
به گزارش وبلاگستان مشرق، وبلاگ "نقد مشائيسم" نوشت: موضع تيم مشايي درباره تحولات منطقه در حال تبديل شدن به يک تهديد بسيار عميق براي دولت اصولگراي آقاي دکتر احمدي نژاد است. بر مبناي اطلاعات موثق موجود، اين تيم عقيده دارد:
1- مجموعه تحولات منطقه طراحي شده توسط امريکاست
2- اگر ايران با قدرت به تحولات منطقه ورد کند آن وقت امريکا هم متقابلا همين کار را خواهد کرد و اين به نفع ايران نيست
3- همانطور که راه ديکتاتورهاي منطقه به امريکا باز است بايد به ايران هم باز باشد! عبدالله اردني دقيقا با همين منطقه به ايران دعوت شده است. در يادداشت قبلي نوشتيم که تيم مشايي که متاسفانه سکان وزارت خارجه را هم به طور کامل در اختيار گرفته تا آخرين لحظات حاضر نبود به عبدالله اعلام کند که در تهران اجازاه ملاقات با برخي مقام هاي عالي نظام را نخواهد داشت تا بتوانند به هر نحوي شده او را به تهران بکشانند و نظام را در مقابل عمل انجام شده قرار بدهند. جالب است که آقاي رييس جمهور هم در کنفرانس مطبوعاتي حدود 10 روز قبل خود مجددا تاکيد کرد که سفر عبدالله به ايران به قوت خود باقي است و دفعه گذشته هم نه توسط طرف ايراني بلکه از جانب اردني ها لغو شده است.
در نهايي ترين تحليل، تيم مشايي عقيده دارد که اوباما تحولات منطقه را طراحي کرده تا بتواند با مديريت فرايند دموکراتيزاسيون از آن در انتخابات 2012 امريکا به نفع خود استفاده کند.
تحريريه نقد مشايي در اينجا نقد اين شبه استدلال ها را وظيفه خود نمي داند چرا که اين کار مستلزم مجالي موسع است و ضمنا اين بحث ها جز در گعده هاي محفلي هرگز به طور عمومي مطرح نشده و بسط نيافته تا ارزش نقادي داشته باشد. مهم تر از خود اين استدلال ها، نتايج و تبعات اين تحليل است که اکنون دولت اصولگراي آقاي دکتر احمدي نژاد را با خطري تاريخي مواجه کرده است.
نخستين نکته اين است که اين تحليل مستقيما دولت را درون بازي امريکا قرار مي دهد. اکنون مهم ترين پروژه امريکا منفعل کردن ايران در قبال تحولات منطقه است و از اين تحليل هم جز –در بهترين حالت- انفعال در قبال تحولات منطقه بيرون نمي آيد. راز بي تحرکي نمايان و آزاردهنده وزارت خارجه در قابل تحولات منطقه نيز اکنون جز اين نيست که تيم مشايي اساسا اين تحليل را که بايد از اين تحولات پشتيباني کرد قبول ندارد.
نکته دوم اين است که دقيقا همين تحليل بود که در پس پشت دعوت از عبدالله اردني به ايران قرار داشت. نتيجه مستقيم اين تحليل اين است که ايران بايد در کنار ديکتاتورهايي مانند عبدالله اردن و عبدالله عربستان بايستد و حتي با دعوت از آنها به ايران جلوي گسترش اين تحولات را بگيرد. آقاي دکتر احمدي نژاد هم در سفر خود به سيستان و بلوچستان چنان درباره تحولات منطقه سخن گفت که گويي امريکاست که مردم منطقه را به جان هم انداخته و ايران بايد جلوي اين روند را بگيرد.
نکته سوم اين است که اگر تيم مشايي به راستي به آنچه درباره انتظار فرج مي گويد باور داشت، بايد از تحولات منطقه بي درنگ استقبال مي کرد و آقاي دکتر احمدي نژاد را ترغيب مي کرد تا با محبوبيتي که در منطقه دارد براي هر چه گسترده تر شدن اين تحولات تلاش کند. استفاده پي در پي از ادبيات «بيداري انساني» توسط اين تيم که نوعي واژه سازي آخرالزماني است با موضعي که اين تيم در قبال تحولات منطقه گرفته و عملا براي خاموش کردن آن مي کوشد کاملا در تناقض است. اين تحليل انحرافي و کاملا بي پايه که حتي يک شاهد يا استدلال دقيق در تاييد آن وجود ندارد، قبل از هر کس بزرگترين خسارت ها را به خود آقاي دکتر احمدي نژاد خواهد زد و او را از نقش آفريني در يکي از تاريخي ترين دوران هاي منطقه و شايد جهان محروم مي کند.
نکته چهارم درباره سوريه است. اين سوالي مهم است که چرا تا امروز کلمه از جانب تيم مشايي درباره «امريکايي و صهيونيستي» بودن تحولات سوريه نشنيده ايم؟
تحريريه نقد مشايي با توجه به مجموعه اين تحليل ها –که با حداکثر احتياط و خودسانسوري- بيان شد، نسبت به وجود خطري بزرگ در کمين دولت محبوب و اصولگراي آقاي دکتر احمدي نژاد هشدار مي دهد.