
فاطمه رجبي هر چند پيش از دولت نهم هم با قلم خود به دولتهاي آقايان هاشمي و خاتمي ميتاخت، از زماني چهره رسانهاي به خود گرفت که کتاب «احمدينژاد، معجزه هزاره سوم» او از زير چاپ بيرون آمد. پس از آن بود که وي در مقاطع مختلف تيغ تيز انتقادهاي خود را متوجه افرادي چون لاريجاني، حداد عادل، علي مطهري، قاليباف و... ميکرد و در نهايت هم همه فلشها را به سمت آيتالله هاشمي رفسنجاني ميبرد، چرا که وي معتقد است افراد نام برده همه به نوعي، چه در عمل و چه در منشور فکري خود متاثر از هاشمي هستند و او هم به زعم خانم رجبي منشأ بسياري از انحرافات در انقلاب اسلامي است.
آشنايي با «غلامحسين الهام»
• دانشگاه حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران، من دانشجوي علوم سياسي بودم. دکتر الهام هم حقوق ميخواند. هر دو ورودي سال 58 هستيم. البته تا قبل از اينکه من به شوراي مرکزي انجمن اسلامي دانشجويان بروم، دکتر الهام را نميشناختم. اما اگر از بقيه دوستان همدورهاي بپرسيد، گويا سه روز بود که من وارد دانشکده شده بودم که بيشتر دانشجويان مرا شناخته بودند، چرا که همان روز سوم بود که با گروهکها درگير شدم. يک روز يادم ميآيد يکي از افراد گروهکهاي کمونيست گفت که اين خانم همه جا ميآيد و بحث ما را به هم ميريزد. معلوم شد که مرا شناخته بودند. من که آنها را نميشناختم. بحثشان را که به هم ميريختم، يعني با سؤال چالشياي که مطرح ميکردم در پاسخ دادن کم ميآوردند و مفتضح ميشدند و بعد مردمي که آنجا جمع شده بودند متفرق ميشدند. بعد وقت انقلاب فرهنگي که دانشگاه تعطيل شد، من به عنوان نماينده دانشکده حقوق در شوراي مرکزي دانشگاه تهران انتخاب شدم. آنجا از هر دانشکدهاي دو نفر که يک دختر و يک نفر پسر ميآمدند، من و دکتر در آن شورا حضور داشتيم.
• جالب است بدانيد من يک روزي کتابخانهام را جمع وجور ميکردم، گفتم اين کاغذهاي 30 سال پيش را بريزيم بيرون که دکتر يک دفترچه سيمي را نشان داد و گفت که اين دفتر توست که مباحث انجمن را جمع کرده بودي که مباحثش همانند همين مسائل و مباحث امروزي است. اصلا اگر يک روزي اين دفترچه را بياورم و شما نگاه کنيد، مشاهده ميکنيد مباحث همانند درگيريهاي تئوريک امروز است. متاسفانه دفاعهايم آن زمان از حزب جمهوري را هم مشاهده ميکنيد.
نظر «فاطمه رجبي» درباره حزب و حکومت اسلامي
• من با حزب مخالف هستم. حزب تأسيس فاسدي است. دگماتيسم به وجود ميآورد و به همين خاطر هم با همه ارادت و علاقهاي که به شهيد بهشتي و به خصوص مقام معظم رهبري داشتم، هيچگاه عضو حزب نشدم. در انجمن اسلامي 3-2 نفر هم بيشتر نبوديم که مواضع فکريمان شبيه هم بود، چرا که در آن مقطع همه تفکر تحکيمي داشتند. يکي دکتر الهام بود و دو نفر ديگر هم که بيشتر مواقع ساکت بودند ولي من و دکتر حرفبزنها و درگيرشوندههاي تئوريک با تفکرات و عقايد تحکيم بوديم.
• دکتر از طرف افراد تحکيم خيلي در دانشگاه اذيت شد. حتي اين را براي شما بگويم که افراد تحکيمي خود رئيس شده، گفته بودند که هر کس تاخير داشته باشد او را تنبيه بدني ميکنيم. حالا ببينيد اينها الان چقدر ضد خشونت شدهاند. آن مقطع تحکيميها شلاق ميزدند. خيلي وقتها خودشان تاخير داشتند اما هر وقت دکتر الهام تاخير داشت بهخاطر مواضع فکرياش او را تنبيه شديدي ميکردند. براي مثال به بهانه تاخير کف دستش شلاقهاي فراوان زدند.
