
*با وجوي که بسياري از مخاطبان «زير هشت» به جذابيت و گيرايي سناريوي اين سريال معتقدند اما تلخيهاي جاري در داستان گاهي فراتر از حد انتظار است .لزوم اين همه تلخي در داستان چيست؟
-من خيلي سر رشتهاي در زمينه تلخي و شيريني داستان يا فيلمنامه ندارم اما ميدانم وقتي يک درام اجتماعي را روايت ميکنيم نميتوانيم آن را شيرين بنويسيم اينجا ايران است و همه اين پلشتيها دورو بر ما است و حقيقتا اگر کسي از ديدن اين واقيعتها ناراحت ميشود، سريال را نگاه نکند. من اجازه دارم هر طور که فکر ميکنم، بنويسم. در عين حال همين فيلمنامهاي که به عقيده خيليها تلخ است شيرينيهاي خاص خودش را هم دارد. من نميتوانم وقتي فيلمنامهاي را مينويسم از تک تک آدمها نظرخواهي کنم که به نظر شما قصه تلخ است يا شيرين و آن چيزي که به نظر خودم خوب هست را انجام مي دهم. «زير هشت» قصه آدمهايي است که براي رهايي از مشکلاتشان روز به روز گرفتار تر ميشوند و تنها به اين دليل که مسير را اشتباه انتخاب ميکنند.
من وظيفه دارم يک فيلمنامه را به جذابترين شکل ممکن بنويسم. «زير هشت» هر شب به مدت 40 دقيقه پخش ميشود و تلويزيون وقت دارد 11 ساعت و 20 دقيقه کارهاي شيرين پخش کند. سوال من اين است که مگر هم زمان با سريال ما سريال «فاصلهها» پخش نميشود؟ سريالي که به عقيده من پر است از ابتذال و شيريني. ولي آيا کسي سوال کرد که چرا چنين سريال مبتذلي ساخته شده است؟ و همه انتقاد ميکنند که چرا «زير هشت» سريال خوب اما تلخي است! به نظر من خود ابتذال بزرگترين تلخي دنيا است.
يکي از نکات قابل تامل فيلمنامه «زير هشت» فرم ديالوگنويسي شخصيتهاست که گاهي اينطور به نظر ميرسد که همه کاراکترها يک جور حرف ميزنند و مدام ديالوگهايي که پر است از حکمت و پند و اندرز از زبان آنها جاري ميشود...
آدمهاي فيلمنامه «زير هشت» شبيه هم حرف نميزنند. و اعتقاد دارم کسي نميتواند شبيه فرد ديگري حرف بزند. من بسيارعلاقمندم که آدمها وزين حرف بزنند مگر بهترين فيلمنامهنويس اين مملکت ... نيست؟ مگر آدمهاي فيلمنامه اين فيلمنامهنويس شکيل حرف نميزنند؟ من فکر ميکردم ميتوانيم از شکسپير و هملت الگو برداري کنيم. به تمام کساني که فکر ميکنند آدمهاي سريال شيبه هم حرف ميزنند توصيه ميکنم يک بار ديگر هملت را بخوانند. اگر ما نتوانيم غلو کنيم پس فيلم و سريال هيچ تفاوتي با زندگي طبيعي ندارد. ساموئل خاچيکيان مثالي ميزند و ميگويد: سينما اگر واقيعت بود من يک صندلي جلوي در خانهام ميگذاشتم و رفت و آمد مردم را نگاه ميکردم). پس سينما نياز به غلو کردن دارد حرف روزمرهاي که من با شما ميزنم براي مردم جذاب نيست وقتي براي مردم جذاب خواهد بود که به آن رنگ و شکل بدهيد.
*شخصيت پردازيهاي داستان در مورد برخي شخصيتها بسيار خوب است و برخي ديگر کاستي هايي دارد. مثل شخصيت پليس داستان که به نظر شخصيت منفعلي ميرسد. آيا از ابتدا چنين ويژگي براي کاراکتر در نظر گرفته شده بود يا به نحوه بازي بازيگر بر ميگردد؟
-من فکر مي کنم بازيگر خوبي را براي نقش پليس انتخاب کرديم و پليس متفاوتي است واقيعت اين است اگر 2هزار پروند قتل و دزدي از طرف پليس کشور پيگيري شود، مطمئن باشيد97 درصد پروندهها بايگاني ميشود، چون گاهي وقتها پليس به نتيجه نميرسد. پليس در اين سريال در مورد پروند تحقيق ميکند اما به نتيجهاي نرسيده است. من قصه پليسي ننوشتم و قصد نداشتم معماي پليسي حل کنم .
*آيا از ابتدا به پايان قصه فکر کرديد و يا در طول کارپاياني براي آن انتخاب کرديد؟
-از وقتي فيلمنامه را مينوشتم يک پايان برايش در نظر گرفتم و ميدانستم قصه به چه شکل تمام خواهد شد. و به نظر خودم پايان خوبي شده است. تنها چيزي که در ذهنم نبود و اتفاق افتاد، مونتاژ و موزيک متن بد اين کار بود که فکر ميکنم تا حد زيادي به کار لطمه زده است.
*شما فيلمنامه ديگري به نام «جراحت» با کارگرداني محمد مهدي عسگرپور را براي ايام ماه مبارک رمضان نوشتهايد. آيا اين کار تفاوتي با ساير کارهايتان دارد؟
-جراحت براي من تجربه متفاوتي است. من اين مدل فيلمنامه را هيچ وقت ننوشته بودم. در اين کار سعي کردم يک جزيي را انتخاب کنم و اين جزء را کمکم به کليت تبديل کنم و آن را پرداخت کنم. من فکر ميکنم «جراحت» بهترين فيلمنامهاي است که تا به حال نوشته ام و فيلمنامه بسيار موجزي است. تعداد کاراکترهايش کم است، مدل ادبيات و قصهپردازي متفاوتي دارد. تجربه جديدي بود و بسيار خوب ساخته شده است همانطور که سيروس مقدم براي «زير هشت» از جان، مايه گذاشت و سر صحنه تا پاي بيماري رفت عسگر پور هم انرژي زيادي گذاشت. شانسي که من آوردم اين است که با دو کارگردان بسيار متعهد همکاري کردم. فکر مي کنم «جراحت» يک غافلگيري بزرگ براي مخاطبان تلويزيون در ماه رمضان باشد.