد؟ البته آويني و تفكر را هيچ نيازي به  توجه جماعتي كه آويني خود نيز عرف و آدابشان را مكروه مي داشت نيست بلكه فقط ميزان الحراره آزادگي و جوانمردي و البته سواد و دانش اين جماعت پر مدعا است.
حيثيت فكري و تأملات نظري و معرفتي آويني را اما مي توان در يك صورت بندي عام و كلي به صورت ذيل احصاء نمود:
ا. آويني در مقام متفكر مسلمان ايراني. اين وجه از تفكر آويني ناظر بر تأملات نظري آويني است در پاسخ به پرسش هايي كه در دوران معاصر متوجه جامعه ايراني اسلامي ما بوده است. اين تأملات البته وجه عميق انتقادي دارند كه به يك رويكرد كامل انتقادي نسبت به غرب مي انجامد.پرسش انتقادي از نسبت ما با غرب مهم ترين اين پرسش هاست. پرسش از اسلام و دنياي جديد و توسعه غربي و مدرن شدن و پرسش از علوم و معارف غربي و نسبت سنجي آن با معارف اسلامي و وحياني نيز از اين جمله اند. آويني به دين و مباني و مفاهيم ديني نيز بسيار انديشيده ست لذا تفكر آويني وجه غليظ و پرنگ ديني نيز دارد. آثار او سرشار از استناد به آيات كلام الله مجيد و روايات حضرات معصومين است. همان نصوص ديني كه البته وي با آنها انسي عميق داشت. آويني البته در آثارش تأملات فراواني نسبت به مفاهيم و معارف ديني نشان داده و در موارد بسياري دريافت ها و تأويل و تفسير هاي عميق و ژرفي را به نمايش مي گذارد كه آدمي را به حيرت وامي دارد. آويني در عين حال بشدت در تفكر نيز بشدت شيعي بود و مفاهيم شيعي چون ولايت جايگاه خاصي در تفكر وي دارند كه البته عاشورا در اين ميان سهمي منحصر بفرد يافته است كه در كتاب " فتح خون " به خوبي مشهود است.  دركنار اين تأملات سلوك عارفانه و اشراقي او را نيز نبايد مغفول نهاد كه نمود و بازتابي روشن در ادبيات و تفكر ديني وي دارد. آويني انساني بشدت ديندار و مؤمن است كه به آداب شريعت در حد استحباب مقيد است در عين آنكه اهل سلوك عرفاني نيز بود.
2. آويني در مقام متفكري جهان سومي. اين وجه از تفكر آويني ناظر بر تأملات نظري است در پاسخ به مسائل كشورهاي جهان سوم. آويني همان گونه كه متفكري ايراني و مسلمان است از مسائل جهان سوم نيز فارغ و غافل نيست و درصدد يافتن پاسخ آنها است. از اين جمله اند وجه پسا استعماري انديشه آويني. آويني بشدت نسبت به سلطه سياسي، فرهنگي و تمدني غرب در كشورهاي جهان سوم بيم ناك است و اين نگراني در آثار وي مشهود است. در اين ميان البته سيطره فرهنگي غرب بر جهان سوم و عدم خودآگاهي تاريخي ملل جهان سوم به اين امر او را بيشتر مي آزارد. تفكر جهان سومي آويني در رويكرد انتقادي وي به جشنواره هاي سينمايي اروپايي و سينماي جشنواره اي نمودي روشن و صريح دارد. تحليل "نامه سرگشاده به سرآمدان جهان سوم" احمد بابا ميسكه رهبر جنبش ضد استعماري موريتاني و عضو سابق جبهه پوليساريو در مقاله "گرداب شيطان" هم البته يكي از درخشان ترين مقاطع انديشه جهان سومي آويني را به نمايش مي گزارد.