• من قائل به حکومت اسلامي هستم. براي اينکه در شعارهاي انقلاب هم حکومت اسلامي مطرح بود. در صحبتهاي امام (ره) در پاريس هم که دقت کنيد، چه قبل از سفر پاريس و چه در سخنان ايشان در پاريس، ايشان مدام از حکومت اسلامي نام ميبرند. من هميشه با خود ميگويم که مثل عدالتخانهاي که در مشروطه، خواسته همه مردم بود و يکدفعه مشروطه از آسمان افتاد و معلوم نشد از کجا وسط کارزار عدالتخانه افتاد و همه دنبال مشروطه رفتند، جمهوري اسلامي هم نميدانم چطور در وسط کارزار حکومت اسلامي مطرح شد. البته امام (ره) آن را طرح و حمايت کردند و بر اساس آن رفراندوم گرفتند. خودشان هم تاکيد فرمودند و وقتي امام (ره) اين بنيان را تاسيس کردند، ما هم آن را تاييد و حمايت ميکنيم.
• تفکيک قوا و پارلمان و امثالهم در حکومت اسلامي قطعا نيست. اگر ما حکومت اسلامي را حکومت اميرالمؤمنين (ع) بدانيم اين شکل حکومت به شکل امروزي وجود نداشت. شما ممکن است بگوييد در دنياي جديد اين پذيرفته نيست. البته به لحاظ شکلي پذيرفته نيست ولي در حکومت اسلامي يک نفر است ولي و رهبر که کارها را به عهده دارد. ديگر اينکه يک نفر رئيسجمهور ميشود مثل بنيصدر و در برابر رهبري قد علم ميکند، هرگز وجود ندارد. رهبري مبسوط اليد است. اينها را بنويسيد، هرچند تخريب هم خواهد شد. من قانون اساسي را که براي رهبري چند اختيار و حق گذاشته، محدوداليد کردن رهبري ميدانم. شما هم اگر بررسي کنيد ميبينيد امام هم فراتر از اينها عمل ميکردند. اينکه قانون اساسي وظايف رهبري را مشخص ميکند صحيح نيست، زيرا ولي فقيه و به خصوص ولايت مطلقه فقيهي که امام (ره) مطرح کردند و بدان عمل نمودند، جانشين رسولالله (ص) است و همان اختياراتي را دارد که رسول خدا دارد و در چند بند قانون اساسي خلاصه نميشود.
• در عين اينکه امام(ره) قانونگراترين فرد اين مملکت بودند؛ همانگونه که رهبر معظم انقلاب قانونگرايي را نه شعاري که عملا انجام ميدهند. ولي ما امام (ره) را ميبينيم که در مسائل مختلف شخصا وارد ميشدند.
• يکي از معضلات جمهوري همين رأي گرفتنهاست که در عمر 30 ساله جمهوري اسلامي دو بار مردم فريب خوردند. يکي همين مساله بنيصدر است که توانست رأي بگيرد. البته بنيصدر قدرت و نفوذ کلام زيادي داشت. زبان محاورهاي را به بهترين شکل انجام ميداد و مخاطب را جذب ميکرد. ظاهر سادهاي داشت. آن زمان که همه با کراوات و پاپيون و تيپهاي آنچناني و در تضاد با مردم و فرهنگ انقلاب ميگشتند، از بدو ورود بنيصدر مردم چنين چيزي را درباره او نديدند. بالاخره توانست رأي مردم را جذب بکند اما خيليها هم به او راي ندادند. حتي من که دانشجوي سال اولي بودم به او راي ندادم، چرا که ما فهميده بوديم که او گرايشي به تفکر روحاني انقلابي ندارد.
حجاب
• در خصوص حجاب زنان مسائلي را مطرح ميکرد که بسيار خوب بود. در خصوص حجاب زنان يک سخنرانياي داشت که ما رفتيم پاي سخنرانيش در دانشگاه شهيد بهشتي. با اينکه من موافقش نبودم اما واقعا آدم افتخار ميکرد که کسي که تحصيلکرده فرانسه است و 17 سال در آنجا بوده است و در آن شرايطي که هنوز حجاب در کشور وجود نداشت، اينطور با منطق و استدلال در ميان تودههاي عامي مردم از حجاب اسلامي دفاع ميکند.
