
به گزارش مشرق، وي تاريخ شفاهي بود که از روند تصويب قانون اساسي، قانون اصل ولايت فقيه، استرداد شاه و بسياري از مسايل ديگر پرده برداشت و سخن گفت.
وي که از اعضاي شوراي تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به فرمان امام خميني (ره) در سال ?? بود و هم اکنون به عنوان يک فيلسوف و مجتهد عهده دار رياست بنياد حکمت اسلامي صدرا است، در گفتگويي مشروح با همشهري ماه به تاريخچه تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و جريانات اوايل پيروزي انقلاب اسلامي اشاره کرد و از برخي جريانات پرده برداشت. متن تلخيص شده اين مصاحبه به شرح ذيل است:
مبارزان انقلابي
خيلي زود شروع کردم حتي قبل از امام (ره). زمينه سازي کرديم و بعد که امام (ره) کارش را آغاز کرد من جز ?? نفر اول بودم. البته اين مطالبي که به شما ميگويم در هيچ جا هنوز به چاپ نرسيده است اما براي خود من روشن است که ما پاي اين مبارزات بوديم تا رسيدن به انقلاب من کسي بودم که قبل از انقلاب گفتم اين انقلاب پيروز مي شود در صورتي که هيچ علامتي نبود.
قبل از سال ?? يعني در حول و حوش سال ?? موسسه تحقيقاتي حقوق اسلام را با ?? نفر از طلاب و سرمايهگذارهاي بازار راهاندازي کرديم و قرار شد در آن قوانين آينده را براي کشور آماده کنيم و اين نخستين گام ما براي پيروزي انقلاب بود. بعد از آن در سخت ترين مقطع وکيل دادگستري شدم و ناظر جريان مبارزات و سخت گيرها و ديدن خيلي پروندهها سبب شد حس کنم اين انقلاب پيروز است و اينچنين بود که وارد عرصه شدم.
هفته اول انقلاب مدرسه رفاه دست من بود با تمام تشکيلات. بعد دادسراي انقلاب و بعد مجلس خبرگان. البته در مجلس خبرگان احزاب و دسته جات از من خواستند که وارد عرضه شوم و من حس کردم عرصه کار است و شروع به فعاليت کردم.
وضعيت مجلس و تصويب قانون اساسي
بايد تاکيد کنم در سطوح بينالمللي هرکس مدعي قانون اساسي بهتر است حاضرم به مناظره بروم. قانون اساسي ايران بهترين قانون اساسي دنياست.
وقتي وارد مجلس شدم خيلي شلوغ بود اين شلوغي هم از اين جهت بود که همه احزاب بودند از نهضت آزادي بگيريد تا باقي دستهها و همه هم با هم درگير بودند. احساس مسئوليت کردم و پاي کار ايستادم. در حال حاضر هم صورت مذاکرات مجلس نشان ميدهد در آن زمان کجاها حرف زدم دقيقا اگر نگاه کنيد هر کجا احساس وظيفه کردم وارد ميدان شدم . در مجلس دوم اما مسايل و دعواها خانوادگي شد. در هر دو دوره مجلس به طور معمول بسيار بد اداره ميشد آييننامه ها خوب عمل نمي شد. اواخر مجلس دوم بود که احساس کردم که ديگر کاري در مجلس نداريم، همه دارند سر نخود و کشمش دعوا مي کنند. ملت هم آگاهي لازم را پيدا کرده بودند و بسياري از جوانها که بسيار با فهم بودند نيز وارد ميدان شده بودند و من عملا کنار کشيديم و مجلس هاي بعد هم شد جاي افراد با خطوط سياسي ناهنجار و ضد هنجار.
روحانيت در زمان خطر بايد وارد عرصه شود
زماني بايد يک روحاني وارد سياست شود که احساس خطر کند، زماني که چهار تا جوان ميتوانند خطر را دفع کنند و براي خودشان مشکلي پيش نيايد و خطري در پيش نيست چه نيازي به حضور من و امثال من است؟ من به هر قيمتي وارد صحنه نمي شوم هر وقت احساس کنم جوانترها بر زمين افتادند من به جلو ميآيم آن زمان وظيفه من است. ما کار پشتيباني ميکنيم. در يک سطحي اقتضا ميکرد که شبانه روز کار کنيم و در ميدان باشيم ، بوديم . من در آن مقطع شبها خيلي کم ميخوابيدم و از صبح بعد از نماز مشغول کار هاي مربوط به مجلس بودم. به پروندههاي مختلف در کميسيونهاي مختلف ميپرداختم و بعد جلوي پادگان روبروي مجلس ورزش ميکردم و وقتي بر ميگشتم به عنوان رئيس کميسيون مشغول کار ميشدم و تازه ساعت هشت نماينده هاي با چشم هاي نيمه باز مي امدند و من آن زمان تمام کارها را کرده بودم و در مجلس مي نشستم و بعد از آن در کميسيون مشغول فعاليت مي شدم و تازه شب طرح و لوايح را مطالعه مي کردم.
