به گزارش گروه فرهنگی مشرق به نقل از مهر، در تاریخ معاصر ایران نام "بلوای نان" با روز ۱۷ آذر سال ۱۳۲۱ گره خورده است. روزی که در آن شهر تعطیل شد، مردم به مجلس شورای ملی آن زمان ریختند و نمایندگان مجلس را به باد کتک گرفتند تا بگویند گرسنه اند و نان میخواهند. نان سالم و کافی.
در این روز دانشآموزان مدارس تهران طبق قرار قبلی مدارس را تعطیل کرده و با شعار «ما نان میخواهیم» به طرف مجلس راه افتادند و در جلوی در اصلی مجلس در میدان بهارستان تجمع کردند. در مدت کمی عده زیادی به این جمعیت پیوستند و به مغازهها و ساختمانهای مجلس هجوم آوردند و مغازهها را غارت و اماکن عمومی را تخریب کردند.
عده ای از مردم هم به سمت خانه "احمد قوام" نخست وزیر وقت راه افتادند و آنجا را غارت کردند. نیروهای نظمیه که در ساعت های اول فکر می کردند بلوا به زودی می خوابد، کم کم وخامت اوضاع را درک کردند و برای متفرق کردن جمعیت به تیراندازی هوایی رو آوردند.
قوام گشنمونه!
شورش سه روز طول کشید و هر روز شدیدتر. مردم در خیابانها حرکت میکردند و شعار می دادند «نون و پنیر و پونه، قوام گشنمونه»، «قوام فراری شده، سوار گاری شده». معترضان در نهایت بعد از مدتی اعتراض بیپاسخ، به خانۀ نخستوزیر حمله کرده و آنجا را غارت کردند.
با گسترش اعتراضات به تدریج شهر از دست قوای نظامی خارج میشد. بالاخره صبر قوای متفقین که آن زمان به دلیل جنگ جهانی دوم در ایران مستقر بودند، به سر آمد. آنها به دولت ایران اولتیماتوم دادند در صورتی که نتوانند شورش را بخوابانند و نظم و آرامش را به تهران بازگردانند، تهران را اشغال خواهند کرد.
محمد رضا پهلوی جوان که تازه به پادشاهی رسیده بود و به شدت نگران شده بود، با برکناری فرماندار نظامی تهران، سپهبد امیراحمدی را به عنوان فرماندار نظامی منصوب کرد و از او خواست تا فردای آن روز امنیت را به هر قیمتی به تهران بازگرداند.
به دستور سپهبد امیراحمدی و سرتیپ اعتماد مقدم رئیس شهربانی بعد از مدتی که مردم را به آرامش و نظم فراخواندند، ماموران نظامی به روی مردم آتش گشودند و کشته و زخمیهای زیادی به جا گذاشت. بر اساس آمارهایی که بعدها منتشر شد در این درگیریها در مجموع ۲۰نفر کشته، ۷۰۰ نفر زخمی و ۱۵۰ نفر بازداشت شدند.
پول گرفته بودند تا قیام کنند
سپهبد امیراحمدی در ۲۴ ساعت توانست تهران را آرام کند و چون قبل از این قیام مقالاتی علیه احمد قوام در روزنامههای مخالف چاپ شده بود، به دستور قوامالسلطنه روزنامهها و مجلات هم توقیف شدند و از انتشار آنان جلوگیری شد و عده زیادی توسط فرماندهی نظامی پایتخت دستگیر شدند.
البته بعد از بازجویی از افراد مرتبط با این پرونده اعلام شد که این ناآرامیها تا حدی از قبل برنامهریزی شده بود و از طرف شاه و دربار چکهایی به عباس مسعودی سردبیر روزنامه اطلاعات، برادرش، احمد دهقان مدیر مجلۀ تهران مصور داده شده بود تا مقالاتی علیه قوام نوشته، مردم را به قیام تشویق کنند.
زنی به اسم مهری دیوسالار هم عدهای را با پرداخت مبلغ یکصد هزار تومان اجیر کرده بود تا در تظاهرات کوچک دانشآموزان و دانشجویان داخل شده و به مغازهها و اماکن عمومی حمله و آنها را تخریب کنند تا از این طریق راه برای سرنگون کردن نخستوزیر هموار شود.
در واقع درگیری محمد رضا پهلوی و نخست وزیر وقت احمد قوام و خشمی که شاه جوان از قدرت قوام داشت باعث می شد شاه برای کوتاه کردن دست قوام از قدرت از هر وسیله حتی اگر به ضرر مردم باشد استفاده کند و اعتراضات مردم به قحطی و کمبود گندم و نان و گرسنگی آنها بهترین فرصت برای شاه بود تا از این اعتراضات به نفع خود و علیه دولت قوام و برکناری او استفاده کند.
در جریان این غائله شاه از قوام خواسته بود استعفا دهد، اما قوام نپذیرفت و گفته بود من اعادۀ نظم خواهم کرد و تا مجلس به من رای عدم اعتماد ندهد، استعفا نخواهم کرد. هرچند دولت قوام در آن مقطع سقوط نکرد اما بالاخره فعالیتهای شاه و دربار و دیگر مخالفان موثر افتاد و قوامالسلطنه بلاخره در ۲۴ بهمن ۱۳۲۱ شمسی ناچار به استعفا شد.