بني صدر
بنيصدر سياسيکاري را دنبال کرد و باند تشکيل داد، دفتر هماهنگي به وجود آورد و يک نوع مبارزه با ارکان انقلاب يعني اسلاميت انقلاب و فرامين امام(ره) را دنبال کرد. البته من همين جا بگويم که کارهايي که الان ميبينيم عليه احمدينژاد و توطئههايي که عليه احمدينژاد از طرف قدرت طلبان است شايد آن روز هم عليه بنيصدر صورت ميگرفت. اينجا هم هيچ اشکالي ندارد اگر هر نوع تخريي عليه من صورت بگيرد.
• امام (ره) خيلي بنيصدر را تحمل کردند. افرادي مثل ما که جوانهاي انقلابي آن زمان بوديم از تحمل و صبر امام (ره) تعجب ميکرديم. در اين مدت تنها اقداماتي که ملت از سوي بنيصدر شاهد هستند، سخنراني و ميتينگ سياسي است. همانند ميتينگ سياسي 14 اسفند که من شايد تنها زني بودم که تا پايان آنجا حضور داشت. مصدقبازي درآوردند و اصلا تمام وقت مملکت روي اين کارها گرفته شد. امام (ره) آزادي سياسي کامل و به نحو بيسابقهاي به همگان دادند. ولي تقريبا همه گروهها و افراد سياسي، منهاي آنهايي که با امام (ره) بودند از اين آزادي عليه انقلاب استفاده کردند، از جمله بنيصدر. واقعا در ميان کانديداهاي مطرح آن زمان هيچ کدام برجستگي نداشتند که مردم را بخواهم گناهکار بدانم که چرا به بنيصدر رأي دادند.
• بله، قربت الي الله راي ميدهند و بنيصدر از درون صندوقهاي راي درميآيد و او هم شمشير را از رو عليه اسلام و انقلاب ميبندد. بار ديگر هم مردم به خاتمي راي ميدهند. حالا من هاشمي را نميگويم چون بالاخره هاشمي سوابقي دارد. يا درنمايندگي مجلس، مردم يک شهري در عين متدين و انقلابي بودن، نمايندهشان به مجلس ميرود و نطقهاي پيش از دستوري ميکند که مبناي نظام را درهم ميکوبد. اين جمهور است که با آن مشکل دارم.
شهيد رجايي
• من در تمام رياست جمهوريها به شهيد رجايي راي دادم. مقام معظم رهبري را دو دوره راي دادم و بعد هم به احمدينژاد راي دادم. هيچ کدام از رؤساي جمهور ديگر را راي ندادم. حالا مثلا ممکن است يک رقيب را راي داده باشم. زمان هاشمي را فکر ميکنم به دکتر توکلي راي دادم. آن وقتي که توکلي رقيب هاشمي بود به او راي دادم، دور اول آقاي خاتمي هم به آقاي ريشهري راي دادم.
