گروه تاریخ مشرق- زمانی که فرمان قتل سید حسن مدرس به رئیس شهربانی خواف رسید، او مرزی بودن خواف را بهانه کرد و از کشتن مدرس امتناع ورزید. مدرس را به کاشمر بردند، اما رئیس شهربانی این شهر، یعنی اقتدار نظام، نیز پست سازمانی خود را ترک نمود تا تاریخ او را بهعنوان قاتل مدرس نشناسد.
گروه تاریخ برهان؛ سید حسن قمشهی اسفهای که بعدها با نام مدرس شهره شد، سمتها و مسئولیتهای مختلفی را تجربه نمود. عضو فقهای ناظر بر مجلس ملی، نمایندهی مجلس در چندین دوره، نایبرئیس مجلس چهارم و وزیر عدلیه و اوقاف دولت موقت ملیِ نظامالسلطنه مافی، از جمله مهمترین مسئولیتهای سیاسی وی بود. به غیر از این موارد، او مدرس حوزه نیز بود؛ آنچنانکه پس از پایان جنگ جهانی اول، زمانی که به تهران بازگشت، در مدرسهی سپهسالار، به تدریس فقه و اصول مشغول شد و خود تولیت مدرسه را نیز برعهده گرفت.
آنچه مدرس را در فضای سیاسی ایران مشهور ساخت، نطقهای پرشوری بود که او در خانهی ملت بیان میداشت و از طریق آن به مخالفت با استبداد داخلی و استعمار خارجی میپرداخت. از این رو، او ذاتاً نه میتوانست با انگلستان همراه باشد و نه با رضاشاه که براساس خواست انگلیسیها به قدرت رسیده و تبدیل به مستبد شده بود. مدرس البته رضاخان را قبول داشت، اما بهعنوان یک سرباز و نه بیشتر از آن!
از این رو، به نظر تقابل میان مدرس و رضاشاه اجتناب ناپذیر مینمود، مگر اینکه رضاشاه چهرهای جز آنچه داشت، مییافت و یا مدرس همچون رجالی میشد که برای جاه و مال به دنبال رضاشاه رفتند. در غیر این صورت، میان این دو نفر تفاوت بسیار زیاد بود. از جمله زمانی که مدرس به تبعید میرفت، از مال دنیا هیچ برای خود نداشت، اما زمانی که رضاشاه به تبعید میرفت به یک روایت 44 هزار سند مالکیت به نام او در کشور وجود داشت؛ املاکی که بهزور از مردم گرفته شده و به نام او درآمده بودند.[1]
از این رو، این امری معلوم است که مدرس و رضاشاه نمیتوانستند با هم کنار بیایند. کمااینکه پس از به سلطنت رسیدن رضاشاه، با هم در چند جلسه مذاکره نمودند، اما کار مذاکرات به نتیجه نرسید. رضاشاه بهخوبی میدانست که تنها با ترساندن مدرس نمیتواند او را کنار بگذارد و تنها راه مقابله با او حذف فیزیکی است. کمااینکه زمانی که او به مقام وزارت جنگ رسیده بود، هیچکس به غیر از مدرس جرئت نکرد صریحاً همه را به مخالفت با او بشوراند؛ به حدی که چند روز بعد وی ناچار شد که در مجلس حاضر شود و خود را تابع مجلس نشان دهد. نطق مدرس در مخالفت با رضاخان طوفانی بود:
«...امنیت در مملکت است، منتها به دست کسی است که اغلب ماها از او خوشوقت نیستیم. چرا در پس پرده حرف میزنید؟ مگر شما ضعف نفس دارید؟... مگر میترسید؟... ما که از رضاخان ترسی نداریم... همین الآن تصمیم بگیرید رئیسالوزرا را بخواهید، استیضاح کنید برود پی کارش، رضاخان هم همینطور برود توی خانه بنشیند...»[2]
