کد خبر 35564
تاریخ انتشار: ۲۶ اسفند ۱۳۸۹ - ۱۸:۰۱

مي‌گويد "من آقازاده نيستم! چون فرزند مسوول نيستم!" اما هر کسي نسبت فاميلي‌اش را که مي‌فهمد، ناخودآگاه احساس مي‌کند کاش اين فرد هم روي صندلي داغ بنشيند و به سوالاتي جواب بدهد.

"خاطرات مناطق محروم"مساله‌اي است که بارها آنها را در ذهن‌اش مرور مي‌کند.خود را از مناطق محروم معرفي مي‌کند و از مناطق محروم روايت‌ها دارد. برخي او را از افراد نزديک به رييس جمهور مي‌دانند؛ جواني که اين روزها پابه‌پاي رييس جمهور، از او مشق خدمت به مردم مي‌آموزد. جوان دکتري که خانه‌داري را سخت‌ترين کار دنيا مي‌داند. دکتر مهدي خورشيدي آزاد، مشاور رييس جمهور و دبير شوراي مشاورين رياست جمهوري است؛ فرزند سردار احمد خورشيدي آزاد، دبير کل جمعيت خدمتگزاران انقلاب اسلامي و داماد رييس جمهور؛ آخرين مهمان باشگاه آقازادگي برنا در سال 89، با صبر و حوصله به تمامي سوالات‌مان در فضايي صميمي پاسخ داد.

 

روابط خانوادگي- عاطفي بين پدر و آقاي دکتر احمدي‌نژاد چگونه است؟
پدرم برادر دو طلبه شهيد است، از جانبازان انقلاب و قشر بسيار زحمت‌کش هستند؛ بنده انصافا مديون ايشان هستم.از لحاظ ديدگاهي، ايشان مصاحبه مي‌کنند و نظراتشان را مي‌گويند. يک بار بنده‌خدايي گفت نظر پدر شما در مورد فلان موضوع چيست؟ گفتم اتفاقا ايشان در يک مصاحبه اين سوال را پاسخ داده‌اند، من چرا اين مساله را مطرح کنم. ايشان مصاحبه مي‌کنند و بحث‌هايشان را مطرح مي کنند. آقاي دکتر احمدي نژاد هم بالاخره ديدگاه‌شان روشن و مشخص است. در مورد بحث‌هايي هم که مطرح شده بود، اخيرا پدرم مصاحبه‌اي انجام داده بودند که حداقل مقداري فضا تلطيف شد.

الان آن ارتباط کاري نيست اما بنده در خدمت ايشان هستم. منتهي ايشان مصاحبه مي‌کند و نظراتشان در سايت‌ها و نشريات وجود دارد.

وقتي پيشنهاد مصاحبه "آقازادگي" را شنيديد، اولين فکري که به ذهن‌تان خطور کرد چه بود؟
بنده آقازاده نيستم. معناي رايج آقازادگي در جامعه امروزي، بار منفي است که ترويج پيدا کرده است. براي اين لفظ، بار منفي ايجاد شده و لفظ بدي نيست.

آقازاده، حداقل از بنده‌زاده قشنگتر است. چون بعضي‌ها مي گويند بنده‌زاده؛ اگر محتوايش را نگاه کنيد واقعا لفظ قشنگ و زيبايي است ؛اما بار بدي برايش مترتب کرده‌اند. يعني لفظ آقازاده را با مسايل سياسي که در کشور رخ داده کنار هم گذاشته‌اند و معنايش بد شده است.

 

فکر مي‌کنم سايه‌اي رويش افتاده است. وقتي جامعه اينطور نگاه مي‌کند، وقتي به شخص مي‌گويند "آقازاده" به دليل اين معناي بد در جامعه، ديد بدي در ذهن شخص مقابل به وجود مي‌آيد؛ شايد موضع‌گيري کند. ولي واقعا مفهومش، مفهوم قشنگي است. يعني خودمان در جامعه بد جا انداخته‌ايم. منتهي اگر منظورتان از آقازاده کسي است که مسوول زاده باشد؛ بنده مسوول زاده نيستم.