3. آويني در مقام متفكري جهاني و معاصر. اين وجه از تفكر آويني ناظر بر تأملات نظري است در پاسخ به مسائل انسان معاصر و جهان پيوسته امروز است. آويني در عين آنكه متفكري مسلمان و ايراني و جهان سومي است به شدت دغدغه انسان معاصر و جهان معاصر و مسائل مبتلابه آن را دارد. وي دردها آلام بشر امروز را خوب مي شناسد و دردمند دردهاي اوست . مسائلي چون بحران هويت ، فقدان و بحران معنا، غلبه تكنيك بر همه ساحات حيات انسان معاصر، غلبه ي نيست انگاري ، جهاني شدن و جهاني سازي و ... آخرين نوشته وي با عنوان " يادداشتي ناتمام درباره هويت و حقيقت انسان" كه تنها چند روز قبل از شهادتش به نگارش درآمده و البته ناتمام هم مانده بهترين دليل بر اين مدعاست.
آويني البته متفكري خاص و ويژه است كه چهارچوب و روش فكري منحصر بفردي دارد و هر كسي را ياراي تقرب به انديشه وي نيست . البته آنان كه هنوز با عقل فطري شان وداع نگفته اند مي توانند با انديشه وي انس گيرند. انديشه وي كج تابي و عجب و مغلق گويي و فضل فروشي روشنفكران و پرمدعيان كم دان را ندارد. بشدت ساده و صادقانه و در عين حال شيرين و پر حلاوت است كه به لطافت خاصي كه از روح وي بر مي خاست آغشته است.
4. آويني در مقام متفكر انقلاب اسلامي. آويني در زمان خويش تنها متفكري است كه فارغ از نگاه سوبژكتيو انقلاب اسلامي را اساس تفكر خويش قرار داده است. انقلاب اسلامي براي وي نه يك پديده يا انقلاب سياسي كه خود مبدأ و خاستگاه تفكر است. اين گونه است كه انقلاب اسلامي معنايي ممتاز در انديشه وي مي يابد و به مثابه نشانه رهايي بشر از دوران معاصر و نويد بخش فردايي ديگر، نزد آويني در جايگاه يك پارادايم فكري مي نشيند. پارادايمي كه آويني در پناه و مأمن آن دنياي جديد و بحران هاي آن را مورد تفكر و تأمل قرار مي دهد . انقلاب اسلامي براي وي در حكم آغاز دوران توبه بشري ماقبل ظهور است كه با پديداري آن آخرزمان وجهي عيني تر و جدي تر يافته است كه متضمن معرفت و بصيرتي است كه اگر چه اكنون در عالم اجمال است اما با تفصيل و فراگيري آن، ظهور و قيام موعود آخرالزمان رقم خواهد خورد. آنچه براي آويني جدي و اصل است اين بصيرت و معرفت اجمالي نهفته و مندرج در انقلاب اسلامي است كه از نظر آويني از جنس حكمت ديني و الهي است. بصيرت و حكمتي كه از نظر آويني در وجود حضرت امام(ره) به طور كامل تعين و تحقق يافته است. امام خود انسان طراز انقلاب اسلامي است كه دين و شريعت را در وجود خود محقق كرده و فعليت بخشيده است و در عين حال خود حامل بصيرت و حكمت انقلاب اسلامي است.

آويني و گزين گويه هايش

حکمت تأویلی ؛ منهاج تفکر آوینی

روش و منش تفكر آويني در چنين منظومه فكري نيز با روش ها و اسلوب هاي مرسوم متفكران معاصر و جريان هاي فكري متمايز است. از آنجا كه تفكر آويني نه از جنس "علم حصولي" كه از جنس "علم حضوري" است در واقع پيش و بيش از آنكه معرفت باشد، حكمت است. حكمتي ديني و اصيل. او خود در اين رابطه مي گويد:" مسئله من اينجاست. ببينيد حرف هايي كه نوشته ام مبتني بر يافته هايي مجرد از سينما و رمان و تكنولوژي و تمدن جديد و اين طور چيزهاست. اين يافته ها مسلط بر اينهاست... من يافته هايم را از طريق ديگري گير آورده ام."
