همان روز-تئاتر
رز یازدهم بهمن 93 فرهنگ وهنر کشور دچار حاشیه های غریبی بود. تئاتر حال خوبی نداشت و جشنواره ای پر حاشیه و پر مشکل به کارنامه ضعیف علی مرادخانی اضافه شده بود. درجشنواره تئاتری که به نام فجر و انقلاب برگزار می شد متاسفانه دست کم درچند مورد موضوعاتی پیشامد کرده بود که سابقه نداشت.اگرچه گویا آثار را بعضی مسولان که دغدغه بیشتری برای انقلاب داشتند دوباره دیده بودند و حتی به چند اثر پرحاشیه هم اجازه ورود به بخش مسابقه نداده بودند اما باز با این وضع( در حالیکه البته تئاتر خوب هم در میان تئاترها بود) اتفاقات غریبی گریبان جشنواره تئاتر را گرفته بود .از پخش شدن صدای خواننده زن لس آنجلسی در یک نمایش تا رقص عربی زن و مرد با هم تا قبح زدایی غیر مستقیم از خیانت و تا تئاتری که حتی در آن به روابط جنسی خواهروبرادر اشاره می شد که همه از دست مسولان در رفته بود.
همه اینها باعث شده بود تا اهالی رسانه عطای سروکله زدن با تئاتر و معاونت هنری را به لقایش ببخشند و عملا جشنواره تئاتر بی سروصدا به روز پایانی برسد تا باز هم مرادخانی بماند و کارنامه عجیب و تلخی که روز به روز هم نمره های ضعیفش بیشتر و بیشتر می شود.
همان روز- موسیقی
از سوی دیگر در همین روز باز دسته گلی دیگر از مرادخانی باعث شده بود تا مجلس و کمیسیون فرهنگی با وجود تمام احتیاط ها چاره ای جز ورود به بحث نداشته باشد. ورود به بحث انتشار یک آلبومموسیقی با تک خوانی یک خانم. جالب اینجاست که مرادخانی در پاسخ به مجلس گویا گفته بود:« قضیه آنطورها هم که می گویند نیست و خودم خدمت میرسم و توضیح می دهم».اما شاید فقط کافی باشد نمایندگان محترم سری به گزارش مراسم رونمایی آلبوم میزدند تا متوجه می شدند که اتفاقا قضیه بدتر از« آنطورها هم که میگویند» است.
اصلا حکایت مرادخانی و معاونت هنری به گونه ای است که او با پشتکاری مثال زدنی آنقدر از این کارهای عجیب و غریب کرده و نقدها هم برایش بی اهمیت بوده اند که دیگر کسی حوصله انتقاد ندارد.آنها هم که هنوز حوصله ای برایشان مانده آنقدر انگ غرغرو به آنها زده اند که دیگر عطای نقد را به لقایش بخشیده اند و گذاشته اند تا مراد خان آنقدر از این شیرین کاری ها انجام دهد که در نهایت صدای همه دربیاید و دوست و دشمن نقدش کنند. شاید تا آن زمان کمی گوشش حساس شود و نقدها را بشنود.
همان روز-شیرین کاری در معاونت فرهنگی
ماجرای معاونت فرهنگی هم درهمین روز به اوج رسیده بود. سردبیر خبرگزاری منتسب به معاونت فرهنگی کتابی را چند بار به اداره کتاب می دهد. کتاب به گونه ای است که حتی با اصلاح هم قابل چاپ نیست. نویسنده محترم گویا درکتابش و با کلماتش هرچه خواسته نثار بسیج و انقلاب و مردم کره است. بعد هم وقتی میبیند اینجا حاضر به چاپ کتابش نیستند به دیار غربت می رود و در باکو کتاب را چاپ می کند و بعد هم تعداد زیادی از آنها را بار وانت می کند و به مملکتش می آورد تا به دست دوستان و رفقا برساند. تا اینجا کسی از ماجرا خبر نداشت.اما وقتی جناب سردبیر از اینکارش ذوق زده شد و شرح شیرین کاریش را گفت تازه صدای جماعت درآمد و نقدها شدت گرفت. از آن روزنقد و جوابیه بود که می آمد.اما مگر میشد جمعش کرد؟
با این اوصاف با مزه اینجا بود که درنهایت یکی دو روز قبل از آغاز دهه فجر معاون محترم فرهنگی غائله را به شیوه عجیبی خواباند. به اینصورت که جناب صالحی رییس اداره کتاب را برکنار کرد. احتمالا بابت اینکه چرا اجازه نداده کتاب این مدیر عزیز کرده در کشور خودش چاپ شود راهی دیار غربت گردد. مدیر محترم عزیز کرده هم با قوت و قدرت به کارش ادامه داد.