این عبارات را رضاشاه قطعاً هرگز فراموش نمینمود. از این رو، او که توان توجیه مدرس را نداشت، تنها میتوانست با کشتن او، خود را از انتقادات او رها سازد. از این رو، سه سال پس از به سلطنت رسیدنش، او را به مشهد و سپس به خواف تبعید نمود؛ شهری سنینشین. این نشان میداد که او حتی از اینکه شهری شیعهنشین را برای تبعید مدرس برگزیند نیز هراسناک بود. فردی که هیبت بسیار داشت و کشتن او کار هرکسی نبود. زمانی که نُه سال پس از دستگیری و در سال 1316، فرمان قتل او به رئیس شهربانی خواف رسید، او مرزی بودن شهر خواف را بهانه کرد و از کشتن مدرس امتناع ورزید. مدرس را به کاشمر بردند، اما اقتدار نظام، رئیس شهربانی این شهر، نیز پست سازمانی خود را ترک نمود تا تاریخ او را بهعنوان قاتل مدرس نشناسد. بنابراین محمود مستوفیان جانشین او شد و با اعزام چند افسر از مشهد، شهادت این بزرگمرد تاریخ معاصر ایران در دهم آذر 1316 رقم خورد. تاریخ همیشه از او به نیکی یاد خواهد نمود.
31 برج سنبله
منزل مدرس باز جمعیت میرود، شبها از ساعت یک به بعد بیشتر میروند. سید محمد کمره که شب پنجشنبه مرخص شده، جمعیت زیادی ملاقات او میروند و نیز پسرهای حاجی معین بوشهری در بازار مشغول اقدامات هستند.
مقام منیع ریاست وزرای عظامم و فرماندهی کل قوا دامت عظمته
برطبق راپورتهای موثقی که به حکومت نظامی واصل گردیده و همچنین قرائن و مدارکی هم که راپورتهای مزبوره را تأیید و تثبیت مینماید، آقا سید حسن مدرس، نمایندهی مجلس شورای ملی، علاوه بر آنکه در بسط دایرهی اغتشاش دخالتهای خطرناکی داشته و دارد، رؤسای قشونی و نظامیان را هم بهوسیلهی شبنامه و غیره، تحریک به شورش و عملیات خلاف دیسیپلین کرده و به این وسیله، امنیت عمومی را بهکلی متزلزل و کاملاً رفتار و حرکات مشارالیه برخلاف مقررات حکومت نظامی است.
چون به مناسبت شغل نمایندگی تعقیب شخص مزبور از طرف حکومت نظامی غیرمقدور است، از آن مقام منیع مستدعی است امر و مقرر شود در این موضوع، اقدامات سریعه بنمایند که موانعی در مقابل ایفای وظیفه تولید نشود. در خاتمه سواد راپورت مشروح ادارهی نظمیه و منضمات آن را برای مزید اطلاع خاطر مبارک لفا تقدیم مینماید.
سرتیپ مرتضی قلی
مقام منیع ریاست جلیلهی مجلس مقدس شورای ملی شیدالله ارکانه
شاید به سمع مبارک رسیده باشد که امروز بعدازظهر بنده در خدمت آقای مدرس در مجلس، به منزل میرفتیم، عدهای رجاله پس از فحاشی و مردهباد، چون جواب نشنیدند، بنده و آقای مدرس را سخت زدند. آژان هم حضور داشت. البته یا نمیخواست یا نمیتوانست جلوگیری از چند نفر معدود رجاله کند. زنندگان مسلمان و یهودی بودند. بنده هرطور بود خود را به منزل رساندهام، لکن از شدت صداع به واسطهی ضرب زیاد از حرکت ناتوانم. بهعلاوه خطر جانی را حساً مشاهده میکنم. با وجود حکومت نظامی دیگر کسی را به جهت حفاظت با خود نیاوردم. علاوه بر اینکه آنها هم تأمین نیستند. شاید بدتر خواهد شد. نظر به مراتب معروضه از حضور در جلسهی امروز عصر معذورم، لکن حق استیضاحم باقی است و پس از رفع محذور حاضر شده حق قانونی خود را استیفا خواهم کرد.