به طور مثال دقيقا به ياد دارم که براي نوشتن پيش نويس طرح آزاد سازي گروگان هاي آمريکايي در قرارداد الجزاير بين ايران و آمريکا را من نوشتم. سيد محمود کاشاني گفت حاج آقا شما خودت تنهايي بنويس اين قرارداد را. من هم در آن زمان جايي نداشتم رفتم در پستو جايي که براي رختخواب هاي اضافه بود از رختخواب ها به عنوان ميز استفاده کردم و هشت صفحه قرارداد را که در حال حاضر در صورت مذاکرات مجلس هم است نوشتم. فقط يک اصلاحيه داشت که سفارتخانه به جاسوس خانه تبديل شد.
در آن زمان امام (ره) بود و ما به اعتماد امام جلو آمديم و در حال حاضر هم مقام رهبري آگاه و ناظر داريم که مي تواند دستور دهد و عمل شود و با وجود او نيازي به اين نيست شمشمير بکشم. در جامعه سياست؛ مجلسي ها از پس مجلسي ها و دولتي ها از پس دولتي ها بر مي بالاي سر همه اين ها رهبر هست و ضرورت نيست ما به ميدان بياييم. شما نگاه کنيد هرکس در ايران به سربازي ميرود سرباز وظيفه است اگر جنگ شود به ميدان ميآيد اما به طور معمول و عادي کاري ندارند و به عنوان يار ذخيره هستند. در سياست هم همين است ما ذخيره هستيم. سياست به عنوان وظيقه ديني هيچ وقت تمام نميشود اگر انسان ?? ساله هم باشد بايد عصازنان و خم با عصا دشمن را تهديد کند ولو اينکه شهيد شود.
امام خميني، پديده عجيب تاريخ
در حال حاضر دوره اول انقلاب را در کشور هاي ديگر چون مصر، تونس ،ليبي و ديگر جاها ميبينيم. امام (ره) در آن زمان به عنوان شخص نبود. امام خميني (ره) پديده عجيب و غريبي در تاريخ است که سالها بعد همه به اهميت آن پي بردند که يک نفر همه مشکلات را پيش بيني و حل کرد. امام (ره) خيلي زرنگ بود، اول کار انقلاب را پيروز کرد و اين شگرد سياسي براي کسي که تجربه در اين کار ندارد، بسيار ارزشمند است بعد حکومت نظامي را نقد، حکومت را طرد کرد. شاه را غير قانوني دانست و اعلام کرد ميزان راي مردم است.
او در آن سال در شرايط سخت و مشکلات بسيار زياد گفت: بياييد ببينيد مردم چه ميخواهند. مردم با بيش از ?? درصد به جمهوري اسلامي راي دادند و اين سندي براي کشورهايي شد که ادعاي دموکراسي داشتند. امام (ره) باز هم در آن شرايط معتقد بود بايد تکليف مملکت را روشن کنيم و از ما خواست قانون اساسي را بنويسيم در صورتي که اين شرايط در هيچ کشوري مرسوم نبود. در اين شرايط تلاشهاي آمريکا و صهيونيستها ادامه داشت و قرار نبود که هميشه بمب بياندازند آنها نفراتي داشتند به اسم علي، تقي، اصغر و غيره که در مجلس، خارج از آن،در دولت و همه مکانها بودند و امام (ره) در آن سال هر چه کشيد از اطرافيان بود. آنها خط غلط ميدادند و به زور، خواهش و التماس نظر ميدادند و گاهي هم موفق ميشدند.
امام با شوراي انقلاب مخالف بود
امام (ره) با تشکيل اين شورا مخالف بود من هم به شدت مخالف بودم به خاطر همين در سال ?? به امام (ره) نامه نوشتم. نوشتم، شوراي انقلاب عين حکومت بازرگان است. در آن به استناد آيهاي از قرآن براي دولت موقت و خطاب به امام (ره) نوشتم "يريدون علو في الارض و فسادا" و اگر جلو آنها را نگيريد هر اتفاقي وبال مردم را بگيريد به گردن شماست.
از دست دولت موقت بسيار ناراحت بودم. اين دولت به من حکم داد و رئيس ساواک شدم به طوري که اطلاعات و امنيت دست من بود. مي گفتند: خامنهاي آخوند نيست عين خود ما است اما من بعد از مدتي از دست دکتر يزدي قهر کردم و نامهاي به امام نوشتم.
دزدي اسناد ساواک توسط دولت موقت
مچ آنها (دولت موقت) را در لحظه خيانت گرفتم. داشتند اسناد ساواک را ميدزديدند که من رسيدم . تو صحنه عبدالعلي بازرگان هم بود. من هم به دم درب گفتند از فردا هيچ کدام را راه نداد. دو روز بعد يزدي آمد و به من گفت: آقاي خامنهاي بايد با شما صحبت کنم من هم گفتن حرفي براي گفتن ندارم و بالاخره با دعوا قهر کردم و ديگر نرفتم و بعد از اين اتفاق به امام نامه نوشتم.
ببينيد بازرگان شخصا ضعف دارد. من داستانهايي دارم که نشان ميدهد عبدالعي بازرگان از نظر اجرايي، عقيدتي تنها يک تئوريسين و استاد دانشگاه بود و اطلاعاتي در اين زمينه داشت. او عين کسي بود که رانندگي را از روي کتاب ياد گرفتند، دستش در کار نبود و دکتر يزدي به معناي واقعي رئيس دولت بود.
