به گزارش مشرق، مهدی محمدی طی یادداشتی در روزنامه وطن امروز به ارزیابی توافقنامه ژنو پرداخته است:
یکم- توافق ژنو بیش از آنکه منطق هسته ای یا امنیت ملی داشته باشد، دارای منطق اجتماعی است. در واقع در این توافق، قبل از هر چیز به یک نیاز اجتماعی پاسخ داده شده است که پیش از انتخابات شکل گرفت، در انتخابات به اوج رسید و پس از انتخابات بدل به سرمایه سیاسی برای کسانی شد که می خواستند دورانی از تغییر سیاست و تغییر رفتار را در ایران کلید بزنند.
این نیاز اجتماعی با سر هم بندی کردن چند گزاره به شدت مشکوک خلق شد: مشکلات اقتصادی محصول تحریم هاست، تحریم ها مربوط به برنامه هسته ای است، برنامه هسته ای حل نمی شود مگر با به رسمیت شناختن نگرانی های طرف مقابل و تلاش برای حل آن از طریق مذاکره مستقیم با طرف های غربی بویژه امریکا.
پس از انتخابات، نیاز به حل مشکلات اقتصادی، با نیاز به توافق به هر قیمت، یکسان پنداشته شد و سیلی از تحلیل ها روی سر افکار عمومی آوار شد که می گفت مشکل همان جایی است که راه حل آنجاست: دستکاری کردن تحریم ها از طریق یک توافق هسته ای. این آن چیزی است که راقم این سطور پیش از این آن را مکررا «خط سازش» خوانده و از جنبه های مختلف نقد کرده است. دقیقا برای رفع همین سوء تفاهم بود که رهبر حکیم انقلاب اسلامی با خلق اصطلاح «نرمش قهرمانانه» و تلاش برای تبیین دقیق مفهوم آن، تلاش کردند افکار عمومی را به مسیر صحیح هدایت کنند. خط سازش می گوید باید به هر قیمت، توافق کرد چون مقاومت اساسا آب در هاون کوبیدن و هزینه کردن بدون دستاورد است ولی اصحاب نرمش قهرمانانه می گویند در موارد ضروری نباید از به خرج دادن نرمشی تاکتیکی ابا کرد تا امکان مقاومت استراتژیک برقرار بماند.
مراجعه دقیق به متن توافق ژنو تردیدی در این باره باقی نمی گذارد که منطق هسته ای این توافق بسیار ضعیف است و در جزئیات، انتقاداتی خرد کننده گریبان آن را می گیرد. این نوشته به هیچ وجه نه زحمات تیم هسته ای را دست کم می گیرد –که دراین توافق، دستاوردهای قابل توجهی هم داشته اند- و نه منطق اجتماعی را که می گوید کشور در این مقطع به دلایل متعدد به یک توافق در موضوع هسته ای که تحریم ها را هم کاهش بدهد نیاز داشت. مسئله اصلی در این یادداشت «جزئیات» است یعنی دقیقا همان چیزی که رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی هم در سخنان روز چهارشنبه گذشته خود مجوز بحث و انتقاد کارشناسی درباره آن را به نحوی صادر فرمودند.
دوم- انصاف اقتضا می کند و شایسته هم این است که هرگونه بحثی درباره توافق ژنو از توفیقات آن آغاز شود. من پیش تر گفته ام که تبدیل کردن موضوع هسته ای به موضوع مناقشات و بگومگوهای کودکانه و باندی بیش از هر کس خدمت به دشمن است.
تردیدی در این نیست که تیم مذاکره کننده قصد خدمت داشته و با مهارت و شایستگی در متن توافق دستاوردهای مهمی را هم خلق کرده است. مهم ترین دستاورد به عقیده من، وارد کردن مفهوم غنی سازی در ادبیات امریکایی ها درباره برنامه هسته ای ایران است. بدون شک، بر خلاف آنچه تیم خدوم هسته ای ادعا می کند در این توافقنامه برنامه غنی سازی ایران به رسمیت شناخته نشده است. هیچ جمله ای در این توافق نیست که به ترم های حقوقی مربوط به به رسمیت شناخته شدن برنامه غنی سازی داخل خاک ایران حتی نزدیک هم شده باشد. تیم مذاکره کننده هم برای اینکه بگوید دستاورد بزرگی داشته لازم نیست روی این موضوع پافشاری کند. دستاورد مهم تیم مذاکره کننده این است که برای نخستین بار امریکایی ها را وادار کرده اذعان کنند اولا غنی سازی می تواند بخشی از یک راه حل نهایی درباره برنامه هسته ای ایران باشد و ثانیا شرایط مفروضی وجود دارد که تحت آن شرایط در حالی که غنی سازی بخشی از برنامه هسته ای ایران است، با این برنامه شبیه برنامه هسته ای صلح آمیز هسته ای بقیه کشورهای عضو معاهده رفتار خواهد شد. این بدون شک دستاورد کوچکی نیست.