م. ع. کازرونی
محرمانه مستقیم
سموده تلگرافی، کتبی
ریاست محترم ادارهی تشکیلات کل نظمیه
بهطوریکه فرماندهی لشگر شرق در تلگراف جوابیه اطلاع داده، توقیف مدرس را درگنآباد و قائن صلاح ندانسته و خواف را برای این منظور بهتر دانسته و بهطوریکه اشعار داشتهاند، از طرف فرماندهی مزبور به نظمیهی مشهد نیز دستور داده شده است.
کفیل ارکان حزب کل قشون
سرتیپ
کفیل محترم لشگر
بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاهی، ارواحنا فداه، میفرمایند مدرس که در خواف و با خزر محبوس است، محافظ کافی دارد یا خیر، بایستی مراقبت کامل به عمل آید که ایجاد اغتشاشات اخیر در آن منطقه باعث استخلاص مشارلیه نشود.
امیر لشگر ضرغامی
رمز شود
سواد نسخه برکن 2 داده شد.
17/1/15
به ضمیمهی تلگراف، نمره 321 وارد از لشگر شرق.[3](*)
پی نوشت ها :
[1]. دربارهی املاکی که رضاشاه از مردم غصب نمود، نگاه کنید به:
مجتبی مقصودی، تحولات سیاسی-اجتماعی ایران 1320-1357، تهران، نشر روزنه، 1380، ص 33.
[2]. شهید آیتالله سید حسن مدرس به روایت اسناد، «زنده تاریخ»، تهران، مرکز اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378، ص 10.
[3]. اسناد مورد ذکر در این متن از این دو کتاب برگزیده شدهاند:
شهید آیتالله سید حسن مدرس به روایت اسناد، «زنده تاریخ»، تهران، مرکز اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378.
مدرس و مجلس: نامهها و اسناد، تهران، مؤسسهی پژوهش و مطالعات فرهنگی، 1373.
*منبع: گروه تاریخ برهان
گروه تاریخ برهان؛ سید حسن قمشهی اسفهای که بعدها با نام مدرس شهره شد، سمتها و مسئولیتهای مختلفی را تجربه نمود. عضو فقهای ناظر بر مجلس ملی، نمایندهی مجلس در چندین دوره، نایبرئیس مجلس چهارم و وزیر عدلیه و اوقاف دولت موقت ملیِ نظامالسلطنه مافی، از جمله مهمترین مسئولیتهای سیاسی وی بود. به غیر از این موارد، او مدرس حوزه نیز بود؛ آنچنانکه پس از پایان جنگ جهانی اول، زمانی که به تهران بازگشت، در مدرسهی سپهسالار، به تدریس فقه و اصول مشغول شد و خود تولیت مدرسه را نیز برعهده گرفت.
آنچه مدرس را در فضای سیاسی ایران مشهور ساخت، نطقهای پرشوری بود که او در خانهی ملت بیان میداشت و از طریق آن به مخالفت با استبداد داخلی و استعمار خارجی میپرداخت. از این رو، او ذاتاً نه میتوانست با انگلستان همراه باشد و نه با رضاشاه که براساس خواست انگلیسیها به قدرت رسیده و تبدیل به مستبد شده بود. مدرس البته رضاخان را قبول داشت، اما بهعنوان یک سرباز و نه بیشتر از آن!