با اين وصف نوع تفكرآويني را مي توان " حكمت تأويلي" نام نهاد از آن رو كه از نوع علم حضوري است ( البته در موارد فراواني صورت استدلالي و برهاني نيز دارد) . روش وي در اين طريق فكري اما " تأويل " است در همان معنايي كه حضرت علامه طباطبائي در تفسير الميزان بكار برده اند. از منظر علامه " تأويل آن حقيقت خارجيه اي است كه موجب گرديده تا حكمي تشريع گردد يا معرفتي بيان شود يا حادثه اي بازگو گردد، كه آن حقيقت چيزي نيست كه بيان هاي قرآني به روشني بر آن دلالت كند، جز آنكه هريك از بيانات قرآن از آن نشئت گرفته و ظهور يافته است و نيز اثري از /ان است كه به گونه اي از آن حكايت دارد و بدان اشاره مي نمايد." ( تأويل از نگاه علامه طباطبائي ، آيت الله معرفت، 72-79) " تأويل از " اول" به معني رجوع گرفته شده است. تأويل قرآن هم عبارت از مآخذي است كه معارفش از آنجا سرچشمه گرفته شده. "تأويل" اگرچه مرجع و مألي است كه " شيء" به آن رجوع كرده ، برگشت دارد ولي اين طور نيست كه اطلاق داشته باشد به هرمرجع و مألي كه چيزي از آن گرفته شود. زيرا روشن است كه "‌مرئوس" به " رئيس" اش رجوع مي كند و با اين وصف " رئيس" تأويل نيست. همچنين سلسله اعداد به واحد بازگشت دارند و واحد تأويل آن نيست، بلكه رجوعي از خاص مي باشد. در عرف قرآن، تأويل عبارت است از حقيقتي كه هر چيزي متضمن آن است و وجودش بر آن و برگشتش به آن است. تأويل فعل كه عبارت است از مصلحت و غايت حقيقي آن. تأويل حكم، كه همان ملاك آن است. تأويل واقعه كه علت واقعي آن است و همچنين در هرجاي ديگري كه استعمال شود. مقصود از تأويل يك آيه ، جنبه مفهومي آن اعم از موافق يا مخالف نمي باشد. يعني مربوط به معناي لفظ آن نيست، بلكه افهام، بدين صورت درآمده است. آن واقعيت عالي و موجوديت مافوق الهام عموم، به نام تأويل خوانده مي شود و اين در مورد تمتم قرآن است اعم از محكم و متشابه."(فرهنگ جاويدان، 124-125 )
پس اساس نظریه علامه ره در موردتأویلآن است که مطالب و معارفی که در قرآن کریم در قالب الفاظ بیان شده ریشه در حقیقتی دارد که به عالمی دیگر تعلق دارد و الفاظ قرآن تنزل آن حقیقت است و رابطه اش با آن حقیقت رابطه مثال با ممثل است. یعنی همان طور که در تمثیل ها و یا ضرب المثل ها رابطه سخن ما با مقصود مورد نظر بیش از اشاره نیست کار الفاظ قرآن کریم هم آن است که فهم آن حقایق تاویلی را که در ورای الفاظ قرار دارد برای ما نزدیک و تسهیل کنند.
از آنجا که طبق نظر علامه تأویل حقیقت اصلی قرآن را تشکیل می دهد و معارف حصولی که ما با عقل خود از طریق شبکۀ الفاظ بدست می آوریم مرتبه ای نازل شده از حقیقت هایی متعالی در عالم برتر است پس باید نتیجه بگیریم که تمام آیات قرآن دارای تأویل است و هیچ آیه ای نیست که تأویل نداشته باشد.
روشن است که حقایق تأویلی قرآن به نظر علامه از طریق دقت و تامل عقلی  و با علم حصولی بدست نمی آید بلکه سنخ و نوع این حقایق به گونه ای است که تنها با علم حضوری و با اتصال حقیقت وجودی انسان عالِم به عالَم متعالی در دسترس قرار می گیرد. منحصر شدن دسترسی به این حقایق که در قرآن آنها را حقایق مکنون و پوشیده معرفی کرده به مطهرون یعنی انسان های دارای پاکی معنوی و درونی نیز به این  جهت است که صعود به عالم حقایق و اتصال حقیقی و وجودی با آن عوالم تنها با طهارت درونی ممکن است.
