اما گویا وسواسی و هوسی در قفسهی سینهی همهی ما نفس میکشد تا بگوید این توافق خیلی خیلی بهتر از آن چیزی است که هست، یا خیلی خیلی بدتر. باید توجه داشت این هوسها همه برآمده از وسوسههای رسانههای سیاسیِ وابسته به فلان و بهمان است.
منفعت یک گروه در این است که بگوید این توافق اولیه یعنی نهایتِ پیروزی و خوشبختی و سعادت. یعنی دوستیِ تمامیِ دشمنان دیرین و کینه ایِ ما با ما و پایان رنجها و مشکلات دنیاییمان. طیفهای تشکیلدهندهی این گروه از حامیان افراطی دولت یازدهم شروع میشوند تا عوامانهترین تلقی از اصلاحطلب بودن تا اقلیتِ مذهبیِ ذینفوذ آمریکا پرستان. برای بیدار شدن ایشان از خواب غفلت (و همچنین پاره شدنِ لالاییِ غفلت انگیزشان برای دیگران) مروری برسخنان رئیسجمهور آمریکاپس از انعقاد این توافقنامه قطعاً راهگشا خواهد بود.
گروه دیگری هم منفعتش اقتضا میکند تا بگوید توافقنامه هستهای اخیر، ترکمانچای دیگری است. چرا؟ چون اگر ثابت شود در این توافقنامه عزت و منفعتی برای ملت ایران وجود دارد، طبق همان قانونِ ابطالپذیری اساساً حیثیت وجودی ایشان زیر سؤال میرود. همان چهار میلیون رأیی که ایشان در ایامِ انتخابات به دست آوردند از این جهت بود که میگفتند آقای روحانی و یارانش در پی فروشِ عزت ملت ایران و سازش و کرنش ذلیلانه در برابر دشمناناند درحالیکه ما اگر حاکم شویم _درست است که مشکلات را حل نمیکنیم اما لااقل_ از خط قرمزها کوتاه نمیآییم و عزت ملت را به باد فنا نمیدهیم. به همین خاطر منفعت این گروه (همه پایداری چیها، از ارگان رسمیشان «رجانیوز» تا ...) در این است که هر اقدام دولت یازدهم در حوزه دیپلماسی و سیاست خارجی را ذلت و کرنش بنمایاند. برای پاره شدنِ لالاییِ ایشان هم مروری برپاسخِ مقام معظم رهبریحضرت آیتالله العظمی الامام خامنهای (به تعبیر خودشان) به نامه رئیسجمهور بیشک راهنما و راهگشا خواهد بود.
[بگذارید حالا که بحثش پیش آمد یک گریز کامل به سیاست داخله بزنیم: اگر یادتان باشد در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، دو جریان از اصولگرایان اصلیترین رقیب آقای روحانی بودند. یکی ما (قالیبافیها!) که دوم شدیم؛ یکی پایداریچیها (که خود را به جلیلی چسبانده بودند و) سوم شدند. حالا به یاد بیاورید اصلیترین شعار این جریانها و تقابلشان با آقای روحانی و یارانش در چه بود؟ هوادارانِ قالیباف میگفتند در حوزه سیاست خارجی هیچ کس نه خیلی میتواند خیانت کند نه خیلی خدمت. خدمت و خیانت ممکن است، اما خیلی خیانت را رهبر اجازه نمیدهد، و خیلی خدمت را هم خود رهبر هدایت میکند. این حوزه مدیریت و اقتصاد و کار و جهاد است که عیار مرد و نامرد است. قالیبافیها میگفتند حریف (اینجا روحانی و یارانش) مرد این کار نیستند، عموما سیاستمدارانی هستند که در عین کارکشتگی پیر و خسته هم هستند. برای حرف زدن و چانه زدن عالیاند و برای کار بیمار. نقطه قوت ما هم این است که یک مدیر اجرایی جوان و قدرتمند و کارآزموده داریم که در بدترین شرایط هم میتواند یک مدیر قوی باشد و خودش بارها گفته «من در همین شرایط کار می کنم و نخواهم گفت که اوضاع آنقدر خراب است که نتوانم درستش کنم». درحالیکه جریانِ رسانهای تبلیغاتیِ حامیِ آقای جلیلی میگفتند رئیسجمهور در موضوع سیاست خارجی همه کاره است، اصلاً رئیسجمهور هم باید دیپلمات باشد، هم فیلسوف، هم فقیه هم ایدئولوگ ... یعنیرئیسجمهور به مثابه رهبر! و اصلاً هیچ نیاز نیست که خیلی مدیر باشد یا ایده اقتصادی داشته باشد. از طرفی حریف (اینجا روحانی و یارانش) خائن است. اینها میخواهند بیایند جام زهر به رهبر بنوشانند و بیخیال انرژی هستهای بشوند و پا روی خون شهدای هسته ای و ... نقطه قوت ما هم این است که یک بسیجیِ جانبازِ سادهزیست گفتمانِ انقلابی داریم که به هیچوجه حاضر نیست وطنش را به آمریکا بفروشد و حق مسلم انرژی هستهای را از مردم دریغ کند.