من اولين و آخرين نفري بودم بازرگان از او شکايت کرد. آن هم سر حرفهايي که در روزنامه کيهان درباره دولت موقت فکر کنم سال ?? يا ?? زدم. بازرگان شکايت کرد و دفاع کردم و در دفاعيه گفتم مرده نميتواند حرف بزند و شکايت کند. چون دولت موقت مرده پس مرده نميتواند شکايت کند و من تبرئه شدم.
پيش نويس قانون اساسي
اصل پايه قانون اساسي که در حال حاضر همه ميگويند دکتر حسن حبيبي نوشته را ما با يک عده حقوقدان نوشتيم او ننوشته است. امام (ره) در آن زمان در فرانسه بود ما پيش نويس را تهيه کرديم و فرستاديم مجلس. بعد هم گفتند حدود دو ماه فرصت داريد براي راي دادن. به ما هم نگفتند. مجلس خبرگان وزارت کشور اين نهاد را مجلس بررسي پيش نويس قانون اساسي نامگذاري کرد. يعني حق نداريد خارج از اين را تصويب کنيد، اصل ولايت فقيه و شوراي نگهبان هم در آن نبود. يکجوري برخورد کردند که اگر ميخواهيد راي بدهيد اگر هم نميخواهيد راي ندهيد و بنشينيد. در اين وضعيت هم يک آييننامه درست کردند که به طور کلي دست را ميبست و عملا هيچ کاري نميتوانستيم انجام دهيم و حتي نمي توانستيم حرف هم بزنيم. در آن زماني يکي از کارهاي مفيدي که من انجام دادم اعتراض به آييننامه بود.
مرحوم بهشتي گفت: خودمان نوشتيم پس درست است. مرحوم آيت الله منتظري به دفاع از من بلند شد و در آن لحظه بود که مجلس هوشيار شد که با اين آييننامه دارد کلاه سرمان ميرود. گفتم: اگر ما اختيار داريم بايد طرز اداره آن هم با خودمان باشد و خودمان چگونگي آن را تعيين کنيم. دولت نبايد دخالت کند. امام (ره) متوجه شد اينها دارند با حول کردن آنچه خودشان ميخواهند را در کاسه ما ميگذارند. پس به اين نتيجه رسيديم که اينگونه نميشود. اين مجلس خبرگان قانون اساسي است که با حدود ?? آدم خبره که ?? نفر آنها روحاني هستند تشکيل شده است . روحانياني که هيچ در اين زمينهها کار نکرده بودند و تنها هوش ايماني به آنها کمک ميکرد.
شهيد آيت هوشيار بود
مرحوم آيت بسيار آدم هوشيار بود، اصل ولايت فقيه را ايشان باعث شد. البته در کنار وي همه جوانها هم بودند. مرحوم هاشمينژاد، آيت الله، آيت الله العظمي شيرازي. البته باهنر خيلي آرام بود، اصلا صدا نداشت. در يک جلسه براي بررسي بني صدر حرف ميزد آيت الله مکارم شيرازي دفاع کرد که بسيار دفاع خوبي بود و خطر نبود اصل ولايت فقيه از بيخ گوش ما گذشت.
گروه نهضت آزادي هميشه مراقب من بودند، هميشه حواسشان به اين بود که من يک جاهايي باشم و يک جايي نباشم در دورهاي که قرار شد هرکس کميسيون خود را اعلام کند من کميسيون مربوط به دولت و قوه مجريه را نام نويسي کردم زيرا در آنجا بحث اصل ولايت فقيه مطرح ميشد، مرحوم باهنر مصئول تقسيمبندي شد و گفت: به جز آقاي خامنهاي بقيه اعضا در همانجايي که ثبت نام کردند مشغول به فعاليت ميشوند و فقط آقاي خامنهاي به دليل رشتهاشان به کميسيون قضايي ميروند و اين مسئله نشان داد که اينها ولايت داشتند بر من.
?? روز به صورت اجباري بايد در کميسيون اعلام شده توقف ميکرديم و بعد از ?? روز آزاد بوديم در کميسيونهاي ديگر شرکت کنيم.
من روز يازدهم رفتم کميسيون دولت و دقيقا بحث بر سر ولايت فقيه بود. عزت الله سحابي نايب رئيس کميسيون و مرحوم طالقاني رئيس بود. اما عملا کميسيون دست سحابي بود. در اين کميسيون به جز اين افراد آيت الله حائري، سلطاني، دکتر شيباني، رباني، مرحوم طاهري گرگاني و مراغه اي هم بود و البته بني صدر نبود. او کميسيون اقتصادي بود.
خلاصه عزت الله سحابي عليرغم رفاقت و همکاري نگاهي به من کردند و ناراحت شدند، بعد که جلسه تشکيل شد من سر جاي مرحوم طالقاني نشسته بودم و سحابي رو به مرحوم طالقاني گفت: اعضا مشخص هستند از خارج کسي نبايد بياييد . او نميدانست من براي همين آمدم . مرحوم طالقاني هم که رفيق من بود گفت: مهم نيست آقاي خامنهاي رفيق ماست و بحث شروع شد و مبحث ولايت فقيه مطرح شد.