از این رو، به نظر تقابل میان مدرس و رضاشاه اجتناب ناپذیر مینمود، مگر اینکه رضاشاه چهرهای جز آنچه داشت، مییافت و یا مدرس همچون رجالی میشد که برای جاه و مال به دنبال رضاشاه رفتند. در غیر این صورت، میان این دو نفر تفاوت بسیار زیاد بود. از جمله زمانی که مدرس به تبعید میرفت، از مال دنیا هیچ برای خود نداشت، اما زمانی که رضاشاه به تبعید میرفت به یک روایت 44 هزار سند مالکیت به نام او در کشور وجود داشت؛ املاکی که بهزور از مردم گرفته شده و به نام او درآمده بودند.[1]
از این رو، این امری معلوم است که مدرس و رضاشاه نمیتوانستند با هم کنار بیایند. کمااینکه پس از به سلطنت رسیدن رضاشاه، با هم در چند جلسه مذاکره نمودند، اما کار مذاکرات به نتیجه نرسید. رضاشاه بهخوبی میدانست که تنها با ترساندن مدرس نمیتواند او را کنار بگذارد و تنها راه مقابله با او حذف فیزیکی است. کمااینکه زمانی که او به مقام وزارت جنگ رسیده بود، هیچکس به غیر از مدرس جرئت نکرد صریحاً همه را به مخالفت با او بشوراند؛ به حدی که چند روز بعد وی ناچار شد که در مجلس حاضر شود و خود را تابع مجلس نشان دهد. نطق مدرس در مخالفت با رضاخان طوفانی بود:
«...امنیت در مملکت است، منتها به دست کسی است که اغلب ماها از او خوشوقت نیستیم. چرا در پس پرده حرف میزنید؟ مگر شما ضعف نفس دارید؟... مگر میترسید؟... ما که از رضاخان ترسی نداریم... همین الآن تصمیم بگیرید رئیسالوزرا را بخواهید، استیضاح کنید برود پی کارش، رضاخان هم همینطور برود توی خانه بنشیند...»[2]
این عبارات را رضاشاه قطعاً هرگز فراموش نمینمود. از این رو، او که توان توجیه مدرس را نداشت، تنها میتوانست با کشتن او، خود را از انتقادات او رها سازد. از این رو، سه سال پس از به سلطنت رسیدنش، او را به مشهد و سپس به خواف تبعید نمود؛ شهری سنینشین. این نشان میداد که او حتی از اینکه شهری شیعهنشین را برای تبعید مدرس برگزیند نیز هراسناک بود. فردی که هیبت بسیار داشت و کشتن او کار هرکسی نبود. زمانی که نُه سال پس از دستگیری و در سال 1316، فرمان قتل او به رئیس شهربانی خواف رسید، او مرزی بودن شهر خواف را بهانه کرد و از کشتن مدرس امتناع ورزید. مدرس را به کاشمر بردند، اما اقتدار نظام، رئیس شهربانی این شهر، نیز پست سازمانی خود را ترک نمود تا تاریخ او را بهعنوان قاتل مدرس نشناسد. بنابراین محمود مستوفیان جانشین او شد و با اعزام چند افسر از مشهد، شهادت این بزرگمرد تاریخ معاصر ایران در دهم آذر 1316 رقم خورد. تاریخ همیشه از او به نیکی یاد خواهد نمود.
31 برج سنبله
منزل مدرس باز جمعیت میرود، شبها از ساعت یک به بعد بیشتر میروند. سید محمد کمره که شب پنجشنبه مرخص شده، جمعیت زیادی ملاقات او میروند و نیز پسرهای حاجی معین بوشهری در بازار مشغول اقدامات هستند.
مقام منیع ریاست وزرای عظامم و فرماندهی کل قوا دامت عظمته
برطبق راپورتهای موثقی که به حکومت نظامی واصل گردیده و همچنین قرائن و مدارکی هم که راپورتهای مزبوره را تأیید و تثبیت مینماید، آقا سید حسن مدرس، نمایندهی مجلس شورای ملی، علاوه بر آنکه در بسط دایرهی اغتشاش دخالتهای خطرناکی داشته و دارد، رؤسای قشونی و نظامیان را هم بهوسیلهی شبنامه و غیره، تحریک به شورش و عملیات خلاف دیسیپلین کرده و به این وسیله، امنیت عمومی را بهکلی متزلزل و کاملاً رفتار و حرکات مشارالیه برخلاف مقررات حکومت نظامی است.
