گروه بینالملل مشرق - فرمانده کل گردانهای قسام (شاخهی نظامی جنبش حماس) طی نامهای، شهادت شهدای قنیطرة را به فرماندهان مقاومت و سید حسن نصرالله تبریک و تسلیت گفت. محمد ضیف در نامهاش تأکید کرد که همهی نیروهای مقاومت باید در طرحی واحد در مقابل «طرح سازش و تسلیم در مقابل دشمن صهیونیستی و اذنابش» با یکدیگر متحد شوند و بر این نکته انگشت گذاشت که دشمن حقیقی امت، اسرائیل است.
فرمانده افسانهای گردانهای قسام دراین نامه متذکر شد که باید همهی تفنگها به سمت دشمن حقیقی نشانه برود و افزود: فرسایش نیروهای داخلی امت دیگر کافی است و باید بر ارادهی امت تکیه کرد.
این فرمانده پرسابقهی فلسطینی در نامهاش به سید حسن نصرالله متذکر شد که اسرائیل کماکان به قلدری و جنایتپیشگی خود ادامه میدهد و همین، بر همهی نیروهای مقاومت امت واجب میسازد که در نبرد پیشرو چون ید واحده عمل کنند و تیرهایشان را بر روی سرزمینهای اشغالی، با هماهنگی یکدیگر به سمت دشمن شلیک نمایند.
پس از انتشار این نامه، تحلیلهای مختلفی در رسانههای جهان ارائه گردید. عبدالباری عطوان از سرشناسترین و حرفهایترین نیروهای رسانهای جهان عرب (که تا چندی پیش سردبیری نشریه مطرح و بینالمللی القدس العربی را به عهده داشت و به خاطر اختلاف با عربستان سعودی، از این نشریه استعفا کرد) سرمقالهی «رأی الیوم» را به همین نامه اختصاص داده که ترجمهی کامل آن خواندنی است:
محمد ضیف عادت ندارد برای کسی نامه بنویسد یا مصاحبه کند یا در رسانههای تصویری ظاهر شود. بنابر این وقتی که این رویه را (ولو به صورت جزئی) زیر پا میگذارد و در نامهای به سید حسن نصرالله، شهادت شش تن از نیروهای مقاومت از جمله جهاد عماد مغنیه را تبریک و تسلیت میگوید، نباید مسئله را سرسری تلقی کرد و لازم است به تحلیل دلایل نگارش و اهداف ضمنی آن نشست.
در ابتدا باید کمی به عقب بازگردیم و اشاره کنیم که روابط بین حماس و مشخصا شاخهی سیاسی آن با فرماندهان حزب الله در لبنان و رهبران ایرانی در تهران در چهار سال گذشته دچار نوعی «سردی» شد که دلیل آن بازمیگشت به حمایت حماس از مخالفین مسلح سوری که برای سرنگونی نظامی سوریه میجنگیدند. اوج این سردی در روابط هنگامی بود که خالد مشعل رئیس دفتر سیاسی حماس تصمیم گرفت مقر رهبری رسمی جنبش در خارج فلسطین را از دمشق به دوحه پایتخت قطر منتقل نماید. انجام این کار در 12 فوریه 2012، اعلام قطع ارتباط با دمشق و پیوستن به بلوک مقابل بود چراکه قطر در آن روزها فرماندهی جنگ برای سرنگونی نظام سوریه را از جهت سیاسی و نظامی و رسانهای بر عهده داشت.
محمد ضیف
رفتار حماس ناشی از این اعتقاد بود (البته با تشویق حکومت قطر) که مخالفان سوری قطعا پیروز میدان خواهند بود و نظام سوریه ایام معدودی تا سرنگونی فاصله دارد و حماس نباید «خطای رئیس جمهور شهید یاسر عرفات در بحران اشغال کویت را تکرار کرده و در صف شکستخوردهها بایستد.» [عرفات در آن قضیه و در حالیکه همهی جهان عرب ضد صدام بودند، حاضر به محکومیت صدام نشد و به همین دلیل پس از شکست صدام در جنگ خلیج فارس، فشار کشورهای عربی بر عرفات فزونی یافت.]
در زمانی که حزب الله مشغول «کظم غیظ» نسبت به رفتار حماس بود و مسئولین آن از هرگونه نقد جنبش حماس و رهبرانش امتناع میکردند و روابط خود با نمایندهی حماس در لبنان (که اتفاقا مقرش در ضاحیهی جنوبی است) را بدون هیچ تغییر حفظ کردند، بعضی مسئولین جنبش حماس دست به رفتارهایی دقیقا برعکس آن زدند که حالا، نمیخواهیم زخم کهنه را باز کنیم و برخی حقایق مستند را در این زمینه ذکر کنیم.