• اين جملهاي که شهيد رجايي آمد فکر کنم پس از رياست جمهورياش يا نخستوزيري گفت که من مقلد امام (ره) هستم؛ اين براي خيليها خندهدار بود که ما قبلا بازرگان را داشتيم که با همه احترامي که نسبت به امام (ره) داشت ولي خودش را کسي ميدانست. بنيصدر را داشتيم که اصلا همه چيز را به هم زد. ولي حالا کسي آمده بود که ميگويد من مقلد امام(ره) هستم. يعني پست و جايگاه برايش فرقي نميکند. همان مقلدي که بوده، روي همان تاکيد ميکند. اين را من دستاورد بزرگ رجايي ميدانم که ماندگار ميشود.در حوزه مسائل حکومتي، رهبر اين اختيارات را تفويض و تنفيذ ميکند به يک فرد. اصلا معني تنفيذ رياست جمهوري همين است. الان پس از گذشت چند دوره معتقد هستم و فکر ميکنم خيليها هم معتقد باشند، ولي از ترس تخريب نخواهند بگويند. ولي در ترميم قانون اساسي بايد رياست جمهوري برداشته ميشد و نخستوزيري باقي ميماند. کشوري که رهبر دارد و به خصوص رهبري ولايت فقيه با اختيارات تام دارد، رئيسجمهور هميشه يک معضل هست، يعني ميتواند معضلساز باشد. چون او هم داراي اختياراتي است که نميتوان مطابق قانون آن را ناديده گرفت. وقتي رهبري سياستها و چهارچوب اصلي حرکت نظام را مشخص ميکند، بنابراين يک قدرت اجرايي به نام نخستوزيري بايد باشد که بتواند اين سياستها را دنبال کند. من معتقدم با اين اقدام خيلي از اين معضلات ممکن بود کمتر باشد. اصلا اينکه افراد بيايند خودشان را مطرح کنند؛ اين بلواهايي که بر سر انتخابات رياست جمهوري ميآيد ديگر در کشور وجود نداشت نخستوزير به وسيله مجلس يا شکلي که قانون مشخص ميکرد انتخاب ميشد و دنبال کارهاي اجرايي ميرفت.
• هرچند در دولت مقام معظم رهبري اصلا رئيسجمهور يک مقام تشريفاتي است. اختياراتي که امروز در ترميم قانون اساسي داده شده است، آنجا ندارد. نخستوزير بود که کارها را انجام ميدهد. بنابراين کارها را با دولت بايد بسنجيم. دولتي که تقريبا مورد قبول مقام معظم رهبري هم از هر لحاظ نبود، يعني نخستوزير هم انتخاب آيتالله خامنهاي نبود.
ميرحسين موسوي و آقاي هاشمي
• رويه اقتصادياي که ميرحسين موسوي در دهه 60 براي اداره کشور در نظر گرفته بود را هنوز هم قبول دارم. آن رويه بنا به ديدگاه حضرت امام(ره) بود.
• از اول انقلاب با آقاي هاشمي مخالف بودم. نميدانم چقدر از عمر انقلاب گذشته بود، مخالفتم از آنجايي شروع شد که گوشه يکي از روزنامههاي آن زمان ديدم از قول يکي از خبرنگاران خارجي نوشته بود اکبر هاشمي رفسنجاني، ميرود به قدرتمندترين مرد ايران تبديل شود. کيهان يا اطلاعات. همينجا يک جرقه در ذهنم شکل گرفت. براي من خيلي نکته منفياي بود. امام(ره) را داشتيم که قدرتمندترين مرد جهان بود و شخصيتهاي بسيار بالاتر و توانمندتر از آقاي هاشمي. بهشتي را داشتيم. شهداي محراب بودند. مقام معظم رهبري بود. هاشمي رفسنجاني چه نکتهاي از خودش نشان داده که اين خارجي اين برداشت را کرده است، سؤال من است. اين جرقه، ذهنيت منفي را ساخت ولي در مجلس ايشان خوب عمل ميکرد اما نقطه ضعفهاي بزرگي هم داشت. همين که افراد را مسخره ميکرد.
• کار آقاي هاشمي خيلي تخريبگر بود. لاريجاني که مديريتش اصلا قابل بحث نيست. موارد ديگري که ميشود گفت مثلا وقتي بنيصدر اعلام کرد که من مناظره تلويزيوني ميکنم به شرطي که اول فرودگاهها را ببنديد که يعني بهشتي فرار نکند. بعد آقاي بهشتي گفتند که بنيصدر متهم است. شکاياتي شده است، اول بايد بيايد در دادگاه به اتهاماتش رسيدگي شود بعد مناظره داشته باشد، رجايي هم پذيرفت. گفت اين کار مشکل دارد. آقاي هاشمي فکر کنم در خرمآباد بود. در آنجا اعلام کرد من حاضرم مناظره کنم. من ديدم ايشان مدام خطشکني و صفشکني ميکند. در ذهنم اين مسائل باقي ماند. حالا اين مطالب تو ذهن من نقش بست بعد کم کم آمد اضافه شد به يک سري مسائل که نميتوانم بگويم.