نهضت آزادي ميگفت شوراي نگهبان هست و ما آن را قبول داريم. اينها هم نگهبان قانون اساسي هستند و کافيست. اينها ميخواستند يک چيز درست کنند که قم باشد و درب خانه هميشه بسته باشد و اينها تنها تاييد کارهايشان را از آنها بگيرند. اما نميدانستند روحاني زور باطني دارد و با نور الهي که از زمان مشروطه جمع شده بود تصميم اينها را وتو ميکنند.
در زمان استراحت آمدم بيرون و اين جوانها را صدا کردم و به آنها گفتم که آقا اينها دارند براي ما آش ميپزند و نميخواهند بگذارند ولايت فقيه باشد.
جمهوري اسلامي هيچ گاه از بين نميرود
فتنه سال ?? يک حمله قوي به يک مرد قوي بود. در اين فتنه قدرت نظام حساب نشده بود. شما در حال حاضر در دنيا نگاه کنيد اين چه چيزي است که قدرتهاي بينالمللي را فلج کرده است. رئيس جمهور آنها آدمي نيستند. پشت سر اين کشورها يک صهيونيست بين المللي است که در پس آن هم آمريکا و دولتهاي اروپا و ناتو قرار دارند که همه تفنگ به دست هستند اما نمي دانند چه کنند. چون ميزان راي مردم است. يک حکومت مثل ايران هيچ گاه از بين نميرود. زيرا رهبر، رئيس جمهور و دولت ميگويند مردم چه ميخواهند. مردم هم اسلام ميخواهد. چرا اسلام مي خواهند چون اسلام کرامت انساني را حفظ کرده و به انسان آزادي داده است به شخصيت افراد احترام ميگذارد، با فقر مخالف است همه چيزهايي که دل يک آدم و وجدان سالم ميتواند بفهمد را اسلام دارد به او ميدهد.
و اين مسايل از نظر مبنايي پايه دارد و جاي بحث ندارد. انسان ديگر چه ميخواهد. همين الان اگر در انگلستان بگوييد حکومت اسلامي اين است مردم به اسلام روي مياورند. در جامعه اين حمله که خيلي حساب شده و قوي بود از سوي يک رهبري که محاسباتش محاسبات غربي است نميتواند جلو رود و به همين دليل و با اين استدلالات است که مصر جمال عبد الناصر مي شود سادات. قذافي مثبت و ديوانه ميشود منفي. اين ديوانه ضد صهيونيست ميشود ديوانه طرفدار صهيونست و مردم را هم ميکشد.
اما رهبري درست مبتني بر اسلام و جامعه اي که اسلام را ميشناسد و آن را ميخواهد هچگاه تمام نميشود. مردمي هم که آمدند فريب خورده بودند، راي داده بودند و خوب اشتباه کرده بودند. قبلا هم خيلي اشتباه کردند. مردم ما مردم خيلي خوبي هستند ولي يک مقداري کارشان دير وقت و دقيقه ?? است. از امروز بايد بدانيم رئيس جمهور آينده را چه کسي انتخاب ميکنيم. البته يک عده ميدانند و و يک عده هم نميدانند. شب انتخاب تلفن ميزنند حسن آقا ، حسين آقا به کي راي ميدهيد . سه چهار نفر مي گفتند به فلاني ميرود راي ميدهد و بعد که از آنها ميپرسيد چرا به اين راي داديد و مي گويند اشتباه کردند.
مهمترين مساله براي نگهداري يک مملکت آگاهي مردم است و رسانه مسئول اين کار است و اگر آگاهي ندهد يا معکوس بدهد خيانت کرده است. بايد رسانه مردم را هميشه آگاه نگاه دارد.
ماجراي استرداد شاه به ايران
شما ميدانستيد براي استرداد شاه فعاليت ميشد؟ ما براي اين کار فعاليت ميکرديم. قطبزاده تنها با وکيل فرانسوي خائنش مي آمد و ميرفت. در جريان کار هم نبود . تازه در اين ميان مخالف هم بود اما به دليل شرايط موجود مجبور بود اين کار را هم انجام دهند.
آقاي دکتر محمود کاشاني به من گفتند که کميسيوني از طرف دولت در اين رابطه راه اندازي شده است و شما بياييد مسئوليت آن را بپذيريد.
امام (ره) موافق بودند و مردم هم ميخواستند اين اتفاق صورت گيرد و به نوعي يک مطالبه مردمي بود اما کار تخصصي و حقوقي سنگيني بود و احساسي هم نبود. ما رفتيم منابع را جمع کرديم و يک عده حقوقدان را هم در کنار خودمان قرار داديم و شروع به کار کرديم. محمود کاشاني، دکتر مدني کرماني، دو نفر استاد حقوق جزا از دانشکده حقوق بودند اسمشان يادم نيست. يک نفر از ديوان کشور هم بود.
بعد از مجلس خبرگان اوايل دي ماه ??. مرحوم بهشتي بعد از مجلس خبرگان همان محل را محل دفترشان گذاشتند و همان جا که رئيس مينشست ايشان نشستند . به ايشان گفتم يک اتاقي به ما بدهيد و لوازم و ابزاري . ايشان هم به ما دادند و ما هم از اين اساتيد دعوت کرديم و مدتي اين پيگيريها ادامه داشت و مکاتباتي انجام شد تا جايي که آمريکا مجبور شد شاه را به پاناما فرستاد و به طور کلي و به قول معروف کارها در هوا ماند.