امروز بر هیچ کس پوشیده نیست که در حماس، دو جناح متضاد وجود داشت. جناح اول درست همگام با جنبش اخوان المسلمین حرکت میکرد، جنبشی که به صورت مطلق از مخالفین مسلح سوری حمایت مینمود. این تأیید جنبش اخوان از مخالفین مسلح تا جایی رسید که رئیس جمهور مصر محمد مرسی یک هفته پیش از کودتایی که منجر به سرنگونیاش شد، در جمع کثیری از روحانیون (از جمله شیخ یوسف القرضاوی) از «جهاد» در سوریه و بستن سفارت دمشق در قاهره حمایت کرد.
اما جناح دوم (که البته در اقلیت بودند) خواهان موضعی متوازن و متمایل به بیطرفی و حفظ روابط مستحکم با ایران و حزب الله بودند؛ هم برای تشکر از حمایتهای آنان و هم به دلیل اعتقاد به این امر که کشورهای موسوم به «معتدل» عرب که در رأسشان عربستان سعودی قرار دارد و از حمایت واشنگتن برخوردارند، ممکن نیست کمکی به مقاومت فلسطین کنند.
در نهایت، صحت پیشبینی این جناح و درستی نظرش آشکار گردید. محاصرهی کشنده از طرف کشورهای محور اعتدلال عربی ضد غزه، و گشنگی دادن به دو میلیون فلسطینی این منطقه و ایجاد مانع در رسیدن هر گونه پول به غزه، توسط دولتهای عربی که از مخالفین مسلح سوری حمایت میکردند، و بستن گذرگاه رفح برای چندین ماه متوالی همگی در نهایت موجب تقویت جناح دوم حماس شد که در رأس آن محمد ضیف قرار دارد و از پشتیبانی محمود الزهار (که جایگاهش در دفتر سیاسی حماس را از دست داد) برخوردار است.
خصوصا با توجه به این حقیقت بدیهی که تمام سلاحها و موشکها و تجربیات آموزشی که نیروهای حماس در اختیار دارند (از جمله مهندسی تونلها) کاملا متعلق است به ایران و حزب الله؛ دقیقا در حالی که حکومتهای «اعتدالی» عرب، حتی یک گلوله در اختیار جنبش نگذاشتند و دروازهی کشورشان را در مقابل نیروهای حماس شش قفله نمودند. به فضل همان سلاحها و تکنولوژی موشکی و تونلهای [رسیده از ایران و حزب الله] بود که جنبشهای مقاومت توانستند 51 روز پایداری کنند و آن پیروزی نظامی و روحی بزرگ را به دست بیاورند.
اینکه ضیف نامهی تبریک و تسلیت نوشته و نه خالد مشعل (رئیس دفتر سیاسی و رهبر حماس)، خیلی حرفها در دل خود دارد؛ نه فقط از آن رو که دعوت به «وحدت» نیروهای مقاومت در برابر اسرائیل کرده، بلکه دربارهی جهتگیری سیاسی و نظامی حماس در در چند ماه و ای بسا چند سال پیش رو. به صورت خلاصه میتوانیم تحول جدید در جنبش را در چهار نکته خلاصه کنیم:
1-واضح است که پیام تبریک و تسلیت ضیف، حاوی پیامی روشن و آشکاری است مبنی بر آنکه حماس، تصمیم قطعی خود را اتخاذ کرده و به بلوک ایرانی-سوری یا بلوک کشورهای مقاومت (که سه سال پیش و با تصمیم رهبران سیاسی جنبش، از آن خارج شده بود) بازگشته است.
2-در سایهی اختلافات واضح در دفتر سیاسی حماس (که رهبران جنبش میخواهند آن را مخفی یا انکار کنند)، هماکنون (و بطور مشخص از زمان جنگ اخیر غزه) گردان های عزالدین قسام دست بالا را داخل جنبش پیدا کردهاند. اولین نشانه در این خصوص هم تشکر ابوعبیدة (سخنگوی رسمی گردانهای قسام) بود در پیامی صوتی و پیامی تصویری از ایران و از حمایت ایران از مقاومت اسلامی در غزه که موجب شد بتواند در مقابل حملهی دشمن پایداری کند.