حالا قضاوت اینکه کدام یک از این دو انتقاد حقیقتاً به کابینه آقای روحانی وارد بود و کدام یک از این دو گروه راست میگفتند با حضرتعالی!
نه! مگر روشنفکرم که پرستیژ قضاوت نکردن داشته باشم؟ خودم قضاوت میکنم: وقتی تنبلیها و غرولندهای بعضاً احمقانهی بعضی از دولتمردان آقای روحانی در زمینه اقتصاد و مدیریت را بگذاریم کنار موفقیت آشکار دولت او در زمینهی دیپلماسی بی اینکه از خط قرمزها کوتاه بیایند و مایه ذلت ما شوند؛ قطعاً نتیجه میگیریم که دورهی پایداری بازی تمام شده است و باز هم حق با قالیبافیهاست. زندهباد: «جهاد ادامه دارد»!]
«هدف این مذاکرات رسیدن به یک راه حل جامع مورد توافق و بلند مدت است به نحوی که تضمین کند برنامه هستهای ایران کاملاً صلح آمیز باقی خواهد ماند. ایران اعلام مینماید تحت هیچ شرایطی به دنبال دستیابی یا گسترش سلاح هستهای نیست. راه حل جامع مذکور مبتنی بر این اقدامات اولیه بوده و به یک گام نهایی منجر خواهد شد که دوره زمانی آن مورد توافق قرار گرفته و به رفع نگرانیها میانجامد. این راه حل جامع، ایران را قادر می سازد تا به طور کامل از حقوق خود در بهره گیری از انرژی هستهای برای اهداف صلح آمیز بر اساس مواد مرتبط در معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای و با رعایت تعهدات خود بر طبق معاهده از آن برخوردار شود. این راه حل جامع متضمن یک برنامه غنی سازی با تعریف مشترک و محدودیتهای عملی و اقدامات شفاف ساز به منظور تضمین ماهیت صلح آمیز برنامه هستهای میباشد...»