تأويل در اين معنا ، روش و منهاج تفكر سيد مرتضي آويني است. منهاجی كه در منظومه تفكر خويش بر آن است تا هر چيزي را با بازگرداندن به حقيقت آن فهم كرده و نسبت آن را با ديگر امور كشف نمايد. حقايقي كه با علم حصولي و عقل استدلالي يا كشف ناشدني اند و يا ابتر و ناقص اند و يا راه به بيراهه مي برند. اين روش البته شباهت ها و اشتراكاتي نيز با هرمنوتيك جديد ( علم تأويل )  به ويژه هرمنوتيك فلسفي( هايدگر و گادامر )دارد اما در عين حال تمايزات جدي و عميقي نيز دارد كه اين جا محل بحث آن نيست. منهاج تفكر آويني اما با اين مبنا با شيوه تفكر ديني مكتب نوصدرايي ها ( علامه طباطبائي، شهيد مطهري و ...) و نيز متفكران مذهبي غير حوزوي ( چون شريعتي) و حتي نحله فكري مرحوم فرديد ( حكمت انسي) تمايزات جدي مي يابد. اين تمايزات چه از حيث مبادي فكري و نيز چه ازحيث روش و نيز ساختار كاملاً قابل تبيين و بازنمايي است.
عالم تأویل، عالم اجمال است حال آنکه اندیشه استدلالی بیشتر با عالم تفصیل نسبت دارد. چنانچه شعر عالم اجمال است و داستان عالم تفصیل از این رو تفکر و حکمت تأویلی ، در ساحت اجمال است و تفسیر و استدلال در ساحت تفصیل . یکی از الزامات و گونه های تفکر و حکمت تأویلی ، «گزین گویه» است . بدین معنا که بخشی از حکمت تأویلی به مثابه «ماده» تفکر ، در «صورت» گزین گویه تمثل یافته و به بیان در می آید چنانچه متون حکمی را سرشار از گزین گویه ها می یابیم و در فراز همه آنان این قرآن مجید است که به مثابه منبع لایزال حکمت الهی و حکمت تأویلی سرشار از حکمت هایی است که در قالب گزین گویه تمثل یافته است.

گزین گویه ؛ زبان بصیرت  تفکر

گزین گویه عبارتی یک یا چند جمله ایست که مستقل از هر متنی و مستقل از عبارات قبل و بعدش در هر متنی ، حاوی معنای کامل و مستقلی است که البته این معنای عمیق و ژرف در قامت یک ساختار ادبی و فاخر ترکیب یافته است و نسبتی روشن و دقیق میان صورت و معنا و فرم و مضمون حاکم است و از این حیث تناسب کامل دارد.
گزین گویه ها گونه های مختلفی دارند که البته مهم ترین آنها گزین گویه های فلسفی و حکمی اند که متضمن بصیرت هایی ناب ازخودآگاهی تاریخی درباره دوران تاریخی جدید هستند و حجم بیشتر گزین گویه های مرتضی نیز از همین قسم است. بصیرت هایی پیامبرگونه از آغاز تاریخ جدید در کره ارض ذیل یک «تحول باطنی» و معنوی بزرگ که خود سرآغاز «حیات باطنی» جمعی بشری خواهد بود.
گزین گویه بصیرتی اجمالی است که در قالب عبارات و جملاتی شیوا و بلیغ و در عین حال سرشار از ظرائف و دقائق ادبی بیان شده و حاوی دقائق فراوان حکمی و معرفتی است که نیازمند آنست تا از عالم اجمال به و سیله تفسیر به عالم تفصیل قدم نهد تا تمامی معانی حکمی و معرفتی مستتر و مندرج در آن تبیین گردد . این عبارات متضمن افق های معرفتی و حکمی و الایی است که تفصیل و تفسیر آنان کار هرکسی نیست و اهل خود را می طلبد. نکته دیگر آنست که گزین گویه متضمن نحوی بصیرت های ناب ملفوف به اشارت و رمز  است که بیشتر در قالب استعاره و آرایه های ادبی رخ می نماید و متمثل می شود ، که همین امر آن را مستعد تأویل و تفسیر و تفصیل می نماید.