واقعیت چه بود؟
در روزهایی که بلوای نان شکل گرفت، كمبود گندم و ساير غلات در کشور کاملا محسوس بود. در دوره پهلوي اول یعنی زمان رضا شاه، جمع آوري و ذخيره گندم و جو از وظايف اساسي دولت به شمارمي رفت و در سراسر كشور به اين وسيله، نان مردم تأمين مي شد. بعد از اشغال ايران توسط متفقين در شهريور ماه 1320 و اخراج رضا شاه از ايران، همه ادارات دولتي در شهرستان ها مختل شد و از نظارت بر انباشت و ذخيره غلّات، در هنگام برداشت و خرید محصول در اين دوره كاسته شد، به طوري كه سيلوهاي سر به فلك كشيده، خالي از گندم شدند.
حضور متفقين در ايران هم مصرف گندم را بالا برده بود و به کمبود غلات در ایران دامن می زد. اگرچه متفقين مدعي بودند احتياجاتشان از خارج تأمين مي شود، اما گزارش هايي مبني بر دخالت آن ها در قاچاق كالا ديده مي شد. دولت شوروي، منطقه آذربايجان را كه از مهم ترين مناطق غلّه خيز كشور بود، تحت اشغال خود درآورده و نه تنها اجازه صدور غلّه اين منطقه را به ساير نقاط كشور نمي داد، غلّه آذربايجان را براي رفع احتياجات نيروي خود به كار گرفت و يا به روسيه حمل مي كرد و تنها مقدار اندكي را در ازاي پرداخت پول به خود دولت ايران مي فروخت.
علاوه بر اين، بر اساس پيمان اتحاد سه گانه، كليه وسايل حمل و نقل زميني و راه آهن ايران، در اختيار متفقين قرار گرفت؛ در نتيجه، خوار و بار و از جمله گندم، به خوبي انباشت، تمركز و توزيع نمي شد و كمبود گندم كه قسمت عمده خوراك مردم را تشكيل مي داد در بيشتر نقاط كشور احساس شد.
هیچگاه بیش از مصرف روزانه گندم نداشتیم
احمد قوام از متفقین خواست که تا می توانند غله وارد ایران کنند. ولی متفقین پول ایرانی نداشتند و از دولت تقاضای 500 میلیون ریال کردند تا در ازای آن کمبود ارزاق ایران را برطرف کنند. دولت لایحه انتشار اسکناس را به سرعت در 11 فروردین 1321 تقدیم مجلس کرد اما نمایندگان با وجودی که شدیدا با آن مخالف کردند، در نهایت تحت فشار قوام و متفقین این لایحه را به تصویب رساندند. نتیجه آن چیزی جز بدتر شدن اوضاع اقتصادی نبود.
قسمتی از یادداشتی که از ایران برای لندن فرستاده شده است نشان از وخامت اوضاع دارد: "... معهذا موضوعی که برای ما فوق العاده ضروری است تامین 250 تن گندم برای مصرف روزانه اهالی تهران است. هیچگاه بیش از مصرف روزانه اهالی تهران گندم در سیلوی این شهر نداشتیم و نگرانی مزبور برای تشکیلات فعلی و صحیح جمع آوری محصول 1943 مانع مهمی خواهد بود... ".
از طرفی احتکار گندم در برخی از مناطق هم از دید دولت پنهان نبود تا جایی که دولت برای مبارزه با امر احتکار گندم و غلات قانون منع احتکار را در 27 اسفند 1320 تصویب کرد که به موجب آن افراد محتکر به پرداخت غرامت یا مجازاتهای دیگری محکوم می شدند همچنین به منظور مبارزه با محتکران و تقلب در پخت نان بازرسانی به کار گماشتند تا به پخت نان رسیدگی کنند تا جایی که در بیانیه ای اعلام کردند که هر کس درباره انبار احتکار گزارش به دولت بدهد 20 درصد از بهای جنس کشف شده نقدا به او پرداخت می شود.
در کنار این مشکلات عوامل طبيعي هم در روند بحران اقتصادي اين دوره موثر بود. خشك سالي از شهريور1321 تا اواخر همين سال، به اوج خود رسيد. به دليل ناامني و راهزني بعد از شهريور 1320، زارعان و مالكان از جمع آوري كافي محصول خود باز ماندند و موفق به كشت نشدند؛ مشكل ديگر نيز اين بود كه راه صدور غله گشوده بود و به خصوص از مناطق شمال و غرب ايران، مقادير زيادي برنج، گندم و احشام خارج مي شد كه موجب مضيقه شديد و قحطي در كشور شد.
وقتی دولت نان را سهمیه بندی کرد
در حالی که اوضاع گندم و نان روز به روز بدتر می شد، برخي نانواها هم با فروش سهميه آرد گندم خود در بازار سياه و اضافه کردن مواد ديگر به آن، به اين معضل بزرگ دامن مي زدند. این در حالی بود که اقدامات دولت برای جلوگيري از احتكار گندم اوضاع را بهتر نکرد و دولت براي كنترل وضع، مجبور به جيره بندي نان شد.
انتظار مي رفت نان جيره بندي كه بيشتر مردم شهرنشين به آن وابسته بودند، از كيفيت بالايي برخوردار باشد، اما از مرغوبيت اين گندم در مسير دروگر، مأمور حمل و نقل، آسيابان و نانوا، به ميزان زيادي كاسته مي شد. مخلوط كردن آرد گندم و جو، رسماً مجاز شناخته شده بود اما مقدار لازم آرد گندم وارد تركيبات نان نمي شد بلكه ارزن و دانه ي خشخاش، به آن اضافه مي شد.
در آن ایام دولت برای جلوگیری از ازدحام مردم برای تهیه نان اقدام به پخت نان ماشینی کرد که به نان "سیلو" معروف شد اما این نان نامرغوب و حتی غیر قابل خوردن بود که حتی استفاده از آن باعث بروز بیماری های مختلفی مانند سرگیجه و حالت تهوع می شد تا جایی که در پی مصرف آن تعدادی از کودکان تهران بیمار شدند.