3-«اعتدال» به خرج دادن [بخش سیاسی] جنبش حماس و کوتاه آمدنش از قدرت در غزه به نفع رئیس جمهور محمود عباس و پذیرش حکومت «توافق ملی» (که هیچ نقشی در آن نداشت) به امید اینکه محاصرهی غزه تمام شود و بازسازی آن آغاز گردد، همهاش نتایج کاملا برعکس به بار آورد و نه تنها اوضاع را در صحنهی عملی به سمت مثبت تغییر نداد، بلکه در عمل بر شدت مشکلات افزود.
4-به وجود آمدن یک جریان اسلامگرای تندرو به رهبری «دولت اسلامی» [داعش] در غزه که برای اولین بار به صورت علنی خود را در تظاهراتی که طرفداران «دولت اسلامی» در مقابل مرکز فرهنگی فرانسه در غزه به راه انداختند نشان داد، باعث نگرانی حماس شده و احتمال آنکه توانش در تسلط بر غزه را از دست بدهد و قدرت از کفش بیرون برود را تقویت کرده است. همین موجب شده که [بخش سیاسی] «حماس» بفهمد باید حتما مواضعش را تغییر دهد و با قدرت تمام به سنگر مقاومت بازگردد تا بدین ترتیب بتواند تسلط بر مردم غزه (یا بخشی از آنان) را که در مقابل گروههای اسلامگرای تندرو از دست داده بازیابد؛ گروههایی که میزان حمایت از آنان خصوصا در بین جوانان غزه رو به افزایش است و حتی برخی از نیروهای حماس به آنها پیوستهاند.
با توجه به تمام این نکات، میتوان گفت ما در مقابل یک ائتلاف ضد اسرائیلی هستیم که با قدرت در صحنه ظاهر خواهد شد. ائتلافی که بخش شمالی آن را حزب الله تشکیل میدهد و بخشی جنوبیاش را حماس [و البته دیگر گروههای مقاومت غزه] و هیچ بعید نیست که دو طرف برای انتقام از ترور شش نیروی حزب الله و شش نیروی ایرانی (و در رأسشان سردار الله دادی) در قنیطره، دست به یک عملیات انتقامی مشترک بزنند.
هیچ بعید نیست که در روزهای آینده شاهد حملات خونینی ضد اسرائیل باشیم، از جنوب لبنان و شاید سوریه از یک طرف و از جنوب فلسطین از طرف دیگر؛ چرا که دو طرف در سایهی عربدهکشی و گردنکلفتی اسرائیل و همدستی اعراب با وی (که حالا علنی شده) چیزی برای از دست دادن ندارند.
فرمانده افسانهای گردانهای قسام دراین نامه متذکر شد که باید همهی تفنگها به سمت دشمن حقیقی نشانه برود و افزود: فرسایش نیروهای داخلی امت دیگر کافی است و باید بر ارادهی امت تکیه کرد.
این فرمانده پرسابقهی فلسطینی در نامهاش به سید حسن نصرالله متذکر شد که اسرائیل کماکان به قلدری و جنایتپیشگی خود ادامه میدهد و همین، بر همهی نیروهای مقاومت امت واجب میسازد که در نبرد پیشرو چون ید واحده عمل کنند و تیرهایشان را بر روی سرزمینهای اشغالی، با هماهنگی یکدیگر به سمت دشمن شلیک نمایند.
پس از انتشار این نامه، تحلیلهای مختلفی در رسانههای جهان ارائه گردید. عبدالباری عطوان از سرشناسترین و حرفهایترین نیروهای رسانهای جهان عرب (که تا چندی پیش سردبیری نشریه مطرح و بینالمللی القدس العربی را به عهده داشت و به خاطر اختلاف با عربستان سعودی، از این نشریه استعفا کرد) سرمقالهی «رأی الیوم» را به همین نامه اختصاص داده که ترجمهی کامل آن خواندنی است:
در ابتدا باید کمی به عقب بازگردیم و اشاره کنیم که روابط بین حماس و مشخصا شاخهی سیاسی آن با فرماندهان حزب الله در لبنان و رهبران ایرانی در تهران در چهار سال گذشته دچار نوعی «سردی» شد که دلیل آن بازمیگشت به حمایت حماس از مخالفین مسلح سوری که برای سرنگونی نظامی سوریه میجنگیدند. اوج این سردی در روابط هنگامی بود که خالد مشعل رئیس دفتر سیاسی حماس تصمیم گرفت مقر رهبری رسمی جنبش در خارج فلسطین را از دمشق به دوحه پایتخت قطر منتقل نماید. انجام این کار در 12 فوریه 2012، اعلام قطع ارتباط با دمشق و پیوستن به بلوک مقابل بود چراکه قطر در آن روزها فرماندهی جنگ برای سرنگونی نظام سوریه را از جهت سیاسی و نظامی و رسانهای بر عهده داشت.