اگر به ادبیات یک دهه ای امریکا درباره برنامه هسته ای ایران نگاه کنیم یکی از برجسته ترین مشکلات این است که امریکایی ها هرگز نمی پذیرفتند برنامه غنی سازی ایران می تواند بخشی از یک برنامه صلح آمیز تلقی شود و به همین دلیل وقتی از ضرورت اطمینان از ماهیت صلح آمیز برنامه هسته ای ایران سخن می گفتند منظورشان دقیقا این بود که برنامه غنی سازی باید برچیده شود. در توافق ژنو، امریکایی ها برای نخستین بار پذیرفته اند که می توان به راه حلی رسید که در آن یک غنی سازی مشروع داخل خاک ایران وجود داشته باشد. بنابراین، دقیق اگر باشیم، امریکا برای اولین بار، در یک توافق رسمی، موضع راهبردی خود را درباره برنامه غنی سازی ایران تغییر داده است اما مهم است تاکید شود که دراین توافق موقت و اولیه، برنامه غنی سازی ایران به رسمیت شناخته نشده بلکه صرفا تداوم آن پذیرفته شده تا فرصتی مذاکره درباره یک توافق جامع فراهم شود که می تواند در برگیرنده یک غنی سازی به رسمیت شناخته شده باشد. توافق ژنو به رسمیت شناخته شدن برنامه غنی سازی را به آینده و تحقق شرایطی کاملا ویژه مشروط می کند که خواهیم دید نهایتا به معنای «به رسمیت شناخته شدن برنامه هسته ای ایران روی کاغذ» و «درخواست برای برچیده شدن آن در عمل» خواهد بود.
سوم- توافق ژنو دارای چند ایراد اصلی و راهبردی است:
1- در این توافق موازنه داده- ستانده برقرار نیست. آنچه ایران در این توافق واگذار می کند در واقع جلوگیری از پیشرفت بیشتر تمامی برنامه هسته ای موجود از حیث ماشین ها، مواد، تاسیسات و تجهیزات (Halt) و همچنین به عقب برگرداندن (Roll back) بخش های کلیدی برنامه از جمله غنی سازی 20 درصد و ذخیره مواد 20 درصد است و آنچه دریافت می کند تعدیل هایی در رژیم تحریم هاست که در مقایسه با ساختار کلی این تحریم ها بسیار جزئی و حاشیه ای است. نگاه امریکایی ها به توافق ژنو همانطور که جان کری یک روز پس از توافق به ای بی سی نیوز گفته این است که این توافق مقدمه ای برای برچیدن (Dismantling) زیر ساخت غنی سازی ایران است. در ازای چنین توافقی آنگونه که برگه اطلاعات (Fact sheet) منتشر شده از سوی کاخ سفید در تاریخ 23 نوامبر نشان می دهد آنچه عملا ایران دریافت می کند چیزی بیش از 10 میلیارد دلار عواید ناشی از تعدیل تحریم ها در برخی حوزه های خاص نیست. برنامه هسته ای بخشی از غرور ملی ایرانیان است که خون پاک ترین جوانان این کشور به پای آن ریخته شده است و معلوم نیست که سودا کردن این برنامه در ازای تعدیلی چنین جزئی در تحریم ها را بتوان یک معامله متوازن خواند.
همین جا خوب است یک نکته تذکر داده شود و آن هم این است که گاه دیده می شود که برخی دوستان استناد به اظهارات مقام های امریکایی را محل اشکال می دانند و مدعی می شوند که نباید حرف امریکایی ها را در این حوزه ملاک دانست. این حرف کمی عجیب و تا حدودی هم خنده دار است. طرف اصلی دعوا در این منازعه امریکاست. این امریکاست که باید غنی سازی را به رسمیت بشناسد و باز این امریکاست که باید تحریم ها را تعدیل کند. وقتی خود امریکایی ها می گویند غنی سازی را در این توافق به رسمیت نشناخته اند و تحریم ها را هم جز اندکی (که اعداد و ارقامش را هم متتشر کرده اند) تعدیل نخواهند کرد، اتفاقا باید این حرف ها را جدی گرفت. این همه هزینه نشده است که ما خودمان برنامه غنی سازی را برای خودمان به رسمیت بشناسیم. اگر دستاوردی هم وجود داشته باشد، آنجاست که امریکا موضع رسمی خود را چه درباره غنی سازی و چه درباره تحریم ها تغییر بدهد و این بسیار مهم تر از آن است که در متن چه نوشته شده است. با وضع فعلی در بهترین حالت این متن توافقی است که امریکایی ها به آن عمل نمی کنند و در بدترین حالت این متن، توافقی است که اساسا حقوق ایران را به رسمیت نشناخته است.