اگر بخواهيد تعريفي از پدرتان داشته باشيد چه تعريفي مي کنيد؟
شخصي که براي انقلاب زحمت کشيدند. پدرم سابقه طولاني قبل از انقلاب در مقابل رژيم قبلي داشته‌اند و سابقه طولاني در جنگ و سپاه دارند و فعاليت و سابقه درخشان‌شان مشخص است. اما بالاخره اختلاف سليقه و اختلاف ديدگاه هم مطرح است. ايشان شخصيتي بودند که حداقل بيوگرافي ارزشي از اول انقلاب داشتند، و برادر دو طلبه شهيد هم هستند و از لحاظ خانواده، خانواده ارزشمندي هستند.

بنده مديون کمک‌هايشان در طول زندگي‌ام هستم؛ هميشه مديون هستم. فرزند که نمي‌تواند زحمات پدر و مادر خود را جبران نمايد.

در طول رشد در آن خانواده با توجه به اينکه پدر در آن شرايط ماموريت مي‌رفتند و در خانه حضور نداشتند، نبودن‌شان در خانه سختي‌هايي به وجود آورده بود؛ با اين سختي ها چه کرديد؟
دو شخصيت به بنده در تمامي مراحل زندگي کمک کردند؛ مادرم و همسرم. بالاخره در زندگي مشترک مسايلي مطرح است و در بحث خانوادگي مسايل ديگر.

مادرم تقريبا هميشه مشوق من در تمام دوران تحصيلم بود. چه در دبيرستان، چه در دانشگاه؛ چند روز پيش که به فرم انتخاب رشته‌ام- فرم کتبي صد تايي آن‌موقع - نگاه مي‌کردم دست خط مادرم را در فرم ديدم؛ مثلا نوشته شده بود رشته پزشکي دانشگاه علوم پزشکي شيراز. مادرم برايم انتخاب رشته کرده بود و کمکم مي‌کرد. مي‌خواهم بگويم اين اندازه همراهي‌ام مي‌کرد.

آن موقع در سال 78 – زمان انتخاب رشته و ورود به دانشگاه- مجرد بودم. انصافا وقتي مي‌گويند از دامن زن، مرد به معراج مي‌رود، به معناي واقعي در اين برهه از زندگي‌ام بود. کمک‌هاي زيادي از طرف مادرم در تمامي مراحل زندگي از لحاظ روحي داشتم و نيز به شدت مديون همسرم هستم؛ در مورد پيشرفت‌هايي که در تحصيلاتم رخ داد. رشته پزشکي، رشته‌اي است که اگر همسر همراهي نکند، انصافا نمي‌شود ادامه‌اش داد. کشيک و سختي‌هايي که اين رشته دارد، مشکلاتي را ايجاد مي‌کند. همسرم واقعا با دانايي خاصي که داشتند، براي رشد من توان گذاشتند. از اين بابت مديون هر دو نفر هستم مادر و همسرم.

از پدرتان گله داريد بابت آن روزهايي که نبودند؟
نه. بالاخره جنگ بود. يعني چاره‌اي نبود. وقتي جنگ مي‌شود و يا شرايط خاصي به وجود مي‌آيد، اين طور مسايل طبيعي است. مادرم طوري برخورد مي‌کرد که جاي خالي پدر را خيلي کم احساس مي‌کرديم. در غياب پدرم هم پدر بود و هم مادر.

الان شايد اين مفاهيم در جامعه کمتر باشد. وقتي آن‌موقع جنگ مطرح مي‌شد، اين تلقي در ذهن بچه‌ها بود که پدرشان مي‌رود و نيست و در جنگ است و با اين مفاهيم غريبه نبودند؛ بالاخره زماني که پدر نباشد، ناراحتي به وجود مي آيد؛ چرا که آدم دوست دارد هم پدر داشته باشد و هم مادر. الحمدالله، مادرم جاي خالي پدرم را پر کرده بود.

به نظرتان اکثر آقازاده‌ها اهل سوءاستفاده هستند؟
نه، همه نيستند. علت اينکه معني اين لفظ در جامعه بد جا افتاده، به خاطر اين است که عده‌اي سوءاستفاده کردند. خيلي‌ها آقازاده هستند ولي اهل سوءاستفاده نيستند؛ بالاخره آقازاده‌ها هم مثل بقيه آدم‌ها هستند، خوب و بد دارند.