• آخرکار يادم ميآيد سرمسالهاي مهندس موسوي، استعفايي نوشتند که امام (ره) خيلي تند و صريح به مهندس موسوي گفتند تو ميخواهي مصدقبازي دربياوري. با اينکه ما فکر ميکرديم چقدر امام(ره) روي مهندس موسوي نظر مثبت داشتند و اما هيچ ملاحظهاي نکردند و چنين صريح به مهندس موسوي عتاب کردند و گفتند تو لازم نيست از اين مصدقبازيها براي ملت در بياوري.
• مشي رهبري با حضرت امام(ره) متفاوت است. شايد براي ما خيلي عجيب بود که امام(ره) به مجلس نهيب ميزدند به رئيس قوه قضائيه نهيب ميزدند، ولي ايشان اين روش را ندارند، بسيار با صبر و حوصله رفتار ميکنند. بعدها متوجه ميشويم که تمامي اين تذکرات را رهبري به مسوولان دادهاند ولي اينها عمل نکردند. شرايط فرق کرده بود وآقاي هاشمي با يک جو تهاجمي عليه گذشته آمدند.
• علاوه بر مباحث اقتصادي نقد ديگري به آقاي هاشمي دارم، وارد شدن اعضاي خانواده ايشان به ميدان کارزار سياست. دختر ايشان بهخصوص در فرهنگستيزي کم نگذاشت. من ميگويم پيشگام فرهنگستيزي در عرصه زنان، دختر آقاي هاشمي رفسنجاني بود. روزنامهاي که منتشر ميکرد، عقايدي که در خصوص زنان منتشر ميساخت. چند بار همراه با مردم تهران تظاهرات عليه فعاليتها و اقدامات وي داشتيم. منتها ما را فريب دادند. در طول راه شعارهاي مردم را سانسور و تغيير دادند و عدهاي جلوي مجلس با باتوم جلويمان ايستادند و ما را تهديد کردند که اگر نزديک شويد برخورد ميکنيم. از سوي ديگر واقعا دختران ايشان چه امتيازاتي داشتند که وارد بسياري از عرصهها شدند. دختر ايشان با يک ديپلم وارد عرصه ورزش ميشود چه تخصص ورزشياي ايشان داشت؟!
• من به عنوان دختر يک روحاني ميگويم که اين کارها حريمشکني و سنتشکني در رفتار روحانيون است که آقاي هاشمي خيلي راحت به اين ساختارشکني تن داد. ما به عنوان خانوادههاي روحاني از هاشمي رفسنجاني نميگذريم. حداقل اين حق را براي خود محفوظ داريم. سنتشکني دخترش در عرصه ورزش تا جايي پيش رفت که سندش الان هم هست که نشريه صبح گزارش داد که در مسابقات ورزش زنانه در پاکستان چنان فاجعه بيحجابي و حرکات موزون پيش ميآيد که بينظير بوتو آنجا را ترک ميکند اما فائزه هاشمي در آنجا مينشيند و به تماشاي ادامه مراسم ميپردازد. هنوز هم اين سؤال پابرجاست که فرزندان ايشان چه شخصيت علمي و سياسي دارند که يکيشان بشود مسوول بيماريهاي خاص، يکي در ورزش، يکي در مترو و...
• آقاي هاشمي با پدرم دوستي داشتند. البته ارتباطات خانوادگي نداشتيم مثل اينکه يک روز خانم ايشان در قم به منزل ما آمد و يک بار هم در تهران آمدند. ما منزل ايشان نرفتيم که بدانم ثروتمند هستند يا نه. ولي شنيده بوديم که ارث پدري خانمشان بوده است که کم نبوده است البته الان هم يک ارث پدري به ما رسيده که الحمدالله نميتوانم مافيا بشوم. براي من خيلي زياد بود، اما اينقدر نبود که بتوانم کاري انجام دهم. اينکه ايشان از قبل ثروت داشتند يک واقعيت است. يعني دروغ است که بگويم با انقلاب ايشان ثروتمند شد، اما وقتي ملت ميگويند فرزندان شما در نفت و گاز و ديگر مسائل شبهه و سؤال وارد ميکنند، ايشان بايد پاسخ بدهد که استعداد و نبوغ ذاتيشان است. بعد آقاي هاشمي ميگويد اينها فقط در کشاورزي هستند پس چرا مهدي هاشمي را مدير نفتي معرفي ميکنند اگر تخصصاش کشاورزي است. پس مديريت در نفت به چه معني است پس چرا محسن هاشمي مدير مترو ميشود.هاشمي حدود سي سال است که روي ذهن و فکر مردم کار ميکند.