در دوران معاصر  منش گزین گویگی بیشتر از همه با «چنین گفت زرتشت» نیچه شناخته شده است، در حال آنکه سابقه ای مذهبی دارد. در عهد عتیق، کتاب امثال که به حضرت سلیمان (س) نسبت داده شده است (و دیگر کتاب ها)، گفته های حواریون (اناجیل)، کلام تائوتوچین، اوپانیشادها و اوستا شواهد این مدعا هستند. همچنین اضافه کنید احادیث و روایاتی که از ۱۴ معصوم(ع) به ما رسیده است، گفته هایی مانند نهج البلاغه و یا صحیفه سجادیه که در این فهرست می گنجد.
چنین گفت زرتشت که تحت تأثیر اوستا و شخصیت زرتشت است نیز حاوی گزین گویه هاست.کتابی به تعبیر خود نیچه برای "همه کس و هیچ کس" ، کتابی سرشار از بصیرت های فلسفی درباره تاریخ متافیزیکی غرب که بزرگان تفکر غربی چون هایدگر و یونگ درصدد رمزگشایی از معانی فلسفی و حکمی آن برآمده اند. نیچه از طریق نقد عرصه های مختلف تفکر وتاریخ غربی ، ساحتهای جدیدی را در عرصه تفکر گشوده است . می توان ویژگی هرمنوتیکی و تأویلی تفکر نیچه را در نوع نگرش او به ساختارهای فرهنگ غربی دانست، که وی این نگرش عمیق و خلاف عادت خویش را در نحوۀ نوشتارش، که به صورت «گزین گویه» ظهور یافته، مشاهده کرد.
درونمایه های گزین گویى های نیچه را، که مى توان از آنها براى بحث درباره «هرمنوتیک نیچه» استفاده کرد، میشود به صورت زیر دسته بندى کرد:  
1.گزین گویه نیاز به تفسیر و رمزگشایى دارد.
2.  این رمزگشایى تنها در هنگام خواندن به دست نمى آید.
3. خواندن گزین گویه، تنها آغاز کوشش تفسیرى است.
 4. تفسیر گزین گویى، نیاز به «هنر تفسیر» دارد.
5. نیچه در مقام یک مفسر، متن خودش را تفسیر کرده تا به خواننده خود «هنر تفسیر کردن» بیاموزد.
بخشی از متفکران تأویلی و گزین گویه آنانی هستند که در آغاز دوران های تازه تاریخی قدم به عرصه می نهند و با شامه تیز بصیرت خود بوی دوران گذار و دوران تازه تاریخی را استشمام می کنند و این بصیرت اجمالی استشمام شده را در قالب گزین گویه بیان می کنند. دورانی که یا هنوز اغاز نشده و یا هنوز در ابتدای راه است و هنوز طرح کامل و تفصیلی از آن موجود نیست. نیچه نیز خود چنین بود. در واقع گزین گویگی در این ساحت روایت نحوی خودآگاهی تاریخی است به زبان رمز و اشاره و استعاره که در تاریخ تفکر غربی نیچه مصداق بارز آن است.
نیچه دوران مابعد مدرن و آغاز دوران نهیلیسم را استشمام کرده بود و دانسته بود که به تعبیر خودش تاریخ دو قرن آینده غرب تاریخ غلبه نهیلیسم و دوران نیست انگاری و بحران غرب است و این بصیرت را در قالب گزین گویه های خویش بیان داشته بود . مانند آن جمله معروف نیچه که آوینی مقاله معروف « انفجار اطلاعات» خود را با ان آغاز کرده بود : " خانه هایتان را در دامنه های کوه آتشفشان بنا کنید" و  سپی آنرا این چنین تفسیر کرده بود که :" من همه کسانی را که در جست و جوی حقیقتند مخاطب این سخن می یابم."