آقازاده‌هايي هستند که کار و تلاش کردند و بدون اتکا به پدرشان، الان استاد دانشگاه پزشک و مهندس شده‌اند. البته الان ما معاون رييس جمهورخانم و وزير خانم داريم و خانم‌ها هم به بدنه دولت آمده‌اند، بد نيست لفظ آقازاده را تغيير بدهيد؛ فکر مي‌کنم لفظ خانم‌زاده با فضايي که در دولت هست، هم به وجود آمده، چون خانم‌ها دارند همه جا را مي‌گيرند!(به شوخي) فکر نمي‌کنم همه اينطور باشند. بنده حداقل افرادي را که ديدم، اينطور نبودند. اما در کل، بله. افرادي هستند و ما نمي‌توانيم انکار کنيم که سوءاستفاده کردند.

فکر مي‌کنيد چرا اين روحيه به وجود آمده و آيا اين روحيه از مسوول به فرزند منتقل مي‌شود؟ يا فرزند خودش اين روحيه را در خودش به وجود مي‌آورد؟
وقتي برخي اوقات به فرمايشات رهبر فرزانه انقلاب توجه مي‌کنيم؛ مي‌بينيم که ايشان خيلي به مسوولان تاکيد مي‌کردند که به خانواده‌هايشان توجه کنند. بيشتر به خاطر اينکه مسوولان درگير مسايل کاري بودند و کمتر به خانواده‌هايشان مي رسيدند و اين خلأ ايجاد مي شد.

وقتي اين خلا و نقصان ايجاد بشود، زمينه را براي مسايل ديگري که ممکن است به وجود بيايد، فعال مي کند. مسايل حاشيه‌اي که ممکن است بعدها آن ها را درگير کند. قاعدتا اين مساله خودش زمينه‌ساز است.

نمي‌توانيم منکر اين باشيم که مسوولان بعضا اين توقع را در فرزندانشان بوجود آوردند، بله؛ بوجود آوردند، بعضا اينطور بوده و اين مساله به برخي مسايل دامن زده و در بعضي موارد گسترش پيدا کرده است.

گاهي آقازاده‌هايي که اينگونه در خانواده تربيت نشده‌اند، اين توقعات به دليل ارتباطاتي که دارند در آنها بوجود مي‌آيد و اين زمينه و نگرش - که بعضا برخي از مسوولان داشتند - اين قضيه را پررنگ کرده که وارد مسايل ديگري شدند. فکر مي کنم اين دو عامل باعث ايجاد اين روحيه بوده است.

با آقازاده‌هاي ديگر در ارتباط هستيد؟
بله؛ خوب با آنها ارتباط داريم. خيلي از آنها خيلي مثبت هستند.

باشگاهي به نام باشگاه آقازادگي در سطح مناسبات اجتماعي هست؟
من عضوش نمي‌شوم، چون با توکل برخدا و اهل بيت و اتکاء به تلاش و پشتکار خودم به آنچه دارم رسيده ام.

به نظرتان معني جواني چيست؟
اولين برداشت از جواني، پرکاري، تلاش و انگيزه بالا و پويايي است.

به عنوان يک جوان، سطح رفاه براي جوان را چه سطحي مي دانيد؟ با چه امکاناتي يک جوان در رفاه نسبي است؟

ازدواج، فصل مهم و اساسي در زندگي هر جواني است. همه دوست دارند وقتي ازدواج مي‌کنند، خانه و ماشين داشته باشند. امکانات رفاهي داشته باشند. واقعا همه اين امکانات جمع مي‌شود؟ خوب نمي‌شود، بالاخره بايد قناعت کرد.

 

قناعت به چه معنا؟
نه افراط را قبول دارم و نه تفريط. من مي‌گويم زندگي متعادل. بعضي اوقات همه در يک شرايط نيستند، ممکن است شرايط‌شان مهيا نباشد و بخواهند در اين شرايط ازدواج کنند. علت اينکه روي مساله ازدواج دست گذاشتم اين است که در سازمان ملي جوانان يکي از بحث‌هاي اساسي مطرح شده، بحث ازدواج است. يکي از مطالب اساسي که در نسل جديد گرفتار آن هستيم، بالا رفتن سن ازدواج است که نمي‌توان منکر آن بود. منظورم اين بود که قناعت در جزئيات داشته باشيم. حالا نتوانستيم خانه بخريم در خانه‌اي اجاره‌اي زندگي کنيم.