• از نظر شخصي حساب هاشمي را با خاتمي يکسان نميدانم، هاشمي را داراي مزاياي بيشتري از لحاظ مسائل شخصي نسبت به خاتمي ميدانم.براي مثال گاهي مواقع به روحاني بودن خود تکيه ميکرد.من هم به عنوان دختر يک روحاني خيلي از اين کار آقاي هاشمي استقبال ميکردم.در زمان رياست جمهوري خودشان يا آقاي خاتمي بود که بازديدي از تلويزيون داشتند، آنجا از ايشان درباره هنرپيشهها و بازيگران سؤال کردند که نظر خود را بگوييد. يک جمله ماندگار که هيچ وقت از ذهن من بيرون نميرود پاسخ دادند، ايشان با لبخند گفتند که من يک طلبه هستم و راجع به هنر از من سؤال نپرسيد. من مدافع هاشمي هستم حرفهاي من دفاع از هاشمي است ايشان بيايد حساب خودش را، لباسش، سابقهاش را از اين رفتار، اعمال و اطرافيان جدا کند. ايشان الان مدافع سرسخت حزب گرايي شده است. آقاي هاشمي شما زمان خودتان کي حزب گرايي را مطرح ميکرديد. شما زمان خودتان کي مردم گرايي را مطرح ميکرديد. کي به آراي مردم اهميت ميداديد.
• ساخت و سازهايي که نياز جامعه بود واقعا نقطه مثبت دولت هاشمي بود واقعا هم انجام شد هيچ چشم بينايي هم نميتواند منکر اين خدمات بشود. ولي ضربههايي که برنامه توسعه به فرهنگ بومي – اسلامي اين سرزمين زد غير قابل جبران است چرا از دل دولت هاشمي، دولت خاتمي بيرون ميآيد؟ کسي که با شعار آزادي و تسامح و تساهل آمد به راحتي در جامعه خون داده راي ميآورد. يادم ميآيد همان روزهاي انتخابات داخل تاکسي نشسته بودم دو جوان داشتند صحبت ميکردند که به چه کسي راي بدهند و رسيدند به خاتمي. نگاهشان که کردم ديدم اينها بااين وضعيت و تيپ لباسياي که دارند چه ربطي به خاتمي با لباس روحاني دارند. بعد شروع به نقد فحاشانه عليه ناطق نوري کردند که من گفتم شخص سومي هم براي راي دادن به اسم ري شهري هست. گفتند، نه او که وزير اطلاعات بوده و ما هرگز به او راي نميدهيم من فهميدم خاتمي چه شخصيتي از خود معرفي کرده است. مگر وزير اطلاعات نظام جمهوري اسلامي بودن اشکال دارد که اينطور عليه آقاي ري شهري موضع ميگرفتند. بيرون آمدن دولت اصلاحات از دولت توسعه نشان ميداد که برنامههاي توسعه نتيجه خود را داده است همان نتايجي که پيش از اين اشاره شد. البته يک نکته مثبت در دولت اصلاحات بود از يک سو 99 درصد به اسلام حمله ميکردند و بعد به نظام اسلامي حمله کردند، اما ازاين طرف هم براي يک درصد هم راه باز شد تا امثال من بتوانند حرفهاي خود را بزنند.
مشايي
• مشايي از جنس احمدي نژاد نيست. آقاي مشايي که يک حرکاتهاي مغاير با اسلام و مباني انقلاب اسلامي دارد. اميدوارم پاسخشان دل دوستداران را شاد کند و موجب رضايت خداوند و امام زمان(عج) باشد.
• اگر من رئيسجمهور بودم نامه به اوباما را نمينوشتم. من دفاع بيمنطق از هيچکس نخواهم داشت. چرا که سياستهاي آمريکا قابل تغيير نيست. آمدو رفت رئيسجمهورها هيچ تغييرکلياي در مشي سياست خارجي ايالات متحده آمريکا ندارد. اما يادمان باشد که در دولت خاتمي نامه محرمانه به بوش نوشته شد.