محمد ضیف
امروز بر هیچ کس پوشیده نیست که در حماس، دو جناح متضاد وجود داشت. جناح اول درست همگام با جنبش اخوان المسلمین حرکت میکرد، جنبشی که به صورت مطلق از مخالفین مسلح سوری حمایت مینمود. این تأیید جنبش اخوان از مخالفین مسلح تا جایی رسید که رئیس جمهور مصر محمد مرسی یک هفته پیش از کودتایی که منجر به سرنگونیاش شد، در جمع کثیری از روحانیون (از جمله شیخ یوسف القرضاوی) از «جهاد» در سوریه و بستن سفارت دمشق در قاهره حمایت کرد.
اما جناح دوم (که البته در اقلیت بودند) خواهان موضعی متوازن و متمایل به بیطرفی و حفظ روابط مستحکم با ایران و حزب الله بودند؛ هم برای تشکر از حمایتهای آنان و هم به دلیل اعتقاد به این امر که کشورهای موسوم به «معتدل» عرب که در رأسشان عربستان سعودی قرار دارد و از حمایت واشنگتن برخوردارند، ممکن نیست کمکی به مقاومت فلسطین کنند.
خصوصا با توجه به این حقیقت بدیهی که تمام سلاحها و موشکها و تجربیات آموزشی که نیروهای حماس در اختیار دارند (از جمله مهندسی تونلها) کاملا متعلق است به ایران و حزب الله؛ دقیقا در حالی که حکومتهای «اعتدالی» عرب، حتی یک گلوله در اختیار جنبش نگذاشتند و دروازهی کشورشان را در مقابل نیروهای حماس شش قفله نمودند. به فضل همان سلاحها و تکنولوژی موشکی و تونلهای [رسیده از ایران و حزب الله] بود که جنبشهای مقاومت توانستند 51 روز پایداری کنند و آن پیروزی نظامی و روحی بزرگ را به دست بیاورند.
1-واضح است که پیام تبریک و تسلیت ضیف، حاوی پیامی روشن و آشکاری است مبنی بر آنکه حماس، تصمیم قطعی خود را اتخاذ کرده و به بلوک ایرانی-سوری یا بلوک کشورهای مقاومت (که سه سال پیش و با تصمیم رهبران سیاسی جنبش، از آن خارج شده بود) بازگشته است.
2-در سایهی اختلافات واضح در دفتر سیاسی حماس (که رهبران جنبش میخواهند آن را مخفی یا انکار کنند)، هماکنون (و بطور مشخص از زمان جنگ اخیر غزه) گردان های عزالدین قسام دست بالا را داخل جنبش پیدا کردهاند. اولین نشانه در این خصوص هم تشکر ابوعبیدة (سخنگوی رسمی گردانهای قسام) بود در پیامی صوتی و پیامی تصویری از ایران و از حمایت ایران از مقاومت اسلامی در غزه که موجب شد بتواند در مقابل حملهی دشمن پایداری کند.
4-به وجود آمدن یک جریان اسلامگرای تندرو به رهبری «دولت اسلامی» [داعش] در غزه که برای اولین بار به صورت علنی خود را در تظاهراتی که طرفداران «دولت اسلامی» در مقابل مرکز فرهنگی فرانسه در غزه به راه انداختند نشان داد، باعث نگرانی حماس شده و احتمال آنکه توانش در تسلط بر غزه را از دست بدهد و قدرت از کفش بیرون برود را تقویت کرده است. همین موجب شده که [بخش سیاسی] «حماس» بفهمد باید حتما مواضعش را تغییر دهد و با قدرت تمام به سنگر مقاومت بازگردد تا بدین ترتیب بتواند تسلط بر مردم غزه (یا بخشی از آنان) را که در مقابل گروههای اسلامگرای تندرو از دست داده بازیابد؛ گروههایی که میزان حمایت از آنان خصوصا در بین جوانان غزه رو به افزایش است و حتی برخی از نیروهای حماس به آنها پیوستهاند.
هیچ بعید نیست که در روزهای آینده شاهد حملات خونینی ضد اسرائیل باشیم، از جنوب لبنان و شاید سوریه از یک طرف و از جنوب فلسطین از طرف دیگر؛ چرا که دو طرف در سایهی عربدهکشی و گردنکلفتی اسرائیل و همدستی اعراب با وی (که حالا علنی شده) چیزی برای از دست دادن ندارند.