وام ازدواج چطور؟
هميشه روي پاي خودم ايستادم. يعني خودم کار مي‌کردم. در دوران دانشجويي کارهايي انجام مي‌دادم تا هزينه تحصيل خودم را دربياورم. چون رشته پزشکي رشته پرخرج و طولاني بود.البته قبل از اينکه داماد آقاي رييس جمهور شوم هم کار مي کردم.

معمولا غالب کساني که وارد رشته پزشکي مي‌شوند در دوران دانشجويي ازدواج مي‌کنند. چون مثل ليسانس 4 ساله نيست،7-8 سال طول مي‌کشد.

بنده هم سختي خيلي کشيدم. خاطره جالبي از زمستان 86 دارم. قرار بود براي گزارش صبح‌گاهي بخش جراحي بيمارستان ساعت 7 صبح در بخش حاضر باشم. خيلي هوا سرد بود. حساس بودم که قبل از ساعت مورد نظر در بيمارستان باشم. يادم مي‌آيد از منزل که بيرون آمدم، ساعت يک ربع به 6 بود و تاريک؛ مي‌خواستم خيابان ولي عصر را به سمت بالا بروم تا به بيمارستان برسم.

تاکسي در خيابان نبود و آب تقريبا تا وسط خيابان رسيده بود، با خودم فکر کردم الان چطور سوار ماشين بشوم؛ چاره‌اي نداشتم 500-600 متر جلوتر رفتم، نزديک بود به بيمارستان برسم که تاکسي من را سوار کرد.

در تاکسي من و راننده تاکسي بوديم. راننده تاکسي گفت: "داماد فلاني (منظورش دکتر احمدي نژاد بود) سوار بنز کلاس S مي‌شود، در کيش کاخ دارد، فلان دارد!"؛ خودم خنده‌ام گرفت (از تجربيات جالبم اين اتفاق بود) وقتي مي‌خواستم پياده شوم راننده دلش برايم مي‌سوخت و مي‌گفت:"من نمي دونم چه کار کنم؛ هرچه جلوتر مي‌روم باز آب است، تا يه جايي من پياده‌ات کنم!"

چون همه جا را آب گرفته بود، اگر پياده مي شدم لباسم خيس مي‌شد.

خدا پدر راننده را بيامرزد در مکاني که بهترين جا بود، پياده‌ام کرد. وقتي مي خواستم پياده بشوم گفتم:" و الله آن چيزهايي که شما مي‌گوييد من ندارم، من همين الان سوار تاکسي شما شدم"، يادم مي‌آيد راننده خيلي معذرت خواهي کرد.

وام ازدواج گرفتيد؟
در دوران دانشجويي وام ازدواج گرفتم.

ضامن‌تان چه کسي بود؟
از کارمندهاي دانشگاه، از دوستان خودم در دانشگاه بودند.

کارمندان دانشگاه اطلاع داشتند شما داماد رييس جمهور هستيد؟ از آن جهت اذيت نشديد که نامه بياورند، توقع داشته باشند؟
اساتيد، دانشجويان، کارکنان، همه مي‌دانستند. بالاخره نامه و اينها هست. نامه هست، در جريان مشکلات‌شان بودم، از بيماران نامه داشتم تا...

خاطره خاصي از نامه رساندن‌ها نداريد؟
بعضي وقت‌ها تعداد نامه‌ها زياد مي‌شد. برخي مريض‌ها مي‌آمدند مي‌پرسيدند که مثلا فلاني چه موقع، کدام درمانگاه مي‌آيد، همان موقع مي‌آمدند. حتي اگر مريض آن قسمت نبودند براي دادن نامه به آن قسمت مراجعه مي‌کردند.

يکي از اساتيد درمانگاه‌ها روزي به من گفت: "من دائم دچار مشکل مي‌شوم.اصلا نمي‌خواهم بيايي در درمانگاه من بنشيني، برو درمانگاه شخص ديگري، چون مريض‌هاي من بيشتر مي‌شود و بايد زياد بمانم."

