گروه جنگ نرم مشرق- موضوع اصلی این مستند که قسمتهای اول و دوم آن را قبلا از نظر گذراندید، بطور خلاصه بررسی جنبههای تاریخی و راهبردی چگونگی نفوذ و قدرتیابی بانکداران بینالمللی در پشت پردۀ صحنۀ سیاسی و اقتصادی کلان آمریکاست و اینکه چگونه و از کجا این نفوذ آغاز شده است؟ هرچند که این مستند قدری قدیمی است اما اینطور که به نظر میرسد پیشگوییهای درستی در این مستند وجود دارد؛ از جمله رکود بزرگی که امروز در اقتصاد آمریکا شاهد آنیم. در این مستند خواهیم دید که چگونه بانکداران بینالمللی در راهبری سیاستهای کلان آمریکا دخیلاند و چطور قادر به کنترل پادشاهها و دولتهای دست نشاندۀ خود در جهان غرب هستند و جنگها و رکودها را باعث میشوند.
برخي نويسندگان ادعا ميكنند، كه يك روز بعد از نبرد واترلو، در عرض چند ساعت، ناتان راتچايلد نه تنها بازار اوراق قرضه بلكه بانك مركزي انگلستان را نيز قبضه كرد. چه خانواده راتچايلد كنترل بانك مركزي انگلستان و ثروتمندترين بانك مركزي خصوصي اولين- در يك كشور بزرگ اروپا- را به دست گرفته باشد چه نگرفته باشد، يك چيز مسلم است در اواسط سالهاي 1800، بدون شك خانواده راتچايلد ثروتمندترين خانواده در جهان بود. آنها اوراق قرضه جديد دولتي بازار را قبضه كرده بودند. و آنها را به ساير بانكها و دغدغههاي صنعتي منشعب كردند.
باقي قرن نوزدهم به عنوان دوره راتچايلدها نام گرفت و اين خانواده اداره تعداد زيادي از شركتهاي صنعتي و تجاري استخراج معادن و توريستي را به عهده داشت. تنها تعداد انگشت شماري از آنها نام راتچايلد را يدك ميكشيدند، با پايان قرن نوزدهم يه كارشناسي تخمين ميزند كه خانواده راتچايلد كنترل نيمي از ثروت جهان را به دست داشت.
ثروت آنها هر قدر هم كه عظيم باشد منطقي است كه فرض كنيم از آن زمان به بعد، درصد ثروت آنها از كل ثروت جهان افزايش يافته است. اما با تعويض قرن، خانواده راتچايلد اين باور را رواج دادند، كه اگر چه ثروتشان افزايش يافته، اما قدرتشان كاهش يافته.
در همين حال، در واشنگتن، در سال1816، تنها يكسال پس از واترلو و ادعاي خانواده راتچايلد مبني بر تصاحب بانك مركزي انگليس، كنگره آمريكا با تصويب لايحهاي مجوز يك بانك مركزي خصوصي ديگري را صادر كرد.
اساسنامه بانك جديد عينا مانند بانك قبلي بود، ايالات متحده 20% از سهام بانك را از آن خود كرد. البته، سهم فدرال پيشاپيش توسط خزانه به صندوق بانك پرداخت شد. سپس با اعطاي وام اندوخته جزئي، آن را به سرمايهگذاران خصوصي كه 80% باقيمانده سهام را خريداري كردند، وام دادند. باز هم اسامي سهامداران مخفي ماند اما قسمت اعظم سهام- حدود يك سوم كل آن- به بيگانگان فروخته شدند. ريشه دومين بانك ايالات متحده در بريتانيا به اندازه عمق آن در امريكا بود. بنابراين در سال1816، برخي نويسندگان ادعا ميكنند كه خانواده راتچايلد كنترل بانك مركزي انگلستان را در دست داشتند و همچنين از بانك مركزي خصوصي جديد در آمريكا حمايت ميكردند.
پس از 12 سال دستكاري اقتصاد ايالات متحده، از سوي دومين بانك ايالات متحده، مردم امريكا اندازه كافي كشيده بودند، مخالفان بانك سناتوري محترم از تنسي، به نام اندرو جكسون را كه قهرمان نبرد، نيواورلئان بود. به نامزدي رياست جمهوري برگزيدند كه در سال 1828 با بي ميلي صرافها، به رياست جمهوري رسيد. ابتدا هيچكس به جكسون شانسي نداد.
اندرو جکسون
بانك مدت ها پيش ياد گرفته بود كه چگونه فرآيند سياسي را ميتوان با پول كنترل كرد.