به قولِ پیرِ دیرِ اصولگرایان آقای دکتر حداد عادل: «منتقدان اول متن توافقنامه را بخوانند بعد اظهارنظر کنند». در متن توافقنامه تاکید شده است که ایران قصد دستیابی به سلاح هستهای را ندارد و باید این مسئله را صادقانه اثبات کند؛ از طرفی باید بتواند از همهی حقوق صلحآمیز هستهایاش بهرهمند شود و تحریمهایش هم به مرور برداشته شوند. حال شما اگر بندهای توافق را به دقت مورد مطالعه قرار بدهید میبینید بیشتر چیزهایی که قرار است ایران از آنها کوتاه بیاید یا مربوط به امور توسعهای هستند (منظور از توسعه «پیشرفت» نیست، منظور بیش رفت است!) یا مربوط به مسائلی که برای ما خیلی اهمیتی ندارند و جلوی پیشرفت کار ما را نمیگیرند، یا اینکه اکنون دیگر به آنها احتیاجی نداریم. مثلاً برای کسانی که اطلاعاتشان خیلی دقیق نیست شاید بحث توقفِ غنیسازی 20 % نگران کننده باشد. حال آنکه این خیلی مسئلهی مهمی نیست، تا آنجا که در خبرها خوانده بودم تنها مصرفش برای رآکتورِ تحقیقاتیِ تهران است. این همان غنیسازی ست که ما اول میخواستیم بخریمش، بعد قرار شد غربیها خودشان به ما بفروشند، بعد آمریکا کارشکنی کرد و باعث شد به ما نفروختند، بعد به طرز شگفتی خودمان تولیدش کردیم، بعد در سال 90 تولیدش را سه برابر کردیم که دادِ غربیها درآمد؛ و سرانجام یک ماه پیش خودمان تولیدش را متوقف کردیم چون به اندازهی کافی ذخیره داشتیم. اصلاً آخرین انتقاد غربیها این بود که چرا باز دارید تولید میکنید وقتی بیش از حد نیازتان ذخیره دارید؟ . حالا شاید شما بگویید «آمد و یک زمانی ذخیره مان تمام شد، آن وقت چی؟» خب آن وقت طبق همین توافقنامه اگر ما احتیاج داشتیم آنها متعهدند به ما بفروشند، اتفاقاً خریدش برای ما به صرفهتر از تولیدش است. شاید شما بگویید «آمد و نیامدند بفروشند و حاضر نشدند زیر بار این مسئله بروند، این را چه میگویی؟» خب برادر من! این یعنی زدن زیر میزِ توافق؛ چون دارند جلوی استفاده ما از حقوق کامل صلحآمیز هستهایمان را میگیرند؛ پس ما هم میتوانیم بزنیم زیر میز قرارداد. از طرفی قرار نیست ما چیزی به کسی بدهیم که دیگر آن را نداشته باشیم. ما دانشش را داریم. هر وقت بخواهیم دوباره دانشمان را عملی میکنیم.
هرچند بنده تخصصی در مسائل هستهای ندارم ولی به حسبِ نگرانیهای منتشر در بعضی تلفنها و وبلاگهای دوستانِ حزباللهیام وظیفه دانستم این چند سطر (منظور پاراگرافِ اخیر است!) را در «توضیح» (به معنای واقعی کلمه: واضح نمایی) مختصر مفاد هستهای این توافقنامه بنویسم.
برای کامل شدنِ بحث ذکر چند نکته لازم است:
یک: حالا اگر بخواهیم مسئله باز هم واضح و واضح تر شود کافی ست مروری داشته باشیم بر اظهارات و عصبانی شدنهای اسرائیل (و شبکه رسانهای صهیونیستی)، عربستان سعودی (و شبکهی رسانهای وهابیت)، قطر و تمام دشمنانِ حسود و وحشیمان در منطقه. همچنین خوشحالی و خرسندی هم پیمانانمان در منطقه از جمله عراق ، سوریه و حتی ترکیه (که کمکم دارد با اندکی ناز بازمیگردد!). مسئله این است که حقیقتاً تا اینجای کار ما یک پیروزی بزرگ را به دست آوردهایم. ما غرب را بردیم. مجبورشان کردهایم سر میز مذاکره بیایند و بی توهین و تهدید و تحریم اذعان کنند به حق هستهای ملت ایران. نهایتش از ما هم قول گرفتهاند که بمب هستهای نسازیم و با همین به مردمشان پز میدهند! پیروزیِ ما نقد بود و پیروزیِ آنها نسیه. و دقت داشته باشید دو پیروزی که همیشه با هم تقابل داشتند برای ما: هم لغو تحریم ها، هم به رسمیت شناخته شدن حقوق هسته ای!