از اين اتفاق‌ها مي‌افتاد. اما انجام دادن کار مردم واقعا شيرين است. حل کردن مشکل مردم شيرين است. خدا مي داند در عالم پزشکي، براي همه پزشک‌ها، هيچ چيزي بهتر از آن نيست که مريض‌ات خوب شود، سرپا بايستد و از تو تشکر کند. واقعا اين لحظه با هيچ پولي قابل معاوضه نيست. حل کردن مشکل مردم هم مثل آن لحظه در عالم پزشکي شيرين است. بايد ديد آدم اينطور باشد تا لذت ببرد.

در چه دانشگاهي تحصيل کرديد؟ معدل‌تان چند شد؟
دانشگاه علوم پزشکي شهيد بهشتي. با پايان نامه، بالاي 16 بود.

آقاي خورشيدي چند ساعت در روز کار مي‌کنيد؟
امروز 4 صبح بيدار شدم؛ معمولا مقداري مطالعات شخصي مربوط به پزشکي انجام مي‌دهم، آخر شب‌ها هم گاهي مطالعه مي کنم.اگر بخواهم بگويم که استراحتم چقدر است تقريبا از دوازده و نيم يک نيم شب تا چهار صبح.

تفريح‌تان به عنوان يک جوان؟
مسافرت،در دوران تحصيل که کم بود. الان هم که دوباره درگير شدم گاهي طبق رسم ، خانواده را به مشهد مي برم. اگر وقت شد به شهرهاي باستاني هم سفر مي‌کنم. مسافرت چيزي است که لازم است؛ مخصوصا براي خانم که در خانه درگير امور منزل هستند.

هيچ کاري سخت‌تر از خانه‌داري نيست. هيچ موقع کار خانه تمام نمي‌شود. حالا خانمي که بخواهد بيرون از خانه کار کند، بچه‌داري کند و به همسرش برسد که ديگر کارش تمامي ندارد.

زنان ايراني خيلي زحمتکش هستند. زنان اروپايي و امريکايي اصلا آشپزخانه نمي‌شناسند، ولي زنان ايراني نيمي از نيرو و زمانشان را در آشپزخانه مي‌گذرانند. کار آشپزي و خانه داري واقعا مشکل است.

من در کارهاي خانه از دوران بچگي کمک مي کردم و شاهد بودم هيچ موقع کار در خانه تمامي ندارد. بويژه نزديک عيد که خانه تکاني به کارهاي خانه اضافه مي‌شود.

آخرين فيلمي که در سينما به همراه خانواده ديديد؟
امسال که نتوانستيم برويم. سال قبل در جشنواره فيلم فجر درسالن وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي فيلم ملک سليمان را به همراه خانواده ديديم.

تا به حال به همسرتان توصيه کرديد که فيلمي را ببينند يا نبينند؟
ايشان خودشان اهل تشخيص هستند. به ياد ندارم در زندگي مشترک، توصيه خاصي به ايشان کرده باشم. ايشان به من توصيه مي‌کند اما به ياد ندارم که توصيه‌اي کرده باشم، اين روند هميشگي است.

يک تعريف از خودتان (مهدي خورشيدي)؟
شايد در زندگي با توجه به شرايطي که داشتم مشکلات خاصي به وجود آمد، منتهي هميشه تلاش کردم و از خدا خواستم که هميشه صبر بدهد تا مشکلات را بتوان به طور متناوب و منطقي حل کرد. هميشه دوست داشتم خداوند در زندگي به من صبر عنايت کند، همچنين ظرفيتي که نه به خودم لطمه بزنم و نه به ديگران.

اين خواسته‌هاي من - حداقل براي خودم - بوده، ولي ادعا ندارم که اين ويژگي‌ها را در زندگي داشتم. اين مسايل را از خدا خواستم؛ حالا چقدر محقق شده، خدا بهتر از هر شخص ديگري مي‌داند.

اگر بخواهيد يک تيتر براي اين مصاحبه بگوييد...
يک صحبت خودماني با يک آدم گمنام.

ديدتان نسبت به سال 90 چيست؟ منتظر اتفاق خاص و مهمي هستيد؟
در مورد خودم آخر سال، مثل بازاري‌ها چرتکه مي‌اندازم تا ببينم کارهايي که انجام دادم چه بوده و چقدر موفق بودم. بعد برنامه‌ريزي و آيتم بندي براي سال بعد را انجام مي‌دهم.

امسال از خودم راضي هستم؛ چه از نظر کاري و چه از نظر مسايل شخصي، سال 90 انشاءالله سال خوبي براي جوان‌ها باشد. دعا مي‌کنم بحث مسکن هم حل بشود و بحث اشتغال هم بعد از آن حل شود.