در آن زمان قطبزاده يک وکيل فرانسوي هم داشت تا اين وکيل فرانسوي آمد و رفت من اعلام کردم اين نعل وارونه مي زند و با آنهاست در صورتي که پول زيادي هم ميگرفت قطب زاده يک جلسه آمد و گفت: آقاي خامنه اي، اين ها را نمي شناسم به اعتماد شما آمدهام. من هم گفتم دست و پاشو ميبنديم و ميآوريم. اما شاه به پاناما رفت و تمام کارهاي ما در هوا ماند. اگر در آمريکا ميماند بايد به ايران ميامد.
سيد علي تنها ميگفت: به من بگوييد براي انقلاب چکار کنم
اگر دنبال عنصرها ميگرديد، چند تا عنصر اصلي وجود دارد که مهمترين آن صداقت است. ايشان در جمع انقلابي که بودند از همه صداقتشان بيشتر بود و است و در اين بين کوچک و بزرگ هم فرق نميکند.
در آن برحه زماني خيليها دنبال مقام بودند اما سيد علي تنها ميگفت: به من بگوييد براي انقلاب چکار کنم؟ ميزها را تميز کنم. روزي زمين بشينم. مملکت را اداره کنم. فرقي برايشان نميکرد. اگر تاريخ بدانيد يادتان ميآيد ايشان حاضر نشد رئيس مجلس بشود. معاون چمران شد. در اوايل انقلاب در مدرسه رفاه کارهاي تبليغاتي ميکرد. هيچ وقت نميگفت: اين کار را نميکنم.
در حزبي که داشتند همه با هم رفيق بودند. هر کجا گفتند بنشين او نشست. رياست مجلس را حزب داد ولي قبول نکرد. گفتند رئيس جمهور گفت با من چه تناسبي دارد. آنها براي گرفتن اين پست هولش دادند. در دوه دوم اگر به تصاوير خوب نگاه کنيد ميبينيد ايشان خندهاشان گرفته بود. عين اين کساني که نقش هاي مصنوعي بازي ميکنند. حالا شما ببنيد چه فرقي ميکند با کسي که سر ميکشند براي قدرت. سر رهبري هم همينطور هم بود و اين نشانه صداقت است.
دوم دارا بودن استعدادهاي خدايي که به درد کار مردم ميخورد. عين يک راننده که بايد باهوش باشد اگر راننده بنا باشد تا خطري ديد بلرزد و يادش برود ترمز کند و به جاي ترمز گاز بدهد نميشود. عناصر و استعدادهاي خدايي در ايشان وجود دارد از لحاظ جنبه هاي علمي عالي هستند و بايد قبول کنيم که هر عمامه به سري با سواد نيست. کار ايشان در بيان و خطبه درست است. تواضع هم در برخورد با ديگران دارند و فکر ميکنم ديگر چيزي نميماند.
خوب يادم ميآيد يک فردي در مجلس نماينده بود با همه قهر و بداخلاقي ميکرد و کلا رفتار بسيار بدي داشت. زمان رياست جمهوري چند نوبت از ايشان وقت خواستند ايشان وقت نداد. تا رهبر شد دوباره اين فرد وقت خواست ايشان گفتند: بگو بيايد، من حالا پدر اين ها هستم. در اين زمان بود که ايشان تمام مسايل گذشته را فراموش کردند حالا شما بگوييد چند نفر اين روحيه را دارند. و اين مسائلي بود که من به عنوان يک شخص همکار بيان کردم همين.
مديريت بحران يک هنر است
[مديريت] اجرايي برميگردد به استعدادهاي شخص. به قول معروف گاهي ميگويند فلاني مديريت بحران دارد. يعني کشتي به تلاطم ميافتد اين خودش را نشان ميدهد اين يک استعداده. يک نفر است که درب را ميبندد،ميگويد به من بيچاره چکار داريد. مهندس بازرگان به من اين را گفت. يک شب ساعت ?? شب آن زمان که من مسئول اطلاعات بودم با آقاي سيد جوادي پيشش رفتيم و من درباره چگونگي ورود اسلحه با وي صحبت کردم و پيشنهادهاي کاري را به او دادم. داد زد:همه ميآيند سر من ميريزند، هيچ کاري نميشود کرد. منم گفتم:ول کن برو آقا.
مرحوم رجايي هم اينطور بود. هر وقت کاري را به او ميگفتيم ميگفت:همه ميريزند سر من. اين ها روحيه کار نداشتند خسته ميشدند از کار. امام (ره) هيچ وقت خسته نميشد، ميگفت کار بياوريد مسئله بياوريد حل کنم.
مديريت بحران هنر هم است اينکه در جاده صاف حرکت کنيد و در آب آرام شنا کنيد هنر و مهارت نيست. سيد علي اين خصوصيات را دارد.