چون به مناسبت شغل نمایندگی تعقیب شخص مزبور از طرف حکومت نظامی غیرمقدور است، از آن مقام منیع مستدعی است امر و مقرر شود در این موضوع، اقدامات سریعه بنمایند که موانعی در مقابل ایفای وظیفه تولید نشود. در خاتمه سواد راپورت مشروح ادارهی نظمیه و منضمات آن را برای مزید اطلاع خاطر مبارک لفا تقدیم مینماید.
سرتیپ مرتضی قلی
مقام منیع ریاست جلیلهی مجلس مقدس شورای ملی شیدالله ارکانه
شاید به سمع مبارک رسیده باشد که امروز بعدازظهر بنده در خدمت آقای مدرس در مجلس، به منزل میرفتیم، عدهای رجاله پس از فحاشی و مردهباد، چون جواب نشنیدند، بنده و آقای مدرس را سخت زدند. آژان هم حضور داشت. البته یا نمیخواست یا نمیتوانست جلوگیری از چند نفر معدود رجاله کند. زنندگان مسلمان و یهودی بودند. بنده هرطور بود خود را به منزل رساندهام، لکن از شدت صداع به واسطهی ضرب زیاد از حرکت ناتوانم. بهعلاوه خطر جانی را حساً مشاهده میکنم. با وجود حکومت نظامی دیگر کسی را به جهت حفاظت با خود نیاوردم. علاوه بر اینکه آنها هم تأمین نیستند. شاید بدتر خواهد شد. نظر به مراتب معروضه از حضور در جلسهی امروز عصر معذورم، لکن حق استیضاحم باقی است و پس از رفع محذور حاضر شده حق قانونی خود را استیفا خواهم کرد.
م. ع. کازرونی
محرمانه مستقیم
سموده تلگرافی، کتبی
ریاست محترم ادارهی تشکیلات کل نظمیه
بهطوریکه فرماندهی لشگر شرق در تلگراف جوابیه اطلاع داده، توقیف مدرس را درگنآباد و قائن صلاح ندانسته و خواف را برای این منظور بهتر دانسته و بهطوریکه اشعار داشتهاند، از طرف فرماندهی مزبور به نظمیهی مشهد نیز دستور داده شده است.
کفیل ارکان حزب کل قشون
سرتیپ
کفیل محترم لشگر
بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاهی، ارواحنا فداه، میفرمایند مدرس که در خواف و با خزر محبوس است، محافظ کافی دارد یا خیر، بایستی مراقبت کامل به عمل آید که ایجاد اغتشاشات اخیر در آن منطقه باعث استخلاص مشارلیه نشود.
امیر لشگر ضرغامی
رمز شود
سواد نسخه برکن 2 داده شد.
17/1/15
به ضمیمهی تلگراف، نمره 321 وارد از لشگر شرق.[3](*)
پی نوشت ها :
[1]. دربارهی املاکی که رضاشاه از مردم غصب نمود، نگاه کنید به:
مجتبی مقصودی، تحولات سیاسی-اجتماعی ایران 1320-1357، تهران، نشر روزنه، 1380، ص 33.
[2]. شهید آیتالله سید حسن مدرس به روایت اسناد، «زنده تاریخ»، تهران، مرکز اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378، ص 10.
[3]. اسناد مورد ذکر در این متن از این دو کتاب برگزیده شدهاند:
شهید آیتالله سید حسن مدرس به روایت اسناد، «زنده تاریخ»، تهران، مرکز اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378.
مدرس و مجلس: نامهها و اسناد، تهران، مؤسسهی پژوهش و مطالعات فرهنگی، 1373.
*منبع: گروه تاریخ برهان