مشکلات ازدواج جوان‌ها و مسايل و مشکلات‌شان حل بشود. چون مهم ترين بحثي که در زندگي دارند، ازدواج است. توصيه ام به جوانان در بحث ازدواج اين است که خيلي عاقلانه عمل کنند. انشاءالله سال 90 آمار طلاق پايين بيايد و آمار ازدواج هاي موفق بالا برود.انشاءالله سال خوبي باشد.

تاکيد کرديد در امر ازدواج، در ازدواج‌تان به چه شاخصه هايي توجه کرديد؟
بالاخره هر کسي که در اين باره مطالعه کند، شاخصه‌هاي خودش را دارد. ايمان، عفت، تفاهم، درک متقابل.اين مساله مثل علم و دين مي‌ماند. يعني اگر افراد اعتقادات‌شان يکي باشد، ولي همديگر را درک نکنند و تفاهم نداشته باشند، باز به مشکل برمي‌خورند وبالعکس اگر اعتقادات‌شان يکي نباشد که اصلا يکديگر را نمي‌توانند درک کنند.

چون در دوران دانشجويي در اين راستا مطالعه مي کردم مهم‌ترين شاخصه ام ايمان و عفت و درک متقابل بود.

البته به نظرم ازدواج بيشتر توکل به خدا و قسمت است. يکي از علما حرف قشنگي مي زدند؛ ازدواج مثل هندوانه نيست که به شرط چاقو باشد، ازدواج مثل بادام است وقتي شکست، ديگر شکسته؛ ممکن است تلخ باشد، ممکن است شيرين.

رهبر فرزانه انقلاب سال 89 را سال همت مضاعف،کار مضاعف نامگذاري کردند، رييس جمهور دولت دهم قبل از اين نام‌گذاري، مشهور به اين نام‌گذاري بودند، بالاخره همت‌شان از کساني که قبل از ايشان بودند بيشتر بوده و اين قضيه مشهود بود. ولي بالاخره وقتي فرمان ولايت مي‌آيد، بايد عملي پشت آن قرار بگيرد. آيا برنامه روزانه رييس جمهور بعد از اين نام‌گذاري تغيير کرد و اگر تغيير کرد، توضيح مي‌دهيد؟

ايشان که از اول زندگي شان همت مضاعف را سرلوحه کار خودشان قرار دادند. من اين مساله را به علت نسبت و بحث‌هاي ديگر نمي گويم؛ انصافا پرکارترين کسي که ديدم آقاي احمدي نژاد بوده است. بعضي از دوستان شوخي مي‌کردند و مي گفتند سوخت ايشان سوخت هسته اي است، واقعا هم سوخت‌شان هسته اي است.

در دور اول سفرهاي استاني 4 شهر را با هلي کوپتر پشت سر هم مي‌رفتند. اگر نيم ساعت هم لحاظ کنيد چهار نيم ساعت، دو ساعت مي‌شود.اگر سوار هلي کوپتر شده باشيد، صداي آزار دهنده‌اي دارد و اذيت مي کند.

بايد در طول روز سخنراني کني، جلسه اداره کني، جلسه هيات دولت را اداره کني، کارگروه‌ها را هم همينطور؛ اين مسايل انگيزه زيادي مي‌خواهد.

اين مساله انگيزه‌اي غير از انگيزه مادي مي تواند باشد. در انگيزه مادي بالاخره آدمي خسته مي‌شود. من خودم وقتي 10 ساعت کشيک بودم، در ساعت يازدهم ديگر نمي‌کشيدم و واقعا افت مي‌کردم.

در دور دوم سفرهاي استاني جلسه دولت 7 صبح شروع مي‌شد تا 12 ظهر؛ رييس جمهور خودشان رييس جلسه بود. مي‌بايست در جلسه حضور مي داشت. باز برخي از وزرا مي توانستند وقتي بحث مال خودشان نبود، بروند نفسي تازه کنند. ولي ايشان بايد از اول جلسه مي نشست تا آخر جلسه. خوب خيلي سخت است.