ماجراي روز جهاني فلسفه
در آنجا يک حرکت مقطعي صورت گرفت. مثل يک لگد زدن. يعني يک فرصتي پيش آمد که آنها لگدي بزدند يعني يونسکو که باني اين مسئله بود گفت: پس گرفتيم. ارزش ايران يک ارزش جهاني نيست که بشود يک جشن جهاني را در آن جا گرفت. ما حرف مان را پس گرفتيم. خوشبختانه وضعيت ما يک جوري است که هر کس هر جوري خلاف ما بگويد، مردم ميگويند باز شروع کردند. يعني ميفهمند يک مرض خاصي است و يک گروه خاصي دنبال تخريب ايران هستند. اين هم حرکتي از آن حرکات خاص بود.
ببينيد در بخش اقتصادي از اين ترفندها ميشود بکار برد. مثلا اگر ?? دلار هم در بانکهاي آنها داشتيم ميتوانستند بگويند، نميدهيم. کسي ميخواهد يک سفري برود ميگويند ورود ممنوع است. خوب اين تحرکات کاملا مقطعي است.
ما بايد هميشه منتظر اين قضايا باشيم و مثل هميشه اين درجه خوشبيني خود را نسبت به غرب منظورم آمريکا و چند دولت مخصوص مانند انگليس و دگير کشورها کم کنيم. البته همين صهيونيستها بودند که رفتند آمريکا و در حال حاضر مرکز اصلي آنها اين کشور است البته گاهي هم سر از ديگر کشورها هم درمياورند، کشورهايي مانند ژاپن، کرهجنوبي.
ما بايد حواسمان جمع باشد در جامعه چه کسي که اسلحه به دست مي گيرد و خلاف مصالح ملت حرکت ميکند، چه جواني که به خيابان ميايد و شعار ميدهد چه کسي که ميخواهد راي بدهد نميداند به چه کسي بدهد به کسي راي ميدهد به فردي که طرفدارغربيها است.
هيچ کس دوستدار اينها در غرب نيست. خوب من غرب شناس هستم و خوب آنها را مي شناسم و ميدانم بايد با آنها به مانند خودشان رفتار کرد.
حکومت هاي غرب مانند اختاپوس هستند
غرب به لحاظ مردمشان هرچه که هستند بي تقصيرند. اما به لحاظ حکومتهايشان مانند يک شبکه هستند دقيقا به مانند يک اختاپوس که چند تا دست دارد. اينها از تو آستين آنها در ميايند، اين بدبختها منظورم همين سرسپردههاي آنها هم بي تقصيرند. پشت اينها شبکه هاي پشت پرده وجود دارد. در انگليس بعد از سقوط تاچر به صورت يک دست که سوسمارهاي بزرگ شدن نشان داده شد. اينها امثال تاچر را هم ميخورند و برايشان مهم نيست. اين تحريمات با صهيونيست بين الملل هماهنگ است. گاهي فقط نامشان تغيير ميکند. گاهي، هفت خواهران، اسلحه سازي و يا توليدات ديگر است. هر کسي صاحب اينها است جز دسته اينها است.
اي کاش ما ميتوانستيم تغييرات در تعليمات صهيونيستها را بيان کنيم. کاش ميشد پروتکلها را بياوريم وسط و موارد آنها را بيان کنيم. اينها معتقد هستند "بشر ماييم، اين موجودات زيبا نما که شما مي بينيد حيوانند، اينها را خداوند آفريده که شما استفاده کنيد اگر هم نخواستيد از بين ببريد." اين که دسته دسته ميکشند از همين تفکر نشات ميگيرد. شما بياييد يک ملتي که مسلمان است و ?? سال اين غربيها را چزانده است را تاب نمياورند.
اينها به جواني که سبز بسته چقدر ميتوانند محبت داشته باشند؟ فرض کنيد جوان که ميايد در خيابان من خودم را در کنار آن بگذارم و همان کار را انجام دهم. بعد ميبينم که من چرا بايد اين کار را انجام دهم. اينکار چه نفعي براي ما دارد. بعد ميبينم نه براي من و نه براي نسلهاي بعد از من هيچ نتيجهاي ندارد. نتيجه اين ميشود که اين ملت بايد به صورت يد واحد در مقابل دشمن خارجي بياستد و نبايد اينکارها را انجام دهد. راي ميخواهد بدهد بايد راي درست بدهد و کسي را انتخاب کند که بتواند حقوق، شخصيت و عزت آن را حفظ کند با اين وضع هم هيچ مشکلي پيش نمي آيد.م
تاريخ تکرار ي شود
شما اگر همين الان به من بگوييد چايي ضرر دارد، من هم شما را وادار ميکنم که بپذيريد چايي ضرر ندارد اما وقتي خانه ميروم دو تا چايي کمتر ميخوردم. پس ببينيد حرف کار خود را ميکند. آموزش غير مستقيم بسيار موثر است و خطر بزرگي دارد.
لزوم يک رابطه دائمي با جوانها و آگاهسازي آنها راهکار اين مسئله است. مانند واکسن زدن ميماند. با اين کار جامعه را واکسينه ميکنيم. بايد به آنها تاريخ و ماجراهاي گذشته را به عنوان عبرت انتقال دهيم. بايد برايشان مثال بزنيم مانند اين مساله که در زمان ما مسايل صدر اسلام مطرح ميشد. تاريخ تکرار ميشود ما خوارج، ياقي و تاقي داريم .