همه اینها و کلی اتفاق دیگر بود تا رسید به دهه فجر و آغاز افتتاحیه جشنواره فیلم فجر
شب- داخلی- افتتاحیه جشنواره فیلم فجر
تعداد زیادی ازمیهمان های جشنوار ساعت 17:30 رسیده بودند. تا 19:20 همه کلافه و عصبی به انتظار نشسته بودند .برنامه ای که قرار بود 18:30 شروع شود. در این مدت هم نه بولتنی دست جماعت دادند، نه برنامه جشنواره، نه حتی یک بطری آب معدنی
19:20 بالاخره وزیر ارشاد آمد و زنگ شروع برنامه خورد.
بعد از قرائت قرآن سید مهدی شجاعی 10 دقیقه بصورت مونولوگ یک متن ادبی در رثای رسول الله خواند، متنی که زیبا بود اما بی سلیقگی مسولان برگزاری مراسم باعث شده بود از این بی طراوتی و یکنواختی برنامه شکایت داشته باشند.
تا ساعت 20:10خیر مقدم مجری بود و سخنرانی جنتی و ربیعی- وزیر کار-که 20 دقیقه سخنرانی کرد.وسط سخنرنی ها هم خستگی جماعت باعث می شد تا با سوت و کف از او خواهش کنند تا حرفهایش راکوتاه کند،اما سخنرانان بیدی نبودند که از این بادها بلرزند.
بعد هم مجری که به یخ بودن مراسم بیشتر دامن می زد از اینکه حال همه نسبت به سالهای پیش خیلی خوب است و صاحب وزیری شدیم که بدون اینکه از کسی بترسیم اسم فیلم گنج قارون را روی سن جشنواره فجر به زبان می آورد خدا را شکر کرد.
21:10 تقدیر کردن از کارکنان لابراتوارها شروع شد، سی نفر روی سن آمدند، روی سن یه صف تشکیل شده بود از مسئولین لابراتوارها، هر کدام که جلو می آمد، ایوبی اسم او را می پرسید و با کلی زحمت تقدیرنامه ش را پیدا می کرد و ...تقدیر،
تا این مدت تقریبا جمعیت سالن نصف شده بود.
21:35 خواننده پاپ جوانی دو کار اجرا کرد که یکی از دیگری خسته کننده تر و ضعیف تر بود.
21:50 تقدیر نه چندان شایسته از محمدعلی کشاورز وپخش یک مستند ضعیف.
22:10 اما شاید بدترین قسمت افتتاحیه، بخش تقدیر از حسین جعفریان بود. بخشی که با پخش یک فیلم از جعفریان آغاز شد.
نیمی از فیلم تصاویری بود از کوهنوردی اصغر فرهادی و جعفریان که برای هم خاطره میگفتند و هیچ اطلاعات مفیدی راجع به جعفریان نمی داد.
فیلم که تمام شد، یکباره مجری که گویا از خالی شدن سالن ترسیده «شزم» وار روی صحنه آمد و با خواندن متن تقدیرنامه خودش از جعفریان تقدیر کرد.
جعفریان چند دقیقه ای صحبت کرد تا اینکه ناگهان محمود کلاری و نیکی کریمی آرام آرام از پشت سن آمدند. مجری که برگشت جا خورد. در حالیکه کلاری داشت به او چشم غره می رفت. کلاری که از خود بی خود شده بود، با حالتی عصبانی میکروفون را از مجری گرفت .از بی نظمی مراسم نالید و گفت: «اول ما باید میومدیم و از جعفریان تعریف می کردیم و بعد این مرد میومد رو سن، من نمیدونم چی بگم از این همه بی نظمی» و بعد چند جمله ی در رسای جعفریان گفت.
وبالاخره ساعت 22:20 برنامه تمام شد. گویا امسال افتتاحیه عمار خیلی از فجر بهتر بود.