پس از نیچه این وجه گزین گویگی در آثار مارتین هایدگر نیز تداوم یافت البته نه در حجم و گستره آثار نیچه اما به هر حال هایدگر این سنت را تداوم بخشید . از معروفترین گزین گویه های هایدگر می توان به" زبان خانه وجود است" و "پرسش پارسایی تفکر است اشاره کرد." گزین گویگی خود نحوی پارسایی تفکر است.
انتخاب زبان گزین گویگی در این ساحت آنست که از آنجا که آن رخداد و دوران تازه هنوز آغاز نشده و یا در آغاز ظهور خویش است ، تاریخ جدید هنوز در ساحت اجمال است و این اجمال زبانی جز زبان مؤجز و رمزآلود اشارت کننده ای جز گزین گویگی برنمی تابد و هنوز مواد و مصالح  زبان تفصیل و تفسیر آن دوران جدید پدید نیامده است و این بصیرت دریافت شده از دوران تازه جز به زبان رمزگونه و استعاری گزین گویگی امکان دیگری در اختیار خویش ندارد.

آويني و گزين گويه هايش


گزین گویه ؛ زبان خودآگاهی تاریخی آوینی

آوینی به عنایت بصیرت مسیطر بر تاریخش دریافته بود که با انقلاب اسلامی تاریخ جدیدی بیرون از تاریخ مدرن غربی آغاز شده که البته بیرون از دسترس فهم و معرفت دستگاههای فکری و معرفتی غرب است و از دیگر سو چون در آغاز اید تاریخ جدید قرار داریم و این تاریخ هنوز تا بسط و گشودگی تام و تمام خود راه درازی در پیش دارد لذا هنوز در عالم اجمال است و چون در عالم اجمال است زبانی جز زبان مجمل گزین گویگی قابلیت طرح و روایت آن را ندارد.
چیرگی مرتضی بر ادبیات و بویژه ادبیات مدرن و معاصر، سبک خاص ادبیات و نگارش وی و نیز سطح بالای مطالعات فلسفی و عرفانی و نیز اشراف بر اندیشه ها و مکاتب فلسفی غرب و از همه مهمتر ، تسلط بر منابع روایی و تفسیری و اشراف بر مبانی تفکر دینی و از همه مهمتر تجربه زیستی وی که خود ناظر بر یک «تحول عمیق باطنی و معنوی» بود موجب آن شده بود که گزین گویه های مرتضی سبک و نوع جدید و منحصر بفردی از گزین گویه در ادبیات معاصر ایران به یادگار گذارد که در نوع خود منحصر بفرد است.
وضعیت مرتضی در این مقام ، وضعیت انسانی است که به دریافت و فهم والا و عمیقی از تجربه‌ای تاریخی رسیده است که عملاً نوعی خوداگاهی تاریخی است ، اما زبان بیان چنین فهم و بصیرت والایی را هنوز به وضوح در دسترس ندارد و ابزاری جز هنر و زبان رمز و اشاره را برای بیانش نمی یابد ، لذا خیلی‌ نمی تواند آن را به زبان مفاهیم و دستگاههای نظری  و سیستماتیک بیان کند و از این حیث دست و بالش بسته است چونان گنگ خواب دیده که
من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش
او در این مقام وضعیتی شبیه اهل عرفان دارد که مکاشفات و شهودات عرفانی خود را نمی توانند به زبان دستگاه مفاهیم بیان کنند لاجرم آن را در ظرف زبات شعر و تمثیل و اشاره و رمز و یا شطحیات  بیان  می دارند. انسان هایی در این مقاطع حساس تاریخی هستند، اینگونه‌اند. مردان اهل معنا که مبتنی بر بصیرت بی مانندشان حال و روح بدیع زمانه را دریافته اند اما زبانی جز گزیده گویی ندارند ، چه اینکه صورت نخستین هر حرف بدیعی گزین گویی و گزیده گویی است.
