وقتى كه لقمان پسرش را موعظه كرد، به او گفت اى پسرم! با مردم، بر خلاف روش خودشان همنشينى نكن و بيش از توانشان بر آنان بار نكن كه [اگر چنين كنى] همنشين تو پيوسته از تو گريزان مىگردد و كسى كه بيش از توانش بر او بار شده، از تو كناره مىگيرد و در اين هنگام، تو تنها خواهى ماند و نه رفيقى خواهى داشت كه همدمت شود و نه برادرى كه تو را يارى رسانَد.
پس وقتى كه تنها ماندى، خوار مىشوى و ذليل مىگردى.
به درگاه كسى كه دوست ندارد عذر تو را بپذيرد و براى تو حقّى قايل نيست، عذر نبر.
و در كارهايت، از كسى يارى نجوى، جز از كسى كه مىخواهد در برابرِ برآوردن حاجت تو، مزدى بگيرد؛ زيرا هر گاه چنين باشد، همانگونه در پىِ بر آوردن آن حاجت براى تو مىرود كه گويى آن را براى خودش پيگيرى مىكند؛
چرا كه او پس از برآورده شدن آن براى تو، در دنياى فانى سودى مىبَرد و در خانه باقىِ آخرت نيز نصيب و ذخيرهاى خواهد داشت، پس بدين جهت، در برآوردن آن براى تو مىكوشد.
برادران و يارانى كه براى خود بر مىگزينى و از آنان براى كارهايت يارى مىجويى، بايد اهل جوانمردى و قناعت و خير و خرد و پاكدامنى باشند؛ كسانى كه اگر سودشان دهى، سپاست بگزارند، و اگر از همسايگى شان غايب شوى، يادت كنند.
متن حدیث:
يا بُنَيَّ ، لا تُجالِسِ النّاسَ بِغَيرِ طَريقَتِهِم ، ولا تَحمِلَنَّ عَلَيهِم فَوقَ طاقَتِهِم ، فَلا يَزالُ جَليسُكُ عَنكَ نافِراً ، وَالمَحمولُ عَلَيهِ فَوقَ طاقَتِهِ مُجانِباً لَكَ ، فَإِذا أنتَ فَردٌ لا صاحِبَ لَكَ يُؤنِسُكَ ، ولا أخَ لَكَ يَعضُدُكَ ، فَإذا بَقيتَ وَحيداً كُنتَ مَخذولاً ، وصِرتَ ذَليلاً .
ولا تَعتَذِر إلى مَن لا يُحِبُّ أن يَقبَلَ مِنكَ عُذراً ، ولا يَرى لَكَ حَقّاً ، ولا تَستَعِن في اُمورِكَ إلاّ بِمَن يُحِبُّ أن يَتَّخِذَ في قَضاءِ حاجَتِكَ أجراً ، فَإِنَّهُ إذا كانَ كَذلِكَ طَلَبَ قضاءَ حاجَتِكَ لَكَ ، كَطَلَبِهِ لِنَفسِهِ ، لِأَنَّهُ بَعدَ نَجاحِها لَكَ كانَ رِبحاً فِي الدُّنيَا الفانِيَةِ وحَظّاً وذُخراً لَهُ فِي الدّارِ الباقِيَةِ فَيَجتَهِدُ في قَضائِها لَكَ ، وَليَكُن إخوانُكَ وأصحابُكَ الَّذينَ تَستَخلِصُهُم وتَستَعينُ بِهِم عَلى اُمورِكَ ، أهلَ المُرُوَّةِ وَالكَفافِ وَالثَّروَةِ وَالعَقلِ وَالعَفافِ الَّذينَ إن نَفَعتَهُم شَكَروكَ ، وأن غِبتَ عَن جيرَتِهِم ذَكَروكَ .
«قصص الأنبياء ص 193، بحارالأنوار : ج 13 ص 418»