هيچ شخصيتي به پُرکاري ايشان نديدم. ايشان حقيقتا براي بنده الگو است. شروع کردن کار از اول صبح تا به قول خودشان "تا جايي که بکشيم" تا جايي که مغزمان بکشد؛ يعني ساعتي را نمي‌شناسيم، تا جايي که بتوانيم کار مي‌کنيم.

کسي که مي‌توانست با اين فرهنگ و با اين فکر و توان بيايد، در دولت ايشان وارد شد. همين اينطور نبود که بياييم و برايمان پرستيژي باشد. مديران اين دولت، اکثرا پشت ميزنشين نبودند، همه بايد به استان‌ها و شهرستان‌ها مي‌رفتند؛ نوع نگرش و اداره کردن رييس جمهور طوري بود که افراد را اينطور بار مي‌آورد. خود ما هم اينطور بار آمديم و روحيات‌مان تطبيق داده شده است.

رييس جمهور وقتي را که مي‌گذارند استراحت کنند، کارتابل جواب مي دهند. وقت استراحت‌شان، وقت جواب دادن به کارتابل است. در صورتي که يک مدير وقتي دو -سه کارتابل جواب مي‌دهد، خسته مي شود و کار ديگري نمي‌تواند انجام دهد. اما ايشان وقت استراحت‌اش کارتابل جواب دادن است. انصافا خيلي پرکار هستند.

هرچه جلوتر مي‌روند، توان ايشان بيشتر مي‌شود. در دور چهارم سفرهاي استاني ايشان تصميم دارند به شهرها - مثل دور اول سفرهاي استاني -بروند. خوب اين مساله انرژي زيادي مي‌خواهد. پشت اين کارها انگيزه ديگري غير از انگيزه مادي بايد باشد. با دو دو تا چهارتاي منطقي نمي‌شود به اين نتيجه رسيد که اين انگيزه مادي بوده است.

پس احمدي‌نژاد با سوخت هسته‌اي، ساعت کاري ندارد!
نه، انصافا ايشان نسخه خاصي در کار کردن هستند. اين مساله خيلي قابل تقدير است.

آقاي دکتر، شما يارانه مي گيريد؟
خير.حقوق من در سطح بالايي نيست. ولي آنقدر هست که حساب و کتاب کردم و منصرف شدم. تا اين هزينه به شهرهاي ديگر و شهرهاي دورافتاده برسد. من اهل استان محروم کهکيلويه و بويراحمد هستم. جايي درس خوانده‌ام که وقتي به وسط سال مي‌رسيديم، تازه کتاب درسي گيرمان مي‌آمد. آن موقع سال 74- 75 در دوره دبيرستان، هم سخت کوشي‌ها و اراده‌هاي قوي ديدم، هم محروميت‌هاي عجيب و غريب.

چند سال پيش در سفري به شهرستان براي ديدار با اقوام رفته بودم که تبديل به سفر کاري شد.در يکي از روستاها به دليل نبود يک دستگاه عادي سونوگرافي، مادري به دليل وجود جنين در شکم اش فوت کرد؛ هم مادر و هم بچه مردند. وقتي آدم اين صحنه ها را مي‌بيند تلاش مي کند تا از حق طبيعي خودش بگذرد، تا درصدي که مي‌تواند زندگي خودش را اداره کند، اين حق را به اين افراد بدهد تا آنها از آن استفاده کنند. ببينيد در شهرستاني که خودمان زندگي مي کرديم نبود يک دستگاه عادي باعث مرگ مريض ها در اثر بيماري‌هاي عادي مي شد. خوب چرا بايد اينطوري باشد؛ ما يک مقدار از حق خودمان بگذريم تا برسد به مناطق محروم.

داماد رييس جمهور بودن حسن است يا گرفتاري؟
بستگي به ديد خود شخص دارد. حسن هايي دارد و ظرفيت‌هايي براي آدم ايجاد مي‌شود و در عين حال گرفتاري‌هاي خاص خودش را هم دارد. منکر اين مساله نيستم.

بالاخره اگر آدم به اين ديد نگاه کند که يک فرصت است تا آدم بتواند خدمتي کند و در عين خدمت پيشرفت کند. آقاي احمدي نژاد، سخت‌گيري خاص خودش را دارد. منتهي نه سخت گيري به اين معنا که خيلي خشک برخورد کند.