آیزایا برلین متفکرین را دو قسمت می‌کند: یک قسم روباه صفت‌اند و قسم دیگر که خارپشت صفت اند. روباه صفتان آنانند که در پی بنا کردن نظام های بزرگ فکری اند و خارپشتان آنانند که اندیشه های بدیعی دارند و تفکرشان صورت گزیده گویی و گزین گویگی دارد. او عنوان می کند که به لحاظ تحول تاریخی معمولاً و به طور قطع همیشه این گزیده‌گوها ( خارپشتان) اولند و نظام های فکری بر دوش اینان استوارند. پیامبران نیز از این قسم انسانها می‌باشند. عموم پیامبران نیز انسان هایی هستند که بیشتر ایشان را به بصیرت های فراتر از زمانه شان می شناسند تا نظام های فکری و نظری شان. بصیرتها یی که خود مبنای نظام سازیهای بعدی می‌شود.
البته آثار آوینی نشانگر آنست که او خود صاحب یک منظومه ی فکری منسجم و عمیق بوده است آ اگر چه چندان فرصت بسط و گشودن ابواب و فصول آنرا نیافت و پیمانه اش از زندگی چندان زودازود سرآمد که فرصت نیافت تا ان را از عالم اجمال به عالم تفصیل بکشاند. اما این هست که بخش بزرگی از این منظومه فکری را می توان از درون گزیده گویی های مرتضی احصاء کرد.
اگر معنا در تاریخ محقق می شود و رنگ عینیت می یابد و روایت مسئول بیان این معنا یا معانی است ، تاریخ جدید نیز متضمن معنا یا معانی جدیدی است که روایت آن زبان خاص و مخصوص خویش را می طلبد و آوینی گزین گویگی را زبان روایت این تاریخ جدید تشخیص داده بود .
هم از این روست که مرکز تقل روایت این تاریخ جدید و انسان طراز نوی انقلاب اسلامی از سوی آوینی  روایت فتح نامیده شد که خود سرشار از گزین گویگی است. "روایت فتح روایت بعثت دیگرباره انسان است آنجا که  ملائک به تماشاگه ساحت مردانگی و وفای بنی‌آدم آمدند. مردانگی و وفا را کجا می‌توان آزمود، جز در میدان جنگ، آنجا که راه همچون صراط از بطن هاویه‌ی آتش می‌گذرد؟... دیندار آن است که در کشاکش بلا دیندار بماند، وگرنه، در هنگام راحت و فراغت و صلح و سلم، چه بسیارند اهل دین، آنجا که شرط دینداری جز نمازی غراب‌وار و روزی چند تشنگی و گرسنگی و طوافی چند بر گرد خانه‌ای سنگی نباشد."
سید مرتضی که معتقد بود که اگر چه مردم ما صورت انقلاب اسلامی را محقق کردند اما هنوز نسبت به ماده و ماهیت تاریخی و حکمی آن آن بصیرت جمعی و دقیق پدید نیامده ، از این رو ما در ساحت تفصیل نسبت به آنچه کردیم خودآگاهی نداریم بلکه شناختمان یک شناخت کلی و اجمالی است از این رو زبان این فهم نیز هنوز فراهم نگشته است لذا در این ساحت زبانی گویاتر از زبان گزین گویگی در دست نیست . از همین رو زبان مهم ترین اثر او یعنی روایت فتح نیز زبان گزین گویگی است. استعاره فتح در عنوان روایت فتح نیز نه ناظر بر فتح نظامی در جنگ 8 ساله بلکه متضمن معنایی حکمی و تاریخی و عمیق است . استعاره فتح در این عنوان ناظر بر آغاز تاریخ جدید و انسان جدیدی با انقلاب اسلامی است که در بسط و گشودگی تاریخی خویش در نهایت غلبه بر تاریخ غربی و تاریخ مدرنیته و  «تحول باطنی»  انسان و سپس تاریخ را بدنبال خواهد داشت و فتح تاریخ غربی را نصیب انقلاب اسلامی خواهد کرد .