جكسون مصمم بود كه در اولين فرصت، بانك مركزي را از ميان بردارد و سريع اقدام كرد. تا آخرين سال دوره دوم رياست جمهوري يعني تا سال 1836، از اساسنامه 20 ساله بانك خبري نبود. او 2 تا 11 هزار نفر از كارمندان دولت فدرال را اخراج كرد، در سال 1832، با نزديك شدن به انتخاب مجدد او، بانك ضربه اوليه را فرودآورد، به اين اميد كه جكسون نخواهد جنجال به پا شود، آنها از كنگره خواستند، يك لايحه تجديد را چهار سال زودتر به تصويب برساند. به طور طبيعي، كنگره موافقت كرد. سپس آن را براي امضا به رئيس جمهور ارسال كرد. اما جكسون آن را نپذيرفت و لايحه را وتو كرد. كه اين پيام يكي از بزرگترين اسناد آمريكاست كه مسئوليت آمريكا را در قبال شهروندان فقير و غني خود آشكار ميكند.
اين اتفاق بارها و بارها در طول تاريخ ايالات متحده روي داده است و قرار است در دنياي امروز نيز روي دهد. بانك با فراخواني وامهاي قديمي و امتناع از دادن وام هاي جديد، عرضه پول را محدود كرد. وحشت مالي رخ داد كه يك ركود عميق اقتصادي به دنبال داشت و گفتند كه علت اين ركود، خروج وجوه فدرال از بانك است متاسفانه، نقشهها گرفت و دستمزدها و قيمتها كاهش يافت.
نرخ بيكاري همراه با ورشكستگي كسبوكارها افزايش يافت؛ صداي ملت به سرعت درآمد، سردبير روزنامهها جكسون را در سرمقالهها كوبيدند. بانك خودداري از پرداخت مبالغي كرد كه ميتوانست به طور مستقيم به سياستمداران كليدي براي حمايت آنها پرداخته شوند. تنها در عرض چند ماه، كنگره براي آنچه كه جلسه اضطراري ناميده ميشد، گرد هم آمدند از انكه بودجه را جكسون شش ماه پس از بانك خارج كرده بود، رسما توسط قطعنامهاي محكوم شد. كه سنا با 20 راي از 26راي به تصويب رسانده بود، اين اولين بار بود كه يك رئيس جمهور توسط كنگره محكوم ميشد جكسون به شدت از بانك انتقاد كرد.
متاسفانه حتي جكسون موفق به درك موقعيت و علت اصلي آن نشد. اگرچه جكسون بانك مركزي را از ميان برداشته بود، دسيسه آميزترين سلاح صرافها، يعني بانكداري اندوخته جزئي، همچنان توسط بانكهاي دولتي متعدد مورد استفاده قرار ميگرفت، اين موضوع سبب تشديد بيثباتي اقتصادي در سالهاي قبل از جنگهاي داخلي ميشد.
با اين حال بانكداران مركزي وجود داشتند، و در نتيجه، آمريكا همچنانكه به سمت غرب گسترش پيدا ميكرد، پيشرفت كرد. در طول اين مدت صرافهاي اصلي در تلاش براي به دست آوردن مجدد قدرت متمركز از دست رفتهشان بودند، اما فايدهاي نداشت، در نهايت به فرمول قديمي بانكداري مركزي، يعني جنگ روي آوردند تا بدهي و وابستگي ايجاد شود اگر نميتوانستند از راه ديگري بانك مركزي خود را بازيابند، ميتوانستند با درگير كردن آمريكا در يك جنك داخلي، آن را به زانو درآورند، درست همانطور كه در سال 1812 اين كار را انجام داده بودند، يعني پس از اينكه اساسنامه بانك اول ايالات متحده دوباره تنظيم نشد، يك ماه پس از مراسم تحليف رياست جمهوري ابراهام لينكلن.
اين طرح آنقدر موثر بود كه سال بعد در 1863، با آغاز جمع شدن نيروهاي نظامي فدرال و متفقان براي جنگهاي سرنوشتساز داخلي و نياز خزانهداري به اقتدار بيشتر در كنگره به منظور انتشار اسكناسهاي پشت سبز بيشتر، لينكلن به بانكداران اجازه داد تا قانون بانكداري ملي را به تصويب برسانند عملكرد اين بانكهاي ملي جديد براساس وضعيت معاف از ماليات مجازي بود و روي هم رفته انحصار ايجاد شكل جديدي از پول يعني اسكناسهاي بانكي را در اختيار داشتند.
اما مهمتر از همه، از اين زمان به بعد كل عرضه پول ايالات متحده، بدون بدهي توسط بانكداراني كه اوراق قرضه دولت ايالات متحده را خريداري ميكردند ايجاد شد، و براي ذخيره اوراق بانكي انتشار يافتند. همانگونه كه يك مورخ، جان كنت گالبريت، توضيح داد:
بعدها، در سال1863، لينكلن كمكهايي غير منتظره از سوي الكساندر دوم، تزار روسيه، دريافت كرد. تزار، مانند بيسمارك در آلمان، ميدانست، كه صرافهاي بينالمللي مايه نگراني بودند و صبورانه از دادن مجوز تاسيس بانك مركزي در روسيه به آنها خودداري كرد اگر آمريكا جان سالم به در برد و توانست از چنگال آنها مصون بماند، تزار هم ميتوانست مصون بماند. اگر بانكداران در تقسيم آمريكا و بازگرداندن قطعات به بريتانيا و فرانسه موفق بودند، در نهايت ميتوانستند روسيه را تهديد كنند. روسيه چنين اقدامي را اعلام جنگ تلقي خواهد كرد، او همين كار را با بخشي از ناوگان خود در اقيانوس آرام انجام داد.
لينكلن دوباره پيروز انتخاب سال آينده يعني سال 1864شد اگر زنده مي ماند، قطعا انحصار پول توسط بانك ملي را كه در طول جنگ از او ستانده شده بود، را از بين ميبرد در تاريخ 21 نوامبر سال1864، او نامه زير را به يكي از دوستانش نوشت:
قانون ريگل در ايل در سال 1994 در واقع اجازه جايگزيني اسكناسهاي پشت سبز لينكلن را به اسكناسهاي مبتني بر بدهي داده بود. به عبارت ديگر، اسكناسهاي پشت سبز تا سال 1994 در ايالات متحده در گردش بودند.
چرا از نظر بانكداران نقره خوب و طلا بد بود؟ فراواني نقره و دشواري كنترل آن. و كمياب بودن طلا.
در طول تاريخ، همواره انحصار طلا، نسبتا آسان بوده است. اما نقره هميشه 15 بار فراوانتر از طلا بوده.
با از سر راه برداشتن لينكلن، هدف بعدي صرافها به دست آوردن كنترل كامل پول آمريكا بود. اين كار آسان نبود. با باز شدن غرب آمريكا، نقره در مقادير عظيمي كشف شده بود. به غير از آن اسكناسهاي پشت سبز لينكلن رايج بودند، مقامات بانك مركزي با وجود حملات عمدي اروپا به اسكناسهاي پشت سبز، در واقع تا چند سال پيش آنها همچنان به گردش در ايالات متحده ادامه دادند.
اما رقابت بر سر كنترل مالي آمريكا هنوز تمام نشده بود. تنها سه سال بعد، در سال 1876، در حاليكه يك سوم نيروي كار آمريكا بيكار بودند، مردم بيقرارتر ميشدند مردم مصرانه درخواست بازگشت به نظام پول پشت سبز لينكلن يا بازگشت به پول نقره را داشتند، هر چيزي كه ميتوانست باعث فراواني پول شود. در آن سال، كنگره، كميسيون نقره ايالات متحده را براي برسي مشكل، ايجاد كرد. طبق گزارش آنها بانكداران ملي بابت انقباضات پولي مقصر بودند؛ آنها اين اتفاق را بعد از جنگ داخلي، با سقوط امپراطوري روم مقايسه ميكردند.
كنگره هيچ اقدامي صورت نداد، سال بعد در 1877، شورشيان از پيتسبورگ به شيكاگو يورش بردند، بانكداران براي تصميمگيري دور هم جمع شده بودند، به دلیل تصميم به ماندن گرفتن و به خاطر كنترلي كه در دست داشتند قصد تسليم شدن نداشتند.
در جلسه انجمن بانكداران آمريكايي در آن سال، آنها به قصد متوقف ساختن بازگشت اسكناسهاي سبز اصرار بر عضويت خود داشتند، دبير انجمن بانكداران امريكايي (جيمز بيوئل) نامهاي به اعضا نوشت و از بانك ها خواسته بود، كه نه تنها كنگره بلكه مطبوعات را هم براندازند:
فشارهاي سياسي در كنگره افزايش يافت و مطبوعات هم سعي كردند مردم امريكا را از حقيقت دور كنند.
در تاريخ 28 فوريه سال1878، كنگره با تصويب قانون شرمن اجازه ضرب تعداد محدودي دلار نقره را صادر كرد و به 5 سال وقفه پايان داد، البته اين پايان كار پول با پشتوانه طلا نبود، همچنين نقره كاملا رايگان نبود، قبلا در سال 1873، هر كسي كه نقره به ضرابخانه ايالات متحده ميآورد، ميتوانست آن را به دلار نقره رايگان تبديل كند. بدون اينكه كنترل بانكداران تهديد شود، آنها وام دهي را آسان كرده و سرانجام ركود بعد از جنگهاي داخلي پايان گرفت.
ادامه دارد...