البته اينکه در مملکت هيچ اتفاقي هم نيفتد نميشود. مديريت بايد قويتر باشد. اين هم يک ضرورت است مديريت ما ناقص است. دولت، قوه مقننه و قوه قضاييه، قواي ما خوب کار نميکنند. در بخش فرهنگي مشکل داريم. بنده در اين سن و سال نبايد بيايم اين کارها را انجام بدهم. تازه هيچ کس هم نميگويد بارک الله.
صدا و سيما مثل حلوافروشي مي ماند
رسانه عمده ما صدا و سيماست و من کارش را قبول ندارم. اگر يک مغازهاي يا رستوران غذاپزي ?? درصد غذاهايش لذيذ و مفيد باشد و يکي از آنها مسموم باشد درب آن را مي بنديد. صدا و سيما هم تا ??? درصد سالم نشود بايد درب آن را بست.
البته اين تلويزيون برنامه خوب هم دارد اما صدا و سيما درست مثل حلوا فروشي مي ماند که حلواي سالم هم دارد اما در کنار آن حلواي پر از ميکروب هم دارد. در حال حاضر نگاه کنيد ببينيد من فردي هستم که با ورزش، هنر و ديگر موارد آشنا هستم و ميبينيم اين مسايلي که پخش ميشود خارج از دون است. در اين رسانه فيلم نداريم، يکبار يک فيلم سطح پايين را آنقدر تعريف کرد که همه را شوکه کرد. ما حتي در سطح دنيا هم فيلم خوب نداريم. حالا ميگويند فلان فيلم خوب است پس شما ببينيد بد آن چه ميشود که اين خوبش است.
جوان ما در مدرسه نميداند براي چه زندگي ميکند
مثلا آموزش و پرورش چطور در مدارس درس ميدهند. در بخش هاي مختلف در آموزشهاي ما نيمي از مردم ما زن هستند. از دختر ?? سال تا زن ?? ساله که در جامعه نقش دارند. خوراک فرهنگي براي آنها نداريم. اسلام براي ما يک مسئله خاص است. زن ايراني بايد دنيا را تکان دهد. در فيلمهايي که نهضتها نشان ميدهند در بحرين کوچولو زنها صف مقدم هستند و اين همه از آثار تشيع است. در مصر روز اول زن نبود بعد آرام آرام به ميدان آمدند. متاسفانه جوان ما در مدرسه نميداند براي چه زندگي ميکند و تمامي اين مسائيل در آموزش و پروزشة دانشگاه و ديگر موارد خلاصه ميشود. من در دانشگاه بودم و تمام اين دورهها را ديدم. در کوي دانشگاه خوابيدم و همه اين مسايل را درک ميکنم.
بنده از قديم ارتباط با جوانها داشتم . بايد فرق جوانها را با يکديگر ديد. من در زمان انقلاب در مدرسه نهضت آزادي کمال و کارآموز درس ميدادم و مسئول پذيرش من هم مرحوم باهنر و بهشتي شدند. آنها آنجا درس ميدادند اما گفتند ما گرفتاريم و حالا نوبت شماست و من ميرفتم آنجا و در کنار جوانها بودند.
در آن محيط بچهها پرپر ميزدند کسي به سئوالاتشان جواب بدهد يا مشکلشان را حل کند. دانشآموزي پيش من آمد و اعتراف کرد که سيگار ميکشد و خانوادگي مشروب ميخورند و ما با حرفهايمان از آنها جوانهاي انقلابي ساختيم که توانستند بر روي خانواده خود هم تاثير بگذارند.
يکي از ضرورت هاي جامعه اين است که با جوان حرف زده شود. در همين رسانه تلويزيون که من به هيچ عنوان نميپسندم در برخي از مواقع حرفهاي خوبي از روحاني و غير روحاني در آن زده ميشود ولي آيا کفايت ميکند يا نه؟ شبکه سه دائما فوتبال نشان ميدهد معلوم است در اين شرايط جوان به حرف هاي يک پيرمرد گوش نميکند ذائقهاشان نميکشد و مزه آن را نچشيده است.
يک زماني در سال ?? در راديو برنامه خانواده داشتم ، يک افرادي مي گفتند که اين برنامه را گوش ميکنيم که آدم تعجب مي کرد. خانمها که به طور کلي مشتري اين برنامه بودند. در آن زمان يک نفر با من تماس گرفت گفت: اگر يکسال جلوتر اين برنامه پخش ميشد من طلاق نميگرفتم.
ماجراي شکل گيري ?? نفر در مجلس دوم
چون دوره اول نخست وزيري ميرحسين موسوي سراسر با مصالح ملي و مذهبي برخورد داشت و ناهماهنگي آن با رئيس جمهوري و خط مستقيم مجلس و روحانيت مشهود و مسلم شد، پس از انتخاب مجدد رئيس جمهور اين موضوع مسلم بود که نه رئيس جمهوري مايل به انتخاب مجدد موسوي براي نخست وزيري است و نه قشر اصلي مجلس و نه اکثريت ملت و قراين نشان ميداد که امام(ره) هم با وي موافقت ندارند. بنابرين دورنماي سياست هم نشان نميداد که شخص مذکور مجدداً از طرف رئيس جمهوري معرفي شود و مجلس به آن رأي بدهد، از اينرو همه عوامل طرفدار سياستهاي مخرّب وي بکار افتادند که ميرحسين موسوي دوباره به قدرت برسد.