دو: باید توجه داشت دیپلماسی یعنی «دعوا در مقابل تماشاچی ها»؛ یعنی دعوایی که بیش از حریف باید به تماشاچی فکر کرد. زن و شوهر عاقل آنهایی هستند که میدانند دعوا در خلوت، با دعوا مقابل فرزندان، با دعوا مقابل میهمانان غریبه تفاوت دارد. این احمقترین همسرانِ دنیا هستند که وقتی عصبانی میشوند و میخواهند دعوا کنند (یا حتی وقتی خوشحال میشوند و میخواهند خوشحالی کنند!) توجه ندارند که «ناظر» وجود دارد یا نه، و اینکه این ناظر چه کسی است. به نظرم کسانی که پیش از انجامِ توافقنامه مدام تاکید داشتند مفادش باید عمومی شود بسیار شبیه به همان همسرانِ احمق بودند. به جز این یک خطای فاحش و پایداری بازیِ روزنامهی کیهان، بیشک دیگر مخالفتهایش کمک به تیم مذاکره کننده بود. من حتی حس میکنم آگاهانه بود. تعجب نکنید! این برخوردها درست کاملکنندهی پازل رهبری بود. اگر دقت کنید مقام عظمای ولایت هم میگفتند «کاملا از تیم کذاکره کننده حمایت می کنم و آنها را فرزند انقلاب می دانم» که طرف مقابل روی حرف مذاکره کنندگان حساب کند و فکر نکند اینها در داخل اختیاری ندارند و از ایران صدای واحد شنیده نمیشود. و ایشان همچنین میگفتند «به مذاکره خوشبین نیستم و به آمریکا اعتماد ندارم، و اگر این بار هم غربی ها بازی در بیاورند این دیگر تجربه می شود که هرگز چنین راهی را در پیش نگیریم» که طرف مقابل قدرِ این فرصت را بداند و تا می تواند کوتاه بیاید. دولت با ورود و جدیت در مذاکرات، بخش نخست پازل را کاملا کامل میکرد و با تاکیدهای فراوان رئیسجمهور و وزیر امور خارجه به غرب مبنی بر اینکه «سعی کنید از این پنجره ی باز شده و فرصت تاریخی تکرار ناپذیر استفاده کنید» سعی میکرد نیمهی دوم پازل را کامل کند. اما برای کامل شدن این نیمهی دوم قطعاً نیاز به یک مخالف قدرتمند داخلی (آن هم محافظهکار) بود که به حریف القا کند، اینجا خیلی هم همه عاشق مذاکره با حضرتعالی نیستند و بعضی منتظرند شما دست از پا خطا کنید تا برای همیشه مقابل این پنجره دیوار بکشند. البته بهترین نقش را خود رهبر انقلاب در این زمینه داشتند و مخصوصاً باسخنرانی آخرشان در جمعِ فرماندهانِ بسیج. اگر دقت کرده باشید غربیها در همین توافق هم باز یک لحظه حس کردند میتوانند بازی کنند، یعنی (شاید به خاطر غر زدنهای مداومِ بخشی از دولتمردان در زمینه اقتصاد و مدیریت، مبنی بر اینکه «وای بدبخت شدیم رفت! دیگه هیچی پول نداریم!» و همچنین شوق و ذوق بیش از حد اصلاحطلبان در رابطه با آمریکا) یک آن پیش خودشان گمان کردند که ما زیادی برای این مذاکرات آب از دهان آویزان و غزلخوان و خواهانیم، لذا میشود کمی طاقچه بالا گذاشت و نرخ را بالاتر برد. به همین خاطر فرانسه وارد بازی شد در نقشِ پلیس بد، برای ناز کردن و قیمت را بالا بردن. اینجا همان سخنرانیِ تاریخیِ رهبر انقلاب (همان که باچنان سلامیشروع میشد) با تحقیر هوشمندانه و تاریخیِ فرانسه (با مقایسهی این دوران با دوران ژنرال دوگل)، برشمردنِ جنایات تاریخی آمریکا و علل تغییرناپذیر دشمنی ایران با ایشان، همچنین تحقیر اسرائیل و پاسخ به شاخ و شانه کشیدنش، و تاکید بر اینکه تیم مذاکره کنندهی ما اصلاً حق ندارد از خطوط قرمز کوتاه بیاید؛ توپ را به زمینِ حریف انداخت. چه اینکه ایشان دیدند: پس، از یک جایی جلوتر اصلاً دستِ این ظریفِ بیچاره نیست که بخواهد کوتاه بایید؛ از طرفی اگر همین امروز یک جوری بازی را جمعش نکنیم و بخواهیم لفتش بدهیم یا طاقچه بالا بگذاریم، یا توافق نکنیم؛ این خامنهای با این گرایشِ شدید ضد آمریکاییاش کلاً همین کورسوی امید را هم کور میکند. به همین خاطر است که میبینیم بعد از صحبتهای رهبر انقلاب کار سرعت گرفت و به نفع ما تمام شد، از طرفی فرانسه با همه خباثتهایش شد «عابد و زاهد و مسلمانا»، و نه تنها خباثت و کارشکنی نکرد، بلکه اولین دولتی بود که درباره این توافق مصاحبه و اظهارنظر کرد که «بله الحمدالله ما همگی کمک کردیم تا کار زودتر درست شود!»
