
مشرق- هميشه نام آيت الله هاشمي رفسنجاني با عباراتي چون رکن نظام بودن و يکي از عناصر خدوم عجين و همراه بوده و نگارنده نيز با وجود انتقادات بيش و کم نسبت به ايشان در محافل دوستانه غالبا از او به نيکي ياد کرده است؛ شخصيتي که به هر تقدير چه براي برخي خوش آيد و چه نه، فقيهي است سياسي و داراي اتوريته و تأثير معنوي، نه تنها در ايران بلکه در برخي از کشورهاي اسلامي.
غالبا در گفت و شنودهايم حمل بر خير و وِداد ميکردم و ميکنم و امروز هم پيام صميمي ايشان را در باب درگذشت ميراسمعيل موسوي خواندم، ولي اينبار نتوانستم آن را حمل بر خيري کنم؛ در پيام او ميرحسين را صاحب خيرات عظيم يافتم! تو گويي بر ملت ما منت عظيمي دارد و حقي سترگ! آيت الله هاشمي از سويي از وداد با مردم و نظام اسلامي ميگويد و از ولايتمداري و عشق به ولي و از سويي با فردي همدردي ميکند که هر چقدر در زندگي شخصي مُبادي آداب باشد و اخلاقمند، در عمل سياسي چنان افتضاح ساخت و ناشيگري نمود که کودکان سياسي فلسطين و مصر و ممالک اسلامي بيش از او معرفت داشتند؛ « بيداري اسلامي مصر بر بنياد بيداري سبز ايران شکل گرفت!!! » عبارتي که مفهوم آن از سوي ميرحسين بيان شد و مورد تأکيد بود؛ اشتباهي استراتژيک و سخت سخيف که البته از اين دست جهتگيريها در جنبش عليل سبز کم نبوده و نيست.
اساسا مردان اول سياست ما قبل از هر چيز شخصيتي معنوي بودهاند و جايگاهي معنوي داشتهاند و مردم آنها را با معنويتگرايي سياسي شناختهاند. در ارتباط دو سويه سياست و معنويت شکي نيست و البته در تأثير چند سويه مردان معنوي و سياسي بر يکديگر؛ چه، در جمهوري اسلامي بسياري از مردان سياسي و معنوي بهرههاي مشترکي از هر دو بردهاند. توجه به اين نکته مهم است که وضعيت خطيري پيرامون انقلاب اسلامي وجود دارد. در اينجا اشاره نگارنده به وجه معنوي و ديني آن است نه تهديدات و مسائل سياسي ـ اقتصادي و … . معنويت در جمهوري اسلامي با مرداني معنوي سازماندهي و مورد مهندسي قرار گرفت و اهداف راهبردي نظام همه با اين نقطه مورد سنجه قرار مي گرفتند: معنويت. بر اين مبنا گرايش معنوي در مردان سياسي از جنبههاي مختلف مورد تأکيد و رصد است. مردان سياست در تمام کشورها خواسته و نا خواسته بر اين حوزه تأثيرها دارند، چه رسد به جمهوري اسلامي که ساختار آن بر معنويت، الوهيت و نگاه به آسمان شکل گرفته است.
اقبال آيت هاشمي رفسنجاني به ميرحسين موسوي در اين شرايط و از اين جايگاه پرسشهاي بنياديني در فرهنگ عمومي ايجاد ميکند که از ديدگاه نگارنده ميتواند در بلند مدت به ايجاد شکاف ميان جامعه معنوي منجر شود؛ چنانچه پيامد سياستگذاريهاي نابهنجار فرهنگي و قرائتهاي متفاوت از معنويت به ايجاد سطوح مختلفي از معنويتگرايي سنتي و مدرن در ايران انجاميد. از شکل اتوکشيده، روشنفکرمأبانه و متجددانه در حسينيه ارشاد گرفته تا عزاداريهاي ميدان محسني، از ادعاهاي عرفان حلقه گرفته تا معنويت گراييهاي ايليا.م.رام الله و از ايجاد شکاف ميان معنويت و سياست از سوي برخي سياسيون تا فتنهي فرقهاي اخير که در ميان جانبداران خود از حاميان اهل حق گرفته تا ملحدين بهائي را نيز شامل بود.
وقتي ـ به ويژه ـ در جامعه فرهنگي ايران يکي از سياسيون کهنه کار با جايگاه خاص معنوي خود، در پازلي سياسي تمايلاتي اينچنين دارد، نه تنها آينده ايران را به چند قطبيگرايي و تکثري فاقد ديدگاههاي معنويِ وحدت بخش سوق ميدهد، بلکه اساسا در بلند مدت در نوع نگاه برخي از مردم به مقولاتي چون پيوند دين و معنويت با سياست تشکيک ايجاد ميکند. سخن در اين باب است که وقتي شخصي با اين جايگاه و بيانيه خود نسبت جديدي با رهبر فرقه سياسي فتنه ايجاد نموده است و عهد معهود را تثبيت، از ديگران چه انتظار ميرود؟ والا و مع الاسف افرادي اينگونه بسيارند. با توجه به پيامدهاي ديني و معنوي فتنه اخير در سطح جامعه، عبارات اين ابراز همدردي و احترام به ميرحسين موسوي، تو گويي پشت کردن به آرمانهاي معنوي انقلاب است و تأييدي بر تمام آنچه در جريان ضد معنوي فتنه رخ داد. معنويتگرايي مقولهاي بس فراتر از گرايشهاي سياسي خُرد و اغراض اينسو و آنسو است. مسأله معنويت پيوندي وثيق با باطن جامعه و فرهنگ دارد و مردان سياست با نگاه و اشارات خود جريانساز خواهند بود.