ديد ايشان در مورد رياست جمهوري اين است که اين امانت است، واقعا امانت است. امانت مردم و نظام؛ ايشان خودشان تا الان از رياست جمهوري هيچ حقوقي را دريافت نکردند و معمولا غذا را از خانه مي‌برند. ايشان آن اعتقاد قلبي خود را محکم حفظ کرده است.

غذا را از خانه مي فرستند يا از خانه با خود مي‌آورند؟
غذا را مي‌فرستند، صبح که نمي‌شود رييس جمهور با خودش غذا بياورد. در زماني که در شهرداري بودند با خودشان غذا مي‌آوردند.

ما هم اينطور تربيت شديم که اين مساله را به عنوان فرصتي براي پيشرفت و خدمت درنظر بگيريم. نه به عنوان فرصتي براي رانت و سوءاستفاده؛

نمي گويم اين دولت هيچ اشکالي ندارد؛ ولي فرهنگ عمومي رانت و سوءاستفاده‌هاي خاصي را از بين برد و زماني مي توان اين فرهنگ را وارونه کرد که خود به اين مساله معتقد بود وگرنه نمي شود.

حالا اگر داماد رييس جمهور ديدش اين باشد که نسبتي با رييس جمهور دارم و به خاطر اين نسبت هرکاري کنم؛ نه، اين مساله صحيح نيست. هميشه مسايل سفرهاي استاني را که مي بينم مرور مي کنم، چون خودم متعلق به منطقه محروم هستم، مشکلات آنجا را هميشه در ذهنم نگه مي دارم؛ همين باعث مي شود که انسان حواسش را جمع کند.

تعطيلات عيد کجا مي رويد؟
هنوز برنامه نريختم.

يک مقدار دير نشده...
کار و شرايط زندگي ما اينطور است، هميشه دقيقه 90 کارمان را انجام مي دهيم.

مشهد که هميشه در برنامه دکتر احمدي نژاد هست...
اگر ايشان هم نمي‌آمدند، ما در برنامه داشتيم. قبل از اين، هميشه به شهر خودمان سفر مي کردم، در استان کهکيلويه و بوير احمد؛ منتهي الان کمتر مي روم. اقوام و فاميل بيشتر به تهران مي آيند. سفرهاي‌مان طوري است که معمولا در سفر کار داريم.

برخي رسانه‌ها مي‌گويند "قرار است برويد چين..."
يکبار به ما گفتند سفر به دبي و ترکيه داشتيد. گفتم خير؛ الان هم مي گويم خير.

شما دو تا برادر خانم داريد، با روحيات متفاوت با همديگر، در حوزه خانوادگي شما را اذيت نمي‌کنند در راستاي برادر خانم بودن...

در مجموع، ارتباط عاطفي و منطقي مبتني بر صميميت داريم. بالاخره شخصيت‌ها با هم فرق مي‌کنند، روحيات با هم متفاوت است. من هم با برادرهايم روحياتم متفاوت است. من تلاش مي کنم ارتباط برقرار کنم اما يکي دو برادرم روحيات و سليقه‌هايشان با من فرق مي کند و ممکن است تفاوت داشته باشد.

برادرخانم کوچکم تازه ازدواج کرده، ديگري هم قبلا ازدواج کرده بود. آقاي احمدي نژاد يک دختر و دو پسر دارند که ازدواج کردند. البته معمولا مي گويند پسرها مي روند. هميشه همينطور بوده، چون دختر نياز به مراقبت‌هاي خاص دارد، چه قبل و چه بعد از ازدواج؛ بالاخره من خودم هم دختر دارم، پدر بايد هميشه حواسش به دختر باشد.

آخرين جايي که همراه برادرخانم ها بوديد سه نفري؟
منزل آقاي احمدي نژاد.

قرار نشد آنجا را بگوييد. جدا از محيط خانواده به خصوص بعد از ازدواج آقا عليرضا؟
آقا عليرضا تازه ازدواج کرده و تا حالا شرايطي پيش نيامده که بيرون از منزل سه نفري تنها باشيم.

کادو به برادر خانم‌تان براي مراسم عروسي چه داديد؟
ياقوت و اين جور چيزها نداديم. فکر مي‌کنم يک قطعه طلا - دست بند- بود .

شما در مراسم‌تان چه هديه گرفتيد؟
يک نيم سکه، از دو برادر يک نيم سکه گرفتيم.

 


***

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس