گروه فرهنگی مشرق - سردار علی ناظری، مدیر انتشارات «فاتحان» درباره کتاب «عباس دست طلا»، بیان داشت: چاپ دوم این کتاب به زودی با اصلاحاتی از سوی انتشارات فاتحان در 3 هزار نسخه منتشر و روانه بازار نشر میشود.
وی اضافه کرد: تلاش داریم تا بر روی جلد کتاب «عباس دست طلا» تقریظ مقام معظم رهبری را درج کنیم به همین منظور کتاب با تأخیر دو یا سه روزه به دست مخاطبان خواهد رسید.
سردار ناظری در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه آیا قیمت کتاب همچنان 6000 تومان خواهد بود، افزود: در نظر داریم کتاب «عباس دست طلا» را با تخفیف به علاقهمندان ارائه کنیم یعنی در نهایت این اثر ارزشمند با 5000 تومان به فروش خواهد رسید.
بر اساس این گزارش، بخشی از کتاب «عباس دست طلا» را در ذیل میخوانید:
گزارشگر با تعجب میگوید:
- اینطور که شما تعریف کردید، کار چندان مهمی نیست؛ در حالی که به نظر ما دارید کار مشقتباری را انجام میدهید!
لبخند میزنم:
- بله به حرف ساده است. بیایید از تعمیرگاه بیرون تا کارهایی را که در طول 10 روز قبل انجام دادهایم و آمادهی حرکت برای جبهه است را نشانتان بدهم.
40 تا ماشینی را که درست کردهایم و پشت سر هم گذاشتهایم تا رانندهها بیایند و آنها را ببرند، نشانشان میدهم:
- این هم کار شبانهروزی ما در عرض 10 روز!
میپرسد:
- اگر قرار بود این 40 تا ماشین را در تهران انجام دهید، چقدر وقتتان را میگرفت؟
پاسخ میدهم:
- شش ماه؛ اما اینجا با تهران فرق دارد. باید شلاقی کار کرد. (صفحهی 208)
***
اهمیت و برجستگی کار حاج عباس دستطلا و دوستانش در دو چیز است: «سرعت در تعمیر» و «توقفناپذیری». هیچ چیز در مسیر حرکت این جماعت مانعی ایجاد نمیکند. نه کمبود گاه به گاه ابزار و وسایل، نه بدقلقی فلان مسئول مربوطه. اصل و اساس راه انداختن کار است؛ تعمیر چرخ جنگ است. اینقدر این کار را با وسواس انجام میدهد که آدم در میماند. این بخش را ببینید:
* (از متن کتاب)
طاق آمبولانس را چند بار دید میزنم. مجتبی لجش گرفته:
- بس نیست؟! چقدر طاق را دید میزنی؟ همهی صافکارها یک بار روبهروی ماشین میایستند و نگاه میکنند، بعد هم درستش میکنند و دیگر کاری ندارند که چه میشود. تو هم از بالا میبینی، هم از پایین، هم از چپ، هم از راست، بغل، روبهرو، زیر و رو ... بابا! چه خبرت است؟!
حس میکنم کمی خسته شده. لبخندی حوالهاش میکنم:
- طاق آمبولانس باید محکم باشد و سفت بشود تا وقتی که میرود توی دستانداز و بالا و پایین میافتد، صدا ندهد. آمبولانس همهاش میرود خط مقدم، اگر طاقش صدا بدهد، راننده فکر میکند با گلوله دارند او را میزنند. میترسد و یک وقت برمیگردد عقب. (صفحهی 204)
***
اگر میخواهید یک داستان در مورد اقتصاد مردمی و مقاومتی بخوانید و منظور اشارات و تصریحات چندباره رهبر انقلاب در این زمینه را بیابید، این کتاب یک پیشنهاد ویژه است.