2- اشکال دوم این توافق این است که دست ایران را برای مذاکرات جامع خالی می کند. یک شمارش سرانگشتی از امتیازهای واگذار شده نشان می دهد که وقتی نوبت به مذاکره درباره توافق جامع برسد دست ایران به لحاظ فنی تقریبا خالی است و بدبینی به امریکایی ها کاملا این ادعا موجه می کند که فرض کنیم در توافق جامع طرف امریکایی امتیازهایی بسیار بزرگ از ایران مطالبه خواهد کرد و حتی ممکن است پای بحث های دیگر از جمله بحث های منطقه ای و حقوق بشری را هم به میان بکشد. سوال اصلی این است: وقتی ما می دانیم مذاکره مهم تری در راه است، وقتی می دانیم طرف مقابل برگ های اصلی اش را که همان تحریم های نفتی و بانکی است برای آن مذاکرات نگه داشته، چرا باید در گام اول تقریبا همه داشته های خود را روی میز بگذاریم؟
3- سومین اشکال این است که دو نکته بسیار خطرناک درون متن توافق وجود دارد که حقیقتا معلوم نیست آقای دکتر ظریف و دوستانشان که این همه برای حراست از حقوق ایران در این متن وسواس به خرج داده اند، چگونه به آنها رضایت داده اند.
نخستین نکته این است که در بخشی از متن به صراحت گفته شده است که ایران باید در مرحله مابین گام اول و گام نهایی، نگرانی های های شورای امنیت سازمان ملل درباره برنامه هسته ای ایران را از طریق پرداختن (Addressing) به قطعنامه های شورای امنیت برطرف کند. معنی این جمله چیست؟ اگر قرار باشد ایران قطعنامه های شورای امنیت را اجرا کند چرا اصلا با 1+5توافق کرده است؟ و آیا مطابق همین بند 1+5 نمی تواند کلیه درخواست های شورای امنیت از ایران از جمله تعلیق غنی سازی 5 درصد را هم روی میز بگذارد؟
نکته دوم مربوط به بند چهارم از توصیف شرایط توافق نهایی در توافق ژنو است. در این بند گفته شده است که ایران می تواند نهایتا یک برنامه غنی سازی داشته باشد به شرط
1- انطباق بر نیاز های عملی (Consistent with practical-needs)
2- توافق بر سر محدودیت هایی درباره اندازه (Level)، ظرفیت (Capacity)، حجم (Stocks of enriched urannium)، گستره (Scope) و مکان آن.
مشروط شدن غنی سازی در گام آخر به نیازهای عملی ایران آیا معنایی جز این دارد که 1+5 می تواند در مذاکره بر سر توافق نهایی ادعا کند ایران به دلیل نداشتن راکتوری که تامین سوخت نشده باشد عملا هیچ نیاز عملی به غنی سازی ندارد و باید آن را برچیند؟ و آیا این جمله اساسا با این هدف در توافق گنجانده نشده است؟ و تازه، حتی اگر غرب نیاز عملی ایران را هم بپذیرد، پذیرفتن این همه محدودیت درباره اندازه، سطح، گستره، ذخایر و ... غنی سازی، آیا چیزی هم از برنامه غنی سازی باقی می گذارد؟
این سوال ها و ابهامات بسیار جدی است نه به این دلیل که زحمات تیم مذاکره کننده و مهارت و ذکاوت آنها خدای ناکرده به چالش کشیده شود؛ بلکه از این رو که مذاکراتی سخت تر در پیش است و برای رسیدن به غایت مطلوب در آن باید بسیار سخت گیرتر، عمیق تر و دور اندیش تر از چیزی بود که در این توافق می بینیم.

مذاکراتی سخت تر در پیش است و برای رسیدن به غایت مطلوب در آن باید بسیار سخت گیرتر، عمیق تر و دور اندیش تر از چیزی بود که در این توافق می بینیم.