سه: اینکه گفته شد تا اینجای کار پیروزیم یعنی واقعاً «تا اینجای کار» پیروزیم. یعنی یک مرحله سخت را به خوبی پیش بردیم. مرحلهی سخت دیگر این شش ماه است که بسیار دشوار و حساس است. البته آمدیم و غربیها دبه درآوردند و به تعهداتشان عمل نکردند. آن موقع هم شاید بخشی از حقوق اقتصادی ما برآورده نشود ولی باز بردِ سیاسی دیپلماتیک از آن ما خواهد بود. جدا از اینکه همان طور که وزیر امور خارجه گفت همه چیز قابل بازگشت به وضع اولیه خواهد بود. مهم این برد سیاسی و بیش از پیش اثبات حقانیت ما پیش چشم جهانیان است.
چهار: خب آمریکا که نمیآید بگوید ما خراب کردیم. نمیآید بگوید همه چیز دادیم و هیچچیز نگرفتیم (این را اسرائیل میگوید که هم طعنه به آمریکا بزند هم جو را علیه ما نگاه دارد) اوباما میخواهد به جمهوری خواهان بگوید ما (دموکراتها) با اینکه جنگ نکردیم ولی باز پیروز شدیم. میخواهد به اسرائیل بگویید ما بی کمترین خطر و هزینه امنیت تو را تامین کردیم عزیزم! . می خواهد به جهانیان بگوید ما هنوز مبصر کلاس جغرافیا و حاکم بر سرنوشت تاریخیم. بالأخره یک کم که باید بازی برد-برد باشد! من نمیگویم به دروغهایش پاسخ نگوییم، ولی دیگر نباید به دروغهایش استناد کنیم. از دشمن دشمنی بر میآید نه دوستی. اتفاقاً در چنین زمینهای خیلی نباید مته به خشخاش گذاشت و لجبازی کرد. به اعتبارِ همان بحثِ دعوا مقابل تماشاچیها. ضمن اینکه متن توافقنامه موجود است و خودش بیشتر از تفاسیر شیطنتآمیز میتواند خودش را نشان دهد.
پنج: قطعاً اگر آن مقاومت پولادین را در طی سالهای گذشته نداشتیم الآن نمیتوانستیم با این همه امتیاز و بی پذیرفتن ذلت توافق کنیم. روشنترین موید این حرفسخنان دیروزِ جان کریاست و البته نمودِ عملی این سخنان در توافقنامه. شهیدانِ هستهای برای این شهید شدند که ما امروز مجبور نباشیم پای میزِ ترکمانچای بنشینیم، که امروز دنیا به حقوقِ هستهای ما اذعان کند و به ما احترام بگذارد.
شش: البته ما دعا می کنیم در ادامه هم کارها به همین خوبی پیش برود. حسن و حسین کاره ای نیستند، همه چیز دست خداست.