چون از انصراف مجلس و رئيس جمهوري مأيوس بودند به امام خميني روي آوردند و همه عناصر مؤثر در توطئه به کار افتادند و با حضور مکرر نزد امام(ره) و مدح موسوي چنين وانمود کردند که جوانان جبهه جنگ با صدام طرفدار موسوي هستند و انتخاب نشدن وي صدمه محسوسي به جبهه خواهد زد و اين همان نقطه حساسي بود که امام نسبت به آن فوق العاده حساسيت داشتند و اطرافيان هم اين را بخوبي ميدانستند؛ درست همان وضعي که بعد درباره جام زهر دادن به امام تکرار شد و يکي دو نفر مؤثر جنگ چنين به عرض امام رسانده بودند که جبهه امکان دفاع بيشتر ندارد و امام ناگزير به سختي و به تلخي براي حفظ نظام و جان جوانان جام زهر را نوشيدند و با متارکه جنگ موافقت کردند. ولي بعد که خلاف گفته امناي خائن برايشان ثابت شد جبران آن ممکن نبود و امام نتوانست حکم خود را پس بگيرد. از اينرو نه به صورت حکم شرعي يا قانوني بلکه به صورت نقل قول از ايشان توسط يک نفر اعلام شد که امام(ره) به مجلس پيام داده اند که ميرحسين را انتخاب کنند.
اين موضوع در ميان نمايندگان غلغله يي راه انداخت و روح و وجدان عده يي از مجلس در فشار قرار گرفت که آيا به تجربه و علم خود عمل کنند يا به ميل امام؟ من يکي از افرادي بودم که به شدت در فشار روحي بودم، از طرفي نمي خواستم خاطر امام آزرده شود و از طرف ديگر وظيفه شرعي و قانوني خود مي دانستم که به ميرحسين رأي ندهم و تا صبح روز رأي گيري در همين ترديد بودم و براي بسياري از نمايندگان که با من مشورت ميک ردند جوابي نداشتم و اين حالت اکثريت مجلس بود که خيرخواه بودند و با ميرحسين عقد مودت نداشتند.
نتيجه اين شد که سرانجام ?? نفر به ميرحسين موسوي رأي نداند و بقيه که عده يي طرفدار ميرحسين و عده يي در شک و ترديد بودند به وي رأي دادند و او نخست وزير شد. پس شکل گيري ?? نفر در واقع اتفاقي بود و بر اساس نوعي جبهه گيري و يا فراکسيون و مانند آن نبود و اکثر اين ?? نفر از رأي و اقدام ديگري خبر نداشتند ولي وجدانشان راحت بود که کار درستي انجام داده اند و مشکل آخرتي ندارند.
سال ???? ميوه تلاش حدود سي ساله صهيونيسم و بين الملل و آمريکا و انگليس بود. دشمنان وقتي از دولت موقت و بني صدر و واقعه طبس و نوژه و صدام مأيوس شدند، تمام نيروي خود را روي دولت و اطرافيان ميرحسين موسوي متمرکز کردند؛ اطرافياني که عده يي از آنها امروز در زندان هستند يا بودند.
جبهه مقابل اين توطئه نيمه پنهان، مجلس بود که متأسفانه اکثر هيئت رئيسه و عدهيي از اوباش مجلس بنمايندگي از دولت بدترين رفتار را با اين عده داشتند. پس از مجلس دوم، عده يي از اين افراد به دولت رفتند و به محکم و استوار کردن زير ساخت (فونداسيون) يک براندازي از درون نظام پرداختند و اين کار در ابعاد فرهنگي، اقتصادي و پولي، ديپلماسي و سياسي و تبليغاتي و رسانه يي و حتي جمع آوري و سازماندهي اوباش و اراذل شهر تهران و برخي مراکز استانها انجام شد.
شما در ادوار پيش از آقاي احمدي نژاد ميبينيد که چگونه از هر طرف فعاليتها به سود دشمن بود و دشمنان خارجي با سکوت و يا کلام خود رندانه از دولت و دولتمردان حمايت ميکردند.
وقايع براندازي، اقدام رسمي و جزمي دشمنان براي بهره گيري از سرمايه گزاريهاي سي ساله خود بود و چون به فرمول انقلابهاي رنگين اطمينان داشتند بدون ترس از شکست به ميدان آمدند و با دست انتقام الهي روبرو شدند.
درباره رأيي که به ميرحسين موسوي و برخي رؤساي دولت نداده ام هيچگاه پشيمان نشدم بلکه به مرور زمان به صحت کار خود هم در موضوع ?? نفر و هم در واقعه خائنانه پذيرائي و پالوده خوري افراد غير مسئول ايران با مک فارلين ـ معاون رئيس جمهور آمريکا ـ و سؤالي که هشت نفر از نمايندگان از دولت کرديم، يقين و اطمينان پيدا کرده ام.