معنای کانونی روایت فتح آوینی همین تحول باطنی در انسان ، جامعه و تاریخ کنونی عالم است که در نگاه مرتضی، حضرت امام (ره) مصداق تام و تمام این تحول باطنی است. تحولی که دروازه های حیات باطنی را بر تاریخ جدید خواهد گشود و حیات طیبه را در ذیل ولایت حجت بالغه الهی رقم خواهد زد که مرحله نخست آن «دوران توبه بشری» است که با انقلاب اسلامی آغاز شده است .
مرتضی با زبان اشارات و رمز و استعاره گزین گویه های روایت فتح بر آنست تا «خودآگاهی تاریخی» خود را با آنان در میان بگذارد و مخاطبانش را به تفکر درباره آنچه انسان انقلاب اسلامی ( بسیجی ها) در جبهه های جهاد فی سبیل الله محقق کرده اند تا با تأمل در آن ، تمایز میان تاریخ جدید را با تاریخ مدرنیته و تاریخ غربی و با آنچه نیستیم را روشن کند . تمایزمان را با تاریخ غرب و نیست انگاری ای که سعی دارد بر ما هم غلبه کند مشخص کند .  روایت فتح آوینی ، روایت توأمان تصویری/ کلامی از جهانی است که همه جایش را ظلمت سیطره تمدن غربی فراگرفته و انقلاب اسلامی به عنوان یک نقطه نورانی در این میان پدید آمده است و دمادم مورد هجوم ظلمتی است که تلاش دارد نور انقلاب اسلامی را خاموش کرده و به ظلمت ببرد و آوینی با سخن گفتن از این شرایط ،  ما را به مبارزه با این ظلمت و گسترش نور دعوت می ¬کند. اما با این وجود اعلام می کند که این نور روزی عالم را فراخواهد گرفت و نشانه اش هم دفاع مقدس است و همین جوان های رزمنده بسیجی که انسان طراز انقلاب اسلامی و انسان تاریخ جدید را عینیت بخشیدند و دنیا به دست این انسان تغییر خواهد کرد.. مرتضی در روایت فتح با صراحت این خودآگاهی تاریخی را روایت می کند.
مقاله را با یکی از زیباترین گزین گویه هایی که به زیبایی این خودآگاهی تاریخی مرتضی را بازنمایی و روایت می کند به پایان می برم .  این عبارت تکان دهنده است که تحولات چندساله اخیر منطقه غرب آسیا به خوبی بر حقانیت آن صحه نهاده است : "  انقلاب اسلامی فجری است که بامدادی در پی خواهد داشت، و از این پس تا آنگاه که شمس ولایت از افق حیثیت کلی وجود انسان سر زند و زمین و آسمان ها به غایت خلقت خویش واصل شوند ، همه نظاماتی که بشر از چند قرن پیش در جست وجوی یوتوپیای لذت و فراغت _ که همان جاودانگی موعود شیطان است برای آدم فریب خورده _ به مدد علم تکنولوژیک بنا کرده است یکی پس از دیگری فرو خواهد پاشید و خلاف آنچه بسیاری می پندارند، اخرین مقاتله ما _ به مثابه سپاه عدالت _ نه با دموکراسی غرب که با اسلام آمریکایی است ، که اسلام آمریکایی از خود آمریکا دیر پاتر است . اگر چه این یکی نیز و لو «هزار ماه» باشد به یک «شب قدر»  فرو خواهد ریخت و حق پرستان و مستضعفان وراث زمین خواهند شد." ( آغازی بر یک پایان ، ساقی ، 144)
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 2
  • در انتظار بررسی: 1
  • غیر قابل انتشار: 0
  • موسی ۰۰:۰۳ - ۱۳۹۴/۰۱/۲۳
    0 0
    یاد او قرین تنهایی های من است. خیلی دوست دارم به بهشت بروم و این سید بزرگ را ببینم.
  • mazaher ۱۳:۵۱ - ۱۳۹۴/۰۱/۲۵
    0 0
    سلام خدا بر شهید اوینی.

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس